اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الانبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم نتبرء الي الله.
موضوع سخن مباني قرآني نهضت حسيني(عليه السلام) بود اصل موضوع تشريح شد كه مقصود چيست و روشن شد كه منظور همتايي، همآوايي و هماهنگي قرآن و عترت است يعني آنچه را كه سالار شهيدان(سلام الله عليه) انجام داد طبق رهنمود قرآن كريم است و آنچه را كه قرآن كريم هدايت كرد حسينبنعليبن ابيطالب(سلام الله عليهما) انجام داد.
آياتي كه در جريان كربلا مطرح هست از يك نظر به چهار بخش تقسيم ميشود:
بخش اول آياتي است كه خود حسينبنعلي(سلام الله عليه) به اين آيات استدلال كردند و قيام خود را مطابق آن آيات دانستند و آن آيات را بر جريان خويش منطبق كردند.
بخش دوم آياتي است كه مربوط به دشمنان سالار شهيدان است آنچه كفار و منافقان عليه انبياي گذشته و خاتم انبيا(عليهم السلام) داشتند بر آنها منطبق كرد و آنها را مشمول اين بخش دوم از آيات دانست.
بخش سوم و چهارم كه در كلمات حضرت نيامده يا در تاريخ و مقتل نيامده آياتي است كه ميتوان جريان سيدالشهداء را مطابق با آن دانست يك، و آياتي است كه جريان حكومت اموي را مطابق با آن دانست اين سه.
جمعاً آياتي كه در اين بخش مطرح است چهار گروه و چهار طايفهاند كه بخشي از اين آيات قيام حسيني(سلام الله عليه) را تبيين ميكند، بخشي از اين آيات مقاومت بيجاي حكومت اموي، رفتار ظالمانه حكومت اموي و مانند آن تشريح ميكند.
تصريح به اين چهار طايفه براي آن است كه آن كسي كه عهدهدار تدوين اين مطالب است اين چهار بخش از آيات قرآن كريم را به طور جامع استقثا كنند و ارائه كنند، اما آن عنصر محوري ديگر كه اين نهضت را سامان ميبخشد گرچه صريحاً در سخنراني سالار شهيدان نيامده است اما آن مضمون و آن محتوا در بيانات نوراني حضرت ظهور كرده است و آن عبارت از اين است كه اين مطلب حرف هميشه انبيا بود و حرف روز هم هست يعني امروز هم كه شما جريان داخل و خارج كشورهاي اسلامي را ارزيابي ميكنيد ميبينيد اين يك وضع اسفبار جامعه بشري است كه رهبران الهي با اين وضع اسفبار مبارزه ميكنند.
اصل اول اين است كه مهمترين عامل رفاه جامعه وحدت و انسجام و هماهنگي است جامعهاي كه ارباً اربا باشد، فاصله طبقاتي در آن جامعه باشد خواه طبقات فرهنگي، فكري، خواه طبقات مالي، خواه طبقات سياسي آن جامعه يكسان نيست و هميشه در زحمت است هم زيردستان در صدد يك فرصت مبارزه و قياماند، هم زبردستان همواره مثل شيطان زندگي ميكنند. شيطان را قرآن كريم به عنوان خنّاس معرفي كرده است، خنّاس آن دزدي است كه براي ترس از دستگيري يك پا جلو و يك پا عقب آماده فرار است هرگز مثل دوست نيست كه روي دو پا بايستد يك كسي كه آماده فرار است با دو پا به يك سَمْت حركت نميكند يك پا جلو، يك پا عقب كه آماده گريختن است، اين حالت را ميگويند خنّاسي.
شيطان كه در درون جان ما وسوسه دارد، اگر كسي بيدار شد، متنبّه شد، به خدا پناهنده شد ميبينيد اين وسوسهها كلاً رخت بر ميبندد در يكي از زواياي ذهن و نفس پنهان ميشود و ديده نخواهد اين حالت خنّاسي براي ابليس هست، اين حالت براي هيئت حاكمه ستم هست كه يك پا در درون مملكت دارند، يك پا در بيرون مملكت همين كه اوضاع آشفته شد فوراً فرار ميكند كشورهايي كه به بيگانه وابستهاند اينچنيناند.
اين عدم هماهنگي، عدم انسجام مهمترين آفت جامعه است، لذا ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «حشر» فرمود ما براي انسجام و هماهنگي به اين جامعه خون تزريق كرديم و آن مال جامعه است، اموال عمومي، ثروتهاي عمومي اين اگر در تمام اين مدار 368 درجه جامعه بگردد هر كسي به اندازهٴ ظرفيت و استعداد و لياقت و شايستگي خود دسترسي به اموال عمومي داشته باشد نه جاي گِله است، نه جاي اعتراض و قيام.
در سورهٴ مباركهٴ «حشر» فرمود ما اين اموال را طرزي توزيع كرديم ﴿كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾[1] يعني اين ثروت از آن جهت او را دولت ميگويند كه تداول ميشود دست به دست ميگردد فرمود مال در نظام اسلامي بايد مثل خوني باشد كه به تمام رگها و جريانها برسد مبادا در دست يك گروه خاصي تداول كند ﴿كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾، اگر ثروت در اختيار يك گروه خاصي باشد تجارتهاي مهم در همان نيممنحني دور ميزند آن كالاي سنگين را ميخرد اين بهاي سنگين را ميدهد مثل اينكه نظام سرمايهداري كاپيتال غرب اينچنين است يك كسي دويست كشتي ميخرد، ده هزار اتومبيل ميفروشد، پانصد هواپيما ميخرد، بقيه مردم جزء كارگران و عمله اينهايند، چند تا سرمايهدار بيشتر در غرب نيست تجارت آنها هم خريد يك اتومبيل و دو اتومبيل نيست پنجتا شركت ميخرند، ده هزار اتومبيل ميخرند، چهارصدتا كشتي ميفروشند، پانصدتا هواپيما ميخرند، اين ثروت در يك منحني خاصي دور ميزند بقيه كارگرند.
