أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبِی الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَم الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه.
نهمين روز از ماه عزيز و گرانقدر رمضان را در فضاي ايمان و قرآن سپري ميکنيم و خدا را بر اين نعمت سپاسگزاريم که رحمت واسعه خود را طبق دعاي امروز شامل حال قرار داده و همه ما مورد رحمت و مشمول عنايت الهي هستيم و کساني که از چنين بهرهاي برخوردارند و رحمت الهی شامل حال آنهاست از عقل، از نورانيت، از هدايت، از اخلاق و تقوا و از عمل صالح و شايسته برخوردارند و اين موهبت ماه مبارک رمضان است که ميتواند در بخش حيات اجتماعي براي همه ما مؤثر باشد. اميدواريم که خداي عالم به برکت اين ماه عزيز براي همگان خير و رحمت مقرّر بفرمايد و اين خير را در جان و دل ما مستقر بگرداند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص).
موضوعي که در اين محفل و در اين ماه عزيز مورد بحث و گفتگوست، آن است که حيات انساني که ابعاد مختلفي دارد و يکي از زندهترين و برجستهترين آنها حيات اجتماعي است، نسبت آن با ماه مبارک رمضان چيست و اين ماه نسبت به حيات اجتماعي انسان تا چه ميزاني مؤثر است و قلمرو تأثير ماه مبارک رمضان در حيات اجتماعي تا چه حدّي است؟
گرچه اين ماه فراگير است و همه ابعاد انساني را مورد نظر دارد، هيچ بُعدي از ابعاد وجود انساني نيست مگر اينکه اين ماه نسبت به آن هدايتي، راهي، فيضي را هموار ميکند تا اين انسان در همه ابعاد و در همه جنبههاي خود رشد و تعالي داشته باشد. انسان يک موجود انداموارهاي است که تناسب و تعادل در همه بخشها براي او يک ضرورت و يک الزام است؛ اگر عقل کسي رشد کند اما نفس او نه، يا اگر غيظ و غضب کسي رشد کند اما رضا و خشنودي او نه، اگر اميد و رجاء در کسي توسعه بيابند اما خوف در او افسرده بشود نه، همه اين اوصاف «علي نحو التعادل» بايد در سرزمين وجود انسان حضور داشته باشند. خوف و رجاء يک نمونه است. همه و همه به ميزان عقل که عقل ترازوست و اين ترازو، اين اوصاف نفساني را تعديل ميکند و هر يک را به جايگاه خود مينشاند.
براي اين امر مسئلهاي که مطرح بود هدفمندي در زندگي و حيات است. عرض شد که يکي از مؤلفههاي اصلي که همه دانشمندان، جامعهشناسان، روانشناسان، فيلسوفان، فيلسوفان اخلاق و ساير رشتههاي انساني که ارتباطي با انسانيت انسان دارند به اين امر اعتراف دارند که انسان بدون هدف و بدون مقصد يک موجود سرگشته و حيران و ناکام و نهايتاً ناموفق خواهد بود. آنچه انسان را به کاميابي و توفيق ميرساند هدفمندي و تلاش و کوشش در راه رسيدن به هدف و همه قواي جوارحي و جوانحي را به سمت هدف متوجه کردن و نفس را در خدمت عقل گرفتن و عقل را زمامدار نفس قرار دادن و زمام نفس را به دست عقل سپردن و اين عقل به ترازوي خود همه قوا و توان انساني را در مسير تعديل و تعادل به سعادت ميرساند و لذا هدفمندي يکي از مؤلفههاي جدّي و اصلي زندگي انساني است.
