06 09 2017 307450 شناسه:
image

عيد ولايت در تاريخ

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی: با مراجعه به تاريخ به خوبي معلوم مي‏شود كه روز هجدهم ذي‏حجه در ميان مسلمانان به نام روز عيد غدير معروف بوده است. ريشه اين عيد بزرگ اسلامي به خود روز غدير باز مي‏گردد، زيرا در آن روز پيامبر به مهاجران و انصار و به همسران خود دستور داد، بر...

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی درباره حادثه غدیر در تاریخ مرقوم داشته اند: پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم در سال دهم هجري از طرف خدا مأموريت يافت تا شخصاً در مراسم حجّ شركت كند و حجّ كامل را به مسلمانان بياموزد. به دستور پيامبر در ماه ذي‏قعده در شهر مدينه و در ميان قبايل اعلام شد كه پيامبر عازم حج است.

در پي اين اعلام هزاران نفر در اطراف مدينه خيمه زدند و همه در انتظار حركت پيامبر بودند. پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم در اواخر ماه ذي‏قعده، «ابودجانه» را در مدينه جانشين خود كرد و در حالي كه شصت قرباني به همراه داشت به سوي مكّه حركت كرد و در «ذوالحُلَيْفه» (منطقه‏ اي كه مسجد شجره در آن قرار دارد) احرام بست و به سوي مكه حركت كرد و در روز چهارم ماه ذي‏حجه، در حالي كه حمد خدا و درود بر ابراهيم(عليه‌السلام) را بر زبان داشت، وارد مكه شد.

اميرمؤمنان(عليه‌السلام) نيز كه از سوي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم براي دعوت مردم يمن به اسلام، به آن منطقه اعزام شده بود، با شنيدن خبر حركت پيامبر به سوي مكّه در حالي كه 43 قرباني به همراه داشت، براي شركت در مراسم حجّ از يمن بازگشت و در نزديكي مكه پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم را ملاقات كرد.

پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم در آن سال حجّ كامل را به مسلمانان آموخت و در روز نهم ذي‏حجه (عرفه) نماز ظهر و عصر را در سرزمين عرفات با صد هزار تن از مسلمانان برگزار نمود و سپس خطابه تاريخي خود را ايراد كرد و در آغاز آن به مسلمانان فرمود:

«اي مردم! سخنان مرا بشنويد، شايد پس از اين شما را در اين نقطه ملاقات نكنم».

در پايان نيز در حالي كه با انگشت سبابه به آسمان اشاره مي‏كرد، فرمود: بار الها! پيام‏هاي تو را رساندم و با سه بار گفتن «اللّهم اشهد» گفتار خود را به پايان رسانيد[1].

در زبان تاريخ و حديث اين حجّ، «حج وداع»، «حج بلاغ» و «حج اسلام» ناميده شده است. با پايان گرفتن مراسم حجّ پيامبر گرامي مكّه را به قصد مدينه ترك كرد و هنگامي كه كاروان به «رابُغ» (در سه ميلي جُحْفه) رسيد، امين وحي فرود آمد و با اين آيه پيامبر را مخاطب ساخت: ﴿يا أيّها الرسول بلّغ ما اُنزل إليك من ربّك وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من الناس... ﴾[2].

آن‏جا سرزمين «غدير خم» و به منزله چهار سوق جهان آن روز بود. پس از دستور توقف از سوي رسول اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم، همه از حركت باز ايستادند و در يك جا اجتماع كردند. هوا به شدّت گرم بود، به گونه‏اي كه مردم قسمتي از رداي خود را بر سر و قسمتي را زير پا افكنده بودند.

به وسيله چادري كه بر روي درختي افكنده شد سايباني براي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فراهم كردند و آن حضرت نماز ظهر را با جماعت خواند. سپس در حالي كه جمعيّت گرداگرد او حلقه زده بودند بر نقطه‏اي بلند كه با جهاز شتران ساخته بودند، ايستاد و با صدايي رسا خطابه تاريخي خود را ايراد كرد و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «هان اي مردم! نزديك است كه من دعوت حقّ را لبيك بگويم و از ميان شما بروم، من مسئولم و شما نيز مسئوليد. درباره من چه فكر مي‏كنيد؟»

گفتند: ما گواهي مي‏دهيم كه رسالت خويش را انجام دادي و كوشش كردي، خدا تو را پاداش نيك دهد. آنگاه فرمود: «آيا گواهي مي‏دهيد كه معبود يكي است ومحمّد بنده خدا و پيامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگي جاودان در سراي ديگر جاي ترديد ندارد؟» همگان گفتند: گواهي مي‏دهيم.

سپس فرمود: «من دو يادگار گرانسنگ در ميان شما مي‏گذارم، بايد ديد كه چگونه با اين دو يادگار من رفتار مي‏كنيد. يكي از حاضران با صداي بلند پرسيد. مراد از اين دو چيز گرانبها و نفيس چيست؟ پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «يكي كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيت من. خدا به من خبر داده كه اين دو يادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان اي مردم! بر قرآن و عترت من پيشي نگيريد و در عمل به هر دو كوتاهي نورزيد كه نابود مي‏شويد».

