27 07 2020 281725 بطاقة تعريف:
image

ویژه برنامه شمیم ولایت؛  
آیت الله العظمی جوادی آملی ؛ روزشمار غدیر
پخش از شبکه های مختلف سیما از ابتدای ماه ذی الحجه تا عید سعید غدیر خم

برای دانلود کلیپ تصویری روی عکس کلیک نمایید

 

اصالت تشیع؛ تشیع بعد از علی ‌بن ‌ابی ‌طالب نیست، بلكه قبل از علی ‌بن ‌ابی ‌طالب است. بیان ذلك این است که ما یك مكتبی داریم به نام تشیع و یك گروهی داریم به نام شیعه، این مكتب همزمان با قرآن آمده و اول كسی كه حامی این مكتب و مروّج این مكتب و مؤمن به این مكتب بود خود رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) بود، بعد صدیقه طاهره و علی ‌بن ‌ابی ‌طالب (علیهم السلام) و سایر اهل بیت، بعد مردم. شیعه یعنی گروهی كه پیرو علی ‌بن‌ ابی ‌طالب هستند، اما تشیع یعنی مكتبی كه می گوید ولی خدا و جانشین پیامبر باید معصوم باشد و آن انسان كامل معصوم جز علی و اولاد (علیهم الصلاة و علیهم السلام) نیستند این مكتب تشیع است و اول كسی كه به این مكتب ایمان آورد خود پیامبر بود، چون ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾.

🔸 مكتب تشیع غیر از شیعه و گروه خاص است. اول پایه‌ گذار و مؤمن به مكتب تشیع خود ذات مقدس رسول اكرم بود، حضرت امیر بود. اگر وجود مبارك رسول اكرم به رسالت خود ایمان آورد، وجود حضرت امیر هم به ولایت خود ایمان دارد، این می ‌شود مكتب تشیع، پس اگر كسی ولایت را نپذیرد و اگر كسی وجود مبارك حضرت امیر (سلام الله علیه) را خلیفه بلافصل نداند «فَمَا آمَنَ بِشَیءٍ».
 
محبوب حق؛ وجود مبارك حضرت امیر مولای كل «ناس» است؛ منتها مردم دو قسمند: یك عده می‌ پذیرد و یك عده نه، چه اینكه خودش هم فرمود: «هَلَكَ فِی رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ». این را فریقین نقل كردند كه علی ‌بن ‌ابی ‌طالب (علیه آلاف التحیة و الثناء) «محب الله» است و «محبوب الله» است به حدیث «لَأُعْطِینَ‏ الرَّایةَ غَداً رَجُلًا یحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یحِبُّهُ اللَّه»، این را پیغمبر فرمود یعنی كسی كه ﴿وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾، طریقین هم نقل كردند، پس علی (علیه آلاف التحیة و الثناء) محب و محبوب خداست و هر كس محب و محبوب خدا بود مجاری ادراكی و تحریكی او را ذات اقدس الهی تأمین می ‌كند، این می ‌شود معصوم كامل!
🔸 وجود مبارك رسول درباره حضرت امیر (علیهما آلاف التحیة و الثناء) فرمود كه «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ مَعَهُ حَیثُمَا دَار» این ضمیرها به کی بر می گردد ؟ « یدُورُ عَلَی مَدَارُ اَلْحَقِّ حَیثُمَا دَار»؟ این [مطلب] درباره عمار هم آمده یا « یدُورُ اَلْحَقُّ مُدَارَ عَلِی حَیثُمَا دَار» كه از این خطبه استفاده می ‌شود! مرحوم امینی (رضوان الله تعالی علیه) این را شاهد اقامه كردند به اینكه ضمیر به حق بر می ‌گردد؛ یعنی « یدُورُ اَلْحَقُّ مَدَارَ عَلِی (عَلَیهِ اَلصَّلاَةُ وَ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ) حَیثُمَا دَار» به دلیل اینكه ذات مقدس رسول عرض كرد «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَ‏ عَلِی حَیثُمَا دَارَ»؛ خدا‌یا حق را علی مدار قرار بده، نه علی را حق مدار! تا اینجا گفتار ایشان، اما چرا؟! چطور می ‌شود كه حق علی مدار است نه علی حق مدار؟ چطور می ‌شود كه حق را باید با علی تشخیص داد نه علی را با حق؟ آن یك بیان دیگری دارد، اگر كسی آن «لَأُعْطِینَ‏ الرَّایةَ» را صغرای قیاس قرار بدهد و حدیث «قرب نوافل» را كبرای قیاس قرار بدهد و‌ بگوید علی ‌بن ‌ابی‌ طالب (علیه السلام) «محب الله» است و «محبوب الله» است به گفته معصوم یعنی پیامبر و هر كس محبوب خدا بود مجاری ادراكی و تحریكی او را خدا در مقام فعل كاملاً به عهده می ‌گیرد، پس علی ‌بن ‌ابی ‌طالب مجاری ادراكی و تحریكی اوست، یعنی فهم او و كار او، یعنی اندیشه علوی و انگیزه علوی هر دو را خدا به عهده گرفته است و هر كس علم و عمل او را خدا در مقام فعل به عهده بگیرد معصوم مطلق است، پس علی ‌بن ‌ابی‌طالب معصوم مطلق است، وقتی این‌چنین شد این می ‌شود خلیفه ذات اقدس الهی، اگر خلیفه شد كار «مستخلف عنه» را انجام می ‌دهد.
 
 

دریادلی ولیّ؛ به وجود مبارک حضرت امیر عرض کردند این اسبی که شما برای میدان جنگ دارید، این اسب مسافرکشی و بارکشی است که انسان بخواهد از جایی به جایی برود از این اسب ‎ها استفاده می ‎شود، اینکه اسب رزم نیست! پول فراوانی هم که دارید، کار هم که کار جهادی است و مربوط به شخص شما نیست، یک اسب بُدوی رزمی تهیه کنید ـ خدای ناکرده ـ اگر دشمن با آن اسب تندرویی که دارد حمله کرد چه می ‎کنید؟حضرت چه فرمود؟ فرمود: «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ كَرَّ عَلَی وَ لَا أَكِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی»؛ فرمود من اسب تندرو می ‎خواهم چه کنم؟ پول بدهم اسب تندرو بگیرم؟! اسب تندرو برای کسی است که بخواهد تند برود، من که در میدان جنگ فرار نمی ‎کنم، کسی زا هم که فرار کرد من او را تعقیب نمی ‎کنم! این چه روحی است؟ این کیست؟! دشمن است، کافر است، بت ‎پرست است آمده مرا بکشد، اما دید نمی ‎تواند و فرار کرد، من فراری را تعقیب نمی ‎کنم؛ این دریادلی است.

 

 

شعاع ولایت؛ وقتی آیات سورهٴ مباركهٴ «احزاب» نازل شده است كه ﴿النَّبِی أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾، مردم از رسول گرامی تفسیر این كریمه را سؤال كردند، فرمود من دو سمت دارم: یك سمت رسالت دارم كه احكام الهی را نقل می ‌كنم، سمت دیگر من ولایت و امامت و رهبری من است، من فرمانی كه می‌ دهم شما باید بشنوید و اطاعت كنید. وقتی گفته شد ﴿أَوْلى بِالْمُؤْمِن﴾، یعنی قلمرو ولایت كلیه مؤمنین ‌اند «بأنفسهم و اموالهم و حقوقهم» و این اولیٰ هم افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی؛ یعنی وقتی رسول گرامی درباره امت اسلامی تصمیم گرفت، متعیناً تصمیم پیغمبر مقدم است، برای مردم روشن شد كه ﴿النَّبِی أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ معنایش رهبری است، یك؛ اولویت تعیینی است، دو؛ شعاعش هم مطلق است، سه؛ مردم در كارهای شخصی خود بر خود سلطه دارند و اما وقتی در تحت رهبری رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) قرار گرفتند، حرف اول و آخر را رسول گرامی می ‌زند.

🔸 وجود مبارك رسول گرامی بعد از اینكه جریان حج و جریان عرفات و مشعر و منا را پشت ‌سر گذاشت، در یك مقطع كه تقریباً به منزله چهار سوق جهان آن روز بود كه مردم از آن مقطع جدا می ‌شدند، مأمور شده است در چنان مقطعی دستور بدهد، آنهایی كه جلو رفتند برگردند، آنهایی كه پشت ‌سر هستند تسریع كنند و زیر یكی دو درخت را دستور دادند رفت و روب كنند، سنگ‌ هایی را حاضر كنند به صورت منبر درآورند، فرمود در تمام این مدّت در جنگ و صلح، در تعلیم و تذكیه، در مكه و مدینه، قبل از هجرت و بعد از هجرت آیا من مبلّغ خوب، معلم خوب، مربی خوب، مزكّی خوب، مهذّب خوب بودم یا نبودم؟ همه گفتند آری. فرمود آیا طبق آیهٴ سورهٴ «أحزاب» من اولیٰ هستم یا نه؟ عرض كردند آری، فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه‏»؛ هر كس من ولی اویم، این علی ولی اوست. دست حضرت را گرفت و بالا برد كه همگان حضرت را دیدند، فرمود: اگر من اولایم، بعد از من این علی اولاست. دیگر سخن از مولا نیست تا كسی بگوید مولا به معنای ناصر یا دوست و مانند آن است، فرمود اگر من اولایم هر كه ولایت مرا قبول دارد ولایت علی را هم باید قبول داشته باشد، همگان گفتند «بَخ بَخ» به علی عرض كردند «یا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَای وَ مَوْلَی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة».
 
 

شریک القرآن؛ معنای اینكه ما در زیارت ها عرض می ‌كنیم «السَّلَامُ‏ عَلَیكَ‏ یا شَرِیكَ‏ الْقُرْآن» این را از چند راه می ‌شود استفاده كرد، یكی از آنها حدیث معروف ثقلین و یكی هم از حدیث منزلت است. از حدیث معروف ثقلین می ‌شود استفاده كرد كه فرمود این دو وزنه وزین «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِی‏» اینها «لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْض» اگر یك حقیقتی در قرآن باشد، باطنی از باطن های قرآن، عمقی از اعماق قرآن، معرفتی از معارف قرآن، در قرآن كریم باشد و این عترت طاهرین ـ معاذ الله ـ به آن نرسیده باشند می ‌شود افتراق، پس هیچ مطلبی در ظاهر قرآن، در باطن قرآن، در تفسیر قرآن، در تأویل قرآن، در اوج قرآن در حضیض قرآن نیست مگر اینكه اینها می ‌دانند، اگر چیزی در قرآن باشد و ـ معاذ الله ـ اینها ندانند این افتراق می ‌شود. 
🔸 وجود مبارك پیامبر به علی ‌بن ‌ابی ‌طالب (علیهما آلاف التحیة و الثناء) فرمود: «یا عَلِی إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ مُوسَى» این یك مقدمه، بعد هم فرمود: «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی»، پس وجود مبارك حضرت امیر (سلام الله علیه) نسبت به وجود مبارك رسول گرامی (علیه آلاف التحیة و الثناء) همان منزلت هارون را نسبت به موسی دارد، این مقدمه اولی؛ مقدمه ثانیه در سورهٴ مباركهٴ «طه»، وجود مبارك موسای كلیم به ذات اقدس الهی عرض كرد كه هارون را شریك امر من قرار بده ﴿وَ أَشْرِكْهُ فی أَمْری﴾ و ذات اقدس الهی می ‌فرماید: ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَكَ یا مُوسی﴾ این هم مطلب سوم، پس وجود مبارك هارون شریك موسی است نه شریك در مال و زمین و خانه و واحد مسكونی و تجاری، شریك «فی الولایة» است، شریك «فی النبوة» است و اگر نبود استثنای «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی» می ‌شد شریك مطلق، چون عموم منزلت همین را اقتضا می ‌كند، مقتضای عموم تنزیل آن است كه علی ‌بن ‌ابی ‌طالب «شریك القرآن» است، اگر «شریك القرآن» شد ﴿لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ است، اگر «شریكة القرآن» شد علم غیب در آن هست، اگر «شریك القرآن» شد عصمت در آن هست.


💠 باب علم النبی؛  وجود مبارك رسول گرامی فرمود: «أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها»، یك در داریم و یك دربان آن حضرت هم در است هم دربان؛ زیرا ممكن نیست كسی در علم باشد و دربان نباشد و نداند كه چه كسی می‌آید و چه كسی نمی‌رود. همه طالبان علوم الهی و دانش ‌پژوهان سعی و كوشششان این باشد كه با خاندان عصمت و طهارت یك ارتباط عمیق و وثیقی داشته باشند كه وجود مبارك امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اجازه عبور و راه بدهد كه انسان به «مدینة العلم» برسد. اگر كسی به وجود مبارك امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) معتقد نبود یا معتقد بود ولی مرتبط اخلاقی نبود یا مرتبط عملی نبود، این با در و دربان «مَدِینَةُ اَلْعِلْم» رابطه ندارد، وقتی رابطه نداشت بیراهه می‌ رود، وقتی بیراهه رفت ممكن است چیزی یاد بگیرد، ولی آن علم برای او وبال است! همه ما سعی و تلاش داشته باشیم كه از در وارد بشویم. 

🔹 همه ‌ما می‌خواهیم به «مَدِینَةُ اَلْعِلْم» وارد بشویم، چون علم كه غیر از قرآن و عترت جای دیگر نیست! اگر كسی بخواهد از علوم استدلال الهی باخبر بشود، اولین منبع قرآن است، بعد هم روایت اهل بیت، چون فرمود: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَین»، نفرمود من فقط قرآن در بین شما گذاشتم، فرمود من این دو وزنه وزین را به عنوان میراث وحی به شما می ‌سپارم و من «مَدِینَةُ اَلْعِلْم» هستم؛ یعنی «اَلْمَدِینَهْ اَلْجَامِعُهْ بَینَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْعِتْرَة» و علی (علیه السلام) باب این مدینه است؛ یعنی «بَابُ اَلْمَدِینَهِ اَلْقُرْآنُ وَ اَلْعِتْرَة»، نه اینكه «بَابُ اَلْعِتْرَة» است! [تا] كسی بگوید من سنت را بخواهم یاد بگیرم از علی باید یاد بگیرم، قرآن را بخواهم یاد بگیرم خودم یاد بگیرم، این‌چنین نیست! پس «مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ مُؤَلَّفُهُ مِنَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْعِتْرَة» و وجود مبارك رسول گرامی (علیه آلاف التحیة و الثناء) حاوی و شامل هر دو حقیقت است و كُنه هر دو حقیقت در اختیار اوست و وجود مبارك رسول گرامی كه شهر علم است یعنی شهر قرآن و عترت و وجود مبارك علی ‌بن ‌ابی‌ طالب (سلام الله علیه) كه «بَابُ مَدِینَةِ اَلْعِلْم» است یعنی «بَابُ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْعِتْرَة».
 
 

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات