اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم نتبرّء الي الله.
موضوع سخن مباني قرآني نهضت حسيني(عليه السلام) بود اصل موضوع تفسير شد و روشن شد كه مقصود، هماهنگي و همآوايي قرآن و نهضت حسيني(عليه السلام) است آنچه را كه سالار شهيدان انجام داد در قرآن كريم آمده است و آنچه در قرآن كريم آمد حسينبنعلي(عليهما السلام) انجام داد و اينكه گفته ميشود «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله» هيچ روزي همانند روز سالار شهيدان نيست اين تنها راجع به مصيبت و غم و اندوه آن حضرت نيست اين جمله يك پيام باز و روشنتري دارد و آن اين است كه در عصر هيچ پيامبري، در عصر هيچ امامي، در عصر هيچ رهبري اينگونه فضاي سياسي تاريك نبود، فضاي فكري، فرهنگي تاريك نبود، فضاي اجتماعي تاريك نبود، فضاي مذهبي تاريك نبود در برابر انبيا(عليهم السلام) يك فضاي روشني بود به نام دين در قبالش يك فضاي تاريكي بود به نام كُفر اين جنگ ايمان و كفر روشن بود، در عصر وجود مبارك نبي اكرم كم و بيش تيره شد ولي فوراً با قدرت نبوي اين فضاي تيره رخت بر بست اما تيرگياش معلوم بود، در عصر امير بيان عليبنابيطالب(سلام الله عليه) آن جنگ جمل و نهروان و صفين يك فضاي تيره بود قد علم كرد ولي بالأخره سرانجام منكوب شد.
لكن در عصر حسينبنعليبنابيطالب طبق آن تطورات پنج، ششگانهاي كه در روزهاي قبل به عرضتان رسيد كفر مسلّم به صورت نفاق در آمد و حكومت اسلامي را در دست گرفت و همه مظاهر دين در اختيار او بود، منتها با چهره نفاق. سالار شهيدان اگر ميخواست مردم را به دين دعوت كند آنها با نماز جماعت صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا داعيه دينداري داشتند، اگر ميخواست به قرآن دعوت كنند قاريان فراواني تربيت كرده بودند، اگر به مسجد دعوت كند مراكز مذهبي فراواني ساختند، هيچ راهي حسينبنعليبنابيطالب(سلام الله عليه) نداشت كه بتواند درون اين مردم را علني كند مگر با آن انفجار كربلا.
يكي از نمونههاي روشن حكومت اموي را بنگريد كه اينها فضاي مذهبي را چگونه تيره كردند، مبادي تيره، مقارنات تيره، عقبهها و پيامدهاي تيره مذهبي را ببينيد قبل از اينكه كربلا تشكيل بشود و حسينبنعلي شهيد بشود عده زيادي از مشايخ سوء فتوا داده بودند كه كشتن حسينبنعلي واجب است باعث بهشت رفتن است طبق بيان نوراني امام سجاد سي هزار نفر از كوفه و روستاهاي اطراف كوفه فقط براي بهشت رفتن به كربلا آمدند در نوبتهاي قبل به عرضتان رسيد كه اين جمعيت انبوه از شام نيامدند زيرا حسينبنعلي(سلام الله عليهما) دوم محرم وارد كربلا شد، عمر سعد روز سوم آمد تا شب دهم جمعيت كربلا را پُر كرد اينها از كوفه و روستاهاي اطراف كوفه آمدند و اگر از شام ميآمدند لشكركشي از شام شروع ميشد حداقل دو ماه فاصله بود، فاصله زماني لازم بود تا سپاه و لشكر از شام به كربلا بيايد. اين مردم فقط براي رضاي خدا آمدند كه حسينبنعلي را شهيد كنند آن جايزهها و حكومتها براي سران هيئت حاكمه بود مثل ابنزياد مثل عمرسعد و مانند آن.
پس مبادي نهضت را با اين تيرگي آغاز كردند عده زيادي فتوا دادند، عده زيادي هم باور كردند كه كُشتن حسينبنعليبنابيطالب(سلام الله عليهما) باعث ورود در بهشت است اين پيشدرآمد نهضت. مقارن نهضت، همزمان با نهضت كاري بود كه عصر عاشورا، شب يازدهم تا پاسي از روز يازدهم انجام دادند عمر سعد در كربلا امام جماعت اين لشكر بود نماز جماعت را براي صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا اقامه ميكرد بعد از اينكه كربلا اوضاعش به پايان رسيد تا ظهر يا مقداري از روز يازدهم ماند همه اين كُشتهها را جمع كرد بر همه اينها نماز ميّت خواند به عنوان شهيد اينها را در كربلا دفن كرد و پسر پيغمبر را بدون كَفْن روي زمين كربلا گذاشت و همراهان حضرت و اصحاب حضرت و صحابه حضرت را همان طور گذاشتند و رفتند اين مقارن نهضت بود.
