پایگاه اطلاع رسانی اسراء: دومین اجلاسیه از پیش نشست های پنجمین کنگره جهانی حضرت رضا(ع) 9 خرداد و همزمان با ایام دهه کرامت با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی در مشهد مقدس برگزار شد.
آیت الله العظمی جوادی آملی در این پیام ضمن گرامیداشت دهه کرامت اظهار داشتند: قرآن، کريم است و خوي فرشتگي به انسان ميدهد. ملکوت، کريم است، گرچه مُلک ممکن است کبير باشد. خداوند ما را به ملکوت دعوت کرده است؛ فرمود خليل خود را از ملکوت آگاه کردم و آگاه ميکنم: ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ او اهل رؤيت است چون من ارائه کردهام و شما اهل نظر هستيد چون من تنظير ميکنم و شما را دعوت به نظر ميکنم؛ نظريه بدهيد، نظريهپردازي کنيد تا به کرامت برسيد.
ایشان بیان داشتند: از ابن السکيت نقل شده است که از وجود مبارک امام رضا(عليه افضل صلوات المصلين) سؤال کرد: «فما الحجة علي الخلق اليوم»؛ در اين روزگار، حجت خدا بر مردم چيست، «فقال عليه السلام العقل»؛ عقل بهترين حجت است. عقل آن است که هم وهم را در درون عقال کند و هم خيال را در درون عقال کند، اگر عقل نظري است و هم شهوت را عقال کند و هم غضب را عقال کند، اگر عقل عملي است. هر دو نيرو را خدا به انسان داد، يک؛ هر دو در تدبير نفس انسانياند، دو؛ نفس اگر عاقل و بالغ و کامل باشد اين دو دبير را هدايت ميکند و راهنمايي ميکند، سه. دبير انديشه، عقل نظری است که با استدلال، فکر ميکند و وهم و خيال را کنترل ميکند و مدير انگيزه، عقل عملي است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان».
معظم له اظهار داشتند: دهه کرامت دهه علم امام رضا است؛ استدلالهاي رضوي احتجاجهاي رضوي، براهين رضوي! وقتي حضرت برهان اقامه ميکند ميفرمايد: «أَحْسَبُكَ ضَاهَيْتَ الْيَهُودَ»؛ مبادا گرفتار افکار اسرائيلي و امثال اسرائيلي بشوي؛ به يکي از اهل بحثش فرمود: «أَحْسَبُكَ ضَاهَيْتَ الْيَهُودَ»؛ گويا تفکرات اسرائيلي در تو پيدا شده است. اين تمثيل است و نه تعيين؛ يعنی مبادا تفکر غربي مبادا تفکر مادي مبادا تفکرات ديگر به حرم امن قلب تو راه پيدا کند!
متن کامل پیام معظم له بدین شرح است:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديّين و فاطمة الزّهراء سيّدة نساء العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
دهه کرامت را گرامي ميداريم. از شما بزرگواران اهل کَرم و کرامت حقشناسي ميکنيم و از برگزارکنندگان اين همايش کريمانه سپاسگزاريم و از ذات اقدس الهي به جهت اين مائده کرامت که به وسيله قرآن و عترت، بهره امت اسلامي و جهان بشريت کرده است سپاسگزاريم!
«کرامت» يک واژه عربي است و معادل فارسي ندارد. در لغت عرب، کريم، کبير، عظيم و مانند اينها، مرادف هم نيستند. در فارسي ما غالب اينها را با يک لغت معنا ميکنيم، ميگوييم بزرگ و بزرگوار. آنکه استخواندار و ريشهدار است، عرب از آن به عنوان عظيم ياد ميکند اما ما عظيم را بزرگ معنا ميکنيم، همان طور که کبير را بزرگ معنا میکنيم، در حالي که بين عظيم و کبير فرقهاست.
ذات اقدس الهي به اين اسمای حسنا مسمّاست و به اين اوصاف موصوف است. ذات اقدس الهي در سوره مبارکه «علق» که اولين بخش قرآن و اولين سورهاي از قرآن است که نازل شده است فرمود: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ٭ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾؛[1] يعني خداي اکرم تدريس ميکند، شما علم کرامت را از خدا ياد بگيريد. وقتي ميگويند در فلان مدرس فقيه تدريس ميکند يا طبيب تدريس ميکند يا مهندس تدريس ميکند يا اديب درس ميگويد؛ يعني درس فقه درس طب درس هندسه و درس ادبيات ميدهد. اگر خدا در قرآن فرمود اکرم تدريس ميکند يعني درس کرامت ميدهد. کرامت غير از علم است، کرامت غير از عدل است؛ جمع علم و عدل به اضافه صفات برجسته ديگر، زمينه شکوفايي کرامت را به بار ميآورد. قرآن کريم فرشتهها را به کرامت وصف کرد: ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[2]و اولين درس خدا و آخرين درس خدا و بين اول و آخر درس خدا کرامت است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾. اين تعليق حکم به وصف مشعر به عليت است؛ يعني او درس کرامت ميدهد.
قرآن، کريم است و خوي فرشتگي به انسان ميدهد. ملکوت، کريم است، گرچه مُلک ممکن است کبير باشد. خداوند ما را به ملکوت دعوت کرده است؛ فرمود خليل خود را از ملکوت آگاه کردم و آگاه ميکنم: ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[3] او اهل رؤيت است چون من ارائه کردهام و شما اهل نظر هستيد چون من تنظير ميکنم و شما را دعوت به نظر ميکنم؛ نظريه بدهيد، نظريهپردازي کنيد تا به کرامت برسيد.
درباره خليل حق فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ اين ﴿نُري﴾ فعل مضارع است و مفيد تدريج فعل و آينده است؛ فرمود تدريجاً ملکوت را به خليل خود نشان ميدهيم، بعد به ما فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾؛[4] شما چرا درباره ملکوت عالم نظريه نميدهيد، نظريهپردازي نميکنيد. اين نظر بايد به آن رؤيت ختم بشود. در تعبيرات فارسي ما، اين نگاه به آن ديدن ختم ميشود. هر نگاهي به ديدن نميرسد هر نظري به رؤيت نميرسد؛ اما بکوشيد در مکتب خداي اکرم شرکت کنيد، کريمانه حوزه را اداره کنيد، کريمانه دانشگاه را اداره کنيد، کريمانه نظام را اداره کنيد، کريمانه مسئوليت نظام را بپذيريد. معناي کرامت در اولين درس ذات الهي روشن شد و کرامت را عقل درک ميکند.
از ابن السکيت نقل شده است که از وجود مبارک امام رضا(عليه افضل صلوات المصلين) سؤال کرد: «فما الحجة علي الخلق اليوم»؛ در اين روزگار، حجت خدا بر مردم چيست، «فقال عليه السلام العقل»[5]؛ عقل بهترين حجت است. عقل آن است که هم وهم را در درون عقال کند و هم خيال را در درون عقال کند، اگر عقل نظري است و هم شهوت را عقال کند و هم غضب را عقال کند، اگر عقل عملي است. هر دو نيرو را خدا به انسان داد، يک؛ هر دو در تدبير نفس انسانياند، دو؛ نفس اگر عاقل و بالغ و کامل باشد اين دو دبير را هدايت ميکند و راهنمايي ميکند، سه. دبير انديشه، عقل نظری است که با استدلال، فکر ميکند و وهم و خيال را کنترل ميکند و مدير انگيزه، عقل عملي است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان».[6]
ابن السکّيت وقتي به امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) عرض ميکند حجت خدا بر مردم اين عصر چيست؟ فرمود «العقل». وقتي در بخش پاياني سوره «نساء» نظر میکنيد ميبينيد از منظر قرآن، عقل چقدر حرمت دارد! البته عقل؛ نه اينکه کسي مجاز باشد وهم خود را عقل بداند، نه کسي مختار باشد خيال خود را عقل بداند! خيالزدهها در فرهنگ قرآن کريم، «مختال» خوانده میشوند؛ گرچه باب تفعّل در قرآن نيامده اما افتعالش آمده است که خدا ﴿لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾.[7] خيالزدگان، عاقل نيستند، وهمزدگان، عاقل نيستند؛ وهم و خيال، رهزناند. دبير انديشه، عقل نظري است که جز استدلال، چيزي را به رسميت نميشناسد و مدير انگيزه، عقل عملي است که چيزي جز عدل و صلح و کرامت را به رسميت نميشناسد. آنکه عقل نظر است، وهم و خيال را عقال ميکند و اينکه عقل عمل است، شهوت و غضب را عقال ميکند.
در بخش پاياني سوره مبارکه «نساء» ميبينيد ذات اقدس الهي بعد از اينکه نام عدهاي از انبيا(عليهم السلام) را ميبرد بعد ميفرمايد ما انبيا فرستاديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾؛[8] اين ﴿بَعد﴾ ظرف است، يک؛ ظرف مفهوم ندارد، دو؛ اگر در مقام تحديد باشد مفهوم دارد، سه؛ خدا ميفرمايد من انبيا را فرستادم تا عقل در برابر من احتجاج نکند و نگويد ما که از اسرار عالم بيخبر بوديم، زشت و زيبا را نميدانستيم، حلال و حرام را نميدانستيم، در قيامت هم به من اعتراض نکند که ما نميدانستيم که بعد از مرگ چنين صحنهاي هست، تو که از همه اينها باخبر بودي و خبير مطلق بودي چرا راهنما نفرستادي.
در بخش پاياني سوره «نساء» ميفرمايد من پيامبران را فرستادم تا عقل در برابر خدا احتجاج نکند: ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾؛ اين عقل است! مگر اين عقل در هر حوزهاي يا در هر دانشگاهي پيدا ميشود؟!
فرمود من درس کرامت ميدهم و کوشش من اين است که شما را فرشته کنم.
تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک برگ توتست که گشتست به تدريج اطلس[9]
ما بر روي کره زمين فرشی گرانبهاتر از ابريشم نداريم؛ اين همان برگ توت است که به مدرسه رفته است و کِرم ابريشم از آن ابريشم درست کرد. چرا حوزه نبالد و به دنبال عقل و نقل نرود؟! چرا دانشگاه نبالد و به دنبال عقل و نقل نرود؟!
دهه کرامت دهه علم امام رضا است؛ استدلالهاي رضوي احتجاجهاي رضوي، براهين رضوي! وقتي حضرت برهان اقامه ميکند ميفرمايد: «أَحْسَبُكَ ضَاهَيْتَ الْيَهُودَ»؛[10] مبادا گرفتار افکار اسرائيلي و امثال اسرائيلي بشوي؛ به يکي از اهل بحثش فرمود: «أَحْسَبُكَ ضَاهَيْتَ الْيَهُودَ»؛ گويا تفکرات اسرائيلي در تو پيدا شده است. اين تمثيل است و نه تعيين؛ يعنی مبادا تفکر غربي مبادا تفکر مادي مبادا تفکرات ديگر به حرم امن قلب تو راه پيدا کند!
امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) بعد از اقامه براهين بر توحيد فرمود: «وَ ابنِ عليه ما عَلِمتَ صواباً»[11]؛ اين مبنا باشد اصل باشد، سپس مجتهدانه آنچه با اين اصل هماهنگ است را از اين اصل استخراج کن، يک؛ در دامنه اين اصل قرار بده، دو؛ تا علم تو شکوفا بشود، سه؛ اين ميشود: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ».[12] آنچه مرحوم ابن بابويه در کتاب شريف توحيد از امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) نقل کرد، درس حوزوي شاگرداني است که عميق فکر ميکنند که چه اصل باشد چه فرع باشد، راه اجتهاد چگونه است، چگونه فرع را در دامن اصل بپرورانند، چگونه اصل را سايهافکن قرار بدهند تا بشوند باسواد.
در بخشهاي ديگر هم فرمود ما اصولي را گفتيم: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع»[13].
در جريان امامت، طبق نقل مرحوم کليني و مرحوم صدوق، امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَد»[14]. اين است که بزرگان اهل حکمت مثل فارابی گفتند که معموره ارض يک امام ميخواهد[15]. اينکه درباره فارابي اين قدر با جلال و شکوه سخن گفته ميشود، اينها غالباً يا دائماً از وجود مبارک اهل بيت استفاده کردند.
امام ميفرمايد دنيا را يک امام اداره ميکند که انسان کامل است. جامعه بشري اگر نتواند بر اساس اصول انساني زندگي بکند يا جنگ جهاني اول و دوم است يا جنگهاي نيابتي سوره و يمن و ايران و امثال ذلک است. وقتي اين معموره ارض به خوبی اداره ميشود که امامي مانند امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) حکومت کند. فرمود «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَد»؛ همتا ندارد. اين مَثل اعلی، خليفه خدايي است که يگانه است: ﴿لا شَريک لَهُ﴾[16]. حتی اگر دو امام معصوم هم در يک زمان باشند، يکي بايد آرام باشد و ديگري رهبري کند، چه اينکه حسن و حسين(صوات الله عليهما) اين طور بودند.
به هر تقدير کرامت يعني فرشتهخوي شدن که سخن از اختلاس و نجومي نباشد، سخن از ستم و تجاوز و تعدي نباشد، سخن از جاهليت اولي و ثانيه نباشد، سخن از ترک ادب نباشد؛ اين معناي کرامت است. اين بحثها و پيشنشستها _انشاءالله_ مقدمهاي است براي کنگره عظيم و بزرگي که براي وجود مبارک امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) برگزار خواهد شد.
از همه شما حقشناسي ميکنيم، از دبير محترم، از دستاندرکاران محترم و از هر دانشور و دانشمندي که با ايراد مقال يا ارائه مقالت، بر وزن علمي اين نشست افزوده و ميافزايد، سپاسگزاريم و اجر همه بزرگواران را از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم! از خداوند سبحان مسئلت میکنيم ارواح شهدا را با شهداي کربلا محشور کند و پايان امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرمايد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سوره علق، آيات1ـ4.
[2]. سوره عبس, آيات15 و 16.
[3]. سوره انعام، آيه75.
[4]. سوره اعراف، آيه185.
[5]. الکافی، ج1، ص 25.
[6]. الکافي، ج1، ص11.
[7]. سوره لقمان، آيه18؛ سوره حديد، آيه 23.
[8]. سوره نساء، آيه165.
[9] . ديوان سنايي، قصيده شماره 90.
[10]. التوحيد (شيخ صدوق)، ص444.
[11]. التوحيد (شيخ صدوق)، ص432.
[12]. نهج البلاغه, خطبه1.
[13]. وسائل الشيعة، ج27، ص62.
[14]. الکافی، ج1، ص201؛ الامالی(شيخ صدوق)، ص677.
[15]. آراء اهل المدينة الفاضلة، ص122.
[16]. سوره انعام، آيه 163.