27 09 2016 312788 شناسه:

مباني قرآني نهضت حسيني(عليه السلام) / جلسه سوم

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الانبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم نتبرّء الي الله.

موضوع سخن مباني قرآني نهضت حسيني(عليه السلام) بود اين موضوع در دو جلسه گذشته توضيح داده شد كه مقصود اين نيست كه كار حسين‌بن‌علي(سلام الله عليه) را با دليل قرآني استدلال كنيم زيرا انسانِ كاملِ معصوم هم‌سطح قرآن كريم است هر چه در قرآن است حجت خداست و هرچه انسان كامل معصوم مثل پيامبر اعظم و ائمه(عليهم السلام) انجام داده‌اند حجت خداست و اگر در دين به ما دستور داده‌اند كه روايات را بر قرآن كريم عرضه كنيد و با ميزان قرآن بسنجيد نه براي آن است كه حرف امام به وسيله قرآن حجت بشود، بلكه براي آن است كه روشن بشود آيا اين گفته امام هست يا نه، كارِ امام هست يا نه، امضاي امام هست يا نه، ولي اگر بدانيم كه اين سخن كلام امام است و براي حكم واقعي بيان شده، نيازي به عرضه بر قرآن كريم نيست، لكن چون حديث ثقلين هماهنگي قرآن و عترت را به ما آموخت و معناي اين حديث نوراني «اني تارك فيكم الثقلين»[1] اين است كه اين دو هماهنگ‌اند، هر چه اينها انجام مي‌دهند در قرآن كريم هست و هر چه قرآن كريم مي‌گويد اينها انجام مي‌دهند اين موضوع براي تبيين هماهنگي قرآن و عترت طرح شده است.

و بيان شد كه در جاهليت مردم هم مشكل جهل علمي داشتند، هم گرفتار جهلت عملي، يعني هم از نظر فرهنگي، فكري محروم بودند، هم از نظر فضايل خُلقي، هم سواد در جاهليت كم بود و هم اخلاق مفقود بود اسلام آمد اينها را زنده كرد و بيدار كرد و درمان كرد و متحركشان ساخت راهيشان كرد و به هدف رساند اينها مُردگان فكري بودند به وسيله قرآن زنده شدند، خوابيده‌هاي فرهنگي بودند به وسيله قرآن بيدار شدند، بيماران علمي بودند به وسيله قرآن شفا يافتند، ايستا و ساكن و بي‌حركت بودند به وسيله قرآن پويا شدند و طولي نكشيد كه حجاز زنده شد، دو همسايه قوي و قَدر حجاز يكي در شرق حجاز به نام امپراطوري ايران او هم مسلمان شد، يكي هم در غرب حجاز به نام امپراطوري روم آن هم مسلمان شد، طولي نكشيد كه خاورميانه هم زنده شد، هم بيدار شد و هم سالم شد و هم پويا اين كار رسول اكرم(عليه و علي آله آلاف التحية و الكرم) بود.

اما با رحلت آن حضرت دوباره همان جاهليت به رنگ ديگر برگشت، جاهليتي كه پيغمبر با او مي‌جنگيد يك جاهليت شناخته شده بود يعني آن طرف مرز كافرها و مشركها بودند اين طرف مرز موحّدان و مسلمانان اما بعد از رحلت رسول اكرم مزدوران داخلي و دشمنان خارجي چندين نيرنگ باختند بسياري از مردم مسلمان را دوباره به خواب بردند، بسياري از افراد سالم را بيمار كردند، بسياري از افراد زنده را كُشتند، بدترين كاري كه دشمنان داخل و خارج كردند اين بود كه اسلام را خواباندند، اسلامي كه عامل بيداري ، عامل درمان، عالم پويايي بود، اين اسلام را خواباندند، بيمارش كردند، ايستا كردند، چنين اسلامي در دست برخي از خلفا بود و نمي‌توانست آن رسالت اصلي خود را ايفا كند، اين مطلب را شما در پرانتز عنايت كنيد كه جريان كربلا، جريان روز است مثل جريان قرآن كريم.

وقتي از امام صادق(عليه السلام) مي‌پرسند چرا قرآن كُهنه نمي‌شود ما هر چه اين كتاب را مي‌خوانيم براي ما تازگي دارد اگر دوست ما يك نامه‌اي را براي ما بنويسد دو بار يا سه بار كه اين نامه را خوانديم كُهنه مي‌شود، اما قرآن را پنجاه سال، شصت سال مرتب مي‌خوانيم همواره تازه است سرّ تازگي مستمرّ قرآن چيست، فرمود قرآن مثل شمس و قمر است «كما يجري الشمس والقمر»[2] مگر كسي پنجاه سال با شمس و قمر رابطه داشت او هرگز از آفتاب خسته مي‌شود، او هرگز از ماه خسته مي‌شود، او هرگز مي‌گويد الآن پنجاه سال است كه من آفتاب را مي‌بينم و از او خسته‌ام اين خستگي ندارد چون نوربخش است، مطابق با فطرت است نياز ما را رفع مي‌كند.

