اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلاة و السلام علي جميع انبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم يتبرء الي الله
موضوع سخن مباني قرآني نهضت حسيني (عليه السلام) بود تفسيري كه از اين موضوع ارائه شد نتيجهاش اين بود كه كار امام مثل خود قرآن حجت خداست زيرا همانطوري كه خداي سبحان از راه قرآن با ما سخن ميگويد از راه انسان معصوم و انسان كامل هم با ما سخن ميگويد لبان مطهر انسان كامل معصوم مانند آيات قرآن كريم است هم قرآن معصوم است هم انسان كامل معصوم مثل پيامبر و ائمه (عليهم الصلاة و عليهم السلام) معصوماند كار پيغمبر يا امام را نبايد بر قرآن عرضه كرد تا صحت و سقم اين كار معلوم بشود اگر به ما دستور دادند روايات را بر قرآن عرضه كنيد براي آن است كه معلوم بشود كه آيا اين گفته امام هست يا نه وگرنه اگر براي ما ثابت شد مطلبي را امام فرمود يا كاري را امام انجام داد لازم نيست كه بر قرآن عرضه بشود اين بحث يعني تببين مباني قرآني نهضت سالار شهيدان (عليه السلام) براي بيان همتايي و همسويي و هماهنگي قرآن و عترت است يعني آنچه را كه خدا در قرآن فرمود ائمه انجام دادند و آنچه را كه ائمه انجام دادند بر قرآن كريم آمده است در اين بحث نهضت سالار شهيدان محور گفتگوست كه آيا در قرآن كريم معارفي هست مطالبي هست كه به انسان بگويد براي حفظ دين از هيچ كاري دريغ نكنيد بلكه بر شما لازم است يا نه روشن شد كه سالار شهيدان (سلام الله عليه) گرچه به عنوان امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد لكن معروف برخي اعتقادياند برخي اصلياند برخي فرعي چه اينكه منكر برخي اعتقادياند برخي فرعي گناه دو قسم است واجب هم دو قسم است برخي از گناهانند كه كفرند برخي از گناهانند كه كفر نيستند ولي معصيتاند با حفظ اصل اسلام معروف هم دو قسم برخي از معروفها جزء اصول ديناند مثل توحيد برخي از معروفها جزء فروع ديناند مثل نماز يك وقت انسان نماز نميخواند يك مسلماني است كه معصيت كرده است يك وقت معاذالله ميگويد نماز را كه خدا در قرآن كريم فرمود من معاذالله قبول ندارم اين يك منكري است كه كفر است آن يكي يك منكري است كه معصيت است در عصر سالار شهيدان حسين ابن علي ابن ابيطالب (سلام الله عليه) جريان منكر كه ابي عبدالله فرمود من براي نهي از منكر قيام كردم تنها منكر فرعي و عملي نبود تنها معصيت نبود تنها بداخلاقي نبود بلكه آن منكر ريشهاي و اعتقادي بود يعني آن بازگشت اعتقادي شرك به جاي توحيد بود رجوع جاهليت به جاي عقلانيت بود عود كفر به جاي اسلام بود وقتي شرك به جاي توحيد برگشت جاهليت به جاي عقلانيت برگشت كفر به جاي اسلام برگشت قهراً معاصي مناسب خود را هم به همراه دارد در جريان معروف هم به شرح ايضاً اينكه سالار شهيدان (سلام الله عليه) فرمود من به قصد امر به معروف قيام كردهام تنها معروف فرعي و اخلاقي و عملي نبود هم معروف اعتقادي بود هم معروف اخلاقي بود هم معروف عملي يعني شرك به جاي توحيد نشست توحيد معروف است تواضع رخت بربست و تكبر به جاي تواضع نشست تواضع اخلاق است صدق رخت بربست و دروغ به جاي صدق نشست صدق يك واجب فرعي است سالار شهيدان هم براي آن معروف اعتقادي قيام كرد هم براي معروف اخلاقي قيام كرد هم براي معروف عملي تا جامعه موحد بشود در بخش اعتقاد متخلق به اخلاق الهي بشود در بخش صفات نفس عامل به دستورهاي ديني بشود در بخش فروع دين اشاره شد كه زمينه ظهور جاهليت را قرآن كريم هشدار داد قرآن در بخشي از آيات ميفرمايد فلان كار گناه است نكنيد در سوره نور بي حجابي را تحريم كرد فرمود هيچ زني خود را به نامحرم بدن خود را به نامحرم نشان ندهد اما اينجا سخن از معصيت است ولي در سورهٴ مباركهٴ احزاب فرمود آن خودنمايي جاهلي را انجام ندهيد﴿وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ اْلأُولى﴾ اين اعلان خطر بود كه گاهي انسان بدحجاب يا بيحجاب است گاهي معاذالله ميگويد حجابي كه خدا در قرآن گفت من قبول ندارم اگر دومي را گفت ميشود جاهليت اگر اولي را مرتكب شد ميشود گناه عادي اينكه خداي سبحان فرمود ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ﴾ هشدار به جريان جاهليت است اينكه در بخشهاي ديگر قرآن كريم كه آياتش در روزهاي قبل به عرضتان رسيد سخن از بازگشت مردم به آداب و سنن جاهليت است از همين قبيل است اينكه فرمود در بين مسلمانها عدهاي هستند كه فكر ميكردند در جنگ پيغمبر زنه برنميگردد مسلمانها شكست خورده برميگردند ﴿ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلي أَهْليهِمْ أَبَدًا﴾ از همين قبيل است اينكه فرمود ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ﴾ از اين قبيل است به پيغمبر فرمود در بين شما كسانياند كه با مشركان و كفار رابطه تنگاتنگ سياسي دارند ميگويند شايد جمهوري اسلامي به هم خورد شايد نظام اسلامي شكست خورد شايد دوباره مشركان آمدند ما چرا رابطه خود را با مشركان و كفار بد بكنيم در سوره مائده به رسول گرامي فرمود عدهاي اين چنين در بين شما هستند كه اينها بيماران سياسياند اينها جاهليت زدهاند آسيب اينها آسيب معصيت نيست آسيب اينها آفت كفر است اين زمينههاي فروان در قرآن كريم از يك سو سخنان صديقه كبري در آن خطبه رسمي مسجدالنبي كه فرمود «أ فحكم الجاهلية يبغون» شما خيال نكنيد علي را خانه نشين كرديد معصيت كرديد اين كفر است نه عصيان «أ فحكم الجاهليه يبقو و من احسن حكماً من الله القوم اليوقنون» خطبه فاطمه (عليها السلام) زنگ خطر جاهليت بود آيات قرآن كريم كه چند طدئفهاش خوانده شد زنگ خطر جاهليت بود سخنان نوراني علي ابن ابيطالب كه بخشي قبلاً خوانده شد بخشي انشاء الله در روزهاي بعد به عرضتان ميرسد هشدار خطر جاهليت است فرمود مردم «لاتكونوا كجفاة الجاهليه لا في الدين يتفقهوا و لا عن الله يعقلون» فرمود شما به سمت جاهليت ميرويد در جاهليت نه رسول باطن فتوا ميداد نه رسول ظاهر مرجع بود در عقلانيت و در اسلام هم رسول باطن فتوا ميدهد هم رسول ظاهر دستور ميدهد خداي سبحان دو رسول دو پيامبر به ما داد يكي در درون ما نهادينه كرد به نام عقل به نام فطرت فرمود ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ فرمود من انسان را با سرمايه خلق كردم نه بي سرمايه انسان سرمايه دار است مثل دريا نه سرمايه دار نظير بانك يا موزه بانك و موزه هرچه دارند عاريت است اما دريا هرچه دارد از خود ساخته است اگر اديبان ما گفتند
چو دريا به سرمابه خويش باش هم از بود خود سود خود بر تراش
يعني مثل بانك يا موزه نباش كه چشمت به جيب و كيف ديگري باشد مثل دريا باش كه لؤلؤ و مرجان را خودش ميپروراند درّ صدف را خودش ميپروراند مگر كسي در دريا مرجان ميريزد مگر كسي در بحر لولو ميريزد مگر كسي به بحر صدف و دُر ميدهد اين درياست كه خودش ميسازد خداي سبحان فرمود من به شما سرمايه دادم شما درياييد اگر عالمان بزرگي فناوري علمي داشتند از آنها به عنوان بحرالعلوم ياد ميشود از همين قبيل است مرجانهاي انديشه را اينها ساختند لؤلؤاي گرانبها را اينها ساختند در و صدف انگيزه را اينها ساختند دريا بودن بحر العلوم بودن سرمايه ميخواهد خدا فرمود همه سرمايهها را ما به شما داديم گوهر شناس داديم معلم داديم آن كسي كه به دريا ميگويد اين بخشهاي مواد خام را مرجان بساز همان كس به شما ميگويد كه چگونه فطرت را فناوري كن كه چگونه عقل را نوآوري كن انبياء به عنوان مرجان ساز شما لؤلؤ ساز شما درّ شاهوار ساز شما صدف ساز شما براي شما آمدهاند هم سرمايه اوليه را در سوره و الشمس مشخص كرد فرمود ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ فرمود من به شما سرمايه دادم اين سرمايه