پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی به مناسبت اول خرداد، روز بزرگداشت ملا صدرا (صدرالمتالهین)، پیامی به همین مناسبت صادر فرمودند.
- کلیپ تصویری پیام معظم له
- کلیپ صوتی پیام معظم له
- ترجمه انگلیسی پیام معظم له
- ترجمه عربی پیام معظم له
متن کامل پیام به شرح ذیل است:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَم الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَم الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه».
مقدم شما فرهيختگان، نخبگان، دانشوران حوزه و دانشگاه را گرامي ميداريم. اعمال و عبادات همه شما در اين ماه پُر برکت ـ إنشاءالله ـ مقبول ذات أقدس الهي باشد!
قبل از ورود در پيام يک نکته درباره ضيافت الهي به عرضتان برسد که خداي سبحان در زمان ماه مبارک رمضان مهمانداري ميکند و در سرزمين وحي از حاجيان و معتمران هم مهمانداري ميکند؛ لکن فرمود شما که «ضيوف الرحمٰن» هستيد در اين زمان يا در آن زمين ميتوانيد ميزباني هم باشيد؛ من هم مهماندار خوبي هستم و هم ميزبان خوبي هستم، اگر شما مهمان من هستيد من ميتوانم مهمان شما باشم و شما ميتوانيد ميزبان من باشيد «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم».[1] اگر در آن سرزمين و در اين زمان ضيافت را حرمت نهاديم و به بارگاه عبد صالح راه يافتيم، قلب شکسته پيدا ميکنيم و اگر کسي داراي قلب شکسته بود ميزبان خدا است و خدا مهمان قلب شکسته است «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم».
در جريان اين ويروس منحوس کرونا بسياري از دلها شکسته است، اميدواريم خداي سبحان ضيافت اين دلهاي شکسته را و اين ادعيه خالصه اين ايام را بپذيرد و به بهترين وجه اين بيماري را از سرزمين بشرنشين برطرف کند و دانشمندان و عزيزان پزشکي ما را در کشف اين دارو موفق بدارد و به برکت اين نظام اسلامي جامعه بشري با واکسن اين داوری کشف شده به برکت اسلامي از هر خطري نجات پيدا کنند!
اما درباره مرحوم صدر المتألهين؛ مستحضريد که مرحوم صدر المتألهين گذشته از آن بحثهاي عقلي که در اسفار و ساير نوشتهها دارند، اصول کافي مرحوم کليني را شرح کردند. سرّ انتخاب اصول کافي آن است که مرحوم کليني در خطبه پُر برکتي که در جلد اول اصول کافي چاپ شده است که اين خطبه را مرحوم ميرداماد در الرواشح السماويه کاملاً شرح کرده است،[2] آخرين سطري که در اين خطبه اين است: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ»؛[3] يعني قطب فرهنگي اسلام عقل است. قطب خردورزي و دانشورزي و دانشمندي اسلام عقل است. اگر در زيارت «جامعه کبيره» ائمه(عليهم السلام) به ما آموختند، وجود مبارک حضرت هادي دستور داد وقتي به بارگاه ائمه(عليهم السلام) رسيديد بعد از عرض حاجتهاي عمومي در بارگاه آنها عرض کنيد: «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»[4] من محققانه با شما سخن ميگويم، من با ابطال هر سخن باطل با شما سخن ميگويم اين را افراد عادي نياموختند و نيندوختند، اين را شاگردان ويژه ائمه(عليهم السلام) مثل کليني که ميگويد قطب فرهنگي يک ملت عقل آن ملت است آموخت و مرحوم صدر المتألهين که اين را باز کرد.
اگر قطب به اسارت برود و به بند کشيده شود نه آن ملت طعم آزادي را دارد و نه آن مملکت از فيض و فوز آزادي طرْفي ميبندد. مرحوم کليني که فرمود قطب فرهنگي يک ملت عقل آن ملت است «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَاب»، مرحوم صدر المتألهين قطب بودن عقل و علم را با تلاش و کوشش، از يک سو؛ با پذيرش تبعيد، از سوي ديگر؛ با تحمل ناملايمات از دوست و آشنا، از سوي سوم؛ دست و پاي عقل را باز کرد دست و پاي علم را باز کرد.
معناي آزادي دست و پاي عقل و علم اين است که برخيها علم را در محدوده ماهيت آن هم ماهيت عرَضي بند کردند معمولاً علم را جزء مقوله «کيف» ميدانند بعضي مقوله «مضاف» ميدانند که ذات اضافه است مثل فخر رازي و ديگران، علم را هم ماهيتدار کردند، يک؛ در حريم جوهري راه ندادند وارد مرز عرَض کردند، دو؛ اعراض نُهگانه برخي ضعيف هستند برخي ضعيفتر، اين را در محدوده ضعيفتر جا دادند به نام اضافه يا کيفيت ذات اضافه و مانند آن و اين را در بند ماهيت بند کردند، از يک سو؛ از سوي ديگر وقتي هم از علم ميخواهند سخن بگويند آن را در لباس وجود ذهني نشان ميدهند، علمي حرف ميزنند ولي وجود ذهني فکر ميکنند، علم کجا و وجود ذهني کجا؟! بين علم و وجود ذهني بين آسمان و زمين فرق است! وجود ذهني، وجود ذهني است و علم، وجود خارجي است منتها جاي آن نفْس است؛ قدرت وجود خارجي است جايش نفس است، عدل وجود خارجي است جايش نفس است، علم که از سنخ قدرت و عدل نيست از سنخ فرهنگ است وجود خارجي دارد منتها جاي آن نفس است وجود ذهني کجا وجود علمي کجا! و اگر خواستند علم را معرفي کنند ميگويند: «العلم هو الصورة الحاصلة من الشيء لدي العقل»[5] اينکه معلوم است اينکه علم نيست! و وجود آن هم که وجود ذهني است؛ نه اين وجود، وجودِ علم است و نه آن معلوم، معلومِ علم است ما به آن صورت علم داريم علم ما چيست؟ علم ما اين صورت نيست اين صورت معلوم ما است وجود اين صورت هم علم نيست اين وجود ذهني است. در اثر ناکام بودنِ محققان، در اثر نبود رشته فلسفه و عقل اين دو تا بند دست و بال علم را بسته است: يکي اينکه آن را از سنخ ماهيت دانستند و در قلمرو اعراض محصور کردند و ديگر آن که اگر هم خواستند از علم سخن بگويند علمي حرف زدند ولي وجود ذهني فکر کردند. سخن، سخن علم است اما از وجود ذهني دَم ميزنند. وقتي ميگويند علم چيست؟ ميگويند «الصورة الحاصلة من الشيء لدي العقل» اينکه معلوم است اين معلوم وجودي دارد که آن وجود، وجود ذهني است.
بنابراين در اثر غفلت برخي از خوديها علم به بند کشيده شده است و از طرفي ديگر در جريان روز، علم را به بند ديگر کشيدند، علم را براي رفع نياز زندگي ميدانند و ميگويند کاري به واقع نداريم ميخواهيم مشکل ما با اين حل بشود. ما در صدد کشف حقيقت نيستيم، ميخواهيم مشکل ما با اين مسافرتهاي هوايي حل بشود، دريايي حل بشود، صحرايي حل بشود، مهندسي ساختمان ما حل بشود، کشاورزي ما حل بشود، ما علم را ابزار رفع نيازهاي بشري ميدانيم؛ اما آيا اين علم چه اندازه از واقعيت کشف ميکند يا نه؟ آيا در محدوده حس ما ميتوانيم جزم پيدا کنيم يا در حد گمان و مظنه است؟ ميگويند براي ما مشکل پيش نميآيد ما کار خود را با همين حل ميکنيم.
بنابراين در گذشته علم را در آن دو جهت به بند کشيدند، در جريان کنوني علم را در اين بحث. اگر علم براي رفع مشکلات باشد همين که انسان مُرد ديگر مشکلي ندارد عملي ندارد کشاورزي و دامداري و صنعت ندارد، نيازي به علم نيست، آن وقت اين موجودي ابدي يک موجود دستخالي است. ما به حريم شخصي خودمان بايد بيشتر بينديشيم و آن اينکه ما يک موجود ابدي هستيم موجودي ابدي سال و ماه ندارد موجود ابدي از پوست به در ميآيد نه بپوسد مرگ هم از پوست به درآمدن است نه پوسيدن، پس آنکه به دست خوديها به زندان رفته بود يا اسير شده بود او نياز به آزادسازي داشت، اينکه به دست غربي يا غير غربي به بند کشيده شد که ميگويد ما علم را براي رفع نياز ميخواهيم نه براي کشف واقع و حقيقت، اين از يک سو علم را به بند کشيده است.
اين قسمت دوم را بسياري از علما و متکلمين و حکما تلاش و کوشش کردند که علم واقعيت دارد، يک؛ واقعيت را نشان ميدهد، دو؛ و موجود مجرد است، سه؛ و با ما هست براي ابد، چهار؛ و ما با علم در ابد زندهايم، پنج؛ اين کاري است که ديگران هم کردند منتها صدر المتألهين کوشش بيشتري کرد براي آزادسازي علم در اين قسمت.
اما آن دو کار پهلوانانهاي که مرحوم صدر المتألهين کرد اين است که اولاً علم را نه تنها از قلمرو اعراض نُهگانه به درآورد بلکه از حوزه ماهيت آزاد کرد و علم را نحوه وجود دانست، وقتي نحوه وجود باشد از سنخ ماهيت نيست، وقتي از سنخ ماهيت نبود نه جوهر است و نه عرَض و اگر از سنخ جوهر و عرض نبود علم حصولي به آن ممکن نيست، چون وجود خارجي را بايد يافت، بايد به حضور آن رفت و عالم شد وگرنه اين «عين» و «لام» و «ميم» ماهيت نيست نه جوهر است و نه عرَض. اين کار را در بحث علم کردند که علم سنخ وجود است و مقول به تشکيک است و از سنخ ماهيت نيست. آن ابتکار عميق را هم انجام دادند که آن را از مرز وجود ذهني جدا کردند علم را وجود دانستند اين «عين و لام و ميم» لفظي است مفهومي دارد و اين مفهوم مصداق دارد و آن مصداق در نفْس موجود است نه در ذهن و هيچ يعني هيچ ارتباطي با وجود ذهني ندارد، مبادا کسي علمي حرف بزند و وجود ذهني فکر بکند!
مرحوم صدر المتألهين علم را به اين صورت درآورد هم از آن سياهچال ماهيت به در آورد، هم جلوي اين اشتباه را گرفت و هم گفت علم جوّال است، متحرّک است و عالِم متحرّک است به اين حرکت توجه داد يک خوابيدهاي که در کاروان علمي، در اتومبيل علمي، در هواپيماي علمي، در قطار علمي دارد حرکت ميکند به او گفت تو در حرکت هستي، اين حرکت جوهري را در علم و در عالِم جاسازي کرد و گفت اينها متحرّک هستند اينها متحوّل هستند تا به اوج برسند و آنجا بيآرمند. آرامگاه قبرستان نيست، آرامگاه آرامستان نيست، آرامگاه مُردهگاه نيست، آرامگاه آن جايي است که انسان به ثبات برسد نه سکون، کسي که ساکن ميشود زنده نيست کسي که ثابت ميشود زنده است. مرحوم صدر المتألهين اين ابتکار را کرد، فرمود اين حرکت جوهري ابزار کار نيست چه بخواهيد و چه نخواهيد در حرکت هستيد ولي بکوشيد صراط مستقيم را که کار شارع است خوب درک کنيد و بدانيد عقل سراج است نه صراط، صراط فقط از ناحيه شرع است «و لا غير»، مهندس فقط از ناحيه شرع است «و لا غير»، او هندسه دارد صراط دارد راه دارد و عقل سراج دارد چراغ دارد راهشناسي و راهشناس دارد. اين کارهاي عظيم را مرحوم صدر المتألهين کرد.
ديروز همسايههاي کممِهر داشت و او به غُربت گذراند هم شاگردان کممِهر داشت که حرفهاي ايشان را شکوفا نکردند هم دوستان نامهربان داشت. فرمايش مرحوم صدر المتألهين تقريباً چهار قرن مستور ماند گرچه در اين وسطها حکماي بزرگي آمدند ولي برخيها مخالف بودند برخيها موافق بودند در حدّ تقيه برخيها موافق بودند در حدّ شرح کوتاه اما آن کسي که وارث صدر المتألهين باشد و بتواند اين کارهاي اساسي و ابتکارات او را که علم را از سياهچال ماهيت به در آورد علم را از سياهچال عرَض بودن به در آورد علم را از سياهچال وجود ذهني بودن به در آورد علم را از سکون به حرکت در آورد اين کارهاي ابتکاری و عظيم را مرحوم صدر المتألهين کرد آنوقت جامعه را متحرّک کرد، جامعه را متحوّل کرد و حرفهاي او هم براي امروز نافع است که علم يک موجود مجرّدي است که ما از آن بهرههاي فراواني ميبريم يکي از آنها همين مشکلات دنياي ماست وگرنه قسمت مهم بهرهاي که ما از علم ميبريم بعد از مرگ است. ما هستيم و علم ما و ابديت ما و ازليت ما و سرمديت ما که با علم زندهايم و از اين جهت اسلام فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»[6] مستحضريد که اين «تا» در «فريضة»، «تاي» مبالغه است وگرنه مبتدا مذکر، خبر که مؤنث نميشود. اسلام تأکيد کرد که انسان تا نفس ميکشد بايد عالم باشد و علم هم معنايش همين است. به برکت نظام اسلامي و به برکت خونهاي پاک شهدا خيلي از مسايل حل شد. شما بزرگواراني که اهل فارس و شيراز هستيد بيش از ديگران مسئول هستيد، هم حوزه شيراز و هم دانشگاه شيراز عموماً و آن منطقه خاص شما خصوصاً وارثان اين دقّت هستيد وارثان اين حکمت هستيد وارثان اين معرفت هستيد وارثان اين ميراث گرانقدر هستيد که مرحوم کليني از آن به قطب فرهنگي يک ملت ياد کرد.
اميدواريم به برکت اين ماه مبارک رمضان کوشش و تلاش همه شما سروران و نخبگان و فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي طوري باشد که قرآن و عترت به وسيله اين قطب فرهنگي عقلي و علمي روزبهروز شکوفاتر بشود تا ما بتوانيم آياتي که ميگويد: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّه﴾[7] اين را عملي کنيم. اينکه وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»[8] اين جمله خبريهاي است که به داعي انشا القا شده است وگرنه خودبهخود که اسلام بالا نميرود. بر فرهيختگان حوزوي و نخبگان دانشگاهي لازم است که اين قطب فرهنگي کليني را يعني عقل را محترم بشمارند و عالمانه و عاقلانه به بارگاه ائمه مشرف بشوند و در زيارت عرض کنند من به عنوان يک محقق آمدم به عرض ارادت! «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ ... مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ».
اميدواريم ذات أقدس الهي نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما، حوزه و دانشگاه ما، فرد فرد اين ملت گرانقدر و فرهيخته ما، همه را در سايه قرآن و عترت حفظ بفرمايد! ارواح گذشتگان علامه طباطبايي صدر المتألهين همه حکما همه فقها همه رادمردان الهي مشمول ادعيه خاصه ذات أقدس الهي و انبيا و اولياي الهي باشند، فيض و فوز الهي شامل آنها بشود و شهداي ما هم با شهداي کربلا محشور بشوند! شهداي اخير هم مورد عنايت ذات أقدس الهي باشند و اين کشور وليّعصر تا ظهور آن حضرت از هر گزندي محفوظ بماند و شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي مشمول عنايت ويژه وليّعصر(ارواحنا فداه) بشويد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . منية المريد, ص123؛ بحار الأنوار(ط - بيروت)، ج70، ص157؛ «وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ وَ سُئِلَ أَيْنَ اللَّهُ فَقَالَ عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم».
[2]. الرواشح السماوية في شرح الأحاديث الإمامية (ميرداماد)، ص39.
[3]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص9.
[4]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص614 .
[5]. شرح اشارات و تنبيهات، ج2، ص308؛ نمط3، فصل7.
[6]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص30.
[7]. سوره توبه، آيه33؛ سوره فتح، آيه28؛ سوره صف، آيه9.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.