همين كاري كه براي قرآن مطرح است براي جريان حسين‌بن‌علي مطرح است اين كهنه نمي‌شود چون جريان مبارزه با جهل علمي از يك سو، جنگ با جهالت عملي از سوي ديگر نبرد عليه مرگ، خواب، بيماري، از سوي ديگر اين حرف روز است هرگز كهنه نمي‌شود الآن برخي از علماي اهل سنت فتوا دادند كه كشتن شيعه‌ها جايز است و باعث بهشت رفتن، اين فتوا را اشغالگران عراق از آنها گرفتند تا جنگ داخلي شيعه و سنّي را در عراق راه‌اندازي كنند به كُشتار يكديگر بپردازند اين اشغالگران بهانه بگيرند بگويند عراق ناامن را ما بايد امن بكنيم، عراق امنيت ندارد، وگرنه ساليان متمادي است كه شيعه‌ها و سنيها عراق كنار هم برادرانه زندگي مي‌كنند، قرنهاي متمادي است كه در ايران ما با برادران اهل سنّت دوستانه زندگي مي‌كنيم نه ما ايرانيها جنگ داخلي شيعه و سنّي داشته و داريم، نه عراقيها جنگ داخلي شيعه و سنّي داشتند اين حرف از كجا درآمده كه كُشتن شيعه ثواب دارد و جايز است تا جنگ داخلي راه‌اندازي بشود و خونريزي بشود و آمريكا در منطقه بماند اين پرانتز بسته.

جريان حسين‌بن‌علي، احياي عاشورا براي اين است كه جامعه را روشن كند، بيدار كند ببينيم چرا حسين‌بن‌علي اين‌چنين نثار و ايثار كرد، خطر چه بود كه حسين‌بن‌علي اين طور به استقبال همه خطرها رفت و كودكش را داد، جانش را داد، اسارت فرزندانش را خريد، حسين‌بن‌علي خطري كه احساس كرد اين بود كه تنها دشمن خود را از صف اسلام جدا نكرد، بلكه چندين كار را درباره اسلام و مسلمانها كرد اولاً آمد اسلام را خواباند اين دين زنده پويا كه عامل بيداري مردم خاورميانه بود اين را خواباند، خب اگر عامل بيداري بخوابد او بيداركننده نيست، چگونه اسلام را خوابند؟ گفت دين از سياست جداست، خب اگر دين را از سياست جدا كردي دين كاري با حُكّام ندارد، كاري با ظالمان ندارد، كاري با دولتمردان طاغي و ياغي ندارد، كاري به راه‌اندازي نهضت ندارد، كاري به تظاهرات ندارد اين فقط در مسجدها خلاصه مي‌شود به صورت نماز و روزه و مانند آن.

اين اولين خطري بود كه حسين‌بن‌علي(سلام الله عليه) احساس كرد كه اينها دارند دين را مي‌خوابانند آنكه عامل حركت است وقتي بخوابد حركت رخت بر مي‌بندد.

كار ديگري كه امويان كردند اين است كه قضا و قدر كه از مطالب عميق كلام اسلامي است آن را با جبر آلوده كردند گفتند انسان در كارها مجبور است يا جبر تاريخ است، يا جبر الهي است انسان اختياري ندارد مي‌دانيد اگر سخن از جبر به ميان بيايد و تفكّر جبري در جامعه جا بيفتد، جامعه مي‌گويند ما مجبوريم، حكومت مجبور است، اين جبر تاريخي است چيزي از دست ما بر نمي‌آيد. اموي، درباريان معاويه مكتب صد در صد باطل جبر را به جاي قضا و قدر الهي نشاندند، ذات اقدس الهي جامعه را برابر با اراده و اختيار آنها اداره مي‌كند «كج روي كج آيدت جف القلم» اين طور نيست كه انسان مجبور باشد در انتخاب راه آزاد است، در درك راه آزاد است، در انتخاب همراه آزاد است، در انتخاب مقصد آزاد است، در انتخاب مقصود آزاد است هيچ كسي در هيچ بخشي مجبور نيست قضا و قدر الهي برابر با انتخاب مردم، اختيار مردم، اراده مردم، آزادي مردم سامان پذيرفت اموي قضا و قدر را پس زدند، جبر را به جاي قضا و قدر نشاندند.

ديني كه با جبر هماهنگ است دينِ خوابيده است، ديني كه از سياست جداست دين خوابيده است همان كاري كه در جاهليت مي‌كردند كم و بيش همان كار را رنگ دين دادند و در بين مسلمانها منتشر كردند، در جاهليت قرباني بود چون جريان حج، مناسك حج، مراسم حج به وسيله ابراهيم خليل(سلام الله عليه) سازمان يافت، كم‌كم اين مراسم پويا و زنده با آداب و سنن جاهلي جاهلان آلوده شد، قرباني مي‌كردند، براي قبولي قرباني گوشت را به ديوار كعبه ميخكوب مي‌كردند، مقداري خون قرباني را به ديوار كعبه كه مسجد است، تنجيس او حرام است مي‌ماليدند كه خدا قبول كند.