فرمود در نظام سرمايهداري غرب اينچنين است، نظام دولتسالاري شرق كه فروپاشيده شد آن هم همين طور بود فرمود ما اين مال را كه بمنزله خون بدن جامعه است طرزي تنظيم كرديم ﴿كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾[2] بلكه ﴿بَيْنَكُمْ﴾ باشد نه ﴿بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾ الآن چون بحث در مسائل اقتصادي و تعديل ثروت و توزيع ثروت و ناهماهنگي طبقاتي اقتصادي نيست اين آيه را فقط به عنوان اشاره مطرح كرديم كه رأساً از حريم بحث ما جداست.
منظور طرح آيه اين بود كه ذات اقدس الهي فرمود اين خون بايد در رگهاي همه جاري بشود كه هيچ عضوي فلج نشود آنكه خون به او نميرسد عضو فلج است، عضو فلج با اعضاي سالم هماهنگ نيست يعني وقتي دست راست فلج بود هماهنگ با دست چپ نيست دوتايي نميتوانند يك كالا را بردارند يا بگذارند، اگر جامعه ناهماهنگ بود فلج است از جامعه فلج كاري ساخته نيست.
ذات اقدس الهي جامعه فلجِ جاهليتِ عرب را كه ناهماهنگ بودند برخي ظالم، برخي مظلوم، بعضي غني، بعضي فقير، بعضي محروم، بعضي متمتّع و مانند آن به وسيله قرآن اين جامعه را منسجم كرده است و خداي سبحان مكرّر اين نعمت را به ياد مردم حجاز انداخت فرمود: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾[3] شما قبلاً اختلاف داخلي داشتيد، جنگ داخلي داشتيد، نزاع داخلي داشتيد، زد و خورد داخلي داشتيد، غارتگري داخلي داشتيد و اين را قرآن كريم منسجم كرد به وحدت تبديل كرد متحد شديد، منسجم شديد اين اصل اول.
اصل دوم، قرآن وقتي ميتواند عامل انسجام باشد، مكتب وقتي ميتواند عامل اتحاد باشد كه خود متّحد باشد يعني قوانين اعتقادي او، اخلاقي او، فقهي او و حقوقي او اين بخشهاي گوناگون هماهنگ باشد كه شما از بيرون وقتي اين مكتب را نگاه ميكنيد جايي براي نقد نباشد، اگر از درون ارزيابي كنيد ميبينيد همه بخشهاي اين مكتب همآواياند، از بيرون كه نگاه كنيد ميبينيد همصداياند تا كتابي، تا مكتبي آغاز و انجامش منسجم نباشد خودش متحد نباشد هرگز توفيق برقراري انسجام و اتحاد را نخواهد داشت اين اصل دوم.
براي اين اصل دوم ذات اقدس الهي آيه نازل كرد فرمود: ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[4] فرمود درست است اين كتاب در طيّ 23 سال نوشته شده گاهي در هجرت، گاهي در وطن، گاهي در جنگ، گاهي در صلح، گاهي در سرّا، گاهي در ضرّا، گاهي در تنهايي، گاهي در جمع، گاهي در عرش، گاهي در فرش، گاهي در معراج، گاهي در زمين، اما تمام آيات اين قرآن كريم با هم هماهنگاند ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ اگر كتابي نوشته غير خدا بود حتماً در آن اختلاف بود زيرا يك مؤلف در طي 25 سال، 23 سال در شرايط گوناگون بخواهد سخن بگويد گاهي سهو دارد، گاهي نسيان دارد، گاهي اشتباه دارد، گاهي غلط فكر ميكند نه معصوم است، نه يادش است كه در 23 سال قبل چه گفته، نه آن قدر مقتدر است كه در حال نشاط و غضب يكسان سخن بگويد مگر انسان كه عصباني شد با انساني كه خوشحال است در دو حال متعدّد و متناقض يكسان سخن ميگويد كسي كه خيلي خوشحال است و كسي كه خيلي عصباني است در هر دو حال برابر حق سخن بگويد اين كار معصوم است، فرمود: ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[5].
بسياري از كتابها را ما ميبينيم كتابهاي علماي ابرار و طراز اول اسلام را ميبينيم، ميبينيم اينها اگر چند سال چند تا حرف زدند اينها با هم هماهنگ نيست تجديد نظر كردند، اختلاف رأي پيش آمد، تكاملي در آنها پيش آمد، حرف جديدي گيرشان آمد، مطلب تازهاي را فهميدند، تازه ارائه كردند كه با گذشته فرق دارد.
ميگويند مرحوم علامه و امثال علامه كه تا آراي اينها به اندازه كتابهاي اينهاست يعني اينها چندين كتاب نوشتند در هر كتابي يك رأي خاص ارائه كردند آنكه يك دست سخن ميگويد آن خداست و خليفه خدا ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ اين اصل آيه «لكن التالي باطل فالمقدم مثله» يعني هيچ اختلافي در صدر و ساقه قرآن نيست، پس اين كتاب، كتاب الهي است، اين هم اصل دوم.
چون كتاب خودش متحد است، يعني بخشهاي عقايد، اخلاق، فقه و حقوقش منسجم است اين كتابي كه آغاز و انجامش يكدست است ميتواند مردم را به يكدستي دعوت كند، به وحدت دعوت كند و موفق بشود وگرنه كتابي كه مطالبش همگون نيست هرگز توفيق ايجاد وحدت نخواهد داشت اين هم اصل دوم.