بعد از اينكه اوضاع كربلا تمام شد همانها كه مبادي مذهبي را تيره كرده بودند كم و بيش فتوا دادند روز عاشورا، روز با بركتي است اينكه در زيارت عاشورا ميخوانيم «هذا يوم تبرّكت به بنو اميه» روز پُربركت است براساس همان فتواي تيره عقبهداران اين نهضت است آنها كه فتوايشان براي تدارك عقبه اين نهضت بود فتوا دادند روز عاشورا، روز بابركت است، تهيه آذوقه سال در آن روز منشأ بركت است، كار كردن و درآمد پيدا كردن خير و بركت دارد، روزه گرفتن در آن روز ثواب دارد اين براي مراكز فتوا.
آنها كه جزء مراكز نيايش و دعا و مناجات و ادعيه و اوراد و اذكار بودند آنها هم يك بخشي از عقبه اين نهضت را تأمين كردند يك دعاهايي جعل كردند كه آن دعا خواندش در روز عاشورا حرام است همين اموي جعل كردند و مضمون آن دعا اين است اي خدايي كه در روز عاشورا توبه آدم را قبول كردي، اي خدايي كه در روز عاشورا كشتي نوح را به ساحل رساندي، اي خدايي كه در روز عاشورا ادريس را به آسمانها بُردي، اي خدايي كه در روز عاشورا آتش را بر ابراهيم خليل گلستان كردي اي خدايي كه چنين كردي، چنين كردي، چنين كردي، خيرات و بركات ما را افزوده كن اين دعاي جعلي و بدعت كه خواندنش حرام است به وسيله دعافروشان و مناجاتفروشان و قداستفروشان و زهدفروشان اموي جعل شد.
ميبينيد در سه نشئه اينها يك فضاي تيره مذهبي داشتند قبل از قيام فتوا به حلّيت و وجوب كُشتن، بعد از مبارزه و شهادت فتوا به اينكه كسي كه رفت به جنگ حسينبنعلي شهيد است و حسينبنعلي و همراهان خونشان هدر است و استحقاق كفن و دفن را ندارند، بعد هم آمدند فضايلي براي روز عاشورا ذكر كردند اينكه در فتواهاي شيعه آمده روزه گرفتن در روز عاشورا مكروه است، كار كردن در روز عاشورا منشأ بيبركتي است براي آن است كه يك مقابلهاي بشود با فرهنگ تيره مذهبي اموي.
اين نشان ميدهد عصري كه حسينبنعليبنابيطالب در آن عصر زندگي ميكرد همانند عصر هيچ پيامبري نبود اگر گفته ميشود «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله»[1] تنها ناظر به مصيبت او نيست، ناظر به تيره بودن فضاي فرهنگي و فكري هم هست در عصر رسول گرامي برخيها خواستند مسجد را مصادره كنند مسجد ضرار ساختند فوراً دستور رسيد ذات اقدس الهي فرمان داد پيامبر اعظم(عليه و علي آله آلاف التحية و الكرم) آن دستور را اجرا كرد آن مسجد را تخريب كرد آنجا را محله زباله مردم مدينه قرار داد همين كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است فرمود اين مسجد براي كسي كه ﴿إِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ﴾[2] اين مسجد براي جنگ با خدا و پيامبر و دين ساخته شده براي اينكه جلوي مسجد پيغمبر را بگيرند، اختلاف ايجاد كند، اگر خداي ناكرده اختلاف در صفوف مسلمانها رخنه كرد آن جامعه هرگز چهره صلاح و فلاح را نميبيند آنها رفتند مسجد را مصادره كنند در قبال مسجد قُبا و مسجد نبي، مسجد ضرار بسازند اما دستور تخريب رسيده است.
اگر سالار شهيدان اين لقب را دريافت كرد كه «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله»[3] براي اينكه امروز حكومت به دست منافقان افتاد و اينها حكومت را مصادره كردند يك بيان نوراني عليبنابيطالب(سلام الله عليه) دارد كه آن بيان در عصر امام حسين خيلي بازتر و شفافتر شد آن بياني كه عليبنابيطالب در نهجالبلاغه دارد اين است فرمود مردم شما تحليل كنيد ببينيد اوضاع منافقين بعد از جريان سقيفه چرا فروكش كرده، شما ميدانيد رقم زيادي از افراد در مدينه منافق بودند اين يك، به دليل اينكه هزار سوار حركت كرد براي جنگ اُحد سيصد و اندي برگشتند اين سيصد و اندي همان منافقان بودند كسي كه در برابر پيغمبر فرمان او را ميشكند، بهانه ميگيرد، ميگويد ما در جبهه حاضر نيستيم اين به ظاهر مسلمان است و باطن كافر فرمود اين رقم يك رقم سنگيني است تقريباً يك سوم مردم در كسوت نفاق بودند همين منافقان باعث شدند كه در مدينه آيات فراواني درباره نفاق و منافقان وارد شده است سورهاي به نام منافقان است كه اين منافقان تصميم گرفتند محاصره اقتصادي را بر مسلمانها تحميل كنند تا با تحريم اقتصادي مسلمانها پيامبر را تنها بگذارند گفتند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا﴾[4].
اين مطلب را در پرانتز عنايت كنيد جريان كربلا همان طوري كه در روزهاي قبل به عرضتان رسيد حرف روز است امروز هم سخن از تحريم هست و قطعنامه صادر كردن هست و تحريم اقتصادي است حرف اينها حرف منافقان صدر اسلام است آنها طبق اين آيهاي كه در سورهٴ «منافقون» آمده گفتند مسلمانها را تحريم اقتصادي كنيد، در تنگناي اقتصاد قرار بدهيد تا پيامبرشان را رها كنند دست از نظامشان بردارند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا﴾[5] تا انفضاض، انشقاق، شكاف، اختلاف رخنه كند آنها پيامبر را تنها بگذارند اين ﴿لاَ تُنفِقُوا﴾ منظور اين نيست كه صدقه به آنها ندهيد مسلمانها كه از آنها صدقه نميگرفتند مسلمانها طرف داد و ستد تجاري آنها بودند منافقون با كفار با قدرتمندان مالي مدينه ساختند كه با مسلمانها روابط تجاري نداشته باشند آيه نازل شد منافقان در صدد تحريم اقتصادياند، ولي به آنها بگو ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ﴾[6] چند جمله ﴿لاَ يَفْقَهُونَ﴾ ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾[7] در همين سوره است فرمود خزينه آسمان و زمين به دست خداست، كليد رزق به دست خداست شما اگر تمام مجاري رزق را ببنديد خدا ميتواند روزي بدهد، شما اگر تحريم اقتصادي كرديد خدا ميتواند تأمين بكند لكن منافق نميفهمد با تحريم اقتصادي نميشود نظام را به ستوه آورد اين پرانتز بسته.
منافقان در اين صدد بودند كه در قِبال رسول اكرم با تحريم اقتصادي جلوي حضرت را بگيرند موفق نشدند، با ساختن مسجد جلوي حضرت را بگيرند موفق نشدند.
وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) ميفرمايد منافقان در مدينه كم نبودند به دليل اينكه عده زيادي در جنگ بدر حضور پيدا نكردند، عده زيادي اين توطئه تحريم اقتصادي را داشتند، عده زيادي در جريان تبوك حمله كردند و سعي كردند وجود مبارك پيامبر را شبانه ترور كنند، از ترور كردن و كُشتن و محاصره و امثال ذلك كه نااميد شدند دست به ناجوانمردانهترين و پليدترين كار زدند كه همسر گرامي رسول اكرم را متّهم كردند آيات يازده به بعد سورهٴ مباركهٴ «نور» در تطهير دودمان پيامبر اكرم است در آن بخش از آيات فرمود ممكن است زن يك پيغمبر كافره باشد مثل زن نوح، مثل زن لوط ولي ممكن نيست آلوده دامن باشد زيرا اين باعث آلودگي محيط زندگي نبي اكرم است.
همين منافقان، همين كسي كه بعد از رحلت اميرالمؤمنين او را سوار شتر كردند پاي شتر او جنگ جمل راهاندازي كردند، همينها او را متّهم به بزهكاري كردند آياتي نازل شد تطهير كرد كه اين زن اين آلودگي را ندارد ممكن است انحرافات فكري داشته باشد در جريان زن نوح و زن لوط فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا﴾[8] اين دو زن هر دو كافره بودند، خب كُفر زن باعث ننگ شوهر نيست، ولي آلوده شدن او باعث ننگ و مسلوبالحيثيه شدن شوهر است.
همين منافقان كه به پستترين كار دست زدند تا پيغمبر زنده بود كارشكني ميكردند تحليل عليبنابيطالب(سلام الله عليه) اين است چطور شد وقتي كه من خانهنشين شدم سقيفه بنيساعده سامان يافت همه منافقان و نفاق و آنها رخت بر بست يا اينها دفعتاً مثل سلمان و اباذر صالح و فالح شدند كه نيست يا دفعتاً مُردند كه نيست، يا با حكومت ساختند كه هست همينها كه با پيغمبر نساختند وقتي غدير را فراموش كردند به دست فراموشي سپردند سقيفه را توليد كردند با سقفيها ساختند و ساكت شدند وقتي همينها ساكت شدند عليبنابيطالب كه روي كار آمد دوباره اينها جنگ جمل و صفين و نهروان را راهاندازي كردند همين منافقاني كه آن زن را متهم كردند همان منافقان، همان زن را بر بالاي شتر سوار كردند گفتند اين اُمالمؤمنين است در زير شتر او با عليبنابيطالب جنگيدند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين اين همه جنگها را به نفع اسلام خاتمه داد.
اين گروه بعد از رحلت عليبنابيطالب شدند هيئت حاكمه، شدند مقتدر كار را به دست گرفتند و گفتند الا و لابد حسينبنعليبنابيطالب بايد بيعت كنند اينكه ميگوييم«لا يوم كيومك يا ابا عبدالله»[9] تنها اين براي مصيبت نيست شما الآن ميبينيد اين انفجارهايي كه ميكنند هزار نفر را يكجا خاكستر ميكنند از نظر مصيبت و سوخت و سوز كه به مراتب بدتر از كربلاست اينچنين نيست كه آن عذاب كمتر باشد مگر شما نميبينيد يك عده زيادي را با آب ميكُشند، يك عده را با سمّ ميكُشند، يك عده را با انفجارها اتمي ميكُشند اگر هزار نفر را يكجا اينها ميسوزانند چطور مثل كربلا نيست، مگر اينها به كودك رحم ميكنند، تا خون چه خوني باشد يك وقت انسان با يك سنگ صد شيشه ميشكند، يك وقت با يك سنگ يك برليان قيمتي كه هزارها برابر ميارزد ميشكند گرچه اين مثال با آن ممثّل فرقهاي فراواني دارد.
بنابراين جريان «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله»[10] به اين صورت تفسير خواهد شد كه «كان الحسين اُمة واحده» همان طوري كه درباره ابراهيم خليل آمد كه او يك تَنِه يك امت بود وجود مبارك حسينبنعلي هم يك تَنِه يك امت بود كلاً اين اوضاع را برگرداند به جاي اولي رساند اينكه گفته ميشود آيا جامعه اصل است يا فرع؟ بر فرض كه جامعه وجود داشته باشد كه البته نيازي به تحليل عقلي دارد، اثباتش آسان نيست، بر فرض جامعه وجود داشته باشد نميشود گفت جامعه اصل است او در فرد اثر ميگذارد.
در نظام علي و معلولي آنكه قويتر است مؤثرتر است گاهي جامعه از فرد قويتر است در فرد اثر ميگذارد، گاهي فرد از جامعه قويتر است جامعه را منقلب ميكند حسينبنعليبنابيطالب كلّ اين جوامع خاورميانه را منقلب كرد آن روز حكومت اموي يعني حكومتي كه ايران را در شرق حجاز و روم را در غرب حجاز كاملاً اداره ميكرد در خاورميانه حكومتي به اقتدار حكومت اموي نبود چون همه اينها به حسب ظاهر اسلام آوردند كلّ خاورميانه را حسينبنعليبنابيطالب با اين وضعش روشن كرد.
بيان قرآن كريم كه فرمود: ﴿كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً﴾[11] ناظر به آن است كه هر جا اراده الهي است كار سديد است گرچه ديگري شديد باشد گفتند كار با سديد پيش ميرود نه با شديد، كار با قدرت پيش ميرود نه با كثرت، كار با اراده الهي پيش ميرود نه ارادههاي ديگري اينكه خدا فرمود: ﴿قُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً﴾[12] يعني با سديد و سدگونه و محكم كار ميشود نه شديد از شديد كاري ساخته نيست از سديد كار ساخته است، اينجا هم سالار شهيدان با آن خون مقدس همگان را هدايت كرد.
امروز كه يازدهم محرمالحرام است وقتي قافله به كوفه رسيدند كل اوضاع كوفه برگشت با چند تا سخنراني آنها را فريب دادند وقتي زينب كبرا سخنراني كرد اُمّكلثوم سخنراني كرد زينالعابدين سخنراني كرد آن سَر مطهر سالار شهيدان حسينبنعليبنابيطالب قرآن خواند كلاً اوضاع كوفه برگشت، وقتي سالار شهيدان را با اين همراهان وارد دارالاماره كوفه كردند ذات مقدس عليبنحسين به صورت ناشناس وارد شد، زينب كبرا(سلام الله عليها) به صورت ناشناس وارد شد ابنزياد هم آن چوب دستش بود و سؤال ميكرد اين چه كسي است؟ تفكّر جبري را هم در دستگاه اموي رواج دادند اينها متكلّماني بودند كه مبادي و مقارن و عقبه اين نهضت را تغذيه ميكردند با فكر جبر هرگز نميشود قيام كرد، مبارزه كرد، نهضت كرد اگر كسي متفكّر جبري بود ـ معاذ الله ـ ميگفت عالم بر اساس جبر پيش ميرود، ميگويد، خب هم او مجبور است ظلم بكند، هم ما مجبوريم ستمپذير باشيم.
اين اموي متكلمان جبري را هم تغذيه ميكردند معاويه اينها را تغذيه كرد در دستگاه اموي، در حضور ابنزياد وقتي از امام سجاد از عليبنحسين(عليه السلام) سؤال كردند اسم تو چيست يا كسي معرفي كرد گفتند اين عليبنحسين است ابنزياد گفت عليبنحسين را كه خدا در كربلا كُشت اين خدا در كربلا كُشت يعني مردم مجبور بودند اين كار را بكنند هر كاري كه ميكند كار خداست «من غلام و آلت فرمان او»، اين تفكّر جبري بود كه متكلّمان اموي در آن روز ترويج كرده بودند.
وجود مبارك امام سجاد فرمود: «قد كان لي أخٌ يسمّيٰ علياً»[13] من برادري داشتم او هم اسمش علي بود او را خدا نكُشت سربازان شما كشتند البته هر كس ميميرد ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[14] اين آيه قرآن را خواند منظور اينكه مباني قرآني در نهضت حسيني سامان بيابد تنها در كلمات سالار شهيدان نيست در كلمات اصحاب او، انصار او، ياران او، فرزندان او، قبل از قيام و همراه با قيام و بعد از قيام، اين هست.
وجود مبارك امام سجاد فرمود من يك برادري داشتم البته هر كس ميميرد جان او را خدا ميگيرد ولي سربازان شما كُشتند، بعد اشاره كرد گفت: «من هذه المتنكّره» اين زني كه به صورت ناشناس آمده است يا متكبّر با جلال و شكوه وارد شد چه كسي است؟ گفتند «هذه زينب ابنة علي» اين زينب است و دختر علي است، شروع كرد به دهنكجي كردن و زخم قلب مطهر زينب و ساير بازماندگان را نمك پاشيدن گفت «الحمد لله الذي فضحكم و اكذب احدوثتكم»[15] كه اين را ترجمه نكنم.
وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) فرمود: «الحمد لله الذي أكرمنا بنبيه»[16] همان طوري كه ابيعبدالله در شب عاشورا خطبهاي خواند فرمود خدايا تو را سپاس «أن أكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين»[17] مشابه همان خطبه شب عاشوراي ابيعبدالله را زينب كبرا(سلام الله عليه) در دارالاماره كوفه قرائت كرد. فرمود فقط فاجر و فاسق دروغ ميگويد و او ما نيستيم يعني دودمان اموياند حالا سرِ مطهر جلو اُسرا آمدند در برابر آن سر ابنزياد به زينب كبرا ميگويد خدا را شكر ميكنيم كه ـ معاذ الله ـ دروغ شما را علني كرد و شما را رسوا كرد زينب كبرا فرمود ما را خداي سبحان با نبوت و وحي و قرآن و طهارت و عصمت معزّز و مكرّم كرد ما دروغ نميگوييم و آن ديگري است.
گفت «كيف رأيت صنع الله بأخيك» اينجا باز تفكّر جبري است كه متكلمان اموي منتشر كردند گفت كاري كه خدا با برادرت كرد چگونه ديدي، فرمود: «ما رأيت الا جميلا»[18] اگر كار خداست نه تنها خوب است، جز خوبي چيز ديگر نيست گفت به ما خيلي خوش گذشت كربلا، نگفت به ما خوش گذشت فرمود ما در كربلا جز خوبي چيزي نديديم «ما رأيت الا جميلا».
عاشقِ صنعِ خدا با فَر بود *** عاشق مصنوع حق كافر بود
خيلي فرق است اينكه ميگويند صراط مستقيم از مو باريكتر است از شمشير تيزتر «أدقّ من الشعر و أحدّ من السيف»[19] سرّش اين است اين راه باريك از نظر معرفت تشخيصش از ديدن موي باريك دشوارتر است از نظر پيمودن و رفتن از نظر عمل از رفتن بر لبهٴ تيز شمشير تيز سختتر است «أدقّ من الشعر و أحدّ من السيف» وگرنه صراطي كه از خاك باشد، خاشاك باشد، چوب باشد، سنگ باشد كه نيست دين صراط مستقيم است، امام صراط مستقيم است تشخيص اين راه كار آساني نيست اين بزرگوار ميگويد:
عاشقِ صنعِ خدا با فَر بود *** عاشق مصنوع حق كافر بود
يك وقت است انسان به قضاي خدا خود را ميسنجد راضي است، يك وقتي به ديگري اسناد ميدهد كاري كه ديگري كرده است كاري است بسيار زشت و بد زينب كبرا فرمود كار شما بسيار بد بود اما آزمون الهي، دستور الهي، رهبري الهي، فرمان الهي بسيار خوب بود ما كه جز خوبي چيزي نديديم، نفرمود «رأيت جميلا» فرمود: «ما رأيت الا جميلا»[20] در كربلا به ما خيلي خوش گذشت دستوري بود خدا داد ما هم عمل كرديم.
اگر شما ميبينيد اين نام ميماند براي اينكه صُنع خدا را با مصنوع خلق فرق گذاشتند يك وقت است يك كسي ميگويد عشق مجازي قنطره حقيقي است اين خيال ميكند اگر به يك جميلي دل ببندد اين عشق مجازي است احياناً او را به حقيقت ميرساند مجاز كجا، حقيقت كجا و غلط كجا اين مطلب را در پرانتز عنايت كنيد تا انشاءالله عرضم تمام بشود با آن جملهاي كه بعد از سالار شهيدان(سلام الله عليه) نقل ميكنيم.
ما در ادبيات يك غلط داريم، يك مجاز داريم، يك حقيقت در عرفان هم يك غلط داريم، يك مجاز داريم، يك حقيقت در ادبيات هم در بخشهاي لغت اينها مطرح است، هم در بخشهاي اسناد يك وقت شما يك كلمه را در معنايي كه براي او وضع شده است به كار ميبريد اين كلمه را وقتي در آن معنايي كه براي او وضع شد به كار برديد حقيقت است، يك وقت است اين كلمه را در كسي به كار ميبريد كه شبيه اوست چون شبيه اوست مجاز است غلط نيست، حقيقت نيست ولي مجاز است يك وقت است اين كلمه را در معنايي به كار ميبريد كه اين لفظ براي او وضع نشد يك، شبيه آن معنا هم نيست دو، اين ميشود غلط اين هم در غلط هست، هم در اسناد، در اسناد يك وقت شما ميگوييد «جري الماء» آب رودخانه روان است اين جريان را به آب رودخانه اسناد ميدهيد اين اسناد حقيقي است زيرا آب جاري است، يك وقت است ميگوييد «جري النهر» رودخانه جاري است اين حقيقت نيست ولي مجاز است رودخانه، خانه رود است، بستر رود است، خانه رود كه جريان ندارد ولي چون با آب جاري تناسب دارد جريان را ميشود به رودخانه اسناد داد گفت «جري النهر» يك وقت اين جريان را به حَجر و مَدَر اسناد ميدهد «جري الحجر» اين سنگ روان است، خب اين نه حقيقت است نه مجاز اين ميشود غلط اينها در اسناد هست، در ادبيات در لغت هم هست در اسناد هم هست اما در عرفان، عشق چيز بسيار خوبي است آن طوري كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد دوم كافي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند كه «أفضل الناس من عَشِق العبادة» فرمود فاضلترين مردم كسي است كه به عبادت عشق بورزد «أفضل الناس من عَشِق العبادة فعانقها... و باشرها»[21] با نماز عشق بورزد، معانقه كند، دست به گردن باشد با عبادتهاي ديگر بشرح ايضاً [همچنين] اين فاضلترين عشق است كه عشق به خداست، عشق حقيقي است.
مجاز كه اصلش مَجْوَز است و مَعْبر است اگر كسي عشق به پيغمبر داشت، عشق به قرآن داشت، عشق به دين داشت اينها عشقهاي مجازي است براي اينكه مجاز است، مَجْوَز است، معبر است، عشق به پيغمبر، به اهلبيت(عليهم السلام) عشق به دين، عشق به قرآن انسان را به معبود ميرساند اينها عشق به كلام انسان را به متكلّم ميرساند، عشق به كتاب انسان را به كاتب ميرساند اينها عشقهاي مجازي است مجاز است يعني مَجْوز يك وقت است نه انساني به انسان ديگر دل ميبندد اين نه حقيقت است، نه مجاز اين غلط است.
يك بيان لطيفي جناب شيخ فريدالدين عطار دارد در آن منطقالطير كه مردي به زني دل بست، اصلش داستان و افسانه است، ولي فريدالدين عطار كه قبل از مولوي بود بسياري از حرفها را او براي مولوي منتقل كرد، مثل ثنايي ميگويد كسي به يك زني دل بسته بود او خواست اين مرد را بيازمايد در اثر بيماري از يك سو، در اثر عادت ماهانه زنانه از سوي ديگر خون زيادي از اين زن رفت اين خون را ايشان در يك طشتي جمع كرد مرد آمد از سفر برگشت ديد اين زن آن زيبايي قبل را از دست داد داشت بر ميگشت اين زن به اين مرد دلباخته گفت تو غلط آمدي تو عاشق يك مُشت طشت خون بودي خيال ميكردي عاشق مني، بيراهه نرويد، گُم نكنيد راه چيز ديگر است «عاشقِ صنعِ خدا با فَر بود *** عاشق مصنوع حق كافر بود»، حالا چون كافِر است ولي براي ضرورت شعر كافَر خوانده شده، اين پرانتز بسته تا ما بدانيم غلط چيست، مجاز كدام است، حقيقت كدام.
وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) چون عاشق حق بود و اگر عاشق حسينبنعلي بود به اين مجاز دل بست كه مَجْوز و معبر بشود براي آن حقيقت گفت به ما در كربلا خيلي خوش گذشت ما هيچ نقصي نديديم «ما رأيت الا جميلا»[22]، بعد گفت كه اينها با اين وضع قيام كردند و كُشته شدند خداي سبحان قلب ما را با اين خنك كرد بعد اين آيه را خواند فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾[23] چون در قرآن كريم به يك عدهاي خطاب كرده است ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾ شما اگر چنانچه به جبههها نرويد خداي سبحان اين جبههها را تأمين ميكند يك عدهاي هستند كه به جبهه اعزام بشوند دين را حفظ بكنند ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾.
وقتي اين سخنان بلند و نقض و علمي را از زينب كبرا(سلام الله عليها) شنيد ديد در برابر اين زن هيچ نميتواند مقاومت كند دستور قتل زينالعابدين را صادر كرد زينب كبرا(سلام الله عليها) قيام كرد گفت تا من زندهام اجازه نميدهم كه به برادرزادهام آسيبي برسد ابنزياد گفت «عجباً للرحم»[24] زينالعابدين(سلام الله عليه) فرمود عمه، بخشهاي ديگري هم هست «أنت بحمد الله عالمةٌ غير معلمة فهمةٌ غير مُفهّمه»[25] كه در جاي ديگر هم فرمود، فرمود من خودم جواب ابنزياد را ميدهم، بعد فرمود ابنزياد اگر جداً قصد قتل من داري يك محرم براي اين قافله فراهم بكن كه اينها را به مدينه برساند.
زينب كبرا مقاومت كرد، زينالعابدين با اين سخنراني او را سر جايش نشاند، ديگر حالا ابنزياد هيچ حرفي براي گفتن ندارد آن چوبي كه دستش بود آن را بلند كرد بر لبان مطهّر سيدالشهدا اين چوب را آشنا كرد برخيها كه در همان دارالاماره بودند چون يك وقتي نقل كردند وجود مبارك پيامبر روي منبر بود مشغول سخنراني بود ديدند يك كودكي وارد مسجد شد حضرت از بالاي منبر پايين آمدند اين كودك را گرفتند به همراه خودشان آوردند بالاي منبر و لبان او را بوسيدند، مردم نميدانستند كه پيامبر چرا چنين كاري كرده، با ساير بچهها كه اين كار را نميكرد، گرچه درباره امام حسن و امام حسين(سلام الله عليهما) دستورات فراواني داد، اما اكثري مردمي كه در محضر پيامبر بودند بعد از پنجاه سال اينها از بين رفتند چون قصه كربلا پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر بود در سال شصت و 61 هجري بود.
حضرت كاري كرد كه بچههايي كه در مسجدند، بچهها ده ساله، پانزده ساله، جوانها، نوجوانها، هفت، هشت ساله اينهايي كه در مسجدند اينها هم ببينند كه پيغمبر حسينبنعلي را در روي منبر در حضور همه لبانش را بوسيد، بعضي از همينها كه آن وقت اگر ده ساله بودند الآن شصت ساله شدند گفتند چوب را از لبان حسين بردار براي اينكه من بچه ده ساله بودم خودم در مسجد ديدم يا عدهاي كه سال بيشتري داشتند اينها هم كه در مسجد بودند گفتند اين چوب را از لبان مطهر ابيعبدالله بردار چون ما خودمان ديديم وجود مبارك رسول گرامي اين لبان مطهر را دارد ميبوسد، حالا دمِ دروازه بود، در حال رفتن بود، در اثناي كوي و برزن بود، زينب كبرا به اين سرِ مطهر كه گاهي چوب ميخورد، گاهي قرآن ميخواند عرض كرد برادر من همه جريانها را شنيده بودم اما اين صحنه باورم نميشد كه بين من و تو اين مقدار فاصله باشد من روي شتر بيجهاز، شما روي نِي، بچهات جلوي من نشسته خيره خيره به تو نگاه ميكند من از ساير سرها هيچ توقعي ندارم آنها قرآني نخواندند، حرفي نزدند تو كه قرآني خواندي و ميتواني حرف بزني يك چند جمله هم با اين دخترت سخن بگو «ما توهّمت يا شقيق فؤادي *** كان هذا مقدراً مكتوبا»، يا أخي فاطم الصغيرة كلّمها *** فقد كاد قلبها أن يذوبا»[26].
من قبل از دعا از همه شما حقشناسي ميكنم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم به فرد فرد شما بزرگواران چه آنهايي كه از استان و شهرستان و شهر تشريف آوردند و چه آنها كه جزء بزرگواران و سادات بزرگ و بزرگوار اين طايفهاند و بنيانگذاران اين عزاي حسينياند و مهمانداران اين محفل باشكوهاند از همه شما حقشناسي ميكنيم.
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما عزّت و سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند.
شرف و حيثيت و فتوّت و مردانگي همه شما را براي هميشه حفظ كند.
فرزندان شما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان عصمت و طهارت قرار بدهد.
گذشتگان همه شما را با انبيا و اوليا محشور بفرمايد.
حوايج همه شما را به احسن وجه برآورده كند.
مهمانان بزرگوار، روحانيت، مسئولان محترم همان طوري كه هيئت امناي بزرگوار مسجد و حسينيه ارشاد طايفه بزرگوار و سلسله جليله سادات نياك گزارش دادهاند اجر همه شما با ذات اقدس الهي باشد.
ما از همه شما متشكريم، سپاسگزاريم از هيئت امنا و سلسله جليله سادات بزرگوار نياك هم حقشناسي ميكنيم مجدداً دعا ميكنيم خير و صلاح و فلاح همه را ذات اقدس الهي به احسن وجه تأمين بفرمايد.
نسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الأعظم الاعزّ الأجل الأكرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله.
پروردگارا! تو را به اسماي حسنايت قسم اين محفل را آخرين محفل اقامه عزاداري ما قرار نده.
اگر قضا و قَدَرت بر اين تعلّق گرفت كه اين آخرين اقامه عزا باشد «فاجعلنا مرحومين و لا تجعلنا محرومين».
خداي از همه ما به احسن وجه بپذير.
پروردگارا نظام جمهوري اسلامي را، مقام معظم رهبري، مراجع بزرگوار تقليد، حوزههاي فقهي، فرهنگي، دانشگاهي همه را در سايه امام زمان حفظ بفرما.
دولت ما، ملت ما، مملكت ما، تماميت ارضي ما، جوانها و نوجوانهاي ما را در سايه لطف وليات حفظ بفرما.
حوايج مشروعه همه را در سايه لطف امام زمان برآورده به خير بفرما.
مرضاي مسلمانها را در سايه لطف وليات درمان بفرما.
پروردگارا! ارواح مؤمنان عالم، ذويالحقوق ما، مراجع ماضين، مؤلفان علوم الهي، معلمان ما، پدران و مادران ما، بنيانگذاران مراكز مذهب، بنيانگذاران اين حسينيه، همه را در سايه رحمت بيانتهايت با انبيا محشور بفرما.
امنيت مناطق مسلماننشين مخصوصاً ايران، عراق، افغانستان، فلسطين و لبنان و سوريه را در سايه امام زمان تأمين بفرما.
امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را مخصوصاً شهداي شش بهمن را در سايه رحمتت با انبيا محشور بفرما.
بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ جدايي نينداز.
عواقب امور همه را ختم به خير بفرما.
«بالنبي و آله و عجّل في فرجهم»
[1] ـ بحارالانوار، ج45، ص218.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 107.
[3] ـ بحارالانوار، ج45، ص218.
[4] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.
[5] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.
[6] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.
[7] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.
[8] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 10.
[9] ـ بحارالانوار، ج45، ص218.
[10] ـ بحارالانوار، ج45، ص218.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 249.
[12] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 70.
[13] ـ ارشاد شيخ مفيد، ج2، ص116.
[14] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[15] ـ وفيات الائمه، ص456.
[16] ـ بحارالانوار، ج45، ص117.
[17] ـ بحارالانوار، ج44، ص392.
[18] ـ بحارالانوار، ج45، ص116.
[19] ـ كافي، ج8، ص312.
[20] ـ بحارالانوار، ج45، ص116.
[21] ـ كافي، ج2، ص83.
[22] ـ بحارالانوار، ج45، ص116.
[23] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 154.
[24] ـ بحارالانوار، ج45، ص117.
[25] ـ بحارالانوار، ج45، ص164.
[26] ـ بحارالانوار، ج45، ص115.