پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به همایش علمی نقش علوم انسانی اسلامی دیجیتال در پژوهش

18 12 2023 2121323 شناسه:

 پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همایش علمی نقش علوم انسانی ـ اسلامی دیجیتال در پژوهش صبح امروز (27 آذر ماه) در محل سالن همایش های بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار گردید.

در این همایش، پیام تصویری آیت الله العظمی جوادی آملی به مناسبت هفته پژوهش پخش گردید.

دانلود فایل تصویری

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمّة الهداة المهديّين و فاطمة الزّهراء(سلام الله عليهم أجمعين) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

مقدم شما علما فضلا اساتيد بزرگ و بزرگوار حوزه محققان مؤلفان و حقشناسان دين را گرامي ميداريم و از هفته پژوهش را به همه شما بزرگواران تهنيت عرض ميکنيم و آنچه آثار قلمي شما بزرگوران است إنشاءالله به بهترين وجه پاداش دنيا و آخرت بگيريد و نظام اسلامي با برکات علمي و عملي شما به مقصد نهايي خودش برسد.

جريان پژوهش را همراه با تعليم و تعلّم بر ما لازم کردند. يک بحث در اين است که انبياء آمدند معلم ما شدند «يعلمهم الکتاب و الحکمة» يک بحث در اين است که به ما نفرمودند همين که عالم شديد کفايت کنيد. همين که معلم شديد همان گفتهها را منتقل کنيد. بلکه وقتي به بارگاه ائمه(عليهم السلام) مشرف شديد خود آنها به ما آموختند که به پيشگاه آنها درخواست کنيم عرض کنيم «إنّي محقق لما حققتم و مبطل بما ابطلتم» اين جمله که در زيارت جامعه کبيره است گرچه به صورت خبر است، اما جملههايي که در زيارتنامهها هست در مناجات هست در ادعيه است، اينها جملههاي خبريهاي هستند که به داعي انشا القا ميشوند؛ يعني انسان به بارگاه امام هشتم(سلام الله عليها) که مشرف شد از آن ذات مقدس درخواست ميکند که به برکت الهي از خدا بخواهند که من محقق بشوم يک پژوهشگر بشوم که اين سه کار را بتواند بکنم: گذشتگاه ما چه فرمودند؟ آيندگان ما چه ميخواهند؟ من چگونه گذشته را حفظ کنم و تراث گذشته را حفظ بکنم و قابل عرضه نسل بعد بکنم و تحويل اينها بدهم؟

آنکه فقط گذشته را بلد است محقق نيست. آنکه ميخواهد براي آينده بدون سرمايه حرف بزند محقق نيست. محقق يعني اين اضلاع سهگانه را مجتهداً نه مقلداً، مجتهداً بداند. اين آرزوي حوزه و امثال حوزه است که به بارگاه امام مشرف ميشوند آن درخواست مغفرت و اينها هم سرجايش محفوظ است و اما آنکه حوزه و حوزوي از وجود مبارک امام هشتم و ساير ائمه(عليهم السلام) ميخواهند اين است که مجتهد باشند، يک؛ اجتهادشان تجزي نباشد، دو؛ اجتهادشان نظير سابقه فقها نباشد، سه.

خدا غريق رحمت کند بزرگان ما را که مال نسل قبلي بودند، اينها ميگفتند که اجتهاد در عصر ائمه(عليهم السلام) به حفظ اقوال بود. سرپرستي اصول نسبت به فروع و اينها را نداشتند.

 آنجا اصلي نداشتند فرعي نداشتند قواعدي نداشتند. فقاهت در آن روز فتواي امام بود، خيلي هم آسان بود مجتهد شدن.

اگر کسي در محضر امام(سلام الله عليه) باشد، اجتهادش خيلي آسان است اما الآن تلّي از شبهات، تلّي از اشکالات، ورود ضعاف و اقويا، پراکنده شدن اقويا اين است که بسيار دشوار است. الآن چارهاي جز شناختن اصول، شناخت فروع، سرپرستي و امامت يعني امامت، يعني اصول بايد امام فروع باشد. انسان بايد امامشناس باشد که کدام شيء قاعده است کدام شيء اصل است کدام شيء امام است تا فروعات که امتان اين اماماند به پيشگاه اين امام ببرد، او را سرفراز کنند، در سايه اين ميشود در فرع به اصل، اين ميشود اجتهاد.