قرآن كريم آمد اين جاهليت را لغو كرد، ابطال كرد فرمود: ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا وَ لكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ[3] شما گوسفند حلال تهيه كنيد به قصد قربت قرباني كنيد گوشت را به اهلش برسانيد خدا مي‌پذيرد، گوشت را به مسجد آويزان نكنيد مسجد را هم با اين خون آلوده نكنيد قرآن جلوي اين جاهليت را گرفت، طولي نكشيد كه اين دخيل‌ بستنهاي ضريحهاي امامزاده جاي او را گرفته شما به هر كسي بگويد اين دخيل بستن براي چيست، چه كسي گفته دخيل ببند، چه كسي گفته ثواب دارد، توسل به ائمه(عليهم السلام)، دعاي توسل، توسل به قرآن، شفاعت خواستن از اينها، اينها دستورات ديني است اما اين كُهنه را به اين ضريح بستن مدرك قرآني دارد، مدرك روايي دارد، كسي گوش نمي‌كند.

اين عَلَم و اين آهن سرد را كه مي‌بينيد عده زياي بلند مي‌كنند هر چه شما فرياد بزنيد كسي گوش نمي‌كند، چه كسي گفته اين كار را بكنيد، كدام آيه است، كدام روايت است، به چه دليل اين كار را مي‌كنيم، همان آثار جاهلي را رنگ مذهب دادند و به خورد عده‌اي هر چه شما مي‌خواهيد مبارزه كنيد مي‌بينيد مقدورتان نيست.

حسين‌بن‌علي‌بن ابي‌طالب(سلام الله عليه) آمده گفت من تا اسلام را به آن حالت اولي برنگردانم دست از اين مبارزه بر نمي‌دارم اينها اسلام را خواباندند ديني كه در آن دخيل است، ديني كه در آن عَلَم است، ديني كه در آن آلوده كردن مسجد است آن دين عامل پويايي نيست ديني كه از سياست جداست كاري به سياست ندارد با تساهل و تسامح همراه است آن دين عامل پويايي نيست، اينكه لبنان را امروزه به راه انداخت دين راستين است، اينكه انقلاب اسلامي را سامان داد دين راستين است، اينكه در تمام جهان سخن از حريّت و آزادي است دين راستين است.

ابي‌عبدالله ديد اينها آمدند دين را با لالايي خواباندند وقتي دين بخوابد چگونه مي‌تواند عامل پويايي و بيداري مردم بشود اين خطري بود كه حسين‌بن‌علي احساس كرد اين خطر، خطر روز است خطر روز است كه شما مي‌بينيد عده‌اي از علماي اهل سنت فتوا مي‌دهند كه كُشتن شيعه‌ها باعث بهشت رفتن است تا اين شيعه و سني كه برادران هم‌اند به جان هم بيفتند و اشغالگران عراق بگويند عراق امن نيست ما بايد بمانيم.

حرف حسين‌بن‌علي، حرف روز است ديد هيچ چاره‌اي نيست با گفتمان و گفتگو و نامه نوشتن و پيام دادن مسئله حل نمي‌شود ناچار شد كه دست به آن قيام ابدي بزند اين سرِ مطهّر كه حرف مي‌زند براي ضرورت است، وگرنه سرِ علي‌ابن‌ابي‌طالب كه كمتر از سرِ حسين‌بن‌علي نبود، سرِ وجود مبارك امام مجتبي كمتر از سرِ حسين‌بن‌علي نبود اين معجزه وقتي ظهور مي‌كند كه ضرورت ايجاب بكند بدن مطهّر علي‌بن‌ابي‌طالب را از ترس شبانه دفن كردند، بدن مطهر فاطمه(سلام الله عليها) را از ترس شبانه دفن كردند، بدن مطهر حسن‌بن‌علي را در هنگام دفن تيرباران كردند اين بدن مي‌توانست قرآن بخواند، آن بدنها هم مي‌توانستند قرآن بخوانند اما آن خطري كه حسين‌بن‌علي با آن خطر روبه‌رو بود بايد با سلاحهاي كامل مجهّز بشود تا در برابر آن خطر مبارزه كند اين در دوران حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب بود.

در قرآن كريم آمد شما دشمنهايتان را بشناسيد مادامي كه سخن از دين نيست، دشمنان شما، دشمنان آب و خاك‌اند يك مبارازت ملي است كه طرفين داريد و داشتيد، اما وقتي سخن از دين مطرح شد دشمن اولين كاري كه مي‌كند تلاش و كوشش را مصرف مي‌كند كه شما را خلع سلاح كند «لا يزال لم يزال» اينها ﴿يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ[4] فرمود تمام تلاش و كوشش آنها اين است كه تا دين را از شما بگيرند فرق نمي‌كند يك وقت كسي مُرتد مي‌شود، يك وقت كسي دين خوابيده را قبول مي‌كند بعد از رحلت رسول گرامي عده‌اي مُرتد شدند «ارتد الناس الا ثلاثة»[5] بعضي دين بيمار را قبول كردند كه هم مي‌گويند به من چه، هم مي‌گويند به تو چه.

اين هفته امر به معروف و نهي از منكر است به مناسبت قيام سالار شهيدان شما مي‌بينيد امر به معروف و نهي از منكر رگ حياتي دين است اين رگ را قطع كردند غالب مسلمانها مي‌گويند به من چه، مي‌گويند به تو چه، تو سر جايت بنشين به من چه، اين به من چه حرف اسلام نيست اين به تو چه حرف اسلام نيست، اسلام مي‌گويد «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته»[6] اين حرف رسول اكرم است هم به من چه، هم به تو چه، هم من بايد اعتراض كنم كه چرا كج مي‌روي، هم تو بايد اعتراض كني كه چرا كج مي‌گويي.

