25 02 2021 280685 بطاقة تعريف:
image

پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به آیین رونمایی از آثار کنگره بین المللی سید مرتضی علم الهدی

آثار کنگره بین المللی سید مرتضی علم الهدی با جمعی از علما و فضلا و مسئولین فرهنگی کشور در قم رونمایی شد. آیت الله العظمی جوادی آملی در پیام تصویری به این همایش، سید مرتضی علم الهدی را فخر محققان و جهان اسلام خواندند و از برگزار کننده گان این کنگره تقدیر نمودند.

 آثار کنگره بین المللی سید مرتضی علم الهدی با  جمعی از علما و فضلا و مسئولین فرهنگی کشور در قم رونمایی شد.

آیت الله العظمی جوادی آملی در پیام تصویری به این همایش، سید مرتضی علم الهدی را فخر محققان و جهان اسلام خواندند و از برگزار کننده گان این کنگره تقدیر نمودند.

معظم له با بیان اینکه سید مرتضیٰ جزء معدود علمایی بود که مصداق کامل «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» است، بیان داشتند:

بزرگان دین، عالمان راستین وارثان انبیایند. در ارث مادی که هنر نیست تا مورّث نمیرد وارث چیزی از مورّث ارث نمیبرد، در ارث علمی و معنوی که سید مرتضیٰ از نامآوران اینگونه از ورثه انبیا هستند تا وارث نمیرد ارثی از مورّث نمیبرند، در ارث مال شرط مرگ مورّث است، در ارث علم شرط مرگ وارث «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»  تا انسان از هوس نمیرد، از بردگی این و آن نمیرد، از شهوت و غضب نمیرد، از وهم و خیال نمیرد، به وادی عقل نرسد، نمرده است و تا نمیرد وارث انبیا نیست، ارث معنوی شرط اصلی آن مرگ وارث است، ارث مادی شرط اولش مرگ مورّث. سید مرتضیٰ از آن نامآوران، اوحدی از بزرگانی هستند که «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»، «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» و مانند آن را «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش» عمل کرد و شد سید مرتضیٰ(صلوات الله علیه).

متن کامل پیام معظم له بدین شرح است:
 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین ‏وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَم الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَم الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه». 

مقدم شما علما، فرهیختگان، نخبگان علمی، اندیشوران حوزه و دانشگاهی را گرامی میداریم. از تولیت آستان قدس رضوی(صلوات الله و سلامه علیه) حقشناسی میکنیم که این کنگره و نشست عظیم علمی را فراهم کرده است و گوشهای از حقوق علمای راستین دین را تأدیه میکند. از محققان نامآور، کسانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این کنگره و نشست و همایش افزوده و میافزایند قدردانی میکنیم. از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم آنچه خیر و صلاح و فلاح نظام اسلامی است در سایه لطف ولیّ‌عصر(ارواحنا فداه) مرحمت کند و همه محققان راستینی که در احیای شعائر دین و حفظ تراث اهل بیت(علیهم السلام) کوشیدند و میکوشند، مورد عنایت ویژه پروردگار باشد.

محور اصلی این کنگره و نشست و همایش، برزگداشت مقام علمی و عملی سید مرتضیٰ(سلام الله علیه) است. مرحوم محقق طوسی در تدریس وقتی نام سید مرتضیٰ را میبُرد، میگفت «قال السید المرتضی(صلوات الله علیه)» برای رفع اعجاب حضار میفرمود: «کیف لا یصلی علی المرتضی» راز  این تصلیه و تسلیم آن است که ذات أقدس الهی یک تصلیه ویژه دارد در سوره «احزاب» نسبت به وجود مبارک پیغمبر(علیه أفضل صلوات المصلین) که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً﴾[1] خدا و فرشتگان با هم بر وجود مبارک پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) تصلیه دارند، به ما امر کرد تصلیه شما با تسلیم هماهنگ باشد. در همان سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور﴾[2] خدا بر شما مؤمنین صلوات میفرستد و فرشتگان خدا بر شما صلوات میفرستند، تفاوت فراوانی بین این دو تصلیه است؛ آنجا که تصلیه بر پیغمبر است فرشتگان رحمت در جوار رحمت خدایند با هم صلوات میفرستند ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾، در این آیه که سخن از تصلیه بر مؤمنان است فرشتگان آن جرأت را ندارند که در صحابت ذات أقدس الهی تصلیه را به عهده بگیرند. فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ بعد ﴿وَ مَلائِکَتُهُ﴾ یعنی ﴿وَ مَلائِکَتُهُ﴾ هم «یصلون علیکم». بنابراین مرحوم خواجه طوسی برای رفع اعجاب شاگردان میفرمود چگونه من بر سید مرتضیٰ صلوات نفرستم در حالی که خدا بر مؤمنان این چنین صلوات میفرستد «کیف لا یصلی علی المرتضی» چگونه فرستاده نشود در حالی که خدا بر او صلوات میفرستد؟![3]