اما اين هدف و اين مقصدي که براي انسان است چيست و چگونه است؟ عرض کرديم شايد پيچيدهترين سؤال در مقابل انسان همين است که هدف انسانيت چيست و انسان براي کدامين هدف خلق شده است؟ چه کسي ميتواند به اين پرسش اساسي و رئيسي در جان و دل انسان پاسخ بگويد؟ انسان به چه هدفي آفريده شده است؟ آيا توانمنديها و امکانات انسان و قدرتي که انسان براي رسيدن به آن اهداف هست از درون و بيرون براي او مهياست و آيا اصلاً اين امکانات و اين قدرت و اين توانمندي که در نهان انسان خداي عالم تعبيه کرده است به نام قواي ادراکي و تحريکي و يا توانمندي که از بيرون به نام رسالت به نام ولايت به نام امامت به نام وحي، خداي عالم در اختيار انسان قرار داده است اين چگونه است و دستيابي به آن چقدر و چگونه ميسر است؟ اينها مطالبي است که انسان بايد همه اينها را بداند! تا نقطه آغاز را نشناسد نقطه انجام براي او معنايي ندارد.
در نگرش فلسفي ميگويند حرکت به شش امر نيازمند است: امر اوّل مبدأ است و امر ثاني منتهاست. موضوع حرکت، مسافت حرکت، زمان حرکت، محرّک انسان و متحرّک، اينها مسائلي است که گره ميخورد با اصل حرکت با اصل سلوک، اصل هدفمندي و نظاير آن. به لحاظ شناخت به توانمنديها و آن قوايي که خداي عالم در وجود انسان قرار داد يکي از موضوعات را امروز به عرض شريف حضّار گرانقدر ميرسانيم. با دو عنوان عقل و نفس ما آشنا هستيم، عقل و نفس! اين دو را خوب بشناسيم و در باب اين دو خوب بدانيم و اوصاف و ويژگيهاي مثبت و منفي اينها را بشناسيم و اين دو را در ميدان هستي و وجود خود همانند روز، روشن ببينيم و نسبت به اقدامات اين دو کاملاً متوجه باشيم. اصلاً انسان يعني جدال بين عقل و نفس! انسان چيزي بيرون از اين امر نيست. انسان يعني جدال و جنگ بين عقل و نفس و اين شگفتترين مجادله و جنگ در نظام هستي است. اين غريبترين و اين شگفتترين جنگ است که همه جنگهاي بيروني، از خانواده بگير تا مسائل اجتماعي کوچک تا جنگهاي جهاني مبدأ و منشأ همه اين حروب و اين جنگها همين جنگ بين عقل و نفس است که اگر کسي توانست بين اين جنگ عقل و نفس و بين اين مصاف داوري مناسبي کند و اين دو را به صلح بکشاند، جهان به صلح در خواهد آمد. صلح جهاني مرهون صلح عقل و نفس است و جنگ هم مرهون جنگ بين عقل و نفس است. اين دو را اگر انسان شناخت و نسبت به هر يک از اينها جايگاه اصلي آنها را قرار داد و نسبت بين آنها را آنگونه که خالق و آفريدگار آنها قرار داده است، مستقر و قرار داده باشد قطعاً اين جنگ دروني به صلح خواهد گراييد و به تبع آن هم همه جنگهاي بيروني و نزاعها و کشمکشها همه اينها خاموش و افسرده خواهد شد.
اگر خداي عالم در قرآن به تنازع و تباغض پرداخت و نهي کرد و تصريح کرد به نهي ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾[1] براي اينکه اين تنازع، اين تباغض، اين بغض و کينه قبل از اينکه به بيرون و به اجتماع کشيده بشود در درون نفس وجود دارد و ماه مبارک رمضان اين نفس را تحت فرماندهي عقل در ميآورد و عقل را در جايگاه خودش مستقر ميکند، بين نفس و عقل صلح ايجاد ميکند و اين صلحي که در درون بين نفس و عقل ايجاد شد، جامعه را و محيط اجتماع را و سياست را و اقتصاد را و فرهنگ را به يک نظم الهي آشنا ميکند و از تباغض و تنازع منصرف ميشود. اين ارمغان بزرگ ماه مبارک رمضان است.