علمهاي ميزبان است آنچه را كه شما در حوزهها و دانشگاهها ياد ميگيريد علم مهمان است اين علوم مهمان يك روزي نبود يك روزي هم از ما گرفته ميشود در سوره نحل فرمود همه شما در زادروز ميلادتان فاقد اين اصطلاحات حوزوي و دانشگاهي بود ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا﴾ اين نكره در سياق نفي پيامش اين است كه شما در زادروز ميلادتان نه از اصطلاحات حوزه باخبر بوديد نه از اصطلاحات دانشگاه حوزوي شديد دانشگاهي شديد مطالبي را فرا گرفتيد اين مطالب مهمان شماست عاريه است به شما دادند در دوران فرتوتي و كهنسالي از شما گرفته ميشود ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا﴾ اين را در بخش ديگر قرآن فرمود كه بسياري از شماها در دوران پيري حرفتان اين است
من آنچه خواندهام هم از يادم رفت الا حديث دوست كه تكرار ميكنم
بسياري از علما ما ديديم چه در اين شهر چه در غير اين شهر از فحول علما بودند از فواحل علمي بودند ساليان متمادي كتابي را تدريس ميكردند بعد در دوران فرتوتي شخصاً به من ميگفت من ديگر آن كتاب را نميفهمم سن وقتي در آستانه قرن قرار گرفت انسان هرچه از مدرسهها آموخت از ياد او رخت برميبندد اينها مهمانانياند كه براي رفع نياز ما به ما دادند روزي هستند و روزي نيستند اما ما صاحبخانه داريم مهمان نبايد صاحبخانه را برنجاند ما آن صاحبخانههايمان علوم فطري ماست عقلانيت ماست خداشناسي ماست خداپذيري ماست خداخواهي ماست خداجويي ما ما تشنه يك حقيقتيم يك قطره آب را خداي سبحان به اين صورت درآورد چگونه ما در برابر او خضوع نكنيم چگونه در برابر او كرنش نكنيم چگونه سر به پيشگاه او نسائيم چگونه نماز نخوانيم؟ فرمود اين علوم حوزوي و دانشگاهي مهمانان شمايند مهمان بسيار عزيز است اما نبايد صاحبخانه را از خانه بيرون كند او را خفه كند سالار شهيدان در كربلا حرفي را زد كه پدر بزرگوارش علي ابن ابيطالب (سلام الله عليه) در خطبههاي رسمي نهج البلاغه همان خطر را گوشزد كرد فرمود شماها كه جنگ داخلي را راه اندازي كرديد برادر كشي كرديد فتنهها به پا كرديد يك گوشتان به طرف من گوش ديگرتان به طرف بيگانهها بود اين كار كار جاهلي است «لا تكونوا كجفاة الجاهلية لا في الدين يتفقهوا و لا عن الله يعقلون» در جاهليت مردم هم رسول باطن را كنار زدند هم رسول ظاهر را هم حرف انبياي ابراهيمي را پشت سر گذاشتند هم پيام و سروش انبياي دروني فرمود نه اينها حرف عقل را و فتواي فطرت را گوش ميدادند نه حرف انبياي بيرون را انبياي بيرون اين حرف فطرت را ترجمه كردند بازگو كردند گويا كردند اثاره كردند شكوفا كردند شفاف كردند از صافيها گذراندند و به ما نشان دادند اين «و يثير لهم دفائن العقول» كه در اولين خطبه نهج البلاغه است و رسالت رسمي انبياء را تبيين ميكند همين است فرمود انبياء آمدند دستگاه صافي گذاشتند معدن شناسند درون شناسند روانشناسند روانكاوند كندوكاو كردند درون شما را درآوردند گفتند انسان يعني موحد انسان يعني مومن انسان يعني از آغازي آمده به انجام ميرود بين راه است ما آمديم بگوييم از كجا آمدي به كجا ميروي چه ببري ره توشهات چيست اين «و يثير لهم دفائن العقول» اين است يعني عقلي داريم دفينهاي داريم مستور است يك معدن شناس ميخواهد كه اينها را كندوكاو كند علي ابن ابيطالب (سلام الله عليه) فرمود نه شما از سرمايه هاي درونيتان مدد گرفتيد نه از رهآورد انبياي بيروني استمداد كرديد دستتان پيش ديگران دراز است همين بيان نوراني را حسين ابن علي در قتلگاه گفته نميخواهم الآن مصيبت بخوانم ولي ميخواهم عرض كنم چرا حسين ابن علي با تمام توانش به ميدان آمده؟ وجود مبارك ابي عبدالله در قتلگاه در همان حالي كه دارند سرش را ميبرند فرمود به اينكه شما «يا شيعة آل ابي سفيان ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكون احراراً في دنياكم» فرمود اي پيروان ابو سفيان اي امويان شما حرف انبياء را گوش نداديد نداديد لااقل فتواي دل را گوش بدهيد حرف عقل را گوش بدهيد از درون شما فرياد ميزند كه زن و بچه بيگناهند حرف آنها را گوش بدهيد اينها نه صبقه الهي داشتند نه صبقه انساني اين كار جاهليت وجود مبارك نبي اكرم با چنين قومي روبرو بود بعد از جريان رسول گرامي و نديده گرفتن الغدير و روي كار آوردن سقيفه اين «لا في الدين يتفقهوا و لاعن الله يعقلون» خودش را نشان داد نه اينها حرفهاي انبياء را گوش دادند نه فتواي عقل را گوش دادند نه رسول باطن را به رسميت شناختند نه رسول ظاهر را اينها هماهنگاند هر كدام را ما را به ديگري هم هدايت ميكنند اينكه وجود مبارك اميرالمومنين پشت سر هم خطر جاهليت را گوشزد ميكرد اين بود و ابي عبدالله با جاهليت جنگيد اين معناي امر به معروف و نهي از منكر است يك وقت كسي امر به معروف و نهي از منكر عادي ميكند يك مقدار مقاومت ميكند وقتي نوبت به اختلاف و خونريزي رسيد صرف نظر ميكند اما يك وقت اصل دين در خطر است اگر اصل دين در خطر بود اگر اصل قرآن و وحي و رسالت و نبوت و امامت در خطر بود آن روز هم تقيه حرام است هم كوتاه آمدن حرام است هم هرگونه تسامح و تساهلي نامعقول سالار شهيدان حرفي را زد كه قبلاً امير بيان آن حرف را به اين صورت فرمود فرمود «فطرتهم ... مغشيه و قطعاً جاهليه ليس فيها منار هدي و لا علم يري» اينها بيانات نوراني امير بيان است كه زنگ خطر بازگشت جاهليت است فرمود اين اختلاف اين كينه منا امير منكم امير همان آداب و سنن مشئوم جاهليت است اينها وحشتناك است هراسناك است قطعه قطعه كردن جامعه هست ارباً اربا نمودن جامعه است هيچ روشني در او نيست هيچ راه راست در او نيست نه علم هدايت است نه نوري كه در كنار آن نور نارها برطرف بشود پشت سر هم در خطبههاي نوراني اميرالمومنين (سلام الله عليه) زنگ خطر بازگشت جاهليت بود تا معاويه بود جاهليت به صورت نفاق خودش را نشان ميداد وقتي معاويه رخت بربست يزيد روي كار آمد جاهليت عريان خودش را نشان داد اينكه يك وقت گفت «لعب هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل» اين را معاويه ميخواهد چندين سال قبل بگويد ولي تا علي زنده بود نتوانست تا حسن زنده بود نتوانست خود معاويه رخت بربست وقتي آنها رخت بربستند يزيد روي كار آمد صريحاً گفت بازي است اينها بني هاشم درآوردند خدا و قيامت و وحي در كار نيست در چنين موقعيتي كسي بيايد حوزه علميه تشكيل بدهد سخنراني كند منبر بگذارد موعظه كند همايش كنفرانس گردهمايي اينها اثر ندارد يك كسي كه غده سرطاني دارد چاره جز شكاف چيز ديگر نيست اين بود كه سالار شهيدان فرمود من سخنرانيها كرده و ميكنم نامهها نوشتم و مينويسم پيامها دادم و پيام ميدهم نمايندهها فرستادم و ميفرستم اما اينها زمينه كار است آن كار اصلي خون است و خون است و خون 700 سال قبل بزرگان اهل معرفت گفتند خون مظلوم هدر نميرود قبل از جناب مولوي آن بزرگوار ديگر گفت بعدا مولوي گفت به اينكه طفلها سر بريده شدند تا كليم الله صاحب ديده شد اگر بچهها را فراعنه سر ميبريدند اگر آن مظلومها خون دادند اين خونها هدر نرفت بلكه باعث ظهور و طلوع موسي كليم شد كه بساط فراعنه را برچيد خون كربلا آنقدر حساس بود كه طولي نكشيد تقريباً 4000 قرباني از همين كوفه گرفتند بسياري از سران اموي را همين نهضتيهاي توابين در كوفه به عهده گرفتند و سر آنها را بريدند مختار قيام كرد عده زيادي قيام كردند اموي را منقرض كردند مرواني را منقرض كردند عباسي را به اين صورت سياه درآوردند آنها را در تاريخ ننگين كردند سالار شهيدان فرمود الآن سخن از رجوع جاهليت است نه تنها عصيان سخن از بازگشت شرك به جاي توحيد است عود كفر به جاي اسلام است سخن از معصيت نيست كه اينها مال مردم را