ذات مقدس حسينبنعلي(سلام الله عليه) در كربلا اين موضوع را كاملاً تبيين كرد فرمود ميدانيد جنگ شما با من، حمله شما عليه من و بچههاي من يك جنگ داخلي است، نه جنگ خارجي؛ نه من از كشور ديگر آمدم، نه شما از مغرب يا مشرق حجاز آمديد همه ما در داخلهٴ حوزهٴ اسلامي قرار داريم همه ما به حسب ظاهر خدا و قيامت و پيغمبر و وحي و نبوت و قرآن را قبول داريم به اكثري مردم گفت نه به اتاق فكر و جنگ امويان كه آنها نه به خدا معتقد بودند، نه به معاد معتقد بودند، نه به اصول انساني براي او حرمت قائل بودند به مردم كربلا كه بخش وسيع اينها جزء مستمعان و مخاطبان عليبن ابيطالب در همين كوفه بودند زنهاي آنها در مجلس درس زينب كبرا(عليها سلام الله) شركت ميكردند مردم آنها پاي منبر عليبن ابيطالب بودند استدلال حسينبنعلي با اين مردم است نه با مردم شام، نه با اتاق جنگ شام كه آنها را هيئت حاكمه اموي تشكيل ميداد كه اصلاً به خدا و قيامت معتقد نبودند به اين مردم در كربلا فرمود شما هم مسلمانايد، من هم مسلمانام اين جنگ، جنگ داخلي است ميدانيد اين آتشي كه الآن شما شعلهور ميكنيد اصل اين آتش از كجا جرقه زد، چه دست مرموزي اين كربلا را به پا كرد، چه كسي شما را شورانده عليه من كه فقط براي رضاي خدا ميخواهيد من را بكشيد.
امام سجاد فرمود اكثري اين مردم «كلٌّ يتقرّب الي الله عز و جل مه»[6] به اينها كه جايزه نميرسيد به برخيها دو كيلو جو دادند كه در توبرههاي اسبشان بريزند اينها نه براي جايزه آمدند، نه براي مقام آمدند، نه براي منزلت اينها فقط براي رضاي خدا آمدند براي اينكه بهشت بروند جايزه را ابن زيادها و عمر سعدها گرفتند وگرنه اينها كه از مسجد كوفه بلند شدند آمدند از روستاهاي اطراف بلند شدند آمدند فقط براي رضاي خدا آمدند.
فرمود ميدانيد منشأ اين جنگ داخلي چيست؟ ميدانيد چه كسي شما را وادار كرده كه اين آتش مشتعل را مشتعلتر كنيد؟ يك كسي كه دشمن مشترك من و شماست «و حششتم علينا نار الفتن التي خبأها عدوّكم و عدوّنا»[7] فرمود ميدانيد الآن شما بادبزن ميزنيد به آتش فتنه كه اين آتش را دشمن مشترك من و شما ايجاد كرد نه شما با من مخالفيد، نه من با شما مخالف، اكثري شما مسلمانيد به خدا و قيامت معتقديد پاي منبر پدرم عليبن ابيطالب نشسته بوديد سخنان زينب را زنان و دختران شما شنيدند همه شما ما را به عنوان اهلبيت ميشناسيد ما بيگانه نيستيم شما را هم كه از شام نياوردند من دوم محرم وارد كربلا شدم از سوم تا دهم در ظرف اين هشت روز شما كربلا را پُر كرديد اگر كسي ميخواست از شام بيايد كه دو ماه در راه بود، يك ماه در راه بود شما اطراف من بوديد اينجا جمع شديد شما جزء مستمعان پاي منبر پدرم بوديد ميدانيد چه كسي شما را اينجا جمع كرد، ميدانيد چه كسي اين جنگ داخلي را راهاندازي كرد، چه كسي اين آتش را روشن كرد «جفاها و عدوّنا» دشمن مشترك من و شما اين جنگ داخلي را به راه انداخت اگر او آتش فتنه را روشن نميكرد آن بيگانه به وسيله مزدوران داخلي اموي و مرواني اين جنگ را روشن نميكرد، اين آتش را روشن نميكرد شما براي رضاي خدا به كربلا نميآمديد، خوب ابيعبدالله اينها را روشن كرد.
فرمود من تحليل كنم يك مقدار آرام باشيد چون حضرت سوار شتر شد تا آنها بفهمد قصد حمله و جنگ نيست شمشيري هم در كار نيست گاهي هم قرآن را بالاي سر ميگذاشت ذات مقدس حسينبنعلي، ولي اين بار قرآن پيشاپيش خود، در جلوي خود روي شتر نگه داشت فرمود مردم من براي شما تحليل كنم كه بيخود به جهنم نرويد، نه من دشمن شمايم، نه شما دشمن ماييد «و حششتم نار الفتن جفاها عدوّكم و عدونا»[8] دشمن مشترك من و دشمن مشترك شما اين را شما در پرانتز عنايت كنيد ببينيد كربلاي حسين حرف روز را ميزند اين فلسطين محروم ارباً اربا شد به وسيله حماس و فتح هر دو مسلماناند ولي آن بيگانه بين اين دو گروه اسلامي فتنه ايجاد كرد به جان هم افتادند، در لبنان همه مسلماناند اما آن كس كه گاهي به عنوان طرح خاورميانه بزرگ ميآيد آتش روشن ميكند گاهي به عنوان طرح خاورميانه جديد آتش روشن ميكند اين هم بين حماس و فتح اختلاف ايجاد ميكند، هم بين دولت و ملت لبنان ايجاد اختلاف بكند، هم احياناً ممكن است در ايران و امثال ايران چه اينكه در عراق اين فتنه را روشن كرد، چه اينكه در افغانستان روشن كرد، آن آتش افغانستان هنوز خاموش نشد، اين آتش عراق هر روز مشتعلتر ميشود آن آتش فتح و حماس گاهي روشن، گاهي خاموش آتش دولت و ملت لبنان گاهي روشن، گاهي خاموش اين پرانتز بسته. تا ما بدانيم اين سينه زدنهاي شما، اين عزاداري شما و اين پابرهنه شدن شما، اين زنجير زدن شما كه ذات اقدس الهي به بركت قرآن و عترت به همه شما مخصوصاً به جوانها و نوجوانها خير و سعادت و فلاح و صلاح دنيا و آخرت مرحمت كند حرف روز است، نياز روز است، درمان روز است، پاسخ روز است حضور شما در حسينيهها حرف روز است شما در اين مجالس ميشنويد آنچه من در اين شهر ديدم در مجالس شركت كردم، در حسينيهها، در تكاياها اين سخنرانها مخصوصاً جوان، سخنان خوب، خوب حرف ميزنند، حرف خوب ميزنند، شما را به عظمت كربلا آشنا ميكنند، تحليل ميكند مسائل را، با قرآن و عترت آشنا ميكنند، اين جوانها را روشناند، روشنتر ميكنند كه حسينبنعليبنابيطالب امام روز است حرف او، حرف روز است نهضت او، نهضت روز است.