اين مسئله را شما به صورت گسترده و باز در آيات الهي ملاحظه ميفرماييد. در باب «نفس» خداي عالم آيات فراواني دارد که نفس را يک موجود طغيانگر و سرکش ميداند: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾[2] اين را خداي عالم با صراحت بيان ميکند. نفس يک موجود طغيانگري است، يک موجود سرکشي است. نفس کي آرام مينشيند؟! هر وقت نفس احساس غِنا و بينيازي بکند سر از صغيان و سرکشي و نافرماني ميکند، ولو در مقابل خدايش! ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريم﴾؛[3] مگر اين نفس نميداند که از خاک برآمده و کمتر از خاک بوده بلکه ﴿لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾؟![4] مگر اين نفس نميداند که در ابتدا يک نطفه بوده و در نهايت هم جيفه خواهد شد؟! «أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ»[5] اما چرا و اين سرکشي چيست؟ علت اين طغيان چيست؟ علت اينکه در مقابل خداي عالم که همه هستي از اوست انسان نافرماني ميکند و فردي است که رد و طرد ميکند امر خدا را و نهي خدا را بيمحلّي ميکند و به امر خدا امتثالي ندارد، چرا؟ چه شده؟ طبع اين موجود اين است، طبيعت اين موجود اين است که هر وقت استغنا و بينيازي احساس کند البته طغيانگري ميکند.
يا رب مباد که گدا معتبر شود ٭٭٭ گر معتبر شود ز خدا بيخبر شود
اين يک واقعيت است. يکي از اساتيد بزرگوار ميفرمود فقر بسيار چيز خوبي است، زيرا فقر گردن گردنکشي نفس طغيانگر را در حقيقت ميشکند و او را خاضع ميکند. ما کم ديديم انسانهايي که از غنا و بينيازي برخوردار هستند و در عين حال آن غرور و نَخوت و تکبر آنها را به خود مشغول نکرده است. آنچه به انسان تواضع و فروتني ميبخشد اگر انسان به اخلاق و ملکات اخلاقي نرسد، اگر انسان به اخلاق الهي راه نيابد قطعاً بدون ترديد چنين انساني سرکش و نافرمان خواهد بود. اين تعبير صريح قرآن است با تأکيد با «إنّ» تأکيد ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي﴾[6] اين خدايي که انسان را آفريده است راجع به نفس اينگونه حکم ميفرمايد يا ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّي﴾[7] در اين آيه و کريمه الهي با تأکيد نسبت به سرکشي و طغيانگري و طاغوت بودن نفس، حکم ميراند و ميفرمايد تنها کساني از اين قاعده عام مستثنا هستند که رحمت ويژه الهي شامل حال آنها بشود و نسيم سحرگاهان ماه مبارک رمضان جان آنها را بنوازاند. نفس آنها را و روحشان را و عقلشان را و خرَدشان را با لطافت الهي تلطيف کند. اين برکت ماه مبارک رمضان و سحرگاهان آن است که چنين نقشي را دارد ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّي﴾.
پس نفس را ملاحظه فرموديد به اختصار عرض ميکنيم به اجمال رد ميشويم، براي اينکه آيات الهي در باب «نفس» بسيار واضح و روشن است بسيار صريح و شفاف نسبت به اينکه نفس چيست و ويژگي آن طغيانگري است و ويژگي آن آسيب رساندن به حقيقت و هويت انساني است و انسان را تا خوار و ذليل نکند رها نخواهد کرد. او را در عمق طبيعت غرق ميکند او را زمينگير ميکند حلقههاي طبيعت را يکي پس از ديگري به گردن او ميآويزد و او را به گونهاي خوار ميکند که حتي نتواند سر بلند کند و به آسمان بنگرد، اين ويژگي عالم طبيعت و نفس طبيعتگراست.
در مقابل اين «نفس»، حقيقتي را خداي عالم در قرآن معرفي کرده است به نام «عقل» که اين عقل بسيار مورد تکريم خداست، سرباز مستقيم پروردگاري است و نماينده خدا در وجود انسان است. عقل نماينده خداست، خليفه خدا در قلمرو وجود انساني و سرزمين انسان است. عقل آن حقيقتي است که خداي عالم او را به فرمانبُرداري فرا خوانده و او در فرمانبُرداري تام و کامل است. خدا به عقل فرمود «أقبل»؛ اقبال کن او اقبال کرد «و أدبر»؛ إدبار کن و او إدبار کرد. مطيع است فرمان الهي را با همه وجود برميتابد و هرگز در مقابل اراده الهي از خود سخني ندارد، هرگز در مقابل اراده و اختيار خدا از خود اختيار و ارادهاي نشان نميدهد! همواره در مسير اراده خداست. در عين حالي که اراده دارد اما اراده او در خدمت اراده پروردگار عالم است.[8]
شما مستحضريد که آيات فراواني در قرآن وجود دارد که براساس اين آيات، عقل به عنوان شاخص به عنوان امري که مورد عنايت الهي است و همه بايستي در مقابل آن تمکين کنند و بپذيرند، چون عقل به گونهاي آفريده شده است که در نهاد انسان ميتواند به حق داوري کند و به عدل داوري کند. عقلِ دستناخورده، عقلِ سليم، عقلِ پاک و پاکيزه، هم در جنبههاي معرفتي حکيمانه نظر ميدهد و هم در جنبههاي عقل عملي و بايدها و نبايدها به عدل فرمان ميدهد. عقل هم در مسائل تفکر و انديشه ياراست و کمککار انسان و هم در بخش عمل او ميتواند انسان را به درستي فرمان بدهد. الآن اين دو در وجود انسان هستند: يکي نفس سرکش، طغيانگر که اگر به غنا برسد به توانمندي برسد در هر بُعدي او به استکبار، به تکبّر، به خُلق و خوي غير انساني خود را به آن سمت ميگراياند. اين نفس است با اين ويژگيهايي که در قرآن ملاحظه فرموديد به صورت مفصّل ورق به ورق، صفحه به صفحه آيات الهي نشانگر اين حقيقتي است که از جايگاه طبيعت در وجود انسان نمايندگي ميکند و بناست انسان را به زمين و به طبيعت و به ماده و به گرايشهاي نظام طبيعت سوق بدهد و جهت بدهد و بکشاند. اين کار نفس است.
از آن طرف هم عقل به عنوان نماينده پروردگار عالم در سرزمين وجود انساني آمده است تا امارت کند تا فرمانروايي کند و همه جهات وجودي را تحت سلطه خويش بگيرد. اگر دست قدرتي باشد و عقل قدرتمندانه بتواند نفس را تسخير کند و نفس در چنبره قواي عقلاني قرار بگيرد، اين جدال تمام ميشود و جنگ و ستيزي نيست، اين جهاد دروني تبديل ميشود به يک صلح و دوستي؛ اما آيا واقعاً اينگونه است؟! آيا خداي عالم نفس را به اين صورت قرار داده که مطيع و فرمانبردار عقل باشد يا گاهي اوقات نفس به گونهاي قد عَلَم ميکند در مقابل عقل و عقل را فرو مينشاند و بر عقل سوار ميشود «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير»[9] اين عقلي که آمده تا فرماندهي کند به صورت يک سرباز در خدمت نفس قرار ميگيرد، اسير است. آن کسي که مبدأ و مقصد خود را هوي و هوس قرار داد و به تعبير شيرين قرآني که فرمود: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾،[10] اين انسان به عقل توجه نميکند، به خدای عقل هم توجه نميکند چه برسد به عقل! نه تنها در مقابل عقل گردن نمينهد بلکه در مقابل فرمانرواي هستي و خالق عالم و آدم هم او سر فرود نميآورد او در مقابل خدا استکبار ميکند؛ همانگونه که شيطان در مقابل اراده الهي که به او امر فرمود او ﴿أَبى وَ اسْتَكْبَرَ﴾[11] خودش را صاحب علوّ و برتري ميدانست، خودش را صاحب فهم ميدانست؛ من از آتش هستم و آدم از خاک است، آتش که در مقابل خاک سجده نميکند! اينگونه جدال کردنها براي انسان مجادل بسيار فراوان است.
بنابراين اينطور نيست که نفس به صورت روشن و آشکارا در تحت سلطه عقل باشد. اين دو جريان در حقيقتِ انساني هستند، در متن وجود انساني هستند. اگر اينها جنگ بکنند و اين جنگ دروني بين نفس و عقل باشد، بدون ترديد در جامعه هر اتفاقي که از جنگ و جدال برميخيزد واکنش اين جدال دروني است، بازتاب اين ستيز و اين مبارزه و اين پيکار بين عقل و نفس است. آنهايي که هواخواهاند، قدرتطلب هستند، مالخواه هستند، سلطهجو هستند قدرت کبريايي ميخواهند داشته باشند، ملاحظه ميفرماييد اين قدّارهبندان جهان را! اينهايي که سلاحهاي آن چناني دارند قدرتهاي مالي آن گونه دارند ثروتهاي اين گونه دارند، جهان را ميخواهند از نظر ثروت و از نظر مسائل مالي اينها تحت سلطه خود در آوردند. اين تحريمهاي که قدرتها و ابرقدرتها ميکنند جز از خُلق و خوي درّندگي و گرگصفتي چيز ديگري نيست. چه کسي گفته حالا اگر کشوري قدرت مالي دارد اين قدرت مالي را بر همه جهان ديکته بکند؟! اين تحريم کردنها چيست؟ اين به ظاهر يک امر نرمي است؛ اما در باطن و در درونش يک آتش و غضب و کبر و غروري نهفته است که به صورت تحريم دارد ظاهر ميشود. تحريم به صورت ظاهري يک مسئله حقوقي است؛ اگر کسي کالايي را از کشوري بخرد که آن مثلاً کالا تحريم شده است آن کشور جريمه ميشود، اين يعني چه اصلاً؟! چه کسي گفته که اين قدرت از آنِ اوست و حالا اگر هم اين قدرت را دارد بايستي اينگونه سلطه و تسلط را بر همه جهان ديکته بکند. پس کجا هست نظم جهاني؟! پس کجا رفته سازمانهايي که خودشان را به جاي عقل نشاندند؟! اين سازمانهاي بينالمللي آمدند بگويند که ما آمديم تا يک ميزان و ترازويي را در جهان براندازيم، برگزينيم و کشورها را نظرات را و آرا را در اين ميزانها و ترازوها قرار بدهيم و براساس آن يک عقل و عدلي را بر جهان حاکم کنيم. کجا هستند اين مدّعيان حقوق بشر و امثال آن؟! اينهايي که مدعي عقلاند و نظامات حقوقي بر آنها حاکم است. آيا اين حاکميت دروغين که برخاسته از کبر و غرور و نخوت و درّندگي دروني است و غيظ و غضب دروني است و حاکميت نفس بر عقل است، آيا در آنها وجود ندارد که مشاهده بکنند اين غضب را؟!