اين امر به معروف را از بين بردند، سر بريدند به چه بهانه؟ به بهانه اينكه مخالف آزادي است اينها نمي‌دانند حريّت با بي‌بند و باري فرق مي‌كند، انسان، انسان است بي‌بند و بار نيست آزادي يعني آزاد بودن از شهوت، آزاد بودن از حرص، آزاد بودن از آز، وجود مبارك اميرالمؤمين آزادي را معنا كرد فرمود مي‌دانيد آزادي يعني چه، آزادمردان چه كساني‌اند «ألا حرٌّ يدع هذه اللماظة»[7] اين بيان نوراني حضرت است در نهج‌البلاغه فرمود آيا يك ملت آزاد و آزاده پيدا مي‌شود كه از لماظه صرف‌نظر كند، لماظه آن غذاي ماندهٴ لاي دندان و دهن است اگر كسي غذايي را تناول كرد مقداري در دهنش يا لاي دندانش ماند بعد آن را با خلال بيرون انداخت به آن مي‌گويند لماظه، فرمود يك انسان آزاده‌اي پيدا مي‌شود كه از اين لماظه صرف‌نظر كند فرمود آنچه را كه شما الآن تلاش و كوشش مي‌كنيد اين مانده لاي دندان نسل قبلي است آنها خوردند، بهره بردند به شما رسيده تازه كه اين خانه پيدا نشده، اين فرش كه تازه به دنيا نيامده، اين زمين كه تازه به دنيا نيامده، اين لماظهٴ نسل قبلي است، نسل قبلي در اين زمين، روي اين فرش، در اين خانه، با اين اتومبيل زندگي كردند و لاي دندانش ماند با مرگ خلال شده، تُف كردند به جامعه رسيد، عده‌اي تهاجم كردند كه اين لماظه را بگيرند.

فرمود: «ألا حرٌّ يدع هذه اللماظة» يك انسان آزادي پيدا مي‌شود كه به دنبال هر ناني حركت نكند؟ اين را مي‌گويند آزادي براي اينكه آزادي بسيار مقدّس است، از قداست او سوء استفاده كنند مي‌گويند امر به معروف و نهي از منكر مخالف آزادي است.

سالار شهيدان اين برنامه‌ها را كاملاً ارزيابي كرد يعني اين پنج، شش امر را ديدي اسلام زنده بود، سالم بود، بيدار بود، پويا بود، عامل حيات و بيداري و سلامت و پويايي مردم بود كلاً خوابيد عده‌اي از مسلمانها مُرتد شدند، عده‌اي همان اسلام را با رنگ نفاق عرضه كردند، خود اسلام را هم كه منافق كردند يعني اسلام پويا را ايستا كردند ارباً اربا [پاره پاره] كردند، رنگ حياتش را از آن قطع كردند، سياست را از او گرفتند، امر به معروف و نهي از منكر را گرفتند يك قالب و كالبد بي‌روح گذاشتند اين شده اسلام، آن شده مسلمانها هيچ چاره‌اي نداشت حسين‌بن‌علي مگر اينكه قيام بكند فرمود دين به وسيله قتل من زنده مي‌شود و اين كار را خواهم كرد.

سخنراني رسمي سالار شهيدان اين بود، فرمود مردم مگر نمي‌بينيد «ألا ترو أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه»[8] مگر نمي‌بينيد كه جامعه حق‌محور نيست، مگر نمي‌بينيد كه از عدالت خبري نيست، مگر نمي‌بينيد كه از ظلم پرهيز نمي‌كنند، «ألا ترو أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه» فرمود: «ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا» در اين جا اگر كسي مشتاق لقاي الهي است براي بيداري اسلام و مسلمانها قيام كند، بعد فرمود من اين سه اصل را در وصيت‌نامه رسمي‌اش نوشت فرمود من براي امر به معروف و نهي از منكر يك، براي اصلاح امت اسلامي و مسلمانها دو، براي احياي سيره و سنّت جدم و پدرم سه.

«اُريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر» اين يك، «لطلب الاصلاح في أمة جدّي» دو، «و اسير بسيرة جدّي و أبي»[9] سه، سيرهٴ من، سيره جدّ و پدرم با امر به معروف و نهي از منكر به قصد اصلاح جامعه مي‌بينيد اين حرف، حرف روز است حرفي است كه شما در هر عصري اين حرف را مطرح كنيد نظير جري قرآني كه «كما يجري الشمس والقمر»[10] زنده است.

آيات قرآن كريم درباره امر به معروف و نهي از منكر زياد است در تورات و انجيل وقتي ذات اقدس الهي پيامبر خاتم را به آن امتها معرفي مي‌كند مي‌فرمايد پيامبر خاتم كسي است كه ﴿يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ[11] ويژگي رسمي پيامبر اعظم اين است كه جامعه را امر به معروف بكند، نهي از منكر بكند، امر به معروف و نهي از منكر باعث حيات جامعه است، اگر دولتمردان اشتباهي كردند جامعه آنها را امر به معروف و نهي از منكر كند كه اين مي‌شود انتقاذ سازنده، اگر ملّت غفلت كرد او هم جامعه را و ملت را امر به معروف و نهي از منكر كند.

