پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی با بیان اینکه سيل علم، از قلّه ولايت علي و اولاد علي(عليهمالسلام) مي ريزد و كسي كه بخواهد از ولايت آنان طرفي ببندد، بايد در كناري بايستد و در حدّ توان خود بهره بگيرد، ولي اگر در مسير سيل قرار بگيرد به كام آن فرومي رود. چنان كه همّام بن شُريح از شاگردان بنام آن حضرت به امام عرض كرد: پارسايان را برايم وصف كن؛ «صف لي المتّقين». حضرت امتناع كرد و او اصرار ورزيد تا حضرت آن سخنان سيل آسا را در وصف پارسايان به زبان آورد و سرانجام سيل علم علوي همّام را بُرد؛ «فصعق همّام صعقةً كانت نفسه فيها»[1]؛ او صيحه اي زد و جان داد.
ایشان بیان می دارند: كسي كه در برابر سيل موعظه امير بيان(عليهالسلام) بايستد، غرق مي شود. چنان كه آن حضرت فرمود: من از اين پيش آمد مي ترسيدم. سپس فرمود: موعظه هاي بليغ و رسا با آنان كه اهل موعظه اند، چنين مي كند: «أما واللّه لقد كنتُ أخافها عليه... أهكذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها؟» كسي كه به مقام امامت آگاه نبود، به حضرت عرض كرد: پس چرا اين مواعظ در شما اثر نكرد. حضرت پاسخي درخور فهم او داد. پاسخ اصلي اين بود كه هر كسي نمي تواند سيل را تحمّل كند، ولي كوهي كه در دامن خود سيل مي پروراند، توان تحمّل آن را نيز دارد.
شاهد مُلك و ملكوت
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در خطبه قاصعه مي فرمايد: هر ساله رسول خدا به غار حرا مجاور مي شد و تنها من او را مشاهده مي كردم و كسي جز من او را نمي ديد. من نور وحي و رسالت را مشاهده مي كردم و نسيم نبوّت را استشمام مي نمودم و هنگامي كه وحي بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد، صداي ناله شيطان را شنيدم. از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله يأس شيطان است كه با آمدن وحي نااميد شده است. ديگر در اين سرزمين جاي شيطنت نيست. آنگاه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به علي(عليهالسلام) فرمود: هر چه را من مي شنوم، تو مي شنوي و هرچه را من مي بينم، تو مي بيني. فرق من و تو اين است كه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير پيامبري؛ «...ولقد كان يجاور في كلّ سنة بحراء فأراه ولايراهُ غيري،أري نور الوحي والرّسالة وأشُمُّ ريح النّبوّة ولقد سمعت رَنَّة الشّيطان حين نزل الوحي عليه صلي الله عليه و آله و سلم فقلت: يا رسول اللّه ما هذه الرّنّة؟ فقال: هذا الشيطان قد أيس من عبادته. إنّك تسمع ما أسمع، وتري ما أري إلاّ أنّك لست بنبيٍّ ولكنّك لوزير وإنّك لعلي خير»[2].
امام علي(عليهالسلام) شيطان را مي شناسد و ناله وي را مي شنود و فرشته هاتف را نيز مي شناسد. بنابراين هم پيغمبر او را اهل ملكوت معرّفي كرد و هم خودش فرمود: من صداي شيطان و فرشتگان را مي شنوم.
آن حضرت فرمود: من متصدي غسل بدن مطهر پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم بودم و در اين كار فرشتگان مرا ياري مي كردند... گوش من از صداي آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز مي خواندند، تهي نمي شد، تا آنگاه كه او را در ضريح خود به خاك سپرديم؛ «ولقد وُلّيت غسله صلي الله عليه و آله و سلم والملائكة أعواني... وما فارقتْ سمعي هينمةً منهم يصلّون عليه حتي واريناه في ضريحه»[3]. او صداي دوست و دشمن را مي شناخت.
