17 09 2016 299493 شناسه:
image

غدیر در قرآن/ ظهور ولایت در صحنه غدیر

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی: حماسه اعجاب‏ آور و دلنشين غدير نقطه عطفي در تاريخ اسلام است كه به مذاق عدّه‏ اي گوارا و شيرين و براي برخي ناگوار و تلخ است. امّا براي فرقه ناجيه و پيروان مكتب علوي حجّتي است قاطع كه براي هيچ كس عذري باقي نگذاشت.

حماسه اعجاب آور و دلنشين غدير[1] نقطه عطفي در تاريخ اسلام است كه به مذاق عدّه اي گوارا و شيرين و براي برخي ناگوار و تلخ است.

امّا براي فرقه ناجيه و پيروان مكتب علوي حجّتي است قاطع كه براي هيچ كس عذري باقي نگذاشت، چنان كه حضرت صديقه طاهره در پاسخ عذرتراشي هاي انصار كه گفتند: اگر قبل از بيعت با ابوبكر اين حرف ها را مي شنيديم او را بر علي ترجيح نمي داديم، فرمود: «وهل ترك أبي يوم غدير خمّ لأحدٍ عذراً؟»[2]؛ آيا پدرم با پديدآوردن حماسه غدير، عذري براي كسي باقي گذارد؟

در قرآن كريم آيات فراواني نتيجه و حاصل پديد آمده از اين حادثه، يعني ولايت علي(عليه‌السلام) را تأييد مي كند و آيه اكمال از نتايج به دست آمده از اين حماسه خبر مي دهد.

 

اليوم ياس اللذین کفروا

مراد از ﴿اليوم﴾

با بررسي مباحث كلي در در تفسير بخشي از اين آيه شريفه[رجوع شود به صفحات 240تا262 شميم ولايت] روشن  مي شود كه در يكي از روزهاي صدر اسلام حادثه اي عظيم رخ داد كه قرآن كريم ويژگي هاي ذيل را براي آن ذكر مي كند:

1. اميد تمام دشمنان كه براي نابودي اسلام دندان طمع تيز كرده بودند، به يأس مبدّل كرد؛ ﴿يئس الذين كفروا.

2. افزون بر تبديل شدن اميدشان به يأس، آن چنان زمينه فعاليت آن ها را خنثي كرد كه ترس مسلمانان را از آنان بي جهت دانست؛ ﴿فلا تخشوهم.

3. امكان داشت كه مسلمانان با پشت پا زدن و ناديده گرفتن آن نعمت بزرگ، كفران نعمت كنند و زمينه غضب الهي و بازگشت سلطه كفار را فراهم نمايند و اميد تازه اي در آنان ايجاد كنند، از اين رو براي پيشگيري از اين مسأله فرمود؛ ﴿واخشون.

4. پيشرفتي كيفي (كمال) در دين الهي ايجاد كرد و مايه تكامل آن گرديد؛ ﴿أكملت لكم دينكم.

5. پيشرفتي كمّي (تماميّت) در نعمت مطلق الهي (ولايت) ايجاد كرد و آن را به مراحل پاياني و اتمام رساند؛ ﴿أتممت عليكم نعمتي.

6. در مرحله ابلاغ نيز خدا راضي شد كه اسلام دين ابدي مردم قرارگيرد؛ ﴿رضيت لكم الإسلام ديناً. بدين ترتيب آن روز آغاز برهه اي جديد در تاريخ اسلام شد، پس بايد روزي را در تاريخ اسلام پيدا كرد كه اين خصوصيات شش گانه را داشته باشد.

روزهاي برجسته اي كه در تاريخ اسلام وجود دارد و ممكن است همان روز معين باشد، عبارت است از:

1. روز تولد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم.

2. روز مبعث، چنان كه ممكن است، منظور از «عصر» در ﴿والعصر ٭ إن الإنسان لفي خسر... [3] نيز عصر بعثت باشد.

3. روز اعلام عمومي دعوت از ناحيه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم در سال سوم هجري كه به «يوم الإنذار» معروف است.

4. روز هجرت از مكه و نجات از آزار مشركان.

5. روز ورود به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي.

6. روزي كه جنگ بدر اتّفاق افتاد و شكست سختي بر مشركان وارد شد و سران شرك مكه به هلاكت رسيدند.

7. روزي كه جنگ اُحُد پيش آمد و در مرحله اول آن مشركان شكست خوردند و در مرحله سوم آن كه به «حمراء الاَسد» معروف است خائفانه و زبونانه فرار كردند.

8. روزي كه جنگ خندق تحقّق يافت و عده زيادي از نقاط مختلف جزيرة العرب مدينه را محاصره كردند و به همين جهت جنگ احزاب ناميده شد ولي با شكست و كشته شدن عمرو بن عبدود، فرار ذليلانه را برقرار ترجيح دادند و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره آن فرمود: تاكنون آن ها به سراغ ما مي آمدند و به ما حمله مي كردند و ما دفاع مي كرديم، ولي اكنون ما موضع حمله و تهاجم مي گيريم؛ «الآن نغزوهم ولا يغزوننا»[4][4].

9. روز شكست قبايل يهودي مدينه، يعني بني قينقاع، بني نضير و بني قريظه كه دشمنان داخلي و چون ماري در آستين مسلمانان بودند و با شكست و اخراج شان غنايم فراواني نيز به دست مسلمانان افتاد.

10. روز فتح خيبر كه دژهاي مستحكم و آهنين يهوديان اطراف مدينه و پايگاه هايشان را درهم ريخت.

11. روز تحقّق عمرة القضا كه در سال هفتم انجام شد و مسلمانان توانستند در مقابل ديدگان حيرت زده مشركان وارد مكه شوند و مراسم عبادي عمره را براساس آيين خود بجا آورند.