فرمود مردم شما كه از شام نيامديد از نقاط دوردست هم نيامديد از كوفه و روستاهاي اطراف كوفه آمديد هم ما شما را ميشناسيم، هم شما ما را ميشناسيد پاي منبر پدرمان همه با هم نشسته بوديم زنهاي شما و دختران شما پاي سخنراني خواهرم زينب نشسته بودند ما بيگانه نيستيم.
آن دشمن مشترك كه آتش جنگ را بين من و شما ايجاد كرد بايد بشناسيم آن چه كسي است يك، از چه راه وارد شد دو، اين دو عنصر محوري را كه قبلاً به عرضتان رسيد سالار شهيدان روي شتر در ظهر عاشورا تحليل كرد فرمود مردم مگر عامل وحدت ما و شما نياكان ما اوس و خزرج قرآن نبود، مگر ذات اقدس الهي در قرآن كريم نفرمود: ﴿اُذْكُروا نِعْمَةَ اللهَ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾[9] مگر خداي سبحان در قرآن نفرمود دل را هيچ عاملي نميتواند منسجم كند الا فرهنگ وحي دل مانند گِل نيست كه با طبيعت منسجم بشود شما يك مقدار آهك ميريزيد، يك مقدار سيمان ميريزيد، يك مقدار ابزار ديگري به اين ملات اضافه ميكنيد اينها با هم منسجم ميشوند اما قلوب را كه نميشود با طلا و نقره و زر و سيم منسجم كرد خداي سبحان به رسولش ميفرمايد خداست كه ﴿فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾، ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ﴾[10] فرمود توي پيامبر اگر همه معادن زمين در اختيار تو بود و اين معادن طلا را رايگان تقسيم ميكردي نميتوانستي دلها را منسجم كني، الآن در اين حسينيه عظيم اگر لبريز از برليان باشد بين مردم تقسيم بكنند تازه اول دعواست اين ميگويد من كمتر گرفتم، او ميگويد من بيشتر گرفتم.
مگر ميشود با زر و سيم دل را خريد به پيغمبر فرمود از تو ساخته نبود كه دلهاي اوس و خزرج را منسجم كني، قبيله را منسجم كني، دلها را مرتبط كني، اگر همه منابع زمين را هم ميدادي توانايي اين كار را نداشتي ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ﴾.
ذات مقدس حسيني فرمود خداي سبحان با فرهنگ وحي شما را به جايگاهي مرتبط كرد كه هر گونه اختلاف را او برطرف ميكند ولي ميدانيد آن دشمن مشترك من و شما چه كرد، دشمن مشترك من و شما آن عامل وحدت يعني قرآن آمد خود قرآن را تقطيع كرد، خود قرآن را در آن اختلاف ايجاد كرد، خود قرآن را تكه پاره كرد، خود قرآن را عضه عضه كرد قرآن تكهپاره شده بخشي به دست اينها رسيد، بخشي به دست آنها رسيد، اين گروه به اين آيات تمسّك ميكردند، آن گروه به آن آيات تمسّك ميكردند در عين حال كه قرآن ميخواندند توان آن را نداشتند كه انسجامشان را حفظ كنند.
اين دو بخش را روي شتر به مردم كوفه در سرزمين كربلا گفت، فرمود ميدانيد دشمن چه كار كرد ﴿الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ﴾[11] اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حجر» است فرمود يك عده قرآن را عضين كردن، عضين با عين و ضاد اخت الصاد عضه عضه يعني تكه تكه، پاره پاره آنها كه ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[12] بعضي آيات را قبول كردند، بعضي آيات ديگر را قبول نكردند ﴿الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ﴾ عضه عضه، تكه تكه، پاره پاره، تفريق، بخش بخش اين قرآن منسجم را تكه تكه كردند، خب اگر بدن كسي را در تالار تشريح تكه تكه بكنند اين بدن تواناي كاري نيست اگر بخشي از آيات قرآن را از بخش ديگر جدا كنند آن ﴿لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[13] رخت بر ميبندد اين ميشود تكه تكه مكتبي كه خودش متفرّق شد، كتابي كه خودش متشتت شد او عالم تفرقه و تشتّت است نه عالم وحدت.
حسينبنعلي فرمود دشمن مشترك من و شما آمد اين قرآن را متفرّق كرد اولاً، با هر تكهاي با گروهي مرتبط شد ثانياً، نتيجهاش اختلاف داخلي بين ما و شما شد ثالثاً، نه شما ما را به رسميت ميشناسيد، نه ما ميتوانيم شما را به رسميت بشناسيم بياييد كنار هم بنشينيم «بيني و بينكم بهذا القرآن» ببينيم برابر اين قرآن من چه كردم كه خون من را حلال ميكنيد.
حضرت التماس نكرد فرمود شما براي ريختن خون من آمديد ما يك دين داريم من يا بايد مشكل سياسي داشته باشم يا مشكل اجتماعي داشته باشم يا مشكل فقهي داشته باشم يا مشكل حقوقي داشته باشم يا مشكل امنيتي كه خون من هدر باشد ما بدعتي در دين گذاشتيم، مشكل فقهي داريم، حلالي را حرام كرديم، حرامي را حلال كرديم كه از اين جهت خون ما هدر باشد؟ نه، آشوبي كرديم، كسي را ترور كرديم، ناامني ايجاد كرديم؟ نه، شما مردم مگر به دستور ابنزياد نيامديد، ابنزياد چند شب قبل زير شمشير نماينده من مسلم در منزل هاني بود ما اگر اهل ترور و قتل بوديم آنها هم به مسلم گفتند از پشت پرده بيرون بيا و ابنزياد را ترور كن، ولي ما با ترور مخالفيم ما مردانه ميجنگيم، مردانه خون ميدهيم مشكل امنيتي داريم، نقد سياسي داريم، ما كسي را كشتيم، به امنيت شما آسيب رسانديم با اينكه ابنزياد مهدورالدم بود خوني از ما طلب داريد، گفتند نه، فرمود در تمام اين جمعيت كسي مالي از ما طلب كرده ما مال كسي را گرفتيم، حقّ مالي به عهده ما مانده؟ گفتند نه، فرمود اگر ما مشكل امنيتي نداريم، مشكل سياسي نداريم، مشكل اجتماعي نداريم، مشكل فقهي نداريم، مشكل حقوقي نداريم حلالي را حرام نكرديم مگر ما از جاي ديگر آمديم.
چندين قسم ياد كرد فرمود شما را به خدا قسم بعد از اينكه مسائل را چه كاري كرد حسينبنعلي، ببينيد حرف، حرف روز است بعد از اينكه مسائل را تبيين كرد چندين بار قسم ياد كرد فرمود شما را به خدا قسم در تمام كره زمين كسي فرزند پيغمبر باشد غير از من نشان داريد؟ گفتند نه، فرمود فرزند عليبن ابيطالب كه شاخص باشد غير از نشان داريد؟ گفتند نه، فرمود مگر مادرم فاطمه زهرا نيست؟ گفتند چرا، جدّم خديجه كبرا نيست او اول زني است كه در اسلام توفيقات فراواني نصيب او شد؟ گفتند چرا، فرمود مگر عموي من حمزه سيدالشهدا نبود؟ گفتند چرا، عموي من جعفر طيّار نبود؟ گفتند چرا.
فرمود مگر اين عمامه، عمامه پيغمبر نيست شما كه ديديد پيغمبر را مگر نميشناسيد اين عمامه را، مگر اين عمامه پيغمبر نيست شما كه بوديد پيغمبر را ديديد مگر من يك پارچه مشكي ديگر بستم يا همين است بعد شمشير را نشان داد، چون فرمود به حالت جنگ در نيامد فرمود اين شمشير را همه شما ديدي در دست پيغمبر بود، اين الآن در دست من است آخر «بم تستحلون دمي»[14] پس چرا خون من را حلال كرديد؟!
عمامه كه عمامه پيغمبر است، شمشير كه شمشير پيغمبر است در تمام روي زمين نوه پيغمبر كه رسمي باشد من هستم، آخر چرا اينجا جمع شديد داريد من را ميكشيد«بم تستحلون دمي» آنها گفتند «بغضاً لأبيك» عدهاي گفتند كسي جواب قاطعي نداشت، جواب برهاني نداشت گفتند يا بايد تسليم حكومت يزيد بشوي، يا بايد تشنه جان بدهي اينها گفتند.
اينجا بود كه وجود مبارك ابيعبدالله(سلام الله عليه) دست روي محاسن گذاشت با خداي خود مناجات كرد عرض كرد خدايا تو ميداني «اشتدّ غضب الله علي اليهود حين قالوا ﴿عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾» اينجا حسينبنعلي عظمت امامت را دارد نشان ميدهد فرمود سه گروه به عذاب الهي مبتلا شدند شما هم گروه چهارمايد شما كار كوچكي نميكنيد من يك آدم كمي هم نيستم در تمام روي زمين امروز به عظمت من كسي نيست من يك قرآنيام دارم حرف ميزنم اوضاع بر ميگردد ما مثل ديگران نيستيم كه اگر ما را كشتيد تمام بشود.
دست اين محاسن گذاشت با خداي خود مناجات كرد عرض كرد خدايا «اشتدّ غضب الله علي اليهود حين قالوا عزيربن الله» غضب خدا بر يهود روا شد چون آنها گفتند عزير پسر خداست «اشتدّ غضب الله علي النصاريٰ حين قالوا ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ﴾»[15] آنها گفتند عيسا پسر خداست «اشتدّ غضب الله علي المجوس حين عبدوا النار من دون الله»[16] آنها كه آتشپرست شدند و خداپرستي را رها كردند، چهارم «اشتدّ غضب الله علي قوم ... قتلي ابن نبيهم»[17] فرمود كشتن من همتاي انكار توحيد است شما نميدانيد امام دربان توحيد الهي است، شما اگر بخواهيد موحد بشويد از راه خلافت امام است با راهنماي اين است اينها تكويناً مجراي فيض خالقيتاند، تشريعاً راهنماي ماياند اين حرفها ريشه سخنان آن حديث سلسلة الذهب امام رضا(سلام الله عليه) بود غالب ائمه اين مطلب را فرمودند منتها امام رضا تصريح كرد، فرمود لا اله خداي سبحان ميفرمايد «كلمة لا اله الا الله حصني فمن قالها دخل حصني»[18]، «بشروطها و أنا من شروطها»[19] امام رضا فرمود شرط ورود در دژ توحيد پذيرش امامت ماست. ابيعبدالله هم ميفرمايد به اينكه كسي ما را قبول ندارد عليه ما شمشير ميكشد او موحد نيست، او با عزيريها، با مسيحيها، با ابده نار كنار هم محشور ميشوند چنين چيزهايي را سالار شهيدان براي اينها تشريح كرد.
حالا ميبينيد كربلا حرف روز است اين جنگهايي كه تاكنون در كشورهاي اسلامي ايجاد شده جز از فتنه بيگانه بود، و احياناً خداي ناكرده هر اندازه بخواهند در داخله ايران شايعه ايجاد كنند، جنگ ايجاد كنند، فتنه ايجاد كنند جز به دسيسه بيگانههاست، اين است كه كربلا حافظ امنيت اين مملكت است بارها به عرضتان رسيد در عين حال كه ما ايراني هستيم ايران براي ما خيلي عزيز است به تعبير حكيم فردوسي «چون ايران نباشد تن ما مباد» اما در روز حمله، شبهاي عمليات خطر مهم را يا حسين يا حسين برطرف كرد نه «مرز پُر گهر» شما در شبهاي عمليات اصلاً مرز پرگهر اثر نداشت در خاكريز اول و دوم اي ايران، اي ايران نبود هر چه بود يا حسين يا حسين.
من وقتي رفته بودم به جبهه يك گرداني بود به نام گردان عاشورا بخشش براي آذري زبانها بود براي اين جوانهاي بسيار پاك تبريز كه من به جناب آقاي دكتر رضايي آن آقاي محسن رضايي آن روز امير لشكر بود به او گفتم مظلومترين گروهي كه تاكنون من ديدم اينها بودم، براي اينكه اينها مسلّح نبودند، جوانهاي خوشتيپ نماز شب خوان، همه اينها يكجا آماده بودند براي قرباني شدن، چون اينها مينروب بودند يك كسي كه مينروب است كه اسلحه ندارد، اينها تا من را ديدند گفتند يار امام يار امام ما را ببر نزد امام، نزد امام در همين سنگر حرف آنها اين بود كه ما فقط امام را ببينيم اينها با يا حسين يا حسين وجب به وجب اين مينها را روفتند و كشور را امن كردند.
بنابراين اگر گفته ميشود يا حسين، نام كربلا، عظمت كربلا اين سند شش دنگي اين كشور است، سند شرافت ماست، سند استقلال ماست، امروز اگر ميبينيد تا خليج فارس، نزديك خليج فارس اين ناوها را ميآورند ناچار ميشوند برگردند براي اينكه صداي يا حسين در اين كشور بلند است بسياري از كشورهاي خاورميانه رفتند انقلاب بكنند اما در آنجاها حسينبنعلي و شهادت و فرهنگ شهادت حضور و ظهور نداشت و ندارد اينها آنجا حمله ميكنند موفق ميشوند يا نيمه توفيق نصيبشان ميشود، اما در لبنان آنجا ميبينيد يا حسين يا حسين است 32 روز اينها را فلج كردند آنكه شما شنيديد در جنگ شش روزه مصر بسياري از كشورهاي عرب اينها در عين حال كه ارتش قوي داشتند، نيروي هوايي داشتند، نيروي دريايي داشتند، نيروي زميني داشتند، مجهّز بودند شش روزه دست اينها بالا رفت، هنوز هم كه هنوز است قريب نيم قرن گذشته دست اين حسني مباركها بالاست، دست آن پسر اردني بالاست آن طور صهيونيست اينها را تنبيه كرد كه هنوز بعد از پنجاه سال دست حسني مباركها پايين نيامده هنوز تسليماند، اما 33 روز هر كاري كردند اين جوانهاي شيعه مسلمان پاك اينها را به عقب راندند به ستوه آوردند در حقيقت آمريكا و انگليس كه پشتوانه اصلي صهيونيست بودند اينها را هم به ستوه آوردند، خب. اگر چيزي سند شرف ماست، استقلال ماست، امنيت ماست، عظمت ماست چرا ما اين را محترم نشماريم چرا به نام يا حسين زنده نباشيم اين جوانهاي عزيزي كه من ميبينم از اينها يك خواهشي دارم و آن اين است كه اگر در بين اينها يك كسي خوشاستعداد است استعدادش بايد راقي باشد طهارت روح دارد هم خودش انشاءالله بيايد در حوزه علميه طلبه بشود، هم شما پدران و مادران تشويقشان كنيد يادگارتان باشد اين لباس، لباس فخر است مبادا خداي ناكرده اگر جواني رقبت كرد كه روحاني بشود شما كجسليقگي كنيد انحرافي نشان بدهيد شما بدانيد ثروت مثل اين ماهي غزلآلاست خيلي در دستتان نميماند حواستان جمع باشد يك تسبيح دست بگيريد سرمايهداران شهر ما را بشماريم ببينيد چند روز ثروت در دست او بود تا سُر نخورده از دستتان نرفته خودتان را دريابيد، اگر آمار بگيريد مشخص ميكند مگر مال ميماند؟ مگر قدرت ميماند؟ يك چيزي فراهم كنيد كه ماندگار باشد.
اين علي(سلام الله عليه) خاورميانه كه الآن به چهل، پنجاه كشور تقسيم شد آن روز در اختيار عليبن ابيطالب بود پسر همان علي بود كربلا را پاك كرد به اين عسل خوشرنگ خطاب كرد علي آن وقتي كه خاورميانه در اختيارش بود چون مستحضريد اين امپراطوري ايران تسليم شد، امپراطوري رم تسليم شد، هر دو در اختيار حجاز قرار گرفت كشوري، جايي در خاورميانه نبود كه آنجا صداي اذان بلند نشود، همه در اختيار عليبنابيطالب بود حضرت براي فارس، براي اصفهان، براي آذربايجان استاندار مشخص كرد، بخشدار مشخص كرد همه اينها در اين كتابها هست در آن بحبوحه قدرت به اين عسل خطاب كرد خيلي خوشرنگي ولي من نميدانم مزهات چيست.
ما با داشتن اين مكتب اينها ميمانند حضرت فرمود: «العلماء باقون ما بقي الدهر»[20] فرمود روحاني براي هميشه ميماند در كتابها ميماند روزي هزار بار الآن در حوزههاي علميه ميگويند فلان عالِم(رحمه الله) چنين گفت، قال الشيهد(رحمه الله) قال العلامه(رحمه الله) فخر اين است كه حداقل روزي هزار بار براي يك انسان طلب مغفرت كنند معمولاً در حوزههاي علمي نميگويند علامه چنين گفت كه ميگويند قال العلامه(رحمه الله) شيخ انصاري(رحمه الله) شيخ طوسي(رحمه الله) اينجا مثل جاهاي ديگر نيست كه بگويند فلان عالم اين طور گفته كه معمولاً ادب حوزوي اين است كه ميگويند شيخ طوسي(رحمه الله) چنين فرمود، شيخ مفيد(رحمه الله) چنين فرمود حداقل روزي هزار بار براي اينها با جلال و شكوه طلب مغفرت ميشود اينها ماندنياند در اوايل اين بحث به عرضتان رسيد آسمان از بين ميرود، زمين از بين ميرود ولي ما هستيم كه هستيم كه هستيم كه هستيم مگر انسان از بين رفتني است كل اين صحنه سفرهاي است كه خدا پهن كرده بعد ما را دعوت كرده فرمود من آسمان و اهلش را، زمين و اهلش را، معادن و آنچه در درون اوست همه را خلق كردم براي توي انسان و انسان را براي آخرين بار آفريد سفره را پهن كرد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[21] براي شما من آماده كردم، براي شما مسخّر كردم، مسخِّر خداست مائده و مأدبه را او پهن كرد ولي مهمان انسان است.
اگر انسانيت اين است، خب چه بهتر كه حداكثر بهره را ما ببريم هم از جوانها خواهش ميكنيم كه به سمت حوزههاي علميه بروند، الآن به لطف الهي اگر كسي روحاني شد هم ميتواند در دانشگاهها تدريس بكند، هم ميتواند در جامعه خدمت بكند نظير زمان پهلوي نيست الآن هم در دانشگاهها جا براي روحانيت باز هست، هم در جوامع مذهبي جا براي روحانيت باز است، هم در صدا و سيما جا براي روحانيت باز است، هم در مشاغل دولتي جا براي روحانيت باز است منتها اين لباس، لباس دين باشد كه انشاءالله بر پيكر مردان با تقوا پوشيده شود.
امروز همه شما در عزاداري شركت كرديد از همه شما، از همه عزادارن سراسر ايران و همچنين مردم بزرگوار اين استان و مردم گرانقدر اين شهر و شهرستان از همه شما ذات اقدس الهي به احسن وجه بپذيرد.
خير دنيا، خير آخرت، سعادت دنيا، سعادت آخرت، شرف دنيا، شرف آخرت، فلاح دنيا و آخرت، صلاح دنيا و آخرت به شما و فرزندان شما مرحمت بكند.
حالا چند جمله هم ذكر مصيبت بكنيم گرچه همه شما از ديشب و امروز متأثّر شديد و اشك ريختيد.
وجود مبارك سالار شهيدان حسينبنعليبنابيطالب بعد از آن اتمام حجت آمده وداع بكند با اهل حرم همه اينها را جمع كرد، خواهرانش را جمع كرد، دخترانش را جمع كرد اينها بعد به خواهرش فرمود: «لا تشكوا و لا تقولوا بألسنتكم ما ينقص قدركم»[22] فرمود همه شهيد ميشويم و شما ميمانيد اما حرفي كه شما را كوچك بكند، سخني كه از عظمت و جلال شما كم بكند نگوييد لذا ميبينيد اين بچهها گرسنه بودند اما در طي مسافرت از هيچ كسي غذا نخواستند، چون آب خواستند ننگ نيست ولي غذا خواستن ذلّت است فرمود كاري كه شما را كوچك ميكند اصلاً انجام ندهيد، مبادا صورت بخراشيد، مبادا ضجّه بزنيد كه اظهار ذلّت باشد، اين كارها را نكنيد «لا تشكوا و لا تقولوا بألسنتكم ما ينقص قدركم» اينها را فرمود، بعد به زينب(سلام الله عليه) فرمود: «ائتوني بثوب العتيق»[23] برو يك پيرهن عتيق بياور، كُهَن نه كُهنه يك پيرهني آوردند حضرت فرمود شايسته من نيست، يك پيرهني حالا دستبافت چه كسي بود آن بماند يك ثوب عتيقي آوردند كه بالأخره ارزشمند بود.
چون سالار شهيدان با دستگاه سلطنتي حركت كرد همان شب به حضرت خبر دادند كه يكي از اصحاب شما پسرش در مرز ري گير كرده است، حضرت پنج طاقه پارچه به او داد گفت اين را بگير اينكه حساب شد به قيمت هزار دينار بود كه هزار دينار يعني هزار مثقال طلا كه آن روز به الف دينار تقريب شده بود فرمود اين را بگير، اين خرج راهت برو پسرت را نجات بده همان شب عاشورا، اما خودش يك كفن ميخواهد از پيرهن كُهنه.
فرمود اگر عرض ميكردند شما با داشتن اين لباسهاي فاخر چگونه پيرهن كُهنه ميخواهيد، فرمود همه اينها را به غارت ميبرند و من ميخواهم چون شهيد بالأخره كفن ميخواهد، كفنش لباس اوست «ائتوني بثوب العتيق» آن پارچه گرانقيمت را آوردند و وجود مبارك ابيعبدالله با گوشه آن شمشير يا تير يا دشنه چند جاي اين پيرهن را پاره كرد عرض كردند چرا پاره ميكني؟ فرمود: «لا يرغب فيه أحد»[24] چون اگر اين سالم باشد اين را غارت ميبرند من چند جايش را پاره كردم كه اين را غارت نبرند، لباسهاي ديگر هم البته به غارت ميبرند.