اولين گرونده به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم
اصبغ بن نباته مي گويد: روزي حارث همداني با گروهي از شيعيان بر اميرمؤمنان(عليهالسلام) وارد شدند. حارث به آن حضرت عرض كرد: مردم درباره شما و سه خليفه پيشين با هم اختلاف و دشمني دارند. امام پس از سخناني فرمود: اي حارث... آگاه باش كه من بنده خدا و برادر رسولش و اولين تصديق كننده او هستم. در حالي پيامبر را تصديق كردم كه هنوز آدم بين روح و جسد بود. پس من در ميان امت، اولين تصديق كننده حق هستم؛ «يا حارث... ألا إني عبداللّه وأخو رسوله وصدّيقه الأول. قد صدّقته وآدم بين الروح والجسد. ثم إني صدّيقه الأول في أمتكم حقاً»[4]؛ يعني هنوز آدم(عليهالسلام) بين دو نشئه ملك و ملكوت بود و نصاب هستي وي كامل نشده بود كه من به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوردم. اين فضيلت براي همه خاندان پيامبر است، ولي وجود مبارك امير مؤمنان علي(عليهالسلام) حساب ويژه اي دارد، چون او در آن عالم اوّلين كسي بود كه به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم ايمان آورد و در اين عالم نيز اوّلين كسي بود كه به پيامبر ايمان آورد. «اللّهمّ إنّي أوّلُ من أناب وسمع وأجاب ولم يسبقني إلاّ رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم بالصّلاة»[5]؛ علي(عليهالسلام) به خداي سبحان عرض مي كند: پروردگارا اوّلين منيب[6] من بودم؛ يعني اولين كسي كه نوبت گرفت يا اوّلين كسي كه از ديگران گسست و به تو پيوست من بودم. خدايا جز پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم احدي پيش از من نماز نخواند. گرچه بر حسب تاريخ مسأله ايمان خديجه مطرح است، امّا چون نيكو بنگري علي(عليهالسلام) پيش از خديجه اسلام آورد. علي(عليهالسلام) كه در آن نشئه اوّلين مؤمن بود، در اين نشئه خود را اوّلين مسلمان به ما معرّفي مي كند.
ربّاني امّت
علي(عليهالسلام) در گفتاري به صاحب سرّ خود كميل بن زياد نخعي فرمود: اي كميل بن زياد! ...مردم سه گروهند: گروهي «عالم رباني» و گروهي «دانش طلبي كه در راه رستگاري كوشاست» و گروه سوم «فرومايگاني رونده به چپ و راست كه پي هر بانگي را گيرند و با هر باد به سويي خيزند. آنان كه نه از روشني دانش فروغي يافتند و نه به سوي پناهگاهي استوار شتافتند»؛ «الناس ثلاثة، فعالم ربّاني ومتعلم علي سبيل نجاةٍ وهَمَج رَعاع، أتباع كل ناعقٍ يميلون مع كل ريحٍ، لم يستضيئوا بنور العلم ولم يلجأوا إلي ركن ٍوثيق»[7].
در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خود را «رباني امت» معرفي كرده، مي فرمايد: سخن ربّاني خود را بشنويد و دل هاي خود را به او بسپاريد: «فاستمعوا من ربّانيّكم وأحضروه قلوبكم»[8]. عالم ربّاني كسي است كه هم پيوندش با ربّ و هم تدبير و تربيتش نسبت به امّت قوي باشد.
دروازه شهر علم پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم
جابر از امام باقر(عليهالسلام) نقل مي كند كه امير مؤمنان(عليهالسلام) هنگام بازگشت از نهروان، در كوفه خطابه اي ايراد كرد؛ زماني كه شنيد، معاويه او را دشنام مي دهد و اصحاب او را به شهادت مي رساند. آن حضرت پس از حمد خدا و درود بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر آيه ﴿وأما بنعمة ربّك فحدّث﴾[9] در كتاب خدا وجود نداشت، فضايل خود را برنمي شمردم.
آنگاه فرمود: اي مردم! خبرهايي به من رسيده و مي دانم كه اجلم نزديك شده است... و من در ميان شما وا مي گذارم آنچه را كه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم در ميان امت بر جاي گذاشت و آن كتاب و عترت او است؛ «أيها الناس إنه بلغني ما بلغني وإنّي أري قد اقترب أجلي... وإني تارك فيكم ما تركه رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم: كتاب اللّه وعترتي». آنگاه در شمار فضايل خويش فرمود: من دروازه شهر علم و خزانه دار علم رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و وارث آن هستم؛ «أنا باب مدينة العلم وخازن علم رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم و وارثه»[10].
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در بياني ديگر فرمود: بر روي دَرِ بهشت حلقه اي از ياقوت سرخ است، بر صفحه اي زرّين. هنگامي كه آن حلقه بر صفحه زرين كوفته شود، صدا و طنين آن «يا علي» است؛ «إنّ حلقة باب الجنة من ياقوتة حمراء علي صفائح الذهب، فإذا دقّت الحلقة علي الصفحة طنّت وقالت: يا علي».[11] اين حديث شريف را استاد علامه طباطبايي(رضوان اللّه عليه) در مجلس درس چنين شرح دادند: سرّ اين كه صداي كوبه در بهشت «ياعلي» است، اين است كه بر طبق معمول، كسي كه بخواهد وارد خانه اي شود، دقّ الباب مي كند و صاحب خانه را صدا مي زند تا با اجازه و اذن او وارد شود، و چون صاحب بهشت علي(عليهالسلام) است، صداي طنين در «ياعلي» است. اين مقام از آن حضرت و اهل بيت(عليهمالسلام) است.