12. روز تحقّق صلح حديبيه كه زمينه فتح مكه و نزول سوره فتح را فراهم كرد[5] و به گفته زهري هيچ فتحي در اسلام قبل از اين صلح به اين بزرگي نبوده است][6].

13. روز فتح مكه كه پوزه سران ستم مكه را به خاك ماليد و موجب از هم پاشيدن قدرت كافران شد.

14. روز نزول آيات اول سوره برائت و اعلام آن در سال نهم هجرت كه محيط جزيرة العرب را براي مشركان ناامن كرد و آن ها را پس از تحقير، در تنگنا و فشار قرار داد، به گونه اي كه نه تنها نتوانستند به سنت هاي جاهلي خود عمل كنند، بلكه حق ورود به مسجدالحرام را نيز نداشتند؛ ﴿يا أيها الذين ءامنوا إنما المشركونَ نَجَس فلايقْربوا المسجدَ الحرام بعد عامهم هذا[7].

15. روز عرفه، يعني نهم ذيحجه سال دهم هجرت كه اسلام به اوج شكوفايي خود رسيده بود و بسياري از مسلمانان مراسم عبادي حج را همراه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم بجا آورده، مناسك حج را از آن حضرت آموختند. روايات فراواني در كتب اهل سنت از خليفه دوم و ديگران دراين باره نقل شده و محور اصلي تفاسير عامه در اين آيه همين احتمال است و مدعي هستند، اين آيه در سرزمين عرفات نازل شده است.

16. روز نزول احكامي كه در اين آيه آمده است.

17. رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه در آن هنگام يقيناً همه احكام و آيات الهي نازل شده بود و....

نقد و بررسي احتمالات

هيچ يك از اين احتمالات قابل قبول نيست، زيرا خصوصيات شش گانه اي كه درتفسير آيه بدان اشاره شد، در هيچ يك از اين روزها جمع نشده است. از اين جهت بسياري از اين ها، احتمالي بيش نيست و قايل ندارد. اينك هر يك از اين احتمالات را مورد بررسي قرار مي دهيم:

1. اگرچه روز تولد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سرفصل مهمي در تاريخ بشر بود، زيرا موجب شكسته شدن ايوان كاخ كسري، خشك شدن درياچه ساوه، خاموش گشتن آتشكده فارس و... شد، ليكن هيچ يك از خصوصيات اكمال دين، اتمام نعمت، يأس دشمنان و... در آن وجود نداشت.

2. روز بعثت نمي تواند مراد باشد، زيرا بعثت حادثه اي بود كه فقط علي(عليه‌السلام) و خديجهٍّ از آن با خبر شدند و كافران از آن حادثه عظيم مطلع نشدند تا نااميد شوند. افزون بر اين، روز بعثت روز آغاز و ظهور دين بود و تنها بخشي از سوره علق بر آن حضرت وحي شد. بنابراين، روز كامل شدن دين نبود. از سوي ديگر قبل از بعثت ديني در محيط جزيرة العرب وجود نداشت تا كافران در صدد تحريف يا نابود كردن آن باشند و در روز بعثت تكميل شده باشد.

3. يوم الإنذار، يعني روز اعلان عمومي رسالت مراد نيست، زيرا اين اعلان، نه تنها موجبات يأس سران شرك را فراهم نكرد، بلكه طمع آنان را به نابودي اسلام برانگيخت. از اين رو مسلمانان را آزار مي دادند، محاصره اقتصادي مي كردند و.... از سوي ديگر بخش ناچيزي از دين تا آن روز ابلاغ شده بود و تا رسيدن به مرحله كمال فاصله فراواني داشت.

4. روز هجرت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نمي تواند مراد باشد، زيرا:

اولاً، هجرت بر اثر هراس از آزار و اذيت مشركان مكه صورت گرفت. پس موجب نااميدي كافران نشده بود، و اگر منظور اين باشد كه چون هجرت زمينه تشكيل حكومت اسلامي را فراهم ساخت، اوس و خزرج را با يك ديگر متحد كرد و...، مشركان نااميد شدند، اين نيز قابل قبول نيست، چون با تأسيس حكومت اسلامي زمينه جنگ هاي خونين فراهم شد.

ثانياً، روز هجرت روز كمال دين نبود، زيرا در مكه تنها برخي از اصول و فروع كلي دين نازل شد و بسياري از مسايل كلّي و جزئي آن در مدينه نازل گرديد.

5. ورود به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي نيز مايه يأس مشركان نشد، زيرا مشركان نه تنها دست از توطئه نكشيدند، بلكه در سال سوم هجرت براي جنگيدن با مسلمانان خود را به مدينه رساندند، چنان كه براي جنگ خندق نيز چنين كردند. افزون بر اين، بسياري از آيات پس از آن نازل گرديد.

6. هيچ كدام از جنگ بدر، احد، خندق، شكست قبايل يهودي بني قينقاع، بني نضير و بني قريظه، فتح خيبر، عمرة القضا و صلح حديبيه با تمام اهميتي كه هر يك از آن ها براي مسلمانان و تاريخ اسلام دارد، مايه يأس كفار نشده بود. از سوي ديگر بسياري از آيات پس از اين حوادث نازل شد. بدين ترتيب در هيچ يك از اين حوادثْ اِكمال دين، اتمام نعمت، يأس كفّار و... مطرح نبود.

