به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: درس اخلاق هفتگی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی به روال پنجشنبه هر هفته در محل نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء در قم برگزار شد.
آیت الله العظمی جوادی آملی در این جلسه، در شرح کلمه 68 از کلمات قصار نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمود: «الْعَفَافُ زِینَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّكْرُ زِینَةُ الْغِنَى»؛ عفیف بودن و عفاف، تنها برای زنها نیست. عفیف بودن یک فضیلتی است هم برای مرد و هم برای زن که در بعضی از تعبیرات نورانی حضرت امیر است که عفت یک ملکه ملکوتی است و انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان است. در اینجا هم حضرت فرمود اگر کسی فقیر بود، این عفت و عدم تعرض و قناعت، برای او زینت است؛ چه اینکه زینت غنا و دارابودن، شکر و سپاسگزاری است.
معظم له تاکید داشتند: شکر نعمت به این است که انسان نعمت را در جای خود مصرف بکند و به داد دیگران برسد. کمک به فقرا جزء برنامههای بینالمللی اسلام است و اختصاصی به مسلمانها ندارد، چه اینکه اختصاصی به مسئله زکات و خمس و اینها ندارد. هر چه انسان قدرت داشته باشد به فقیر کمک بکند و نکند، در قیامت معذّب است. در قیامت وقتی از عدهای سؤال میکنند که چطور به جهنم افتادید؟ اینها چند دلیل ذکر میکنند، یکی از آنها این است که میگویند ﴿لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكینَ﴾؛ ما به فقرا کمک نمیکردیم. ببینید در قیامت میگویند حالا کافر بودی باش، ولی کمک به فقیر وظیفه هر انسانی است.
ایشان در شرح کلمه 69 از کلمات قصار نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمود: «إِذَا لَمْ یكُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا كُنْتَ»؛ ما ارادهای داریم، قضا و قدر که تابع اراده ما نیست، تابع مصالح کلّیه است. اگر یک وقت آنچه را که ما میخواستیم نشد، نباید نگران باشیم و بگوییم ما در این حدّ هستیم، چرا نشد؟! «چرا» در کارهای قضا و قدر الهی راه ندارد. در کارهای خود ما، در کارهای دیگران راه دارد؛ اما در برابر قضا و قدر الهی «چرا» راه ندارد. فرمود حالا اگر نشد، خود را به زحمت نینداز. نگو من در این حدّ هستم، چرا نشد؟! روزگار که به میل ما نمیگردد. گاهی به عنوان آزمون است گاهی به عنوان شکر نعمتهای قبلی است، گاهی به عنوان صبر نقمتهای تازه پدید آمده است. فرمود: «إِذَا لَمْ یكُنْ مَا تُرِیدُ»؛ نگویید چرا به من؟! نه، خیلی از افراد بودند برجستهتر از ما بودند و به مقصد مادیشان نرسیدند.
معظم له در شرح کلمه 70 نهج البلاغه با بیان اینکه زینت انسان عقل است، اظها رداشتند: حضرت فرمود: «لَا تَرَی الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً»؛ حضرت همواره فرمود زینت انسان، عقل است. وقتی انسان عاقل شد، کارهای او حساب شده است و روی نصاب است. چون تُندروی و کجروی و کژراهه رفتن در اثر جهل رخ می دهد؛ این جهل در مقابل علم قابل درمان است؛ اما آن جهالت در مقابل عقل قابل درمان نیست! در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که در جنگ داخلی اگر عقل پیروز شد، همه دشمنان خود را تعدیل میکند و نه تعطیل. یعنی وهم و خیال را در جای خود قرار می دهد؛ ولی اگر وهم و خیال پیروز شدند، عقل را به زندان میبرند و زنجیر میکنند.
آیت الله العظمی جوادی آملی خاطرنشان کردند: اگر در نبرد درونی، عقل پیروز شد هرگز ستمی نسبت به قوای مادون نمیکند، بلکه آنها را تنظیم، تعدیل وحفظ میکند، ولی اگر شهوت و غضب پیروز شدند عقل را سر میبُرَند: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَی أَمِیر». اینها از بیانات نورانی حضرت امیر است. «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ ینْفَعْهُ] لَا ینْفَعُه»؛ لذا این جهاد، جهاد اکبر شد. جهاد بیرونی کاری با جان آدم و عقل آدم و دین آدم ندارند؛ اما جنگ درون با دین آدم کار دارد.
آیت الله العظمی جوادی آملی در بخش دیگری از سخنان خود به شرح کلمه قصار 71 نهج البلاغه پرداخت و اظهار داشت: حضرت فرمود: «إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ»؛ آدم نباید هر چیزی را بخواهد یا هر حرفی را که بزند. بزرگان ما در اهل حکمت حرفی زدند که خدا مرحوم آخوند صاحب کفایه را غریق رحمت کند که مشابه این را در کفایه آورده؛ گفته بعضی از کارهاست که اصلاً جلوی فضیلت و واجبات را میگیرد. مثالی ذکر می کند و میگوید اگر کسی یک مقدار آب شور پای درختی بریزد، این درخت با این آب شور کمکم بیمار میشود، راهی برای ترمیم او نیست. مگر او چقدر آب میخواهد؟ قدری آب میخواهد که شما از آب شور به او دادی. ذهن هم همینگونه است لذا حضرت فرمود اینها را به حرمِ امن دلتان راه ندهید. اگر عقل کامل شد سخن کم خواهد بود. «إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ».
معظم له در شرح کلمه 72 از کلمات قصار نهج البلاغه تصریح داشتند: در اینجا حضرت می فرماید «الدَّهْرُ یخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ یجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یقَرِّبُ الْمَنِیةَ وَ یبَاعِدُ الْأُمْنِیةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ»؛ فرمود گذشت روزگار بدن را فرسوده میکند، چون در عمر در حال رفتن است و آرزوها را طولانی میکند. یک بیان نورانی در روایات ما هست که فرمود: «إِیاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَی الْمُنَی» زنده به عمل باشید نه به آرزو. امید یک مطلب دیگری است، رجا برکت و رحمت است. بین آرزو و بین امید خیلی فرق است. امید این است که انسان مقدمات را فراهم کند و به انتظار نتیجه باشد. کشاورزی که همه کارها را کرده به انتظار باران است این را میگویند رجا. اما کسی که کِشتی نکرده، شیاری نکرده، زمینی را آماده نکرده، او آرزو دارد که زندگشاش تأمین بشود! آرزو با مقدمات همراه نیست، ولی امید با مقدمات همراه است؛ لذا رجاء برکت است و آرزو برکت نیست و مذموم است.