توحيد ناب علوي
آن حضرت درباره توحيد مي فرمايد: خدايي را كه نبينم عبادت نمي كنم؛ «ما كنت أعبد ربّاً لم أره»[12]؛ مبدأشناسي من مانند مبدأشناسي حكيمان و متكلمان نيست كه با دليل خدا را ثابت كنند و آن را بپذيرند. من مي بينم و مي پرستم. وقتي ذِعْلِب يماني به آن حضرت عرض كرد: آيا پروردگارت را ديده اي؟ فرمود: من كسي نيستم كه نبينم و بپرستم؛ «أفأعبد ما لاأري». آنگاه فرمود: خداي سبحان را با چشم سر نمي توان ديد، بلكه با حقيقت ايمان و قلب مي توان مشاهده كرد؛ «لاتدركه العيون بمشاهدة العيان ولكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان»[13]. پس شهود خدا كه عالي ترين شناخت است، نصيب اميرالمؤمنين(عليهالسلام) شد.
از اميرالمؤمنين(عليهالسلام) پرسيدند: چرا توفيق نماز شب نصيب ما نمي شود. فرمود: گناه روز پابند شماست؛ «أنت رجل قد قيّدتك ذنوبك»[14]. ابن أبي العوجا به امام صادق عرض كرد: مرا به خداي غايب حواله مي دهي: «فأحَلْتَ علي الغائب». آن حضرت فرمود: واي بر تو، چگونه او غايب است؟ او از رگ گردن به بندگان خود نزديك تر است، سخن آنان را مي شنود و آنان را مي بيند و از اسرار آنان آگاه است؛ «ويلك، كيف يكون غائباً مَنْ هو مع خلقه شاهد وإليهم أقرب من حبل الوريد، يسمع كلامهم ويري أشخاصهم ويعلم أسرارهم»[15].
مردي زنديق (مادي) به امام رضا(عليهالسلام) عرض كرد: چرا خدا پوشيده و محجوب است؛ «فَلِمَ احتجب؟» امام(عليهالسلام) فرمود: عدم شهود بر اثر گناهان بندگان است؛ «إن الاحتجاب عن الخلق لكثرة ذنوبهم فأما هو فلايخفي عليه خافية في آناء الليل والنهار»[16]. جمال و جلال خدا بي پرده است. بنابراين، اسرار عالم براي اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بي پرده و هويدا است. بر چشم ديگران پرده است و روزي كه پرده ها از چشم ديگران برگرفته شود، آن حضرت كه بي پرده مي ديد، بي تفاوت است. پس علي(عليهالسلام) آغاز و انجام عالم، يعني توحيد و معاد را نه تنها مي فهمد و با علم حصولي ادراك مي كند، بلكه مي بيند.
درون بين و دنياشناس
علي(عليهالسلام) چون اسرار عالم را مي نگرد، درون رشوه را معجوني منفور كه گويا با زهر افعي آميخته شده، مي بيند و آن را چنين تشريح مي كند:
شگفت آورتر از اين )داستان عقيل(، سرگذشتِ كسي است كه نيمه شب ظرفي سرپوشيده نزد ما آورد، و در آن ظرف معجوني بود كه من از آن متنفر شدم؛ گويا با آب دهان يا قي مار خمير شده بود. به او گفتم: اين صله است يا زكات يا صدقه؟ كه اين ها بر ما اهل بيت حرام است. گفت: نه اين است و نه آن، بلكه «هديه» است. به او گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگريند. آيا از راه آيين خدا وارد شده اي تا مرا بفريبي؟ آيا رشته عقل و ادراكت از هم گسيخته و مُخْتبطي، يا ديوانه وار هذيان مي گويي؟...؛ چنين غذايي در قيامت به صورت «غِسْلين» ظهور مي كند؛ ﴿ولاطعام إلاّ من غسلينٍ ٭ لايأكله إلاّ الخاطئون﴾[17]. آن كه با زبانش به ديگران نيش مي زند، در قيامت ضريع (خار و تيغ) مي خورد؛ ﴿ليس لهم طعام إلاّمن ضريعٍ ٭ لايسمن ولايغني من جوعٍ﴾[18]. ضريع قيامت كه به تعبير اين آيه نه آدمي را فربه مي كند و نه گرسنگي را باز مي دارد، همان بدزباني دنياست. اين ها اسرار كار آدمي است و تا انسان به اين مقام بار نيابد، دستش را از گناه جدا نمي كند.
امام علي(عليهالسلام) در پايان خطبه معروف «شقشقيّه»، درباره دنيا و درونِ مقام هاي دنيوي مي فرمايد: دنياي شما (با همه زينت هايش) در نظر من بي ارزش تر از آبي است كه از بيني بزي بيرون آيد: «...دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنزٍ»[19].
اگر همين بيان علي(عليهالسلام) در جوامع بشري احيا شود، هيچ تنازعي به وجود نمي آيد. امام علي(عليهالسلام) توصيه مي كند: خود را ارزان نفروشيد كه بهاي شما چيزي جزبهشت نيست.
تنهاترين قائد
امير مؤمنان(عليهالسلام) در دوران زمامداري خود بارها از نداشتن كارگزاراني امين و توانمندشكايت كرده است. امّا كميل را در بعد معارف مي پروراند و او را از اصحاب سرّ خود مي داند. شبانه دست كميل را مي گيرد و او را از شهر بيرون مي برد و اسرار و معارف و دعاهايي چون دعاي كميل را به وي مي آموزد. كميل بن زياد مي گويد: اميرمؤمنان دست مرا گرفت و به سوي گورستان برد. هنگامي كه به صحرا رسيديم آه پردردي كشيد و فرمود: اي كميل بن زياد! اين دل ها همانند ظرف هاست كه بهترين ظرف ها پرگنجايش ترين و نگهدارنده ترين آن ها است. پس آنچه را كه براي تو مي گويم، از من حفظ كن؛ «يا كميل بن زياد، إنّ هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها فاحفظ عني ما أقول لك... »[20].
وزير پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم
اميرمؤمنان(عليهالسلام) مي فرمايد: در جنگ تبوك به رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم عرض كردم، اي رسول خدا! چرا مرا در مدينه جانشين خود مي كني (و اجازه شركت در جبهه جنگ نمي دهي؟) آن حضرت فرمود: امور مدينه جز با من يا تو اصلاح نمي شود و تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي هستي، جز اين كه پس از من پيامبري نيست؛ «قلت لرسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم في غزوة تبوك: يارسول اللّه! لِمَ خلّفتني؟ فقال: إن المدينة لاتصلح إلاّ بي أو بك وأنت منّي بمنزلة هارون من موسي إلاّ النبوّة فإنّه لانبي بعدي».[21]
وجود مبارك رسول گرامي به اميرالمؤمنين(عليهالسلام) فرمود: «يا علي... أنت منّي بمنزلة هارون من موسي»[22]؛ تو براي به من به منزله هارون براي موسايي. چنان كه در روايات شيعه و اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم در نيايش خود به خدا عرض كرد: بارخدايا! آنچه را برادرم موسي از تو خواست، من نيز مي خواهم؛ اين كه سينه ام را گشاده گرداني و كارم را آسان كني و گره از زبانم بگشايي تا سخنم را بفهمند و از اهل من وزيري برايم قرار بده كه او برادرم علي است. پشتم را به او استوار كن و او را در امر من شريك گردان...؛
خدا به علي بن أبي طالب فرمود: با پيغمبر باش، چنان كه به هارون فرمود: با موسي باش و خلافت موسي را بپذير. وجود مبارك موسي به ذات اقدس اله عرض كرد: ﴿وأشركه في أمري﴾. خداوند فرمود: ﴿وقد اُوتيت سؤلك يا موسي﴾[23]؛ هر چه خواستي به تو دادم؛ معجزاتي مانند يد بيضا و عصا دادم و برادرت را شريك امر، وزير و خليفه تو كردم.
[1] ـ نهج البلاغه، خطبه193.
[2] ـ نهج البلاغه، خطبه192.
[3] ـ همان، خطبه 197.
[4] ـ بحارالأنوار، ج6، ص179.
[5] ـ نهج البلاغه، خطبه 131.
[6] ـ انابه يا از «نابْ يَنُوب» به معناي نوبت گرفتن است و يا از «نابَ يَنيب» به معناي انقطاع. مُنيب بر اساس معناي اول انساني است كه با خدا در ارتباط باشد و با رفت و آمد ومراجعه مكرر نوبت بگيرد. چنين نيست كه خدا هر كسي را راه بدهد. ناله فراوان و رجوع مكررلازم است تا نوبت بدهند.
[7] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[8] ـ همان، خطبه 108.
[9] ـ سوره ضحي، آيه 11.
[10] ـ بحارالأنوار، ج33، ص283.
[11] ـ بحارالأنوار، ج39، ص235.
[12] ـ اصول كافي، ج 1، ص 79.
[13] ـ نهج البلاغه، خطبه 179.
[14] ـ بحارالأنوار، ج84، ص152.
[15] ـ توحيد صدوق، ص254.
[16] ـ همان، ص252.
[17] ـ سوره حاقه، آيات 37 ـ 63.
[18] ـ سوره غاشيه، آيات 76.
[19] ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
[20] ـ همان، حكمت 147.
[21] ـ بحارالأنوار، ج 33، ص 941.
[22] ـ همان، ج8، ص1.
[23] ـ سوره طه، آيه 36.
منبع: کتاب شمیم ولایت، ص 140-162