7. روز فتح مكه مراد نيست، زيرا بسياري از احكام و آيات پس از فتح مكه كه در سال هشتم هجري اتفاق افتاد، نازل شد. پس دين هنگام فتح مكه كامل نشده بود. افزون بر اين، فتح مكه نيز مايه يأس كامل كافران نشده بود، به دليل اين كه به پيمان هاي عدم تعرض پايبند بوده، به آن عمل مي كردند، چنان كه به سنت هاي جاهلي خود نيز مانند برهنه حج كردن زن ها عمل مي كردند. به تعبير اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) اگرچه اظهار اسلام كردند، ولي مسلمان نشده بودند، بلكه اجباراً تسليم شده، كفرشان را پنهان مي داشتند و آنگاه كه مناسب ديدند و عِدّه و عُدّه فراهم شد؛ آشكار كردند: «ما أسلموا ولكن استسلموا وأسرّوا الكفر فلمّا وجدوا أعواناً عليه أظهروه»[8].

8. روز نزول آيات اوليه سوره برائت و اعلام آن نيز نيست، زيرا اگرچه اعلام برائت مشركان مكه و حتي مشركان و بت پرستان حجاز را در فشار قرار داده، عرصه را بر آن ها تنگ كرد، و آن ها را بر خاك ذلّت و خواري نشاند، ليكن اين فرجام مشركان و بت پرستان حجاز بود، در حالي كه در آيه مورد بحث آمده است: همه كافران، از دين شما نااميد شدند؛ ﴿الّذين كفروا. اين تعبير شامل مشركان مكه، يهودي ها، نصراني ها، امپراطور قدرتمند ايران، روم و... مي شود.

چنان كه دين نيز در آن روز به كمال خودش نرسيده بود، زيرا هنوز يك سال از عمر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم باقي مانده بود و بسياري از احكام و آيات، از جمله همين سوره مباركه مائده كه حاوي بسياري از احكام است، در اين مدت نازل شد.

9. روز عرفه، يعني نهم ذيحجه سال حجةالوداع نيز نمي تواند مقصود باشد، زيرا در روز عرفه سال دهم هجري حادثه قابل توجهي پيش نيامد تا موجب يأس كفار و تكميل دين شود. يأس مشركان قريش در ماجراي فتح مكه در سال هشتم حاصل شد و يأس مشركان حجاز نيز هنگام نزول آيات برائت و اعلام آن توسط اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) در سال نهم هجري اتفاق افتاد، اما بقيه كفار اعم از يهود، نصاري، مجوس و... در آن روز، يعني روز عرفه سال دهم هجري هنوز اميدوار بودند كه ضربه اي كاري بر اسلام وارد كنند.

ممكن است گفته شود كه انجام مناسك حج با حضور پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه تعليم علمي را با تعليم عملي همراه كرده بود، حادثه بزرگي است كه در روز عرفه سال دهم هجري واقع شد و موجب تكميل دين و يأس كفار گرديد. اگرچه اين احتمال مانند برخي از احتمالات ديگر تأييد مي كند كه اين بخش آيه جدا از صدر و ذيل خود كه درباره خوردني هاي حرام است نازل شد، ليكن خود اين احتمال مخدوش است، زيرا:

اولاً، چنين حجّي فقط موجب كمال حج است و هرگز موجب كمال دين نمي شود؛ براي اين كه طواف دور خانه اي كه روزي بتكده، روزي ميكده[9][9] و روزي... و بالاخره اسير دست اين و آن است، به تنهايي كاره اي نيست. علي(عليه‌السلام) از كعبه به عنوان «سنگ هاي بي نفع و ضرر» ياد مي كند: «ألاترون أن الله سبحانه اختبر الأولين من لدن آدم صلوات الله عليه إلي الآخرين من هذا العالَم بأحجار لاتَضرّ و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع»[10][10]. حج هر چه با شكوه باشد، به تنهايي نمي تواند مايه نااميدي كفار گردد. آري، تنها در صورتي كه همراه با معرفت امام واجب الإطاعه باشد، مي تواند واجد چنين اثري باشد. امام باقر(عليه‌السلام) فرمود: «إنما اُمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثمّ يأتونا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم»[11][11].

كعبه اي كه دشمن توان ويران كردن آن را دارد چنان كه عبدالله بن زبير دو بار به آن پناهنده شد و هر دو بار سنگ باران گرديد و در سنگ باران دوم كعبه ويران و ابن زبير كشته شد[12][12] بدون حضور امام معصوم چه نفع و ضرري مي تواند داشته باشد كه طواف دور آن مايه يأس كفار شود؟

ثانياً، پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حدود هشتاد روز پس از عرفه حجة الوداع در قيد حيات بود و برخي از احكام و آيات در اين مدت نازل شد. بدين جهت، در روز عرفه دين به حدّ كمال خود نرسيده بود.

10. روز نزول احكامي كه در صدر آيه آمده (خواه عرفه باشد يا غير عرفه) نمي تواند مراد از «اليوم» باشد، زيرا دو قسمت كلامي و فقهي آيه ارتباطي با يك ديگر ندارد و حتي ممكن است، نزول جداگانه اي داشته باشد، چنان كه روايات شأن نزول نيز به همين قسمت اشاره كرده و نسبت به صدر و ذيل آن ساكت است. افزون بر اين، نزول چند حكم فقهي كه محتواي آن قبلاً در سوره هاي بقره، انعام و نحل نازل شده بود، از چنان اهميتي برخوردار نيست كه مايه تكميل دين و يأس كفار گردد، وگرنه در آن سوره ها نيز نظير اين آيه بايد نازل مي شد.