بعد به زينب(سلام الله عليها) براي اينكه صبرش بيشتر بشود، صبّار بشود فرمود: «يا اُختاه لا تنسيني في نافلة الليل»[25] مبادا من را در نماز شب فراموش بكني آنجا كه «اقبلت السهام كأنه القطر» مانند قطرات باران تير ميآيد فرمود مبادا مرا در نماز شب فراموش بكني اين در آن بحبوحه بعد سوار اسب شود و همان طوري كه از ديشب تاكنون مكرّر در اين مجالس شنيديد جنگي كرد و مبارزه كرد و نزديك به شريعه فرات رفت و حتي شريعه فرات رفت ولي نگذاشتند آب بخورد چون جنگ تن به تن بود بعد دستور رسيد «احملوا عليه من كلّ جانب» از هر طرف حمله كنيد، خب سي هزار جمعيت به يك نفر بخواهند حمله كند چيزي نميماند سالار شهيدان حسينبنعليبن ابيطالب كنار ايستاد «يستريح ساعة» يك لحظه آرام بگيرد «فأتاه سهم محدّد مسموم له ثلاث شعب»[26] يك تير سه شعبه زهرآلود آمد.
اين تيرها ظاهراً چند قسم بود يك تير ساده بود كه در اختيار تيراندازهاي عادي بود، يك تير سه شعبه بود كه آن در اختيار يك تيراندازهاي خاص بود اينكه عمر سعد گريه كرد، گفتند چرا گريه ميكني؟ گفت ببينيد حسينبنعلي ميخواهد اين تير را از جلو بكشد نميتواند خم شد اين تير را از پشت سر ميكشد به تعبير بعضي از اساتيد ما(رضوان الله تعالي عليه) گفتند ظاهراً اين تير سه شعبهٴ مستقيم نبود، سه شعبهٴ نوك برگشته بود، اين تيرهاي نوك برگشته اگر وارد قفسه سينه بشود چاره نيست مگر اينكه از پشت سر بكشند، چون اگر از جلو بخواهند بكشند تمام قفسه سينه را پاره ميكند، لذا سالار شهيدان خم شد اين تير را از پشت سر كشيد تيري كه از پشت سر، سر درآورده «فأتاه سهم محدّد مسموم له ثلاث شعب».
از آن موقع به بعد ديگر طاقت سواري بر حضرت نبود در آن لحظات آخر زينب كبرا(سلام الله عليها) جريان شب يازده را به حضرت گوشزد كرد، عرض كرد درست است من بايد صبر بكنم تنها من نيستم سالار شهيدان چشمان مطهرش را خون گرفت ديد سينهاش سنگين است فرمود كيستي «لقد ارتقيت مرتقيً عظيما» جاي بسيار بلندي نشستي «طالما قَبّله»[27] اين سينه را پيغمبر مكرّر بوسيد، وقتي زينب كبرا(سلام الله عليه) آمد بالا تلّ زينبيه ديد جايي كه پيغمبر، مردم نميدانستند چرا پيغمبر اين دكمهها را باز ميكند از زير گلو تا سينه حسين را مكرّر ميبوسد گفت «و الشمر جالس علي صدرك»[28] ديد سالار شهيدان در قتلگاه افتاده است و شمر با چكمه روي سينه مطهر سالار.
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
نسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الأعظم الاعزّ الأجل الأكرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله ال الله يا الله يا الله يا الله يا الله.
پروردگارا! تو را به اسماي حسنايت، تو را به صحف آسمانيات، تو را به انبيا و اوليايت دلهاي ما را ظرف عقايد حق، اخلاق حق، پذيرش احكام حق و انجام عمل صالح قرار بده.
پايان امور همه را به خير و سعادت ختم بفرما.
پروردگارا! امر فرج وليات را تسريع بفرما.
نظام اسلامي، مقام معظم رهبر، مراجع بزرگوار تقليد، حوزههاي فقهي، فرهنگي، دانشگاهي همه را در سايه امام زمان حفظ بفرما.
دولت ما، ملت ما، مملكت ما، تماميت ارضي ما همه را در سايه امام زمان حمايت و هدايت بفرما.
مشكلات دولت و ملت را در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را در سايه وليات برطرف بفرما.
مرضاي مسلمانها را در سايه لطف امام زمان درمان بفرما.
حوايج مشروعه همگان را در سايه لطف وليات برآورده به خير بفرما.
امنيت مناطق مسلماننشين مخصوصاً ايران، عراق، افغانستان، فلسطين، لبنان و سوريه را در سايه امام زمان تأمين بفرما.
نيروي مقاومت حزبالله لبنان را، وحدت حزبالله را، انسجام حزبالله را، تشكيل دولت حزباللهپسند را در سايه لطف وليات مقرّر بفرما.
خطر استكبار و صهيونيست را به خود آنها برگردان.
ارواح مؤمنان عالم، مراجع ماضين، معلمان ما، ذويالحقوق ما، پدران و مادران ما، بنيانگذاران مراكز مذهب، بنيانگذاران اين مركز مذهبي، ارواح شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما.
اين عرض ولايت و ارادت را ذخيره دنيا و آخرت ملت و دولت قرار بده.
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهلبيت قرار بده.
نسل جوان و نواجوان را ذات اقدس الها به تو سپردند در سايه وليات از هر خطري محافظت بفرما.
پايان امور همه را به خير و سعادت ختم بفرما.
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.
[2] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.
[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[6] ـ بحارالانوار، ج22، ص274.
[7] ـ بحارالانوار، ج45، ص7.
[8] ـ بحارالانوار، ج45، ص7
[9] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.
[10] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 63.
[11] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 91.
[12] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 84.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[14] ـ بحارالانوار، ج44، ص318.
[15] ـ بحارالانوار، ج27، ص206.
[16] ـ بحارالانوار، ج44، ص319.
[17] ـ بحارالانوار، ج44، ص319.
[18] ـ بحارالانوار، ج49، ص127.
[19] ـ بحارالانوار، ج3، ص7.
[20] ـ بحارالانوار، ج1، ص187.
[21] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 20.
[22] ـ كلمات الامام الحسين(ع)، ص491.
[23] ـ ر.ك: كلمات الامام الحسين(ع)، ص489.
[24] ـ ر.ك: كلمات الامام الحسين(ع)، ص489.
[25] ـ وفيات الائمه، ص441.
[26] ـ بحارالانوار، ج45، ص53.
[27] ـ كلمات الامام الحسين(ع)، ص512.
[28] ـ بحارالانوار، ج98، ص322.