امر به معروف نهي و از منكر يك نظارت مردمي است امر به معروف با ارشاد فرق دارد، امر به معروف با تعليم فرق دارد، امر به معروف با تذكّر فرق دارد، امر به معروف با يادآوري فرق دارد، امر به معروف، امر به معروف است تعليم و ارشاد و هدايت حرف ديگر است يك وقت كسي مسئله را نمي‌داند، نمي‌داند اين كار خلاف شرع است اگر كسي به او تذكّر داد از باب تعليم جاهل است، ارشاد جاهل است كاري به امر به معروف ندارد، اگر كسي مطلبي را مي‌دانست، ولي غفلت كرد كسي او را بخواهد متنبّه كند، آگاهش كند اين تنبيه غافل است اين كاري به امر به معروف ندارد، اگر يادش رفته در اثر سهو و نسيان دارد خلاف مي‌كند اين از باب تذكره ساهي و ناسي است اين كاري به امر به معروف ندارد.

پس تعليم مطلبي است، تذكّر مطلبي است، تنبيه غافل مطلبي است امر به معروف يعني كسي كه مطلب را مي‌داند، هيچ عذري هم ندارد عالماً عامداً دارد خلاف مي‌كند در اينجا شما بايد امر بكنيد نه يادآوري كني، نه تذكّر بدهي، فرمان بدهي مگر استاد به شاگردش فرمان مي‌دهد، تعليم مطلبي است، مگر واعظ به متّعظ فرمان مي‌دهد، وعظ مطلبي است آنجا كه طرف يادش رفته مگر كسي كه او را آگاه مي‌كند فرمان مي‌دهد، تنبيه غافل مطلبي است، ارشاد جاهل مطلبي است، تعليم جاهل مطلبي است، امر به معروف فرمان است، اگر كسي حرف شما را گوش نداد دو تا معصيت كرد، يكي اينكه آن گناه را مرتكب شد، يكي اينكه به شما گفت به شما چه.

امر به معروف فرمان است بر ما واجب است امر بكنيم، بر او حرام است بگويد به تو چه، اگر گفت به تو چه دو تا معصيت كرده اگر كسي دارد بي‌حجاب حركت مي‌كند، شما امر به معروف كرديد اين گفت به تو چه، اين دو بار عذاب مي‌بيند يكي اينكه حجاب را رعايت نكرده، يكي اينكه به شما گفت به تو چه، شما مأموريد اين كار را بكنيد قرآن مي‌گويد امر به معروف كنيد ولي در جريان تعليم، ارشاد، تنبيه، تذكره اينها هيچ‌كدام معصيت نيست يك وقت است شما يك كسي را مي‌خواهيد يادآوري كنيد مي‌گويد به تو چه، خب بسيار خوب گوش نداد اين‌چنين نيست كه معصيت كرده باشد اما امر به معروف مطلب ديگري است و اين جزء برنامه‌هاي رسمي دين است و اين را از دين كاملاً گرفتند و اين دينِ خوابيده را در جامعه ما منتشر كردند.

حسين‌بن‌علي فرمود من مي‌خواهم امر به معروف كنم كسي نمي‌تواند به آن گوينده بگويد به تو چه، چه اينكه گوينده هم نمي‌تواند بگويد به من چه، اگر كسي ديد گناهي مي‌شود، گفت به من چه، اينكه گفت به من چه با آن گنهكار هر دو عذاب مي‌بينند.

وجود مبارك سالار شهيدان در آن سفر كه بر مي‌گشت در يك منطقه عمومي گفت ايها الناس سخنان رسمي‌اش را شروع كرد فرمود ايها الناس من از جدم رسول گرامي شنيدم كه جدّم فرمود: «من رأي سلطاناً جائراً» اگر كسي ببيند يك حاكم جائري، ظالمي، اهل جور و قصد و ستم است و دستِ او را نگرفت، مبارزه نكرد و او را سرِ جايش ننشاند «كان حقيقاً علي الله [سبحانه و تعالي] أن يدخله مدخله»[12] فرمود اگر كسي ببيند حاكمي ظالمانه دارد به ملت ستم مي‌كند و اين قيام نكند، مبارزه نكند ذات اقدس الهي اين انسانهاي بي‌تفاوت را با آن ظالم يكجا به جهنم مي‌برد براي اينكه اين وظيفه خود را كه امر به معروف و نهي از منكر است اين را ترك كرده، خب الآن در جامعه ما اگر كسي امر به معروف بكند و نهي از منكر بكند مي‌گويند به تو چه يا نمي‌گويند يا خيلي از ماها مي‌گوييم به من چه، اين به من چه‌اي كه گوينده مي‌گويد آن به تو چه‌اي كه شنونده مي‌گويد يعني يك اسلام خوابيده‌اي را ما قبول داريم اين اسلامي كه به خواب برود كه عالم پوياي و بيداري نيست اين در جاهليت كهن بود به وسيله امويان بود، به وسيله مروانيان بود، به وسيله مزدوران داخلي بود، حسين‌بن‌علي(سلام الله عليه) گفت هم به من چه، هم به تو چه، هم تو موظفي، هم من موظفم و قيام كرد و به مقصد رسيد تا ساليان متمادي اين بود الآن هم شما مي‌بينيد هر جا سخن از مبارزه با ستم است نام مبارك حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب است.