بنابراين آن اتفاقهايي که در بيرون اجتماع ميافتد، اين قصه مبارزه بين عقل و نفس است. اين بحث طولاني است اجازه بدهيد ما به همين ميزان اکتفا بکنيم و فضاي اين بحث را ـ إنشاءالله ـ به روز آينده موکول بکنيم و نظامي که قرآن براي اصلاح بين اين دو جريان ايجاد ميکند و وحي، آن آشتي شيرين و گوارا و عاشقانهاي که بين نفس و عقل را در جلوي روي انساني ميگذارد را ـ إنشاءالله ـ فردا پيرامون آن بحث خواهيم کرد. اين هنر الهي است که دو جنبه متقابل باهم را آنگونه نرم و آرام ميکند که اين نفس در تحت فرماندهي عقل عاشقانه قرار ميگيرد و اين بدن، خود را به اين عقل به گونهاي ميسپارد که هر آنچه را که عقل ميگويد بدون چون و چرا و بدون کجي و راستي اطاعت ميکند. چه زيباست اين رقص عارفانهاي که انسان در مقام نماز در مقام روزه در مقام جهاد در مقام انجام واجبات الهي و ترک محرّمات دارد انجام ميدهد. اين بدن آنگاه که در مقابل امر و فرمان عقل قرار ميگيرد و اطاعت خاضعانهاي دارد، اين عشقِ بدن، اين عشقِ نفس به عقل است که ـ إنشاءالله ـ در جلسات آينده پيرامون آن بحث خواهد شد.
اميدواريم که خداي عالم به برکت اين ماه رمضان صلح دروني که صلح اصلي و اساسي و رئيسي است و مبدأ همه صلحها و دوستيها و محبتها و عشق است. جهان سراسر عشق است و خدا جهان را براساس عشق و محبت اداره ميکند و اگر ما رابطه بين نفس و عقل را آنگونه که خداي عالم عاشقانه و عارفانه و عابدانه قرار داده است بشناسيم، روشن خواهد شد که چگونه جهان براساس عشق و محبت اداره ميشود، اين اراده خداست. او که محبوب همه عالم است جهان را براساس حبّ ساخته است. سنگ و گِل اين عالم براساس محبت و عشق است اگر انسان متوجه اين قضايا باشد.
بار پروردگارا همه ما را با حقيقت قرآن و جلوههاي والاي عترت طاهره بيش از پيش آشنا بفرما!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم».
بار الها اين ماه مبارک رمضان را براي همه ما، آحاد جامعه اسلامي در هر کجاي اين کره زمين هستند در هر حال و شرايطي هستند؛ چه در حال صحت و چه در حال مرض هستند خدايا رحمت اين ماه واسعه را به برکت دعاي امروز که رحمت واسعه است[12] براي همه خير و سعادت مقرّر بفرما!
بدي را سوء را ظلم را بيعدالتي را قهر و غضب نابجا را قتل را و همه جنايتها را خدايا از انسانيت دور بفرما!
محبت و صميميت و عقلانيت و اخلاق و تقوا را بر جامعه ما و جامعه جهاني حاکم بفرما!
روح و جان ما و حقيقت نفس ما را با عقلانيت وحياني بيش از پيش آشنا بفرما!
بار الها کشور ما را مملکت ما را نظام اسلامي را حوزههاي علميه دانشگاهها جوانان ما دختران ما پسران ما، همه و همه را در پناه امام زمان از هدايتها و حمايتهاي خويش برخوردار بفرما!
مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
در دنيا و آخرت ما را به ولاي قرآن و عترت بيش از پيش آشنا بفرما!
گذشتگان از اين جمع، ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اولياي خويش محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. سوره انفال، آيه46.
[2]. سوره علق، آيات 6 و7.
[3]. سوره انفطار، آيه6.
[4]. سوره انسان، آيه1.
[5]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), حکمت454.
[6]. سوره علق، آيه6.
[7] . سوره يوسف، آيه53.
[8] . سوره احراب، آيه36؛ ﴿وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا﴾.
[9] . نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت211.
[10] . سوره جاثيه، آيه23.
[11]. سوره بقره، آيه34.
[12]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص273؛ «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ نَصِيباً مِنْ رَحْمَتِكَ الْواسِعَةِ، وَ اهْدِنِي فِيهِ لِبَراهِينِكَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِناصِيَتِي إِلى مَرْضاتِكَ الْجامِعَةِ بِمَحَبَّتِكَ يا أَمَلَ الْمُشْتاقِين».