ميبرند يا ربا ميخورند اينها با نهي از منكرهاي عادي قابل حل است اين بود كه سالار شهيدان رسماً اعلام كرد فرمود «و علي الاسلام السلام» اين سلام، سلام وداع است يك وقت كسي دوستش را ميبيند ميگويد سلام عليكم يك وقت ميخواهد از كسي خداحافظي كند ميگويد عليك السلام كه اگر در ابتدا بگويد معلوم ميشود سلام وداع است وجود مبارك سالار شهيدان فرمود علي الاسلام سلام يعني فاتحهاش را بايد خواند ديگر اسلامي نمانده و تنها عاملي كه ميتواند اسلام بيمار يا در حال احتضار را زنده كند همان خوني است كه پيغمبر فرمود حسين مني آن ميتواند بعد هم فرمود من ميخواهم امت جدم را اصلاح كنم نه شما را شما گوشهاي از امتيد تا روز قيامت هر كه ميآيد امت جد اوست و تا روز قيامت اين خون اثر دارد فرمود «اريد الاسلام في امت جدي» نه الآن در بين شما اين خون آنقدر مقدس است كه تا روز قيامت اين خون ميجوشد بنگريد امروز روز جمعه است متعلق به وجود مبارك مهدي موجود موعود است (عجل الله تعالي فرجه شريف) جريان انكار امامت بازگشت به جاهليت است از ذات مقدس رسول گرامي رسيد ائمه (عليهم السلام) امضا كردند تكثير كردند تبيين كردند «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه» اگر كسي بميرد و امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهليت است اين را هم شيعهها نقل كردند هم سنيها نقل كردند كه اگر كسي نداند رهبر زمان او آن انسان كامل معصوم الهي كه ولي معصوم از طرف خداست آن كيست اگر نشناسد مرگش مرگ جاهليت است اين اصل اول، اصل دوم مرگ حاصل زندگي است مستحضزيد كه در حال مرگ ما مرگ را ميميرانيم نه او ما را بميراند ما فاتحيم نه او ما كه از بين نميرويم ما مرگ را سر ميبريم مرگ يعني تحول يعني تغيير يعني نابودي ما با اين تحول پابرچين از دنيا به برزخ كه رفتيم دست مردن ديگر به ما نميرسد ما مردن ميميرانيم نه او ما را بميراند تعبير نمكين قرآن كريم اين است﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه كل موت يذوق النفس فرمود شما مرگ را ميچشيد و هضم ميكنيد نه مرگ شما را بچشد يك وقت هست كسي مادي ميانديشد افقي فكر ميكند نه از آغازش باخبر است نه از انجامش باخبر است همين ﴿يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي اْلأَسْواقِ﴾ است همين حرفي كه خروشچوف ميزد ميگفت خدايي نيست معاذالله وگرنه ما هم ميديديم آنكه خيال ميكند تمام ابزار علم علوم تجربي است در حالي كه علوم تجربي با همه حرمتي كه دارد نمي است از يم علوم تجربي او انسان را همين ميداند كه در تالار تشريح ارباً اربا ميشود او چه ميداند روح يعني چه انديشه يعني چه تجرد يعني چه ملكوت يعني چه مجرد بودن يعني چه اقسام تجرد يعني چه علل تجريد چيست اين همين است كه اسرائيليها هم به وجود مبارك موسي كليم ميگفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾ اينها اصالة الحسي اصالة التجربياند تا ما خدا را نبينيم باور نميكنيم چون معرفت شناسي اينها در تنگناي حس گره خورده است اما اگر كسي بداند انسان ابدي است و هرگز نميميرد و نخواهد مرد اين آيه را به خوبي ميفهمد كه خداي سبحان فرمود شما مرگ را ميميرانيد نه او شما را بميراند ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه كل موت يذوق النفس شما يك شربت را نوشيديد يك ليوان آب را نوشيديد اين يك ليوان آب شما را از بين برد يا شما او را محو كرديد ذائق مذوق را محو ميكند يا مذوق ذائق را ما مرگ را ميميرانيم ما به جايي ميرسيم كه تحول دگرگوني زوال و مانند آن دستش به ما نميرسد
وانگهي نور به آفاق دهيم از دل خويش چون به خورشيد رسيديم غبار آخر شد
ما جايي ميرسيم كه ديگر غبار نيست ما جايي ميرسيم كه ديگر گرد و امثال ذلك نيست پس ما هستيم و هستيم و هستيم و هيچ مرگ به سراغ ما نخواهد آمد ما يك دشمن داريم و آن مرگ در كشاكش مردن او را له ميكنيم و پايداريم ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ آن وقت ما كه ميخواهيم اين را بچشيم اين قدح را بچشيم اين ليوان را بچشيم بايد براي ما تشريح كنند كه الموت ماهو؟ اين ليوان چيست كه ما ميچشيم اين را اين يك ليوان آبي كه به نام مرگ است اين عصاره زندگي هفتاد هشتاد صدساله ماست هرطور زندگي كرديم
اگر بار خار است به تعبير جناب فردوسي خود كشتيم وگر پرنيان است خود رشتهايم
غزالي ميگويد نصايح چندين ساله مرا حكيم فردوسي در يك بين خلاصه كرده است اينكه ما از فردوسي به عظمت نام ميبريم براي اينكه از حكماي بزرگ شيعه بود آن روزي كه نام مبارك علي ابن ابيطالب را اگر كسي ميبرد بلافاصله سر از بدنش جدا ميشد اين بزرگ حكيم شيعه گفت
درست اين سخن گفته پيغمبر است كه من شهر علمم عليم در است
خدا غريق رحمت كند شيخ الاستاد حكيم الهي قمشهاي را فرمود اگر فردوسي ماند روي اين اشعار ماند نه روي اشعار رستم و اسفنديار خود آنها نماندند چه رسد به اينكه كسي كه نام آنها را زنده كرده بخواهد بماند گفت اگر فردوسي مانده است براي اين شعرها مانده است
ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است
براي اين شعرها مانده براي وطن دوستي مانده نه به نام چهار پهلوان به هر تقدير درست اين سخن اگر آن گفت
اگر بار خار است خود كشته ايم وگر پرنيان است خود رشته ايم
انسان در هنگام مرگ اين يك ليوان شربت را بايد بچشد اين ليوان عصاره ميوه درختي است كه اين هفتاد سال آبياري كرده يا خيلي شيرين است يا خيلي تلخ است يا ميانه مرحوم كليني از ائمه (عليهم السلام) نقل كرد كه هيچ لذتي براي مومن در تمام مدت زندگي به اندازه لذت مردن نيست يعني يك مومن حالا يا سنش صد سال نود سال يا هشتاد سال يا شصت سال بالأخره او لذايذ فراواني در دوران نوجواني و جواني و كاميابيهايي داشته و دارد هيچ لذتي به اندازه لذت مردن نيست براي اينكه چهارده معصوم به بالين او ميآيند مرحوم كليني نقل ميكند وقتي پيشاپيش همه اينكه خب نشناخت اين ذوات نوراني را ميداند دفعتاً كنار حالا چشمش پسرانش را نميشناسد بستگانش را نميشناسد پرستارانش را نميشناسد پزشكش را نميشناسد برنامه دنيايي او تعطيل شد هيچ كس هم تشخيص نميدهد اما ببينيد دفعتاً كنار بالينش خيلي روشن است اين ذوات قدسي را نديده تا بشناسد او را معرفي ميكنند ميگويند اينكه پيشاپيش همه است وجود مبارك پيغمبر است آنكه در كنارش ايستاده است وجود مبارك علي ابن ابيطالب ... بعد فرمود اين را براي همه نقل نكنيد شايد همه نتوانند بفهمند آنجا محرم و نامحرم حكم دنيا را ندارد آنكه در كنار علي ابن ابيطالب ايستاده است وجود مبارك فاطمه زهرا است آنكه در كنار مادرش ايستاده است امام حسن مجتبي است آنكه در كنار برادرش ايستاده است حسين ابن علي ابيطالب شهيد كربلاست ما الآن تمام آرزوهايمان اين است كه دستمان به آن ضريح برسد چه رسد به قبر اگر خود ابي عبدالله بيايد كنار بالين ما مگر شرفي بهتر از اين ميشود لذتي بالاتر از اين ميشود؟ تا به وجود مبارك ولي عصر خب مرگ عبارت از عصاره زندگي است اگر كسي در اين مدت شصت هفتاد سال درخت شجره طيب درخت نيكي و فضيلت كاشت تمام اين ميوههاي شصت هفتاد ساله او به صورت يك عصارهاي درمييايد او اين شربت را سر ميكشد و شيرين كام ميشود و سفر ميكند اما اگر خداي ناكرده با مال حرام با بدگويي با غيبت كردن با خلاف گفتن خيال كرده با مال حرام ميشود زندگي كرد با مال حرام ميشود حيثيت پيدا كرد اين ميشود لحظه به لحظه فشار جان دادن آنكه ميگويند فشار جان دادن فشار جان دادن بايد اين سم را بخورد تا نخورد نميميرد چون اين اگر بار خار است خود كشتهاي مگر ميشود انسان بدون مردن برود مرگ هم كه عصاره زندگي است خب بايد بنوشد مگر ميشود كه كسي نميرد و وارد برزخ بشود آن بايد بميرد اگر بميرد مرگ عصاره زندگي است چيز ديگري نيست اين سمت سكه به نام حيات است آن سمتش به نام مرگ است آن محصول همين است اينكه ميبينيد بعضيها موقع جان دادن خيلي نعره ميزنند خيلي اربده ميكشند خيلي دست و پا ميزنند بيچاره گير است بدون خوردن كه نميشود بايد بخورد و خوراكي هم نيست خب اين براي مرگ است اگر مرگ مرگ جاهليت بود معلوم ميشود حيات حيات جاهليت است اينكه در روايات ما آمده «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه» اگر كسي بميرد و امام زمانش را نشناسد مرگش مرگ جاهليت است يعني اين ليوان پر از سم است معلوم ميشود حياتش حيات جاهليت بود چون آن حيات جاهليت است كه عصاره سمي دارد آن شجره خبيثه است كه عصاره سمي دارد اگر كسي امام را نشناسد دارد اين درخت سمي را سيراب ميكند و اگر مرگ او مرگ جاهليت است معلوم ميشود حيات او حيات جاهليت بود حسين ابن علي امام زمان بود او را نشناختند و مرگ آنها مرگ جاهليت بود اين نشان ميدهد كه حيات آنها حيات جاهليت بود و با جريان جاهليت يك عقلانيت محض بايد بجنگد چيزي چاره جز مرگ نبود هيچ چاره جز ارائه خون طيب و طاهر نبود هيچ كاري جز كار ملكوتي حسين ابن علي ابن ابيطالب بود او هم مردانه به ميدان آمد عدهاي خواستند بيايند همراهشان فرمود نه شما نياييد عدهاي هم شبانه در شب عاشورا از حضرت خواستند اجازه بگيرند حضرت اجازه داد ولي آنها نرفتند خود حضرت عدهاي را ترخيص كرد فرمود آن خوني كه ميتواند اين شجره در حال خشك شدن را آبياري كن خون من است و بچههاي من حتي در شب عاشورا نقل كردند فرمودند اگر شما خواستيد برويد دست زن و بچههايتان را بگيريد برويد ولي زن و بچههاي من باشند اينها اسارت اينها اثر دارد ممكن است يك زني از زنان اصحاب حضرت او هم اسير بشود او به اندازه خود اثر دارد اما اسارت زينب كبري چيز ديگر است اوست كه ميتواند مجلسين دولت اموي را منقلب كند كوفه سخنراني كند شام سخنراني كند بين راه سخنراني كند استدلال كند احتجاج كند اگر از جريان پس تا كنون روشن شد كه نشناختن امام زمان زندگي جاهليت است و جنگ با جاهليت همان جنگ سالار شهيدان حسين ابن علي ابن ابيطالب است امروز از مناقب حر (سلام الله عليه) و (رضوان الله تعالي عليه) و سائر شهدا سخني به ميان آمده چون كربلا بساط توبه را هم پهن كرده است خب اگر كسي با امام زمانش مخالفت كند تا امام زمانش از او راضي نشود كه توبهاش پذيرفته شده نيست وقتي فكر ميكرد توبهاش مقبول نيست آمده به پيشگاه سالار شهيدان عرض كرد هل لي من توبه حضرت فرمود ... توبهات مقبول است به حضرت عرض كرد اجازه بدهيد من پياده نشوم سواره به اذن شما به ميدان بروم تا بتوانم آن دينم را ادا كنم حالا آن جريان مبسوطش بماند اين را نقل كردند كه سالار شهيدان وقتي صداي استغاثه حر را شنيد اين به بالين او آمد البته امام كاملاً با بالين هر محتضري ميآيد اما بيان نوراني اميرالمومنين (سلام الله عليه) فرمود هر كس ميميرد ما آنجا حاضريم منتها حالا يا با چهره رحمت يا با چهره غضب اما سالار شهيدان با چهره و با بدن عنصري به بالين حر رفت نقل كردند دستمال از جيب مبارك به درآورد شكاف سر حر را بست و اين خون بندآمد بعضي از محدثان (رضوان الله عليهم اجمعين) نقل كردند كه بعضي از اين سلاطين صفويه گفتند ما براي اينكه بفهميم آيا اين توبه حر قبول شد يا نه اين قبر را ميشكافيم ببنيم كه اين بدن سالم است يا نه البته هفتصد هشتصد سال گذشته از جريان كربلا حالا تا چه اندازهاي اين تاريخ معتبر باشد در حدي كه برخي از ارباب مقاتل عرض كردند اين شخص يعني اين سلطان صفوي دستور داد قبر حر را شكافتند ديدند آن دستمال بر بالاي سر مطهر حر بسته است به اين قصو بود كه آن دستمال را به قصد تبرك بردارد يك پارچه ديگر ببندد نقل كردند وقتي اين دستمال را باز كردند خون تازه از سر حر رفت خب اين هفتصد سال هشتصد سال از جريان كربلا گذشته است حالا اين درباره حر است البته بيش از اين همين ابن بابويه قمي كه از مفاخر شيعه است او را مرحوم آقا علي حكيم كه از حكماي بزرگ ما اماميه است اين را مرحوم حكيم (رضوان الله تعالي عليه) در آن كتاب فلسفهاش نقل كرده كه يك سيلي در ابن بابويه آمد و اين قبر را ويران كرد مردم نميشناختند قبر مرحوم ابن بابويه كه در ري هست آن وقت ديدند يك بدن سالم و تازه خبر به مردم ري، تهران رسيد عده زيادي از مردم شهر براي زيارت اين بدن مطهر آمدند ديدند اين بدن سالم است مرحوم آقا علي حكيم ميفرمايد كه چند روزي از اين صحنه گذشت اوضاع آرام شد من خودم شخصاً رفتم به زيارت آن بدن ببينم چطور آن بدن زنده است ديدم بله اين قرآن كريم محمد ابن علي ابن بابويه قمي است صاحب يكي از كتابهاي بزرگ اماميه به نام من لا يحضره فقيه اين بدن مطهر سالم است و هشتصد سال هم از او گذشته از اين بركات كه بزرگان ما ديگر اين مرحوم آقا علي حكيم است و قداست او عظمت او فلسفه او فقه او جلالت او مورد قبول همه اين بزرگاني است كه در طي اين دويست سال از كتابهاي ايشان استفاده كردند اين شده ابن بابويه از اين كرامتها هست بعد اينكه ميبينيد ابن بابويه مزاري براي او درست كردند اين بود اين گونه از حكما گفتند ما خودمان رفتيم ديديم اين بدن بعد از هشتصد سال سالم است كسي كه تمام دستش در تمام مدت عمر دارد احاديث اهل بيت مينويسد اين بركت برايش هست از اينكه اين دستمال را ممكن است يعني ثبوتاً ممكن است حالا اثباتاً بايد تحقيق تاريخي بشود دستمال را از سر مطهر حر گرفتند خون تازه آمد ممكن است ولي اين قصه نشان ميدهد كه دستمالي به سر مطهر حر بسته شد اما درباره سالار شهيدان كه «لا يومك يومك يا اباعبدالله» حضرت «وقف ليستريح ساعه» يك مقداري براي آرامش نفسي تازه بكنند كه تيري به قلب مطهرش آمد بعد هم طولي نكشيد سنگي به پيشاني مطهرش آمد و آن سر را آغشته به خون كرد كسي نبود كه پارچهاي بر روي آن سر اصولاً درباره بدن و سر مطهر سالار شهيدان استثناها فراوان است گفتند بدني نماند تا كفني داشته باشد سري نگذاشتند تا شكاف سر را كسي با پارچهاي ببندد
السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و يا معدن الرساله و يا مختلف الملائكه و يا محبط الوحي و رحمة الله و بركاته
نسئلك الله و ندعوك بسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله يا الله ياالله يا الله يا الله يا الله يا الله پروردگارا تو را به اسماء حسنايت قسم تو را به صحف آسمانيات قسم دلهاي ما را ظرف معارف الهي قرار بده، توفيق تحصيل اعتقاد صحيح تخلق به اخلاق صالح انجام اعمال صالحه را به ما مرحمت بفرما، نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما حوزهها ي فقهي فرهنگي و دانشگاهي ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما، مشكلات دولت و ملت را در بخش مسكن و ازدواج جوانها در سايه لطف امام زمان برطرف بفرما، مرضاي مسلمين را در سايه لطف امام زمان درمان بفرما امنيت مناطق مسلمان نشين مخصوصاً ايران عراق افغانستان فلسطين و لبنان و سوريه را در سايه لطف امام زمان تامين بفرما، مقاومت حزب الله پايداري حزب الله تحصن حزب الله تظاهرات حزب الله را ثمر برسان، خاورميانه را در سايه لطف امام زمان امن قرار بده ارواح مومنان عالم بنيانگذاران مراكز مذهب واقفان و موقوفان مولفان علوم الهي معلمان ما ذوي الحقوق ما پدران و مادران ما امام راحل شهداي انقلاب و جنگ شهداي اين منطقه شهداي شش بهمن همه را در سايه لطف بي انتهايت با انبياء محشور بفرما، پايان امور همه را به خير و سعادت ختم بفرما، جوانها و نوجوانهاي ما خدايا با تو سپردند از هر خطري محافظتشان بفرما
«بالنبي و آله و عجل في فرج مولانا»