آنجا كه به من چه و به تو چه آمده بيگانه مسلّط است در حدود پنجاه سال قبل شما بايد كاملاً يادتان باشد آنها كه سنّي ازشان گذشته است مصر بود، اردن بود، مراكش بود، الجزاير بود بسياري از اين كشورهاي اسلامي بودند كه صهيونيستها اسرائيل عليه اينها به مبارزه برخاست، شش روزه دستِ همه اينها بالا رفت هنوز هم هنوز است دست حسني‌ مباركهاي مصر بعد از پنجاه سال بالاست در برابر اسرائيل شش روزه همه اينها را خفه كرد با اينكه اينها ارتش مسلّح داشتند، مجهّز داشتند، نيروي هوايي داشتند، نيروي درياي داشتند، نيروي زميني داشتند چندين كشور بودند اين اسرائيل پليد شش روزه همه را تسليم كرد آن قدر تسليم كرد كه الآن پسر اردني هم جيره‌خوار اوست حسني مبارك هم جيره‌خوار اوست بعد از پنجاه سال هنوز دستش پايين نيامده، اما همين اسرائيل قَدَر با ارتش بيشتر، با آزمايش بيشتر، با قدرت بيشتر به چند تا حزب‌الله حمله كرد 33 روز عجزش درآمد اينها يا حسين يا حسين مي‌گفتند نه ارتش مجهّز داشتند، نه نيروي هوايي داشتند، نه نيروي زميني داشتند، نه بمب‌افكن داشتند، هيچي نداشتند اين ياحسين يا حسين يعني اين.

مگر اين 33 روز خود آنها تشخيص ندادند، مگر آمريكا تشخيص نداد، مگر مسئول جنگ و ارتش اسرائيل استعفا نداد، مگر در خود آمريكا اثر نكرد اينها با يا حسين يا حسين پيروز شدند هم معنويت هست، هم مبارزه اين حرف روز است، حرف حسين‌بن‌علي حرف روز است حسينيه يعني اين، عاشورا يعني اين، دسته‌روي يعني اين كه شرف به مملكت مي‌دهد.

درباره ما ايرانيها الآن اگر كسي از ما سؤال كند اين كشور هفتاد ميليوني سندش را چه كسي امضا كرده ما با ضرس قاطع مي‌گوييم حسين‌بن‌علي، اگر خداي ناكرده نبود جريان كربلا و مبارزه و اشتياق به شهادت ارتش ما كه رخت بر بسته بود، چون بدنه ارتش بدون رهبران ارتش كاري نمي‌كنند اُمراي ارتش يا آمريكايي بودند و فرار كردند يا اعدام شدند ارتش بي‌امير كه كاري از او ساخته نيست، نيروي مردمي هم كه نبود، جنگ همه‌جانبه هم كه عليه ما شروع شد چه چيزي عامل اين كشور بود، حفظ كرد اين كشور را شما در شبهاي عمليات در خاكريز مقدم بوديد يا نبوديد آنجا سخن از ايران و مرز پُرگهر نبود آنجا يا حسين يا حسين بود كربلا كربلا بود، ايران كه مرز پُرگهر است براي ما مثل نور چشم عزيز است در خط مقدم نبود در خطهاي پنج و شش بود كشور را اين حفظ كرد.

اين جنگليها كه آمدند براي غارت كردن اين شهر خب مي‌دانيد يك مُشت كمونيست از كردستان آمدند دموكرات بودند آمدند يك عده هم داخل، اينها اگر خداي ناكرده فاتح مي‌شدند عِرضي مي‌ماند، مالي مي‌ماند، متمكّني مي‌ماند، روحاني‌ مي‌ماند، كسي مي‌ماند در همين شهر هر پانزده دقيقه، يك شهيد، يك جوان به استقبال گلوله رفت ده ساعته آمل را حفظ كردند چه كساني رفتند و چرا رفتند انگيزه اين چهل جواني كه در جريان شش بهمن شربت شهادت نوشيدند، وقتي آن روز ما در شوراي عال قضايي بوديم گزارش مي‌دادند هر پانزده دقيقه يك جوان قرباني شد در همين شهر، عِرض ما را، ناموش ما را اينها حفظ كردند وگرنه آن كُرد دموكرات اگر مي‌آمد آبرويي براي اين شهر مي‌گذاشت آن اتحاديه كمونيستي وقتي مي‌آمد عرضي مي‌گذاشت شهر غارت‌شده مي‌شد اينها كه ساليان متمادي بيگانه‌پرستي دين رسمي‌شان بود اينها به كسي رحم مي‌كردند، خب چطور شد شب تا پاسي از روز گذشته در ظرف اين ده ساعت چهل تا شهيد به استقبال كربلا رفتند و اين شهر را حفظ كردند.