در اين لحظه دست علي(عليه‌السلام) را گرفت و چنان بالا برد كه سفيدي زير بغل هر دو نمايان‏گشت‏و علي(عليه‌السلام) را به همه مردم معرفي كرد و سپس فرمود: «سزاوارتر به مؤمنان از خود آن‏ها كيست؟» همگي گفتند: خدا و پيامبر او داناترند. پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«خدا مولاي‏ من و من مولاي مؤمنان هستم‏و من بر آن‏ها از خودشان اولي وسزاوارترم».

آنگاه براي اطمينان اين جمله را سه بار تكرار كرد، مبادا اشتباهي رخ دهد: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» و سپس چنين دعا كرد: «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه وأحبّ من أحبّه وأبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله وأدر الحقّ معه حيث دار»؛ هركس من مولاي اويم، علي مولاي او است. خدايا! كسي كه ولايت علي را بپذيرد و او را دوست بدارد، وي را دوست بدار و كسي كه او را دشمن بدارد، دشمن بدار. خدايا! ياران علي را ياري كن و دشمنان علي را خوار كن و علي را محور حقّ گردان[3] .

آنگاه به مردم فرمود: اكنون فرشته وحي نازل شد و اين آيه را آورد: ﴿اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام ديناً﴾[4]. در اين هنگام صداي تكبير پيامبر بلند شد و افزود: «خدا را سپاسگزارم كه آيين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد و از وصايت، ولايت و جانشيني علي(عليه‌السلام) پس از من خشنود گشت».

سپس پيامبر از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به علي(عليه‌السلام) فرمود، زير خيمه‏اي بنشيند تا سران و شخصيت‏هاي بزرگ اسلام با وي مصافحه كنند و به او تبريك بگويند. پيش از همه، شيخين به علي(عليه‌السلام) تبريك گفتند و او را با اين عبارت مولاي خود خواندند: «بخٍّ بخٍّ لك يا ابن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة»[5]. حسّان بن ثابت نيز با كسب اجازه از پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم اشعاري سرود و در حضور پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم خواند[6].

با مراجعه به تاريخ به خوبي معلوم مي‏شود كه روز هجدهم ذي‏حجه در ميان مسلمانان به نام روز عيد غدير معروف بوده است[7]. ريشه اين عيد بزرگ اسلامي به خود روز غدير باز مي‏گردد، زيرا در آن روز پيامبر به مهاجران و انصار و به همسران خود دستور داد، بر علي(عليه‌السلام) وارد شوند و چنين فضيلت بزرگي را به او تبريك بگويند.

زيد بن ارقم مي‏گويد: از مهاجران، ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير نخستين كساني بودند كه با علي(عليه‌السلام) دست بيعت دادند و مراسم تبريك و بيعت تا مغرب ادامه داشت[8].

واقعه تاريخي غدير را 110 نفر از صحابه و 98 نفر از تابعان نقل كرده‏اند، كه نام آنان در منابع اهل سنّت ثبت است. راويان حديث غدير در قرن‏هاي بعد نيز فراوان بودند 360 نفر از عالمان اهل سنّت اين حديث را در كتاب‏هاي خود ثبت كرده و گروه فراواني به صحّت و استواري آن اعتراف كرده‏اند. برخي نيز درباره حديث غدير كتب مستقلي نگاشته‏اند. دانشمندان شيعه نيز درباره حادثه جهاني غدير كتب ارزنده‏اي نگاشته‏اند كه جامع‏ترين آن‏ها كتاب الغدير اثر «علامه مجاهد اميني(قدس‌سرّه) » است.

منبع: شمیم ولایت، ص 131


[1]  ـ بحارالأنوار، ج 12، ص 504.

[2]  ـ سوره مائده، آيه 76.

[3]  ـ در برخي نقل‏ها آمده است كه رسول گرامي‏صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «من كنت وليّه فعليّ وليّه» (بحارالأنوار، ج 73، ص 731) و ديگر سخن از «مولي» نيست تا برخي بتوانند آن را توجيه كرده بگويند: «مولي» به معناي ناصر و دوست است، نه رهبر. اينان گفته‏اند: به قرينه ذيل اين حديث كه مي‏گويد: «اللّهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله»، واژه «مولي» در صدر حديث نيز به معناي دوست وياور است، نه رهبر؛ غافل از اين كه در استشهاد به سياق صدر سخن معيار است و زمام ظهور سخن به دست صدر آن است، نه ذيل.

تابلو نشان دهنده هدف اصلي كلام صدر آن است و در صدرِ سخن بحث از إشهاد و استشهاد بر «ولايت» و «رهبري» پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم است، زيرا آن حضرت بر اساس ششمين آيه سوره احزاب: «النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم» از مردم اقرار گرفت كه نسبت به آنان از خودشان اولي و شايسته‏تر است. آنگاه فرمود: اگر من اولايم، هركس ولايت مرا پذيرفته، بايد ولايت علي(عليه‌السلام) را نيز بپذيرد.

[4]  ـ سوره مائده، آيه 3.

[5]  ـ بحارالأنوار، ج 73، ص 241.

[6]  ـ بحارالأنوار، ج 21، ص 378 تا 413 و ج 37، ص 108تا 253؛ الغدير، ج 1، ص 9 تا 12؛ سيره حلبي، ج 3، ص289.

[7]  ـ الغدير،ج1، ص 762.

[8]  ـ همان، ص 072.