سید مرتضیٰ از این‌گونه از علمای راستین بود که فخر محققان مرحوم صاحب جواهر مستحضرید که فقیه نامآوری است در این عصرهای اخیر فحل فقهی به عظمت صاحب جواهر نیامده! ایشان نام بسیاری از علما را با همین وضع احترام متعارف یاد میکند وقتی نام مبارک خواجه طوسی میرسد میگوید «قال سلطان المحققین»[4] خواجه یک فرد عادی نبود، محقق طوسی یک فرد عادی نبود، از سرزمین خراسان یک فرد عادی برنخاست، این خواجه طوسی کسی است که محقق بزرگوار فقهی ما صاحب جواهر از او به عنوان سلطان محققین یاد میکند و همین خواجه طوسی در بردن نام سید مرتضیٰ میگوید: «قال السید المرتضیٰ(صلوات الله علیه)» چنین کسی آستان قدس رضوی آن توفیق را پیدا کرد که مقامات علمی و عملی این سید بزرگوار که فخر جهان اسلام است و در قرن چهارم و پنجم جزء نامآوران جهان اسلام بوده و هنوز هم هستند، گرامیداشت او را مغتنم شمرده است.

سید مرتضیٰ جزء معدود علمایی بود که مصداق کامل «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»[5] است. مستحضرید که بزرگان دین، عالمان راستین وارثان انبیایند. در ارث مادی که هنر نیست تا مورّث نمیرد وارث چیزی از مورّث ارث نمیبرد، در ارث علمی و معنوی که سید مرتضیٰ از نامآوران اینگونه از ورثه انبیا هستند تا وارث نمیرد ارثی از مورّث نمیبرند، در ارث مال شرط مرگ مورّث است، در ارث علم شرط مرگ وارث «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»[6] تا انسان از هوس نمیرد، از بردگی این و آن نمیرد، از شهوت و غضب نمیرد، از وهم و خیال نمیرد، به وادی عقل نرسد، نمرده است و تا نمیرد وارث انبیا نیست، ارث معنوی شرط اصلی آن مرگ وارث است، ارث مادی شرط اولش مرگ مورّث. سید مرتضیٰ از آن نامآوران، اوحدی از بزرگانی هستند که «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»، «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[7] و مانند آن را «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش»[8] عمل کرد و شد سید مرتضیٰ(صلوات الله علیه).

 این بزرگوار که در قرن چهارم و پنجم همانند مرحوم مفید و بزرگان دیگر جزء نامآوران دینی و علمی بودند، آثار فراوانی دارد، یکی از آن آثار کتاب شریف تنزیه الأنبیاء و الأئمة است که این مطالبش بخشی مشترک در این کتاب شریف است و بخشی هم در کتاب کلامی این بزرگوار. ولی به برخی از نکات باید توجه داشت و آن این است که وجود مبارک امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) وقتی خواست وارد این مرز و بوم بشود و از نیشابور بگذرد از توحید سخن گفت که روشن میشود اولین کلام توحید است که خدا «لا شریک له»، از نظر ایمان و اعتقاد و اخلاق اولین وظیفه یک انسان کامل موحد بودن است یعنی شرک نورزد ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ لَا شَرِیکَ لَهُ وِ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمین‏﴾[9] اگرامام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»[10] یعنی «الله واحد لا شریک له» سید مرتضیٰ در تلاش و کوشش این است که انبیا و همچنین شاگردان انبیا شرک نمیورزند، موحد محض هستند موحد ناب هستند چون او شاگرد قرآن است و این خطر را قرآن گوشزد کرد که بسیاری از مؤمنان به کفر و شرک آلودهاند: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾[11] اکثر مؤمنین به شرک رقیق گرفتار هستند. از امام(علیه السلام) سؤال میکنند که چگونه مؤمن شرک میورزد، فرمود همین‌که میگوید «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»[12] این تعبیر ناروای رایج ما که اول خدا دوم فلان کس، اول خدا دوم فلان شیء، یا اگر فلان کس نبود فلان شیء نبود مشکل ما حل نمیشد، این آمیخته به شرک است و اگر کسی گرفتار منیّت و ما شد و کار را برای خدا و غیر خدا انجام داد گرفتار این آیه است: ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾.

مقام والای اهل بیت عصمت و طهارت و سایر انبیا و اولیای الهی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آن است که هیچ شرکی در عقیده، اخلاق، حقوق، اعمال، رفتار، سنت، سیره و سریره آنها راه ندارد هیچ شرک نمیورزند. آنجا که گناه است به شرک برمیگردد، تحلیل دقیق گناه به شرک است زیرا اگر کسی خلافی را مرتکب شد روی سهو یا نسیان یا اکراه یا اضطرار و مانند آن همه اینها با «حدیث رفع» رفع شده است گناه محسوب نمیشود، ممکن است آثار وضعی نظیر قضا و مانند آن را به همراه داشته باشد ولی گناه نیست «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی‏»[13] بسیاری از امور. اما آنجا که گناه است معنای آن این است که نه سهو، نه نسیان، نه اضطرار، نه اجبار، نه اکراه است کسی که نامحرم نگاه بکند یا گرفتار اختلاس و حقوق نجومی می‌شود و مانند آن یعنی خدایا من هیچ عذری ندارم و دارم حرف خودم را بر حرف تو مقدم میدارم! تحلیل دقیق گناه، شرک است ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾ هیچ گناه عمدی نیست مگر اینکه به شرک برگردد. آنجا که میگوید ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا﴾[14] اگر واقعاً به حد اضطرار و الجا برسد که گناه نیست اضطرار است اما وقتی به الجا و اضطرار و آن حد نرسید اختیار همچنان محفوظ است، تحلیل نهایی گناه عمدی به شرک است. این کارها در حرم امن اولیای الهی اصلاً راه ندارد.

 حالا سید مرتضیٰ(رضوان الله علیه) در این کتاب شریف تنزیه و همچنین بخشهایی از علم کلام در نزاهت انبیا است، این کارها را انجام داده، حتی درباره اولیا(علیهم السلام) هم تلاش و کوشش کرد، نسبت به ائمه(علیهم السلام) هم تا آنجا که مقدورشان بود نزاهت آنها را تثبیت کند و بگوید که اگر کسی درباره امام رضا(سلام الله علیه) سؤال بکند که چرا امام رضا(سلام الله علیه) ولایتعهدی را پذیرفت؟ پاسخ آن این است همانطوری که علی بن ابی‌طالب(سلام الله علیه) سقیفه را پذیرفت و در شورای سقیفه شرکت کرد[15] یعنی آنها أعلم و أصلح و أولیٰ و أحق هستند به تشخیص وظیفه، هیچ نقصی از نظر امتثال دستور الهی در حرم امن این بزرگواران نبود. هم درباره سقیفه اظهار نظر کرد هم درباره ولایتعهدی وجود مبارک امام رضا(صلوات الله علیه) اظهار نظر کرد و درباره ولیّ‌عصر(ارواحناه فداه) وجود مبارک امام زمان(صلوات الله و سلامه علیه) اظهار نظر کرد که او در عین حال که غایب است به تمام وظایف امامت خود عمل میکند؛ آنجا که مجرای فیض باید باشد هست، آنجا که سبب اجابت ادعیه باشد هست، آنجا که سخن از «بِیُمْنِهِ‏ رُزِقَ‏ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء»[16] هست و هست و هست، و اگر کسی بگوید چرا از دشمنان غایب است روشن است و اگر بپرسد که چرا از دوستان غایب است فرمود ما صغریٰ را منع میکنیم در دوستان با هر که بخواهد، با هر که صلاح بداند، فیضش را ادامه میدهد، دیداری دارد، ما چه میدانیم که مردان بزرگ چگونه با آن حضرت رابطه ندارند؟! آنها که موظف هستند نگویند، آن را که حق چیزی آموخت، دهانش را دوختند که مبادا بگوید ما که از اسرار درون با خبر نیستیم، از راز و رمز پیوند نهانی ولیّ‌عصر(اروحنا فداه) با جامعه با خبر نیستیم، هرگز حضرت کملطفی نخواهد کرد و کمعنایتی نخواهد داشت.

منتها دو نکته است که در این نوبت کوتاه و پیام مختصر باید به عرض سید مرتضیٰ(صلوات الله و سلامه علیه) برسانیم و آن این است که در تنزیه آدم(سلام الله علیه) که ﴿عَصی‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾[17] همانند بسیاری از مفسران توجیه کردند حالا یا ترک أولیٰ هست و امثال آن، اما این نکته مغفول خیلی از بزرگان ما شده و آن این است که همانطوری که در فصاحت و بلاغت انسان باید مواظب زمین باشد، مواظب زمان باشد، مواظب محفل باشد، مواظب صاحب محفل باشد که برابر مقتضای سخن حرف بزند، درباره انبیا اگر سخن از آسمان است آسمانی حرف نزند و زمینی فکر بکند! اگر درباره معراج است در معراج معراجی حرف بزند! در آسمان آسمانی حرف بزند! در زمین زمینی حرف بزند! تا بشود بلاغت که مقتضای حال است. آدم(سلام الله علیه) در بهشت آسمان آن لحظه پیش آمد که ﴿عَصی‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾ باید از زمان و زمین برخیزیم پرواز کنیم برویم آسمان ببینیم آنجا عصیان یعنی چه؟ هنوز شریعتی نیامده است، هنوز دینی نیامده است، هنوز ترک أُولایی نیامده است، هنوز احکام خمسهای نیامده است. چه در سوره «بقره» چه در سوره «طه»، ذات أقدس الهی این جمله را در این دو سوره تکرار کرد، فرمود آدم! تو و اینها باید بروید زمین، وقتی زمین رفتید دین میآید، دین که آمد شقی و سعید حسابشان جدا، مهتدی و ضال حسابشان جداست، ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی﴾،[18] هدایت، دین، طریقت، شریعت، حقیقت، «أو ما شئت فسمّه» اینها در زمین است، آن آسمان فکر دیگری دارد چه نشئهای بود؟ چه حالتی بود؟ چه وضعی بود؟ اگر کسی در جریان بهشت آدم سخن میگوید، در جریان ﴿عَصی‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾ سخن میگوید و در جریان ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی﴾ سخن میگوید باید آسمانی فکر کند. هنوز دین نیامده، هنوز شریعت نیامده، هنوز وحی نیامده، هنوز حلال و حرام نیامده، آنجا اگر بگوید عصیان و اطاعت، عصیان و اطاعت آسمانی باشد. این یک نکته است که در تنزیه و امثال تنزیه سید مرتضی(رضوان الله علیه) مشاهده نمیشود.

دیگری هم در جریان ابراهیم خلیل است؛ ابراهیم خلیل به آن قله رسیده که خود او گفت: ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی‏ وَ یُمیتُ﴾[19] وقتی احتجاج بکند بگوید «من ربّک» خدا با نمرود احتجاج میکند، با ضرس قاطع می‌گوید ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی‏ وَ یُمیتُ﴾. در جریان ﴿رَبِّ أَرِنی‏ کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی﴾[20] طبق لطیفه بزرگمفسّر جهان اسلام علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) فرمود اینکه المیزان را  المیزان کرد نه برای اینکه یک وجه در قبال وجوه دیگر که امین الاسلام و امثال آن آوردند و می‌گویند! آن در آسمان آسمانی فکر میکند، در زمین زمینی فکر میکند، وقتی خلیل حق با خدا سخن میگوید که به تعبیر جناب سعدی: «خلیل من همه بتهای آزری بشکست»[21] خلیلانه احتجاج میکند، میگوید نه سؤال خلیل حق این بود که تو چگونه زنده میکنی نه جواب آفریدگار خلیل حق؛ محور سؤال و جواب این است که به من نشان بده من چگونه مُرده را زنده کنم؟ وگرنه خود با نمرود استدلال قوی کرد ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی‏ وَ یُمیتُ﴾. او گفت: ﴿أَنَا أُحْیی‏ وَ أُمیتُ﴾ فرمود: خدا کسی است که ﴿یَأْتی‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ﴾، او «بیّن الرشد» حرف میزند؛ اما اینجا به خدا عرض میکند که به من نشان بده ﴿رَبِّ أَرِنی‏ کَیْفَ تُحْیِ﴾ عرض نکرد که خدایا چه کسی اینها را زنده میکند؛ محور سؤال احیای موتیٰ نیست، محور سؤال کیفیت زنده کردن مُردههاست، به من نشان بده من هم انجام بدهم، بشوم مظهر «هو المحیی». ﴿أَرِنی‏ کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی﴾ از جواب معلوم میشود که سؤال این است، فرمود این چند مرغ را بگیر به طرف تو گرایش پیدا کنند، اینها را ذبح بکن، اجزای اینها را مخلوط بکن، پراکنده بکن، در دورترین نقطه خودت قرار بده تا کسی نگوید: ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾[22] تا کسی نگوید اینها که آکل و مأکول شدند چگونه برمیگردند؟! تا کسی نگوید مُرده را چه کسی زنده میکند و چطور زنده میکند؟! تو وقتی بخوانی اینها میآید ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً﴾،[23] تو مظهر محیی خواهی بود، تو مظهر خدا خواهی بود که او احیا کننده است، تو وقتی مظهر ما شدی نام ما را میبری به نام ما اینها را میخوانی، اینها به سرعت برمیگردند.

بنابراین نه سؤال آن است نه جواب این، تا سید مرتضیٰ چندین وجه زحمت کشیده تلاش کرده سعی او مشکور! اما هیچ این حد سخن در تنزیه این بزرگوار نیست.

امیدواریم ذات أقدس الهی آنچه خیر و صلاح و فلاح نظام ما، رهبر ما، مسئولین ما و عزیزان ما و آستان قدس رضوی و بزرگوارانی که در تصحیح، تحقیق، تألیف و هدایت و راهنمایی این کتابهای وزین علمی که چاپ شده به عهده گرفتند، خدای سبحان به همه اینها فوز و فیض عطا کند و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی خود از هر گزندی محافظت بفرماید و ارواح شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرماید و ما را قدردان خون سردارها و قاسم سلیمانیها و سایر شهدا قرار بدهد به برکت قرآن و عترت!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره احزاب، آیه56.

[2]. سوره احزاب، آیه43.

[3]. الکنی و الألقاب، ج2، ص482؛ «و کان نصیر الدین الطوسی(رحمه الله) إذا جری ذکره فی درسه یقول(صلوات الله علیه) و یلتفت إلی القضاة والمدرسین الحاضرین درسه ویقول کیف لا یصلی علی المرتضی..».

[4]. جواهر الکلام، ج7، ص382؛ «...الأول ما أورده سلطان المحققین نصیر الملة و الدین فی التذکرة...».

[5]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص32.

[6]. الوافی، ج۴، ص۴۱۱؛ بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج69, ص59.

[7]. مصباح الشریعة، ص86؛ وسائل الشیعه، ج16، ص99.

[8]. دیوان اشعار سنایی غزنوی، غزل209؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».

[9]. سوره انعام، آیات162 و 163.

[10]. عیون الأخبار، ج 2، ص134؛ بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج49، ص127.

[11]. سوره یوسف، آیه106.

[12]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99؛ تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.

[13]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص462.

[14]. سوره مؤمنون، آیه106.

[15]. عیون أخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص141؛ «مُحَمَّدُ بْنُ عَرَفَةَ قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیه السَّلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا حَمَلَکَ عَلَی الدُّخُولِ فِی وِلَایَةِ الْعَهْدِ فَقَالَ مَا حَمَلَ جَدِّی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام عَلَی الدُّخُولِ فِی الشُّورَی‏».

[16]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص423.

[17]. سوره طه، آیه121.

[18]. سوره بقره، آیه38.

[19]. سوره بقره، آیه258.

[20]. سوره بقره، آیه260.

[21]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد ٭٭٭ خلیل من همه بت‌های آزری بشکست».

[22]. سوره یس، آیه78.

[23]. سوره بقره، آیه260.

 

 

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات