به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی در بخشی از پیام خود به اختتامیه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین(ع)، بیان داشتند: پیشنهادم به محضر بزرگواران و اعضای گرامی و کِرام این کنگره عظیم این است که علی بن ابیطالب(صلوات و سلامه علیه) زنده است چون خودش فرمود: «یمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیسَ بِمَیت» چون خودش فرمود: «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهر» چون علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) زنده است سخن بلند او که فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» زنده است، این نهج البلاغه زنده است، آثار و مآثر علوی زنده است. این نهج البلاغه در کنار قرآن کریم باید درس رسمی حوزههای علمیه باشد تا پیام را از این ذات مقدس بگیریم.
متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علیه جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین سیما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء علیهما آلاف التحیة و الثناء بهم نتولی و من أعدائهم نتبرء إلی الله».
مقدم شما آیات، علما، فضلا، اساتید، نخبگان و فرهیختگان ولایتمدار علوی را گرامی میداریم. از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این نشست و کنگره افزوده و میافزایند، حقشناسی میکنیم. از برگزارکنندگان این کنگره عظیم علمی سپاسگزاریم. امید است ذات أقدس الهی سعی بلیغ همگان را مشکور کند و پاداش دنیا و آخرت به همه شما فرهیختگان و نخبگان عطا فرماید.
جریان علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) را غیر از خود آن حضرت و خاندان گرامی و کرام او مقدور کسی نیست تا تبیین کند. بعد از جریان نهروان یک خطبه و سخنرانی تقریباً چهل یا پنجاه صفحهای ایراد کردند[1] که ترجیعبند آن خطبه نورانی، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» است؛ بعد از بیان برخی از فضایل خود میفرماید: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»، بعد از تبیین گزارشهای ولایی خود میفرماید: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»، بعد از بیان آگاهی آن حضرت از اسرار غیب و شهود میفرماید: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی». همان طوری که ذات أقدس الهی در وصف قرآن گاهی جهانی سخن میگوید، گاهی مقطعی، گاهی کل قرآن را محور تحدی قرار میدهد که ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً﴾؛[2] گاهی ده آیه،[3] گاهی یک سوره،[4] بیان نورانی علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) هم بشرح ایضاً گاهی میفرماید: «أَنَا أَسْمَاءُ اللَّهِ الْحُسْنَی»[5] نه تنها من اسم اعظم هستم، نه تنها اسم احسن خدایم، من جامع همه اسمای حسنای الهیام. امیر المؤمنین(سلام الله علیه) فرمود: «مَا لِلَّهِ آیةٌ أَكْبَرُ مِنِّی»[6] از علی بزرگتر در عالم کسی نیست، نه اینکه علی جزء بزرگترین مرد عالم است؛ زیرا وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) در آن بهال یعنی مباهله خدای سبحان فرمود: ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾،[7] غیر از وجود مبارک پیامبر کسی نمیتواند افضل از علی بن ابیطالب باشد. آنگاه خود حضرت به عنوان ترجیعبند، این خطبه تقریباً چهل صفحهای را بازگو میکند میفرماید: «أَنَا الَّذی فَقَأْتُ عَینَ الْفِتْنَةِ شَرْقِیهَا وَ غَرْبِیهَا وَ مُنَافِقِهَا وَ مَارِقِهَا»؛[8] من چشم فتنه را کَندم چه شرقی و چه غربی چه منافق چه مارق چه قاسط چه ناکس، همه اینها را کور کردم، چشم فتنه را کور کردم و غیر از من احدی توان چنین کاری را نداشت.
آنگاه اسرار ولایی خود را بازگو میکند که میفرماید سرّ ولایی ما را غیر از فرشتگان و غیر از انبیای مرسل و غیر از عبد صالحی که خدا قلب او را به ایمان و ولایتمداری آزمود کسی به آن نمیرسد که «لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان».[9] مستحضرید که این گرچه دشوار است ولی رسیدن به این مقام میسور و ممکن است، معسور یا متعذّر نیست؛ البته بخشی از عسر را به همراه دارد. حضرت فرمود بنده مؤمنی که نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد او میتواند در مسیر فرشتهها حرکت کند و همتای فرشته به اسرار غیبی ما بار یابد.
در زیارت نورانی «جامعه» و در بعضی از زیارتهای دیگر وقتی به بارگاه امن اهل بیت مشرف شدیم عرض میکنیم: «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُم»[10] آن علمی که شما دارید حدیثی که شما دارید «صعب مستصعب» است و کسی به آن راه ندارد من آن را تحمل میکنم. مستحضرید دعا، زیارت و این گونه از بیانات نورانی غالباً جملهای خبریه آنها به داعی انشا القا شده است؛ یعنی پروردگارا! آن توفیق را بده که من مشمول این ضلع سوم مثلث باشم که همتای با فرشتگان مقرّب است که امر ما و حدیث ما «صعب مستصعب» است «لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ» که امیدواریم اعضای محترم این کنگره وزین علمی بتوانند حامل این مقام، محتمِل این منزلت و تحمل کننده این مرتب دینی باشند.
بخش دیگر آن است که وجود مبارک حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) حقّ است در نظام اثباتی نه نظام ثبوتی. این سه مطلب را نباید از هم جدا کنیم: مطلب اول آن است که حق محض و حق مطلق و نامحدود و بسیط خدای سبحان است که در قرآن به این صورت یاد شد: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِی الْكَبیرُ﴾[11] این مضمون برخی از آیات است که حق مطلق خداست.[12] اما حق در نظام فعلی و نه نظام ذاتی، در بخش امکان و نه در بخش وجوب، در بخش ضرورت بالغیر نه در ضرورت بالذات، در بخش ضرورتهای ذاتی نه ضرورتهای ازلی، آن حق در قرآن کریم فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾[13] با آن ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ فرق فراوانی است به آن اندازه که بین واجب و ممکن فرق است، بین خالق و مخلوق فرق است. این حق همان است که برخی از اهل معرفت از آن به عنوان حق مخلوقبه یاد میکنند ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ هر چه در جهان الهی و نظام هستی حق است از خداست مخلوق خداست. در بین انسانها کسی که حقمدار است و حقمحور است غیر از انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) کسی نیست. درباره علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) طبق بیان نورانی حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) آمده است: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ مَعَهُ حَیثُمَا دَار»[14] علی با حق است. این حقمداری علی بن ابیطالب طوری است که ضمیر «یدُورُ» به حق برمیگردد نه به علی؛ «عَلِی مَعَ الْحَقِّ»، «یدُورُ» این حق مدار علی بن ابیطالب «حَیثُمَا دَار» علی بن ابیطالب.
توضیح مطلب این است که حقِ مطلق ذات أقدس الهی است، حقِ در جهان امکان به نام دین، احکام، حِکَم معارف اعتقادی همه اینها که حقاند از خدای سبحاناند ولی در مقام تشخیص، در مقام اثبات، در مقام استدلال که ما بخواهیم بفهمیم این حق که از طرف خدا آمده است چیست، معیار این حق علی بن ابیطالب است؛ یعنی هر کاری که حضرت کرد نشانه حق بودن آن است، هر کاری که نکرد نشانه باطل بودن آن است. در جریان حضرت امیر ما این چنین میگوییم: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ مَعَهُ حَیثُمَا دَار» که این در کلمات نورانی رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است آن حضرت در وصف امیر(سلام الله علیه) فرمود: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ» ضمیر «یدُورُ» به حق برمیگردد «یدورُ حق مدار علی حیثما دار»، وگرنه این تعبیر درباره عمّار و مشابه عمّار هم آمده است که «عَمَّارٌ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ یدُورُ مَعَهُ حَیثُ دَار»؛[15] درباره عمار ضمیر به عمار برمیگردد یعنی عمار حقمحور است هر جا حق است عمار تابع آن است؛ اما درباره حضرت امیر حق علیمدار است زیرا ما قبل از اهل بیت یک قانون نوشتهای نداریم، یک کتاب و کتیبهای نداریم که برنامههای آنها را با این کتاب و کتیبه مقابله کنیم، یک روزنهای باشد برای تشخیص آنچه حق است و آنچه صدق است و آنچه عدل است. ما هیچ تشخیصی نداریم که چه چیزی دین است و چه چیزی غیر دین، مگر اینکه از قول و فعل و سیره اهل بیت بفهمیم.
قرآن کریم خطوط کلی دین را بیان کرده که به منزله قانون اساسی است اما تبیین حدود آن، تشریح اجزا و شرایط آن، تحلیل حدود و ثغور آن به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) است، وگرنه یک کتاب و یک رساله و رسالتِ نوشتهای باشد که این ذوات قدسی اعمال و عقاید خود را بر آن مطابق کنند در نظام تشریع چیزی نیست. قول اینها در مقام اثبات و نه ثبوت، حق است؛ ما بخواهیم بفهمیم چه واجب است چه واجب نیست، چه حلال است چه حلال نیست، چه مکروه است چه مکروه نیست به وسیله قول و فعل این ذوات قدسی میفهمیم؛ لذا فرمود: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ»، «یدُورُ» یعنی حق «مدار علی حیثما دار»، ولی برخلاف عمار که ضمیر در «یدُورُ» به خود عمار برمیگردد؛ «عَمَّارٌ مَعَ الْحَقِّ»، «یدُورُ» عمار «مدار الحقّ حیثما دار».
بنابراین این ذوات قدسی در مقام اثبات و نه در مقام ثبوت بیانگر «ما هو الحق»اند. در ثبوت، خودشان تابع محض ذات أقدس الهیاند که حق اینها از طرف خدا باید ثابت شود، از طرف خدا حق ثابت میشود در مقام اثبات به وسیله این ذوات قدسی حق به ما میرسد و اسرار اینها هم طوری است که اینها هم با بیگانههای شرقی هم با بیگانههای غربی، هم با افراطیها هم با تفریطیها، همه درگیر هستند تا جهان را براساس قسط و عدل اداره کنند و زمینه ظهور صاحب اصلیاش را فراهم نمایند. در این خطبه نورانی که به عرضتان رسید تقریباً بیش از چهل صفحه است، ترجیعبند این خطبه همین است: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» من به طُرُق آسمان اعلم از طرق زمین هستم، آسمانیتر هستم، زمین و احکام زمین، آسمان و حِکَم آسمان برای من شفاف و روشن است، کسی این جمله را نگفت مگر اینکه رسوا شد تنها وجود مبارک امیر بیان است که این سخن نورانی عرشی را دارند و حیف که آنچه در آن عصر ممکن بود استفاده نشد.
پیشنهادم به محضر بزرگواران و اعضای گرامی و کِرام این کنگره عظیم این است که علی بن ابیطالب(صلوات و سلامه علیه) زنده است چون خودش فرمود: «یمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیسَ بِمَیت»[16] چون خودش فرمود: «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهر»[17] چون علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) زنده است سخن بلند او که فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» زنده است، این نهج البلاغه زنده است، آثار و مآثر علوی زنده است. این نهج البلاغه در کنار قرآن کریم باید درس رسمی حوزههای علمیه باشد تا پیام را از این ذات مقدس بگیریم. وجود مبارک حضرت فرمود من اگر عمویم حمزه و برادرم جعفر بود دستم را نمیبستند و سقیفه را امضا نمیکردم اما عمویم عباس و برادرم عقیل از آنها کاری ساخته نبود[18] و این سقیفه بود که جلوی غدیر را گرفت و این خسوف و کسوف بود که جلوی شمس و قمر را گرفت جلوی قرآن را گرفت و جلوی عترت را گرفت، وگرنه ما کسوفی نداشتیم خسوفی نداشتیم. شما بزرگ و بزرگواران اصفهان و همه عزیزانی که در مشهد و مکتب و محضر علی بن ابیطالب(علیه أفضل صلوات المصلین) قرار دارید این «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را پاسخ بدهید، این کتاب شریف تمام نهج البلاغه را در کنار قرآن کریم داشته باشیم، نهج البلاغه درسی باشد. وجود مبارک حضرت امیر فرمود من اگر عمویم حمزه بود برادرم جعفر بود دستم باز بود، غدیر را احیا میکردم و سقیفه را خفه میکردم ولی دستم را بستند. الآن دست شما به برکت خونهای پاک بزرگواران اصفهان، خونهای پاک بزرگواران ایران اسلامی، خون پاک سپهبد شهید قاسم سلیمانی(سلام الله علیهم أجمعین) همچنان جوشان است.
همه شما فرهیخته، نخبه، عالِم، آگاه و فقیه هستید به این دو مطلب باید توجه کنید که بعضی از امور آلودهاند نجاست فقهی دارند باران پاک میکند آفتاب پاک میکند اینها رجس فقهیاند؛ اما آن رجس اعتقادی، رجس ولایی و رجس روحی که فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾[19] فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾،[20] آن را نه آفتاب قدرتمند سپهر پاک میکند نه باران و تگرگ و سیلاب قدرت تطهیر آن را دارد، حداکثرِ قدرت باران و آفتاب تطهیر بول و مدفوع است؛ اما استکبار را، استبداد را، استحمار را، استضلال را، برده کردن کشورهای ضعیف را، غارت کردن اموال اسلامی در تحت عنوان اختلاس و نجومی را، سایر مفاسد و فجایع را که رجس هستند و رجس را نه آب پاک میکند و نه آفتاب، درست است که آفتاب بلند است پیش تو به اوج، ولی هنر آفتاب فقط تطهیر آلودگیهای ظاهری است. تنها مطهِّری که این ناپاکیها را پاک میکند خونهای پاک شهدا است که شما بزرگواران شهدای فراوانی به پیشگاه ولی عصر اهدا کردهاید.
در زیارت این ذوات پاک بعد از عرض ادب میخوانیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»[21] کشوری که شهید بیارمد آن کشور پاک میشود، شهر و استانی که شهید بیارمد آن شهر و استان پاک میشود طیب میشود، کاری که از آفتاب ساخته نیست از خون شهید ساخته است، کاری از سیل ساخته نیست از خون شهید ساخته است «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». مستحضرید ایرانِ قبل از انقلاب استکبارزده بود، استحمار زده بود، استبداد زده بود و همه غنائم مادی و معنوی آن به غارت رفته بود اما خون شهید تطهیر کرد. اگر امام(رضوان الله تعالی علیه) فرمود خون بر شمشیر پیروز است از همین قبیل است.
در بخشهای دیگر قرآن کریم که عِدل ولایت اهل بیت و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) که عِدل قرآن کریماند اینها ثقلیناند یکی اکبر و دیگری غیر اکبر، در قرآن کریم به جریان روایات کاملاً نظر دارد گاهی اصلی را خدا میفرماید قرآن تبیین میکند، گاهی قرآن تبیین میکند منشأ آن را در قرآن پیدا میکنیم، گاهی اهل بیت تبیین میکنند منشأ آن را در قرآن پیدا میکنیم. اگر اهل بیت دستور دادند در پایان زیارت شهدا عرض کنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُم»، قرآن کریم فتوا داد دستور داد حکم صادر کرد فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه﴾[22] مستحضرید که این جمله خبریه به داعی انشا القا شده است یعنی آگاه باشید حتماً بدانید و حتماً انجام بدهید کشوری که با خون پاک شد شما میوه طیب از این کشور توقّع داشته باشید، حتماً نهالی غرس کنید شجر تنومندی بشود مثمر بشود ثمر او شرق و غرب را بگیرد منافق و مارق را طرد کند عدل و عقل را به جهان ببرد تا آیات ﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ﴾[23] ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾[24] ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[25] ﴿وَ كَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾[26] «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».[27]
امیدواریم همه شما بزرگواران مشمول عنایت ولی الله المطلق علی بن ابیطالب(علیه و علی آله أفضل صلوات المصلین) باشید. کسانی که در بزرگداشت، تعظیم، اجلال و تکریم این کنگره کوشیدند ذات أقدس الهی به همه آنها پاداش دنیا و آخرت مرحمت کند.
پروردگارا امر فرج ولیّات را تسریع بفرما!
نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولیات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدای انقلاب و نظام را مشمول عنایت ویژه خودت قرار بده!
هر خطری که در جهان ممکن است نظام اسلامی را تحریک کند به استکبار و صهیونیسم برگردان!
و این کشور ولی عصر را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر آسیبی و گزندی محفوظ بدار!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
پاورقی:
[1]. تمام نهج البلاغه، ص259 ـ 298.
[2]. سوره إسراء، آيه88.
[3]. سوره هود، آيه13؛ ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾.
[4]. سوره بقره، آيه23؛ ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾؛ سوره يونس، آيه38؛ ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾.
[5]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج53، ص47.
[6]. بصائر الدرجات، ج1، ص77.
[7]. سوره آل عمران, آيه61.
[8]. تمام نهج البلاغه، ص260.
[9]. بصائر الدرجات، ج1، ص26.
[10]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص614.
[11]. سوره حج، آيه62؛ سوره لقمان، آيه30.
[12]. سوره حج، آيه6 ؛ سوره لقمان، آيه30.
[13]. سوره بقره، آيه147؛ سوره آل عمران، آيه60.
[14]. الفصول المختاره، ص135.
[15]. علل الشرائع، ص223.
[16]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه87.
[17]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، حکمت147.
[18]. تمام نهج البلاغة، ص881؛ «لَوْ كَانَ لِي بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرٌ لَمْ أُبَايِعْ كَرْها وَ لكِنّي بُليتُ بِرَجُلَيْنِ حَديثَيْ عَهْدٍ بِالإِسْلَامِ الْعَبَّاسِ وَ عَقيل».
[19]. سوره مدثر، آيه5.
[20]. سوره توبه، آيه28.
[21]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص723.
[22]. سوره اعراف، آيه58.
[23]. سوره توبه، آيه33؛ سوره فتح، آيه28؛ سوره صف، آيه9.
[24]. سوره توبه، آيه32؛ سوره غافر، آيه14؛ سوره صف، آيه8.
[25]. سوره توبه، آيه33؛ سوره صف، آيه9.
[26]. سوره فتح، آيه28.
[27]. ديوان اشعار سنايي غزنوي، غزل209؛ «دردی که به افسانه شنيدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عين آمد وز گوش به آغوش».