11. روز رحلت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز نمي تواند مقصود باشد، زيرا اگرچه در آن روز دين كامل و نعمت تمام شد و آخرين سفير الهي در تلقّي و ابلاغ وحي چيزي را فروگذار نكرد؛ ﴿وما هو علي الغيب بضنين﴾[13][13]، چنان كه خود آن حضرت در خطبه اي كه در حجة الوداع ايراد كرد، فرمود: «يا أيها الناس والله ما من شي ءٍ يقرّبكم من الجنة ويباعدكم عن النار، إلاّ وقد أمرتكم به و ما من شي ءٍ يقربكم من النار ويباعدكم من الجنة، إلاّ وقد نهيْتكم عنه»[14][14]، ليكن در آن روز دشمنان به طمع افتادند و ترس از توطئه آنان به صورت جدّي مطرح بود. افزون بر اين، آن روز بزرگ و به يادماندني قطعاً در زمان حيات پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.

در نتيجه، هيچ كدام از اين حوادث نمي تواند مصداق «اليوم» باشد، زيرا برخي از اين ها هيچ يك از خصوصيات شش گانه را ندارد، برخي پنج تا از آن ها را ندارد، برخي چهارتا و.... در عين حال با توجه به اِخبار آيه، شكي نيست كه چنين روز سرنوشت سازي در تاريخ اسلام وجود داشته است. از اين رو بايد با تحقيق و بررسي بيشتر و گسترده تر مصداق آن را مشخص كرد.

 

احتمالي معقول

ظهور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اعلام رسمي و علني دعوت او در محيط جزيرة العرب، واكنش هاي متفاوتي را به همراه داشت. برخي از انسان هاي پاك باخته با كمال صفا و صميميت و از اعماق قلب به آن حضرت ايمان آوردند. برخي با اظهار ايمان ظاهري و زباني كفرشان را مستور كردند و گروه سوم افراد لجوج، عنود و حقودي بودند كه نه تنها ايمان نمي آوردند، بلكه خار راه ديگران بوده، مانع ايمان آوردن آنان مي شدند؛ ﴿وهُم ينهوْن عنْه و ينئوْن عنه﴾[15][15].

اين گروه در راستاي اهداف شوم خود در كنار اذيت و آزار مسلمانان، مانع تراشي براي پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و سنگ اندازي در مسير دعوت او نيز مي كردند و با تمام توان سعي داشتند، فعاليت هاي تبليغي آن حضرت را خنثي و بي اثر كنند و حتي براي نابودي مرام و آيين او نقشه ها مي كشيدند. استهزاها، تمسخرها، طعنه و زخم زبان ها، شاعر و ديوانه خواندن آن حضرت، وعده و وعيدها، تهديدها و تطميع ها، محاصره اقتصادي و اجتماعي و تبعيد به شعب ابوطالب، سنگ زدن، شكمبه شتر بر سر آن حضرت ريختن و... و بالاخره مجبور كردن آن حضرت به هجرت شبانه از مكه به مدينه بخشي از برنامه هاي آنان پيش از هجرت بود.

هرچه دعوت آن حضرت جدّي تر، رسمي تر و علني تر مي شد، سران ستم و شرك بيشتر احساس خطر مي كردند و بر فشارهاي خود مي افزودند. از اين جهت، پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه، پيشرفت اسلام و افزايش جمعيت مسلمانان، توطئه ها و كارشكني هايشان به صورت جنگ و تهاجم نظامي تبلور يافت كه شماره اين جنگ ها از هفتاد نيز تجاوز كرد، ليكن هرچه تلاش مي كردند، حاصل زحمات شان را همانند سرابي در بيابان يا غباري در آسمان مي يافتند.

افزون براين تلاش ها، فعاليت ها و كارشكني هاي پنهان و پيدايي بود كه از منافقان كه نقش ستون پنجم دشمن را در پيكره حكومت اسلامي داشتند مشاهده مي شد. بخشي از آن فعاليت ها بدين شرح است:

1. انصراف خائنانه بيش از سيصد نفر به سركردگي عبدالله بن اُبي از شركت در جنگ اُحُد. اين تعداد تقريباً يك سوم مسلمانان مدينه را تشكيل مي دادند[16][16].

2. سرپيچي جمعي از منافقان به سركردگي عبدالله بن اُبي از حضور در صحنه مصاف تبوك[17][17] و تلاش گروه ديگري از آنان براي تضعيف روحيه رزمندگان اسلام[18][18] و كوشش براي ترور پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم با رم دادن شتر آن حضرت، هنگام بازگشت از جنگ كه به ماجراي «ليلة العقبة» معروف شد[19][19].

3. برقراري روابط مرموز سياسي اطلاعاتي با مشركان؛ ﴿فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم﴾[20][20].

4. بازي با اعتقادات مسلمانان و بدبين كردن آنان به حاكميت اسلام به وسيله شايعه پراكني؛ ﴿لئن لم ينته المنافقون والذين في قلوبهم مرض و المُرجفون في المدينة لنُغْرينّك بهم ثمّ لايُجاورونك فيها إلاّ قليلاً﴾[21][21].

5. تشويق به تحريم اقتصادي مسلمانان؛ ﴿هم الذين يقولون لاتنفقوا علي من عند رسول الله حتي ينفضّوا﴾[22][22].

6. توطئه اجتماعي حيثيتي برضدّ مسلمانان، با تحقير كردن آنان؛ ﴿ليُخرجنّ الأعز منها الأذلّ﴾[23][23].

7. توطئه خائنانه و بي شرمانه اجتماعي حيثيتي بر ضد پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اتهام بي عفّتي به يكي از همسران آن حضرت در ماجراي معروف اِفك؛ ﴿إن الذين جأوا بالإفك عصبة منكم لاتحسبوه شرّاً لكم بل هو خير لكم... ﴾[24][24].

اين ها بخشي از انبوه توطئه ها بر ضد آن حضرت بود كه به نتيجه نرسيد. در كنار اين توطئه ها پيوسته به مرگ آن حضرت دل بسته بودند و با خود مي گفتند: او پادشاهي همانند ساير پادشاهان[25][25] است كه با مرگ او تمام ادعاهايش فراموش خواهد شد، زيرا فرزند پسر ندارد تا بعد از او راهش را ادامه دهد. به همين علت او را اَبتَر، بلاعقب و بي دنباله مي ناميدند.

در شأن نزول سوره كوثر گفته اند: يكي از سران شرك به نام عاص بن وائل پس از برخورد با پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد مسجد الحرام شد، وقتي در داخل مسجد از او سؤال شد با كه صحبت مي كردي؟ گفت: با اين مرد ابتر[26][26]. زمخشري با اشاره به اين ماجرا مي گويد: «كانوا يقولون: إنّ محمداً صُنبور إذا مات مات ذِكْره»؛ به راستي كه محمد صُنبور (فرد ضعيف، ذليل، بدون اهل و دنباله، بي يار و ياور) است كه ياد و نام او با مرگش مي ميرد[27][27].

البته شكي نيست كه نه تنها مُلك و سلطنت با مرگ مَلِك و سلطان مي ميرد، بلكه دين،آيين و قانون نيز هرچند كه كامل، عادلانه و حق باشد، با مرگ آورنده آن با تهديد مواجه مي شود، زيرا با مرور ايام حوادث، وقايع و نيازهاي جديدي به وجود مي آيد كه پاسخ گويي به آن نيازها و تطبيق آن حوادث بر خطوط كلي دين و اصول قانون از عهده هر كسي بر نمي آيد.

اگر براي دين و قانون، متولّي مشخص و معيني وجود داشته باشد، در كوران حوادث و بحران هاي اجتماعي محفوظ مي ماند، خواه فرد آن مشخص شده باشد يا اين كه به بيان شرايط و معيارهاي شايستگي وي اكتفا شود. ولي اگر چنين متولي اي (هر چند به صورت عام) معيّن نشده باشد و دين بدون متولي بماند، حتي از جانب هواداران و پيروان خود در معرض تهديد است و نيازي به تهديد و تهاجم از سوي بيگانگان ندارد، و اگر دشمني بيگانه نيز به آن افزوده گردد، خطر بسيار جدّي تر خواهد بود.

از اين رو يكي از بحث هاي جدّي در نظام هاي اجتماعي و قوانين اساسي حكومت ها، تعيين مفسّر رسمي براي قانون اساسي و كيفيت تعيين جانشين براي حاكم در صورت مرگ يا كناره گيري وي است. حتي براي تعيين جانشين موقت تا زماني كه جانشين دايم معيّن شود هم تدابيري انديشيده اند.

بنابراين، انتظار و تحليل آن دشمنان قسم خورده، انتظاري طبيعي و تحليلي مطابق با سنت هاي اجتماعي بوده است. بدين ترتيب اگر با تعيين جانشين براي پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم، رهبري ديني از فرد حقيقي به عنوان و حقيقت «عصمت» منتقل مي شد، نتايج زير به دست مي آمد:

1. تمام نقشه هاي دشمنان نقش بر آب شده، توطئه ها و برنامه هاي شان در هم مي ريخت و آخرين اميدشان به يأس مبدّل مي گشت.

2. تغييري كيفي و پيشرفتي عمودي در دين حاصل شده، سبب تكامل آن مي گرديد، زيرا دين، متولي و مفسّر رسمي پيدا مي كرد؛ كسي كه با تطبيق حوادث و وقايع جديد بر خطوط كلي دين مانع تحريف آن مي شد و با دفاع جانانه از آن موجبات استقامت دين در مقابل بيگانه را فراهم مي كرد.

از آنجا كه اين حكم از سنخ ساير احكام نيست، نزول احكام و آيات ديگر در باقي مانده عمر پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم منافاتي با كمال دين ندارد، در حالي كه اگر از سنخ ساير احكام مي بود، منافات داشت.

3. نعمت ولايت الهي كه در ولايت پيغمبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم تبلور يافته بود، با جعل ولايت براي جانشينان آن حضرت به اتمام مي رسيد.

4. در چنين شرايطي ترسيدن مسلمانان از دسيسه هاي دشمنان بي جهت بود.

5. اسلام، با داشتن چنين متولياني مي توانست، دين برگزيده الهي براي جامعه بشري براي هميشه تاريخ باشد.

6. حسادت و حبّ و بغض هاي شخصي يكي از اصلي ترين موانع پذيرش حق است. از اين جهت بايد از خدا ترسيد و در پذيرش يا ردّ چنين متوليان و جانشيناني حبّ و بغض هاي شخصي را دخالت نداد، بلكه فقط براساس خواسته الهي و حكم او حركت كرد.

بنابراين، تمام خصوصيت هاي شش گانه اي كه در آيه مطرح شده است، در تعيين جانشين براي آن حضرت وجود دارد. بدين ترتيب اگر «اليوم» مصداقي در تاريخ اسلام داشته باشد كه با توجه به اِخبار آيه كريمه، قطعاً چنين مصداقي وجود دارد روزي جز هيجده ذيحجه ء سال دهم هجري كه در آن روز پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به دستور خداي سبحان، علي(عليه‌السلام) را به جانشيني خود نصب كرد، نخواهد بود.

نتيجه اين كه قراين داخلي آيه، گفتار كساني را تأييد مي كند كه گفته اند: آيه مربوط به ماجراي غديرخم و تعيين جانشين براي آن حضرت است و براي تعيين مصداق آن نيازي به روايات نداريم.

 

كيفيت نزول آيه

برخي از علماي شيعه به اقتضاي ظاهر روايات احتمال داده اند كه اين بخش از آيه جدا از بقيه بخش ها نازل شده و هنگام جمع آوري قرآن در اين جا قرار داده شده است، در حالي كه غالب يا همه مفسران اهل سنت مي گويند: مجموع اين آيات با هم نازل شده و قسمت هاي گوناگون آن مضمون مشترك دارد. ازاين رو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو قرار گيرد:

احتمال يكم. علماي شيعه معتقدند، تعدد يا وحدت آيات به تنهايي نمي تواند دليل تعدد يا وحدت نزول باشد؛ يعني همان گونه كه دو آيه بودن نشان تعدّد نزول نيست، يك آيه بودن نيز دليل وحدت نزول تمام بخش هاي آن نمي تواند باشد. براي مثال در پايان آيه 219 سوره بقره آمده است: ﴿كذلك يبيّن الله لكم الايات لعلّكم تتفكّرون و در ابتداي آيه بعد مي فرمايد: ﴿في الدنيا والاخرة﴾[28][28]. اندكي تأمل نشان مي دهد كه اين دو آيه با هم نازل شده اند، زيرا از نظر ادبي جمله ﴿في الدنيا والاخرة متعلق به ﴿تتفكرون و ظرف تفكّر است. پس بايد با هم نازل شده باشند، هر چند كه در دو آيه جدا از هم آمده و هر كدام شماره جداگانه اي دارد. هم چنين ﴿و بالليل... كه در آيه 138سوره صافات آمده، متعلّق به ﴿... لتمرّون... است كه در آيه قبل آمده است[29][29].

از سوي ديگر، دقت در ضميرهاي آيه تطهير كه در سوره احزاب آمده، نشان مي دهد كه اين جمله از قبل و بعد خود مستقلّ است. چنان كه مضمون و محتواي آن شهادت مي دهد كه مخاطبي غير از مخاطب قبل و بعد خود دارد[30][30]. شأن نزولي كه علماي اهل سنت نقل كرده اند هم نشان مي دهد كه اين فقره از آيه در واقعه اي خاص نازل شده است.

در آيه مورد بحث نيز مطلب از همين قرار است، زيرا هنگام بيان حكم خون، مردار، گوشت خوك و... مي فرمايد: ﴿اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخْشوْهم واخْشونِ اليوم أكمَلْت لكم دينكم وأتْممتُ عليكم نعمتي ورَضيتُ لكم الإسلام ديناً﴾[31][31].

همان طور كه مي دانيم معلوم شدن حكم خون و امثال آن موجب يأس دشمن و تكميل دين نمي شود. شاهد آن اين است كه اين احكام، قبلاً در دو سوره مكي انعام (آيه 145) و نحل (آيه 115) و نيز در آيه 371 سوره بقره كه اولين سوره مدني است، نازل شده بود، ولي عنوان يأس كفار و تكميل دين در آن ها مطرح نيست، در حالي كه اگر نزول و ابلاغ اين احكام داراي چنين خاصيتي باشد، بايد در آن سوره ها نيز ﴿اليوم يئس... ذكر مي شد.

بدين ترتيب ﴿اليوم... نمي تواند اشاره به روز نزول حكم خون، مردار و... باشد، بلكه بايد اشاره به روزي باشد كه در آن حادثه مهم ديگري واقع شد. از اين جهت شيعه اعتقاد دارد، ﴿اليوم أكملت... اشاره به روزي است كه نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آيه ﴿يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك﴾[32][32] را امتثال كرد. امري كه اگر امتثال نمي شد، زحمات بيست و سه ساله آن حضرت به هدر مي رفت و رسالت الهي ابلاغ نمي گرديد.

نتيجه اين كه يا بايد بگوييم، اين دو بخش جداي از قبل و بعد خود نازل شده، ليكن هنگام جمع آوري قرآن به دستور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم يا به دستور كساني كه بعد از آن حضرت به جمع آوري قرآن پرداختند طبق مباني مختلف در تدوين قرآن مصون از تحريف در اين جا قرار گرفته است و يا اين كه بگوييم، اين دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده است، ليكن به روز نزول آيه، از آن جهت كه ظرف نزول برخي احكام فقهي است، اشاره اي ندارد، بلكه جمله معترضه اي[33][33] است كه بين اين جملات قرار گرفته است.

مؤيد اين مدّعا آن است كه اگر اين دو جمله را حذف كنيم، بقيه آيه تامّ و كامل خواهد بود و خللي در معناي آن وارد نمي شود. چنان كه حذف آيه تطهير خللي در معنا ايجاد نمي كند، بلكه معنا روشن تر و ترجمه و تفسير راحت تر خواهد شد.

احتمال دوم. اين جمله همراه بقيه قسمت هاي آيه نازل شده و از آن ها جدا نيست، چنان كه مفسران عامه بر اين باورند.

البته ظواهر نيز همين را تأييد مي كند، زيرا نظم ظاهري آيات اقتضا مي كند كه به همين ترتيبِ موجود نازل شده باشد، مگر اين كه دليل محكمي دلالت كند كه ترتيب نزول غير از ترتيب موجود است، ولي چنين دليلي وجود ندارد.

با اين احتمال نيز نمي توان گفت كه ﴿اليوم اشاره به روز نزول احكام مذكور در آيه است، زيرا وحدت نزول نقشي در اين جهت ندارد. همان گونه كه صدر آيه 29 سوره يوسف با خطاب به حضرت يوسف(عليه‌السلام) مي فرمايد: ﴿يوسف أعرض عن هذا﴾[34][34] و در ذيل آن با خطاب به همسر عزيز مصر آمده است: ﴿واسْتغفري لذنبكِ﴾[35][35]. با آن كه مجموع اين ها يك آيه بيشتر نيست و نامي از همسر عزيز مصر به ميان نيامده، كسي ادعا نكرده كه هر دو بخش آيه خطاب به يك نفر است.

بنابراين، گرچه در محاورات و گفت وگوهاي عرفي از وحدت سياق به عنوان يك اصل و قاعده عقلايي نام مي برند و بدان توجه و عنايت دارند، ليكن نمي توان گفت كه يك قاعده كلّي و عمومي است و هميشه مي تواند دليل يا مؤيّد باشد، به ويژه اگر قرينه داخلي يا خارجي بر خلاف آن وجود داشته باشد.

امام صادق(عليه‌السلام) در اين باره مي فرمايد: «إن الآية لتنزل أولها في شي ءٍ و أوسطها في شي ء وآخرها في شي ءٍ آخر»[36][36]؛ گاهي اوّل آيه اي از قرآن درباره چيزي، وسط آن درباره چيزي ديگر و آخر آن درباره چيز سومي است.

سرّش آن است كه قرآن كتاب فنّي و علمي اصطلاحي نيست تا مطالب آن به صورت ابواب و فصول جداگانه مطرح شده باشد، بلكه كتاب هدايت است، و هدفش از طرح مطالب گوناگون علمي، فني، تاريخي، ضرب المثل و... هدايت و راهنمايي انسان ها است. از اين رو در كنار مهم ترين دليل علمي موعظه مي كند[37][37]. همراه با ارائه براهين مهم فلسفي و عقلي بر توحيد، نظاره كردن به زمين، آسمان، شتر و... را كه سطح متوسط از ادلّه توحيدي تلقّي مي شود، گوشزد مي نمايد؛ ﴿أفلا ينظرون إلي الإبل كيف خلقت٭ وإلي السماء كيف رفعت٭ وإلي الجبال كيف نصبت٭ وإلي الأرض كيف سطحت﴾[38][38].

صاحب تفسير المنار در اين باره مي گويد: إنّ القرآن ليس كتاباً فنّياً فيكون لكلّ مقصدٍ من مقاصده باب خاص به، وإنّما هو كتاب هدايةٍ ووعظٍ ينتقل بالإنسان من شأن من شؤونه إلي آخر، ويعود إلي مباحثِ المقصد الواحد المرة بعد المرة مع التفنّن في العبارة والتنويع في البيان، حتّي لا يملّ تاليه وسامعه من المواظبة علي الاهتداء...[39][39] ؛ قرآن كتاب فنّي نيست تا براي هر مقصدي از مقاصدش باب مخصوصي داشته باشد، بلكه كتاب هدايت و موعظه است كه انسان را از مطلبي به مطلب ديگر منتقل مي كند و دوباره به همان مطلب اول باز مي گردد. در عين حال، در عبارت تفنّن و در بيان تنوّع دارد، به گونه اي كه نه خواننده را خسته مي كند و نه شنونده را از مواظبت بر هدايت پذيري ملول مي سازد....



[1]  ـ غدير در لغت به تالاب و آبگير گفته مي شود كه آب باران و سيل در آن جمع مي شود (فرهنگ معين، ج2، ص2393). غدير خم آبگيري است بين مكّه و مدينه در ناحيه جحفه، واقع در دو ميلي جحفه كه چشمه اي در آن مي ريخته و ماجراي ابلاغ ولايت علي(عليه‌السلام) در آنجا واقع شد (فرهنگ معين، ج6، ص1244).

[2]  ـ خصال صدوق، ج1، ص173.

[3]  ـ سوره عصر، آيات 2  1.

[4]  ـ حلية الأولياء، ج4، ص345.

[5]  ـ سيره ابن هشام، ج3، ص 334 .

[6]  ـ سيره ابن هشام، ج3، ص336.

[7]  ـ سوره توبه، آيه 28. اي كساني كه ايمان آورديد، به راستي كه مشركان نجس هستند. پس نبايد بعد از اين سال به مسجد الحرام نزديك شوند.

[8]  ـ نهج البلاغه، نامه 16.

[9]  ـ در تاريخ آمده است: ابوغبشان، در حال مستي كليدداري و توليت كعبه را به يك مشك شراب فروخت (الكني والألقاب، ج1، ص128).

[10]  ـ نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه). آيا  نمي بينيد خداوند سبحان انسان ها را از زمان آدم(عليه‌السلام) تا آخرين انسان هاي اين عالم، با سنگ هايي آزموده است كه نه ضرري مي رسانند و نه نفعي، نه مي بينند و نه مي شنوند.

[11]  ـ بحارالأنوار، ج96، ص374. مردم مأمور شدند سراغ اين سنگ ها بيايند و گرد آن طواف كنند. سپس به سراغ ما بيايند و با اعلام پذيرش ولايت ما، نصرت خويش را بر ما عرضه دارند.

[12]  ـ كامل ابن اثير، حوادث سال هاي 64 و 73.

[13]  ـ سوره تكوير، آيه 24. پيامبر نسبت به وحي ضنين و بخيل نيست.

[14]  ـ بحارالأنوار، ج67، ص96. اي مردم! به خدا قسم، چيزي نيست كه شما را به بهشت، نزديك و از جهنّم دور كند، مگر آن كه شما را امر به آن كردم و چيزي نيست كه شما را به آتش نزديك و از بهشت دور كند، مگر آن كه شما را از آن نهي كردم.

[15]  ـ سوره انعام، آيه 26. كافران، ديگران را از نزديك شدن به حق نهي مي كنند و خودشان نيز از حق دوري مي گزينند.

[16]  ـ ر.ك: سيره ابن هشام، ج3، ص68.

[17]  ـ همان، ج4، ص 162.

[18]  ـ همان، ص179؛ مجمع البيان، ج5، ص71، ذيل آيه 65 سوره توبه.

[19]  ـ بحارالأنوار، ج21، ص247؛ مجمع البيان، همان.

[20]  ـ سوره مائده، آيه 52. مي بيني كساني كه در قلب هايشان بيماري است، در دوستي و نزديك شدن به آنان سرعت و شتاب دارند.

[21]  ـ سوره احزاب، آيه 60. اگر منافقان و كساني كه در دل هايشان مرض وجود دارد و شايعه افكنان در مدينه از كارشان دست نكشند، تو را بر ضد آنان مي شورانيم و جز مدّتي كوتاه در مجاورت تو نخواهند ماند.

[22]  ـ سوره منافقون، آيه 7. منافقان كساني هستند كه مي گويند: به كساني كه اطراف رسول خدا هستند، انفاق نكنيد تا پراكنده شوند.

[23]  ـ سوره منافقون، آيه 8. بي ترديد عزّتمندان و بزرگان، زبونان را بيرون خواهند كرد.

[24]  ـ سوره نور، آيه 11. كساني كه داستان اِفك را به وجود آوردند، گروهي از شما هستند. اين ماجرا را شرّي براي خود مپنداريد، بلكه خيري براي شماست...

[25]  ـ راجع به «نگرش سلطنتي به نبوّت» در «نكته ها» بحث خواهيم كرد (ر.ك: ص160).

[26]  ـ مجمع البيان، ج10، ص638، ذيل سوره.

[27]  ـ كشاف،  ج4، ص808، ذيل سوره.

[28]  ـ اين گونه، خدا آيات را براي شما روشن مي كند شايد كه شما درباره دنيا و آخرت انديشه كنيد.

[29]  ـ براي اين مطلب، در قرآن كريم شواهد فراواني وجود دارد كه آيه نور (سوره نور، آيه 35) و آيات پس از آن را مي توان نمونه ديگري از آن دانست.

[30]  ـ براي مطالعه و دقت بيشتر در آيه تطهير رجوع كنيد به فصل پنجم همين بخش از كتاب.

[31]  ـ سوره مائده، آيه 3.امروز [روزي است كه] كافران از [نفوذ در] دين تان [و نابودي آن] نااميد شدند. بنابراين، از آن ها نترسيد و از من بترسيد. امروز، [روزي است كه] دين شما را كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و راضي شدم كه اسلام براي شما دين و آيين باشد.

[32]  ـ سوره مائده، آيه 76. اي پيامبر! آنچه كه از سوي پروردگارت به سوي تو نازل مي شود، به مردم ابلاغ كن.

[33]  ـ جمله معترضه، اصطلاحاً به جمله اي گفته مي شود كه با ملاحظه برخي شرايط در ميان جمله هاي ديگر قرار مي گيرد و ارتباط منطقي با آن جملات ندارد، هر چند كه بي ارتباط هم نيست، ليكن اين ارتباط به گونه اي نيست كه اگر اين جمله نباشد، خللي در معناي جمله هاي قبل و بعد ايجاد كند. البته آوردن جمله معترضه، خالي از حكمت نيست و ممكن است متكلّم، انگيزه هاي مختلفي از ذكر آن داشته باشد. مثلاً انسان در حال سخن گفتن با ديگري درباره مطلبي علمي است، ليكن بر اثر احساس خطر از وقوع زلزله يا حادثه سهمگين ديگر در بين گفتگو ناگهان كلام  را قطع كرده، هشدار مي دهد. جمله معترضه در قرآن كريم نيز فراوان است، مانند: «وإذا بدّلنا ءايةً مكان ءايةٍ والله أعلم بما ينزّل قالوا إنّما أنت مُفْتَر... »؛ هرگاه كه حكمي را به حكم ديگر تبديل كنيم  و خدا آگاه تر است به چيزي كه نازل مي كند  مي گويند: تو دروغگو هستي (نحل، 101). در اين آيه جمله «والله أعلم بما ينزّل» جمله معترضه است. همچنين دو آيه «ذلك عيسي بن مريم قول الحقّ الذي فيه يمترون ٭ ما كان للّه أن يتخذ من ولد سبحانه إذا قضي أمراً فإنّما يقول له كن فيكون» (سوره مريم، آيات 43 و 53) معترضه است و در ميان كلماتي كه حضرت عيسي(عليه‌السلام) در گهواره بيان كرد، آمده است. در زبان فارسي معمولاً جمله معترضه را بين دو پرانتز، دو خط تيره (( يا دو ويرگول ))، قرار مي دهند.

[34]  ـ اي يوسف! از اين حادثه صرف نظر كن.

[35]  ـ و تو اي زن! از گناه خويش استغفار كن.

[36]  ـ بحارالأنوار، ج89، ص94 (به نقل از: تفسير عياشي، ج1، ص11).

[37]  ـ مثلاً از حضرت يوسف(عليه‌السلام) نقل كرده كه در كنار تعبير خواب، استدلال بر توحيد كرد و گفت: ربّ واحد بر ارباب متعدد و متفرق ترجيح دارد. هيچ معبودي غير از خدا حقيقت ندارد و اسمايي بي محتوا بيش نيست، حكم از آن خداست، ما مأمور به عبادت او هستيم و... (سوره يوسف، آيات 40 ـ 39).

[38]  ـ سوره غاشيه، آيات 20 ـ 17.  آيا به شتر نگاه نمي كنند كه چگونه خلق شده است؟ و به آسمان نگاه نمي كنند كه چگونه برافراشته شده است؟ و به كوه ها نمي نگرند كه چگونه نصب گرديده است؟ و به زمين نظاره نمي كنند كه چگونه گسترده شده است؟

[39]  ـ تفسير المنار، ج2، ص154، ذيل آيه 142 سوره بقره.

منبع: کتاب ظهور ولایت در صحنه غدیر، خلاصه صفحات 21-97