اين سرمايه است، خب اين سرمايه عظيم را آدم بيايد با آن كم‌رفتاري كند، بي‌مهري كند، در حسينيه‌ها شركت نكند، يا خداي ناكرده عزاداري را با چيزهاي سبك مخلوط كند، يا عزاداري را به آن معناي عظيمش متوجه نباشد كه حسين‌بن‌علي چه كسي بود، براي چه بود، اين آمده دين را بيدار كرده اينها دين را خواباندند اين دين وقتي بيدار بشود، خب يك عده را بيدار مي‌كند ديني كه در آن عَلم هست اين كسي را بيدار نمي‌كند، ديني كه در آن دخيل هست كه كسي را بيدار نمي‌كند، ديني كه در آن صبر و جخد است كسي را بيدار نمي‌كند، ديني كه در آن نحس سيزده است كه كسي را بيدار نمي‌كند.

اين آمده پالايش كرده، تطهير كرده، آزاد كرده، گفته اين. آن دين قول جامعه است براي آدم ذات اقدس الهي وقتي پيامبر اعظمش را معرفي مي‌كند در تورات و انجيل مي‌فرمايد او امر به معروف دارد، نهي از منكر دارد ﴿يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[13] كاري كه پيغمبر مي‌كند اين است كه اين زنجيري كه در دست و پاي اينهاست دست و پا گير است اين را مي‌گيرد دست و پايشان را آزاد مي‌كند آن قيود دست و پا گير را آزاد مي‌كند آن غُل را از گردنشان بر مي‌دارد فرمود پيامبر خاتم كه آمده همين كار را مي‌كند مسيحيها هم همين كار را كردند چون مسيحيها همين كار را كردند درباره اموي هم از او ياد گرفته مگر عيساي مسيح با مبارزات مخالف بود اينها آمدند صريحاً گفتند كه ما دين صلح و دين محبتيم، دين جنگ نيستيم با اينكه جريان اسرائيل را از نزديك مي‌بينند.

وقتي در واتيكان به رئيس آن مجمع گفتند مگر نمي‌بينيد، مگر شما در زير گوشتان اين همه جنايت نيست، گفت از ما كاري ساخته نيست، ما دين محبتيم، خب مگر عيساي مسيح دينِ بي‌مبارزه آورده، دينِ بي‌سياست آورده، دينِ بي‌جنگ آورده يك سوره‌اي در قرآن كريم است به نام سورهٴ «صف» كه شايسته است آن سوره را به نام سورهٴ جنگ بنام‌‌اند صدر آن سوره ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ[14] اين اول آ‌ن سوره است آخر سوره به ما مي‌گويد مسلمانها مثل مسيحيها باشيد مسيح وقتي احساس خطر كرد گفت ﴿مَنْ أَنصَارِي إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ كَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ[15] اول سوره جنگ، آخر سوره به ما مي‌گويد مسلمانها مثل مسيحيها باشيد بجنگيد، وسط سوره ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ[16] صدر و ساقه اين سورهٴ «صف» جنگ است اين مسيح(سلام الله عليه) وقتي آمد اولين حرفي كه زد گفت موساي كليم كار خوبي كرد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ[17] با فرعون در افتاد كار خوبي كرد، فراعنه را غرق كرد، كار خوبي كرد؛ پابرهنه‌هاي بني‌اسرائيل را نجات داد، كار خوبي كرد؛ مبارزه با تختيها كرد، كار خوبي كرد؛ مبارزه با كاخيها كرد، كار خوبي كرد؛ كوخيها را به جاي كاخيها نشاند، كار خوبي كرد؛ همه را عيساي مسيح گفت، بعد كم‌كم اين مسيحيت آمد دينِ ترسا را خواباند، الآن شما مي‌بينيد غرب مسيحي خوابيده است وقتي مسيحيّت بخوابد اينكه نمي‌تواند عامل بيداري باشد كه.

حسين‌بن‌علي ديد همان كاري كه مسيحيها كردند به وسيله دربار اموي اين بلا را نسبت به اسلام آوردند كه مردم همان آداب جاهلي را داشته باشند يك، بعضيها همان آداب جاهلي را به رنگ و لعاب اسلام دربياورند دو، بعضي باطنشان كافر و ظاهرشان مسلمان به نام منافق سه، با اين كشور ارباً اربا [پاره پاره] شده كه نمي‌شود كاري كرد بلند شد روشن كرد خودش سخنراني كرد با سرش سخنراني كرد با حلقش سخنراني كرد با بدنش سخنراني كرد خواهرانش سخنراني كردند، دخترانش سخنراني كردند، قبرش كه هنوز هم هنوز است دارد سخنراني مي‌كند به ما هم گفتند اين زيارت جامعه را بخوانيد به پيشگاه ائمه(عليهم السلام) عرض كنيد «محقّق لما حقّقتم مبطل لما أبطلتم».

زيارت جامعه كبير از بهترين و جامع‌ترين زيارات ماست كه به دستور امام دهم(سلام الله عليه) داريم مي‌خوانيم در متن اين زيارت آمده به ما گفتند وقتي كنار بارگاه باعظمت امام معصوم(سلام الله عليه) رفتي اين جمله‌ها را بگوييد من آنچه را شما تحقيق كردي، تحقيق مي‌كنم، آنچه را شما باطل كردي، ابطال مي‌كنم «محقّق لما حقّقتم مبطل لما أبطلتم» زائر يعني محقّق، زائر يعني كسي كه حرفي براي گفتن دارد اين متن زيارت است، آن هم متن شهادت، اين دين زنده است، اين دين زنده جامعه را زنده مي‌كند.

اميدواريم ذات اقدس الهي به همه ما توفيق بيشتري عطا كند كه ائمه‌مان مخصوصاً سالار شهيدان حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب را بهتر بشناسيم و بهتر مراسم آنها را احيا كنيم.

از نام مبارك مسلم‌بن‌عقيل(سلام الله عليه) نگذريم چون از فضايل آن حضرت سخني به ميان آمد.

فاصله بين مكه تا كوفه سيصد فرسخ بود وجود مبارك ابي‌عبدالله مسلم‌بن‌عقيل را به عنوان نماينده رسمي خود از مكه به كوفه فرستاد مسلم در اين مدّت كوتاهي كه در كوفه بود عدهٴ زيادي وجوهات و سهم امام خدمت مسلم داده بودند كه او بتواند تجهيزات نظامي را به دستور ابي‌عبدالله فراهم بكند مي‌بينيد عظمت مسلم‌بن‌عقيل در چيست، مسلم‌بن‌عقيل را با نيرنگ به دام انداختند همان كار جاهلي، با فريب او را دستگير كردند، همان كار جاهلي وقتي به دارالاماره رفت به عمر سعد گفت پس وصاياي من را گوش كنيد اين رو برگرداند، دوباره تكرار كرد كه شما وصاياي من را گوش كنيد ديدند مسلم‌بن‌عقيل اشك مي‌ريزد گفتند يك سلحشور جنگجو يا مي‌كُشد يا كُشته مي‌شود اشك براي چه، گفت اشك براي خودم نيست شما به جاي مهمان‌نوازي خيانت كرديد مي‌بينيد تمام اين بدنم آسيب‌ديده است، لبان مطهرم آسيب‌ديده است در برابر اين نامرديهاي شما هيچ اشك نريختم اين گريه‌ام براي اين است كه من در يك نامه رسمي براي مولايم حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب نوشتم كه اين مردم بيعت كردند شما به طرف كوفه حركت كنيد، اگر حسين‌بن‌علي به اعتماد نامه من به كوفه بيايد با زن و بچه بيايد گرفتار شما بشود من چه كنم؟

وصايايش را ارائه كرد فرمود به اينكه شما كه در جنگ بر من مسلّط نشديد با فريب گرفتيد اين مصالح جنگي من مِلك من است من مقداري كه در اين شهر شما بودم قرض دارم براي تهيه زندگي‌ام اين مصالح جنگي من را بفروشيد قرضم را ادا كنيد، خب پول فراواني در اختيار مسلم‌بن‌عقيل بود آن پول به عنوان وجوه شرعي، سهم امام در اختيارش بود كه به ابي‌عبدالله تسليم بكند در آن مال تصرّف نكرد، فرمود من در مصارف شخصي‌ام مقروضم.

بنا شد سرِ مطهرش را از پيكر جدا كنند خواستند ببرند پشت‌بام دارالاماره ديدند اصلاً ترس در پيكر مطهر مسلم‌بن‌عقيل نيست لبانش به ذكر حق گويا بود بسم الله مثل اينكه به قربانگاه مي‌رود، وقتي بالاي دارالاماره بردند رو كرد به طرف مكّه چون مسلم‌بن‌عقيل را در همان ايامي كه سالار شهيدان از مكه به طرف عراق مي‌آمد همان ايام شهيد كردند زير شمشيرِ قاتل گفت «السلام عليك يا ابا عبدالله يا حسين» آن قاتل جسارتي كرد، مسلم‌بن‌عقيل(سلام الله عليه) زير شمشير قاتل است به قاتلش مي‌گويد «أيها العبد» من آزادانه دارم شهيد مي‌شوم، ولي تو بردهٴ مقامي، تو بنده‌اي و من آزاد.

طولي نكشيد كه سر به دست قاتل بود، پيكر مطهر بي‌سر مسلم را از پشت‌بام دارالاماره به كوچه پرت كردند تا تماشاچيها ببينند، عده‌اي بدن مطهر مسلم و هاني را در همان كوچه‌ها گرداندند، اگر مسلم‌بن‌عقيل در آخرين لحظه زير شمشير قاتل گفت «يا حسين» سالار شهيدان هم در آخرين لحظاتش در كربلا فرمود: «يا مسلم‌بن‌عقيل يا هاني‌بن‌عروه... مالي اناديكم فلا تجيبوني»[18] «هل من ذاب يذبّ عن حرم رسول الله»[19].

«السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و يا معدن الرسالة و يا مختلف الملائكة و و يا مهبط الوحي».

 


[1] ـ بحارالانوار، ج2، ص226.

[2] ـ بحارالانوار، ج35، ص404.

[3] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 37.

[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 217.

[5] ـ بحارالانوار، ج22، ص352.

[6] ـ بحارالانوار، ج72، ص38.

[7] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 45

[8] ـ بحارالانوار، ج75، ص116.

[9] ـ بحارالانوار، ج44، ص329.

[10] ـ بحارالانوار، ج35، ص404.

[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.

[12] ـ بحارالانوار، ج44، ص382.

[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.

[14] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 4.

[15] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 14.

[16] ـ سورهٴ صف، آيات 10 ـ 11.

[17] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 6.

[18] ـ كلمات الامام الحسين(ع)، ص484.

[19] ـ كلمات الامام الحسين(ع)، ص476.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب