پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صبح امروز (پنجشنبه 16 شهریور ماه) جلسه درس اخلاق هفتگی آیت الله العظمی جوادی آملی در محل حسینیه معظم له در دماوند برگزار گردید.
در این جلسه آیت الله العظمی جوادی آملی به ادامه مبحث شرح نهج البلاغه ـ حکمت 113 ـ پرداختند.
معظم له بیان داشتند: آنچه که اساس کار است اين است که نهج البلاغه از آن جهت که تبيين قرآن کريم است بيان قرآن کريم است و مفسر قرآن کريم است مثل خود قرآن کريم سخن ميگويد يعني ياد گرفته از وحي الهي، شاگرد وحي الهي بودن، مثل او سخن ميگويد.
ایشان اظهار داشتند: در قرآن کريم ذات اقدس الهي به پيامبر فرمود مردم را از سه راه دعوت کنند که اين «مانعة الخلو» است نه «مانعة الجمع» يعني هر سه راه ممکن است باهم در يکجايي جمع شوند ولي بيرون از اين سه راه نيست. فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني جامعه را از سه راه ميتوانيد هدايت کنيد: يکي راه حکمت و برهان و استدلالهاي عقلي، يکي پند و اندرز اخلاقي و موعظه، يکي هم جدال أحسن.
معظم له اظهار داشتند: پس مطلب اصلي و اول اين است که روش نهج البلاغه در تربيت نفوس روش قرآن کريم است، يک؛ روش قرآن کريم در تربيت نفوس بهرهبرداري از سه مکتب است، دو؛ آن سه مکتب هم مانعة الخلو است نه مانعة الجمع، سه؛ يعني معنايش اين نيست که اگر اولي بود دومي نباشد دومي بود سومي نباشد؛ يعني دعوت کردن بدون طي يکي از اين سه راه ممکن نيست. اگر مسئلهاي خيلي عقلي است و برهاني است آنجا با حکمت گفته ميشود و اگر مسئله روشن است و تاحدودي اخلاقي است از موعظه استفاده ميشود و اگر مورد اختلاف طرفين است آنها يک نظري دارند و دين نظر ديگري دارد گذشته از اينکه برهان راه دارد و گذشته از اينکه موعظه راه دارد جدال أحسن هم راه دارد. جدال أحسني که مقدمه مقبول ديگري را بررسي کردن صدر و ساقه او را تحليل کردن، نقد و نقص او را روشن کردن و به مخاطب ضعف او را فهماندن، تا مخاطب از آن مقدمه دست بردارد، و حرف مستدل اولي را گوش بدهد.
ایشان سپس اظهار داشتند: وجود مبارک حضرت امير در اين موعظه حسنه، مثل همين کلمه قصار 113 اولاً بين دو امر بررسي ميکنند ميگويند اين نسبت به اين، اين بد است آن خوب است، اين يک؛ بعد سرّ بدي را هم تبيين ميکنند، اين دو. راه درمان را هم ذکر ميکنند، اين سه. بهرهوران از اين راه را نشان ميدهند، اين چهار. نتايج مرتب بر اين بهرهوري را در تاريخ ذکر ميکنند، پنج و مانند آن. آن قسمتي که کار حسن و خير است را ذکر ميکند، راز صحت و درستي آن را ذکر ميکند سالکان آن راه را ذکر ميکند نتايج سلوک سودمندانه آنها را بيان ميکند. اين راه موعظه است.
آیت الله العظمی جوادی آملی بیان داشتند: جريان اين کلمه نوراني 113 از همين قبيل است. وقتي هم که ميخواهند آن نقصها را برطرف کنند تمام ضررهاي جانبي بيراهه رفتنها را برمیشمرند، حقالله را ترک کردن مشکلاتش چيست؟ حق جامعه را ترک کردن مشکلاتش چيست؟ حق خود نفس را ترک کردن مشکلاتش چيست؟ همه اينها را توضيح ميدهند و راهحل ذکر ميکنند. اين ميشود طبيب. اين طبيب هم در قسمتها زيباشناسي و صحتشناسي و سلائقشناسي طبيب است هم در تشخيص بيماريها و آثار زيانبار بيماري طبيب است.
ایشان بیان داشتند: اينکه حضرت درباره وجود مبارک پيغمبر فرمود «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»، نه يعني خود طبيب ميگردد و دور ميزند و سيار است، طب را دور ميدهد. اين «طب را درمان ميدهد» يعني چه؟ يک کسي که واعظ است اين طبيب روحاني است بايد طب خودش را درمان بدهد، نه خودش جابجا بشود. طب خودش را درمان بدهد چيست؟ گوشهاي از اين حرف را جناب سعدي متوجه شد و آن را به نظم و نصر درآورد. گفت انسان که حرف ميزند گاهي قدحش با مدح بايد همراه باشد تبشيرش با انذار بايد همراه باشد، اگر به بهشت وعده ميدهد از جهنم هم بترساند اگر از جهنم ميترساند به بهشت هم وعده بدهد، نه يک جانبه بترساند نه يک جانبه خوشحال بکند. طب را بگرداند. آن وقت مثال ميزند که جرّاح که هم رگزن است و هم مَرهمنِه. اين جرّاح طب را ـ طب را يعني طب را! ـ طب را دور ميدهد يک جا جرّاحي ميکند رگ ميزند خون ميآورد، در کنارش مَرهم مينهد که آن جرّاحي بطرف بشود.
ایشان سپس ادامه دادند: گاهي تندي کردن و از عذاب سخن گفتن، گاهي نرمي کردن و از بهشت سخن گفتن، اين ميشود طب را دور دادن، نه طبيب را. گاهي سختگيري گاهي نرمگيري است گاهي تندي گاهي کندي. گاهي تبشير گاهي انذار. گاهي تلخي، گاهي شيريني اين را ميگويند طب را دور دادن نه اينکه طبيب از جايي به جايي حرکت کند.
معظم له بیان داشتند: يک دعاي نورانياي حضرت امير دارد که کاملاً وضع خودش را تشريح ميکند. ميگويد خدايا ميگويد منِ محتاج مهتاجانه تو را ميخواهم. در يک جمله هم احتياج با حاء جيمي آمده هم اهتياج با هاء هبوض. اين مهتاج دوم که با هاء هبوض است يعني با هيجان يعني با اضطراب. منِ محتاج تو را مهتاجانه ميخواهم. با اضطراب ميخواهم، نه اينکه يک صفحه کتاب دعا را باز کنم به طور عادي با تو حرف بزنم. اين خواندن دعاست نه دعا خواندن! اين دعا را قرائت کردن است نه چيزي خواستن. يک آدم مضطر وقتي که از خدا چيزي ميخواهد با حال اضطرار ميخواهد يعني محتاجي که اين با حاء جيمي است، مهتاجانه با هاء هبوض، مهتاجانه با هيجان و با ناله و با گريه. اگر احتياج است همين است.