اگر انسان اين چنين شد دعايش مستجاب است. اين ميشود «محقق لما حققتم» اما اگر حرفهاي گذشته را دارد براي آينده حفظ ميکند اين يک باربري است که مصرف اين گذشت يعني گذشت! مصرف اين حرفها گذشت. شما ببينيد براي ذات اقدس الهي وقتي تورات ميآورد وقتي انجيل ميآورد وقتي قرآن ميآورد يک سلسله اصول مشترک دارد که کم است. يک سلسله فروعات فراواني دارد که تغيير پيدا کرده است. هر عصري هر مصري هر نسلي خواستهاي دارد نيازي دارد و ذات اقدس الهي آنچه را که در تورات گفته، در انجيل نگفته است. آنچه که در تورات و انجيل گفته همانها را در قرآن نگفته است. اينها ميفرمايد که مهيمن يعني مهيمن! فرمود قرآن مهيمن بر تورات است، مهيمن بر انجيل است، هيمنه دارد، سلطنت دارد، امام آنهاست.

شما الآن که در حوزه و دانشگاه هستيد بايد مهيمن باشيد، وگرنه مصرف کننده هستيد. اين پژوهش نيست، اين مصرف کردن است. حرفهاي ديگران را ياد گرفتن و نقل کردن، اين حرکت هيمنه نيست، اين پژوهش نيست، اين مصرف کننده است. مصرف کردن کار مقلدان است. ما وقتي به حضور امام رسيديم، از ذات مقدس الهي به برکت ائمه ميخواهيم که نوآور باشيم. اگر انجيل بعد از تورات است حرفهاي تازه دارد و اگر قرآن بعد از آنهاست و هيمنه دارد ما هم حوزه ما بايد نسبت به حوزههاي گذشته هيمنه داشته باشد. دانشگاه ما نسبت به دانشگاه ديگر هيمنه داشته باشد.

ما بايد بفهميم که مجتهداً حرام نيست. حرفهاي تازه آوردن زشت نيست که اين قدر فرار ميکنيم ميگوييم همين مقدار درسي که خوانديم بس است. تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو! اگر حرفهاي تازه آورديم تازه اول زندگي ماست، وگرنه مصرف کننده ديگران هستيم، مصرف کننده دست چندم و فصل دهم و بيستم.

بنابراين به ما گفتند محقق باش. از نظر علمي بايد محقق باشيم. تازه اگر از نظر علمي محقق شديم، براي هدايت جامعه کافي نيست. بايد متحقق باشيم. چون مستحضريد که علم بدترين چيز است براي انحراف.

ما يک چشمي داريم که کارش ديدن است، يک گوشي داريم که کارش شنيدن است هيچ يعني هيچ! هيچ ارتباطي بين اينها نيست. ممکن است کسي بصير باشد سميع نباشد سميع باشد بصير نباشد. ائمه(عليهم السلام) آمدند يک قواشناسي کردند، يک نيروشناسي کردند، آنکه در رأس قرار دارد نفس است. اينکه در بخش جهانداني و جهانبيني قرار گرفته است که خوب ميفهمد هم بود و نبود را هم بايد و نبايد را، هم ميفهمد چه هست هم ميفهمد چه نيست، هم ميفهمد چه بايد هم ميفهمد چه نبايد، اما هيچ کاري از او ساخته نيست. اين بنام عقل نظري است. اين کار حوزه و دانشگاه است که هيچ کاري از او ساخته نيست.

آنچه که آدم ميسازد همين است که فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و الکتسب به الجنان» اين آن قدر امامت دارد رهبري دارد که بايدها را عمل ميکند نبايدها را طرد ميکند. خوبيها را ميگيرد بديها را طرد ميکند. اين ميشود امام.

اين حرفها بوسيدني است. اينکه ميبينيد ما حرم رفتيم در و ديوار را ميبوسيم براي اينکه اينها حرف تازه آوردند. فرمود به اينکه حوزه رفتي درس خوانديد مجتهد شديد يک علمي پيدا کرديد، اما اين ممکن است شما را به گودال بياندازد! مگر نخوانديد در قرآن که فرمود: «و جحدوا بها واستيقنتها انفسهم»؟ با اينکه صد درصد مطلبي براي يک عدهاي يقين است عمداً بيراهه ميروند!؟ هر جا پيغمبري آمد چندين متنبّي آمدند. چندين متنبّي در برابر انبيا آمدند. تمام اين انحرافها مال حوزه و دانشگاه است. تمام اين لغزشها مال حوزه و دانشگاه است.

آنکه از سجاده و نماز شب و دعاي کميل و زيارت و ناله و اشک برميخيزد همين است که فرمود «العلم بالعقل يعتقل» يعني عقل عملي اين کارش عقال کردن است. زانوبند دستش است جلوي اين علم و عالم را ميگيرد پايش را عقال ميکند که هر حرفي را نزن. اينکه قرآن فرمود «و جحدوا بها و استيقنتها» استيقن بالاتر و يقينيتر و قويتر از تيقّن است. فرمود صد درصد مطلب براي اينها روشن است اما بيراهه ميروند و راه ديگران را هم ميبندند. پس از حوزه بدون دين کاري ساخته نيست. دينشناسي غير از دينداري است. ما دو دستگاه کاملاً از هم جدا داريم. يک دستگاه جزم است و تصور است و تصديق است و عالمانه است و حوزه و دانشگاه شدن است. يک دسته عزم است و اراده است و ايمان. عزم يعني عزم. جزم يعني جزم. هيچ ارتباطي هم باهم ندارند فرمودند به اينک اينها صد درصد ميدانند که چه چيزي بد است و چه چيزي خوب است. اما عالماً عامداً بيراهه ميروند. اين همه مشکلات اختلاس و امثال ذلک روي همين است. کسي نيست که نداند اينها بد است. کسي نيست که نداند اينها جامعه را به زحمت انداختن بد است.

اينکه فرمود «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم» کار را به دست اين بايد بسپاريم؟ اينکه وجود مبارک موساي کليم به فرعون فرمود براي تو صد درصد مسلّم شد که حق با من است «لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات و الارض بصائر» فرمود براي تو مسلّم شد حق با من است شما ترديدي نداري. پس ميشود انسان صد درصد بداند که چه چيزي بد است و عمل نکند به حق، و عمل بکند طبق آن بد، چون کاملاً مرزها جداست.

اما روح اگر قوي باشد و امامت خوب داشته باشد رهبري خوب داشته باشد، اين علم را اين جزم را در خدمت عزم قرار ميدهد فرمود «بالعقل يعتقل العلم» با اين عقل عملي دست و پاي اين علم را عقال ميکند که بيجا حرف نزند، بيجا چيز ننويسد. تا علم حوزه با دين حوزويان عقال نشود مشکل داريم. تا علم دانشگاه با ايمان دانشگاهيها عقال نشود مشکل داريم پژوهش يعني اين، نه پژوهش يعني فهميدن. چه کسي نوشته؟ چه کسي حاشيه نوشته؟ چه کسي بالا کرده چه کسي پايين کرده؟ فرمود «بالعقل» اين حرفها بوسيدني نيست؟

ما اگر حرم ميرويم در و ديوار را ميبوسيم براي اين حرفهاي تازه است. ما خيال ميکنيم حوزه براي ما کافي است، دانشگاه براي ما کافي است.

ما يک جزم داريم که اين ميتواند بسازد و ببافد که «زيد قائمٌ» با اينکه ميداند نشسته است. چرا؟ براي اينکه اين عقل نظري کارش جزم است اين کاري به بد و خوب ندارد، کاري به حلال و حرام ندارد. آنکه عزم دارد عقل عملي است مرزشان کاملاً از هم جداست.

آدم ميتواند يک چيزي را که صد درصد براي او ثابت شده حق است بر خلاف عمل بکند. زيرا آنکه عمل ميکند تصميم ميگيرد، عزم يعني عزم. آن يک چيز ديگري است. اين نام شريفش عقل عملي است. اين عقل نظري است، عقل نظري هم بود و نبود را خوب ميفهمد که مال حکمت و فلسفه و اينهاست هم بايد و نبايد را خوب ميفهمد که مال فقه و اخلاق و اينهاست هم در فهم بايد و نبايد مجتهد ميشود هم در فهم بود و نبود

اما حالا من بايد تصميم بگيرم انجام بدهم يا انجام ندهم! اينکه به امام عرض ميکنيم توفيق بدهيد که من «محقق لما حققتم و مبطل لما ابطلتم» اگر اين شد، إنشاءالله جمله سوم هم عملي ميشود «و محتمل لعلکم» «محتمل» جمله خبريه است به داعي انشا است همه اين جملههاي زيارت و ادعيه و اينها جمله خبريهاي است به داعي انشا القا شده است. «محتمل» نه يعني احتمال بدهم. يعني بيايم حمل بکنم. مگر شما نفرموديد که ما يک سلسله علوم ويژه داريم؟ هر کسي لايق نيست و بعضي لايق هستند و اين علم ويژه ما را فقط ملائکه و انبيا حل ميکنند! بعد فرمود غير از ملائکه و انبيا، «عبد امتحن الله قلبه بالتقوي»، ما اميدواريم به برکت شما جزء بندگاني باشيم که علم ويژهاي که ملائکه حمل ميکنند ما حمل بکنيم «و محتمل لعلمکم».

مگر نفرمود که «إن لنا علم لا يحتمله الا ملک مقرب أو نبي مرسل أو عبد المتحن الله قلبه للتقوي»؟ ما هم آمديم که دعاهاي ما مستجاب بشود درباره جامعه ما ملت ما مسئولين ما، آنها سرجايش محفوظ است. هم آمديم که محققانه برگرديم. آن علومي که در جاهاي ديگر نيست و فقط در حرمهاي شماست آن را به ما بدهيد. اين جمله خبريهاي است که به داعي انشا القا شده است يعني آنکه شما فرمودي «لا يحتمله الا عبد امتحن الله قلبه للتقوي» آن بايد باشد اين ميشود پژوهش وگرنه آن پژوهشهاي قبلي امر حوزه بود. ساليان متمادي نهايه مرحوم علامه در اصول ميخواندند بعد کمکم قوانين پيش آمد و صاحب معالم. صاحب معالم پيش آمد و آن نهايه علامه رخت بربست و قوانين. بعد کمکم فصول آمد و فصل هم چند مدتي رواج داشت و بعد مال آقاي مظفر(رضوان الله عليهم اجمعين) پيدا شد. اينها تغيير است. اينها کارهاي ساده روزانه است. اينها را که نميگويند پژوهش.

اگر کسي به جايي رسيد که در برابر امام رضا بگويد «إني محقق لما حققتم» بعد بگويد «محتمل لعلمکم» او لياقت دارد که جزء پژوهشگرها باشد چون چيزي را ميخواهد پژوهش کند که گيرش بيايد که در جاي ديگر نباشد. اين علومي که در جاي ديگران فراوان است، ريخته است اصلاً. اين علومي که در حوزه است ريخته است. علومي که در دانشگاه است ريخته است. ميليونها نفر همين درسها را بلد هستند ميليونها نفر هم آن درسهاي دانشگاهي را بلد هستند. الآن رفته به زير آورد چرخ نيلوفري را! الآن مثل اينکه مسافر روزانه پياده ميکنند از زمين به آسمان از آسمان به زمين ماهواره ميبرند اينها رفت و آمد دارند. اما همينها که آسمان را وجب به وجب شناختند زمين وجب به وجب شناختند روزانه مسافر ميبرند و ميآورند در قيامت کور محشور ميشوند «و نحشره يوم القيامة اعمي».

در پايان سوره مبارکه «طه» دارد که اين اعتراض ميکند «رب لم حشرتني اعمي» چرا مرا کور محشور کردي؟ «و قد کنت بصيرا» من که در دنيا چشم داشتم. فرمود: «کذلک». «کذلک يعني کذلک»! يعني تو چشم نداشتي. کور بودي الآن هم کوري. زمين را وجب به وجب ديدي اما زمينساز را نديدي. گفتيم «أ فلا ينظرون الي الابل کيف خلقت» که نديدي. «و الي السماء کيف رفعت» که نديدي. «و الي الارض کيف سطحت» که نديدي. «و الي الجبال کيف نصبت» که نديدي. اينها پس کور هستي.

عرض کرد «رب لم حشرتني اعمي و قد کنت بصيرا» فرمود «کذلک» يعني همين جور بودي. خيليها ممکن است در حوزه باشند در دانشگاه باشند کور محشور بشوند. اگر ما طوري بوديم که کار اويش قرن از ما ساخته بود، اين جهان ما اصلاح بود، نظام ما اصلاح بود. نه بيراهه ميرفتيم نه راه کسي را ميبستيم.

پس اين پژوهشهاي عادي اينها آن رديفهاي خيلي نازل نازل نازل است که از ما اينها را نخواستند اينها مقدمات کار است. يک پژوهش که انسان بتواند در برابر امام بگويد «إنّي محقق لما حققتم و مبطل لما ابطلتم و محتمل لعلمکم» انبيا آمدند هر کدام که آمد کتاب آورد، اما ما کتابي داريم که هيمنه دارد. اگر هيمنه دارد ما اهل اين کتابيم بايد ما مهمين بر ملل ديگر باشيم. آن وقت خداي ناکرده در صف ديگر قرار بگيرم که نميشود.

اما اين همه حرفها زمينه است براي اينکه ما سرمايه داريم، يک؛ ميتوانيم از اين سرمايه استفاده کنيم، دو؛ و اين سرمايه ما سرمايه علمي از يک سو و سرمايه عملي است از سوي ديگر و اين کلام بوسيدني امام فرمود که «بالعقل يعتقل العلم» اول فرمود «علينا القاء الاصول و عليکم التفريع» شما شاگرد باشيد حرفهاي اين و آن را ياد بگيريد صاحب جواهر اين را گفته و فلان کس اين را گفته، اين هنر نيست. اگر صاحب جواهر شدي اگر شيخ انصاري شدي، نيمه هنر است. تازه نيمه هنر است. اما فرمود اگر آن عقل عمليتان فعال بود، که اين علم را عقال کرد، نگذاشت بيجا حرف بزنيد، عليه کسي حرف بزنيد، آبروي کسي را ببريد، کسي را تحقير بکنيد و اين را نردبان قرار بدهيد براي مراتب بالاتر، «بالعقل يعتقل العلم».

اول فرمود «علينا القاء الاصول و عليکم التفريع» الا و لابد بايد مجتهد باشيد. مقلد شدي، کاري از تو ساخته نيست، عوام هستي. اگر مجتهد شدي، تازه اين را که سرکشي ميکند بايد با عقل عملي عقال کني. نه بيراهه بروي نه راه کسي را ببندي «بالعقل يعتقل العلم» يعني علم چموشي ميکند اينکه حضرت به آن شتربان فرمود «اعقل و توکل» ديگران گفتند با توکل زانوي اشتر ببند همين است. اين هوس ما عقال ميخواهد آن هواي ما عقال ميخواهد، اين غرور ما عقال ميخواهد اين را فرمود با عقل عملي کمترين که يافت ميشود اين عقل عملي است. بين جزم و عزم هم کاملاً فرق است. آنکه بايد عزم داشته باشد چيز ديگري است اينکه بايد جزم داشته باشد اين آسان است برايش. اين دروغ گفتن فعل است اين عقل عملي که ندارد چون عقل عملي ندارد وهم و خيال بجاي او نشسته است. علم را عقل نظري دارد عقل نظري ميگويد زيد غايب نيست، تحقيق کرده ديده که ايستاده نيست، اما عقل نظري بيچاره که دروغ نميگويد. دروغ فعل است. اين کذب فعل است، اين مال عقل عملي است. چون عقل عملي نيست و وهم بجاي او نشسته خيال بجاي او نشسته «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم» بجاي او نشسته، به تعبيري موساي کليم(سلام الله عليه) عالماً عامداً اين شخص دروغ ميگويد! چون عقل عملي نيست، وهم و خيال و اماره بالسوء اينجا نشسته است.

اين اماره بالسوء الآن دارد دروغ ميگويد که اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت خونهاي پاک شهداء نظام ما جامعه ما حوزه ما ايران اسلامي ما را در سايه ولياش حفظ بکند. خطر غزه را به صهيونيسم برگرداند. خطر خاورميانه را به صهيونيسم برگرداند خطر اين منطقه را به آمريکاي پليد برگرداند و اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري حفظ بکند و از همه شما محققان و پژوهشگران حقشناسي ميکنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که به همه شما آثار قلمي شما و قدمي شما خير دنيا و آخرت بدهد. همه کساني که با شما همکاري ميکنند در پژوهشهاي حوزه در شعب گوناگون حوزه مشمول عنايت ويژه ولي عصر قرار بدهد.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات