پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به هفتمین همایش ریحانة النبی

01 01 2024 2158454 شناسه:

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: هفتمین دوره همایش ملی  ریحانة النبی و اولین دوره همایش رسالة الحقوق، روز دوشنبه (11 دی 1402) در محل مرکز اسلامی فاطمیه شهرستان مهر استان فارس با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی برگزار گردید.

آیت الله العظمی جوادی آملی در این پیام اظهار داشتند: جريان ريحانة النبي(صلوات الله و سلامه عليهما) باعث شده است که رسالة الحقوق وجود مبارک علي بن الحسين امام سجاد هم مطرح بشود، چون آنچه که از اين دوده طيب و طاهر و اسره طيب و طاهر مطرح ميشود به برکت خود پيغمبر و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است.

معظم له بیان داشتند: رسالة الحقوق وجود مبارک امام سجاد مانند رسالههاي ساير ائمه، رسالههاي تأسيس و بنيادي است. گذشته از اينکه حق را در مقابل تکليف ميدانند، اگر يک کسي حقي داشت طرف مقابل مکلف است که در برابر اين حق حرمت بنهد و هرگز حق، يکجانبه نيست، ديد اينها ديد جهاني است. حق بنده بر خدا و حق خدا بر بنده. مستحضريد کسي بر خدا حق ندارد تمام اين بحثهايي که «حقٌ علي الله» است يا «حقٌ علي الله» که در روايات آمده است اينها مربوط به فعل حق و فيض حق است نه ذات حق. ذات اقدس الهي هم منزه از آن است که کسي آن را بشناسد و بفهمد و هم برتر از آن است که مورد حق يا تکليف قرار بگيرد.

دانلود فایل تصویری

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمّة الهداة المهديّين و فاطمة الزّهراء نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما علما دانشمندان خردمندان نخبگان و بزرگواران ريحانة النبي را گرامي ميداريم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميشود سعي بليغ بنيانگزاران و مؤسسان اين ريحانة النبي مقبول پروردگار باشد و همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت يا سرودن شعر و مانند آن بر وزن علمي اين مؤسسه افزوده و ميافزايند ذات اقدس الهي به احسن وجه بپذيرد و به برکت آن بانوي دو عالم ذات اقدس الهی نظام ما کشور ما ملت ما مملکت ما را در سايه ولياش حفظ بشود.

جريان ريحانة النبي(صلوات الله و سلامه عليهما) باعث شده است که رسالة الحقوق وجود مبارک علي بن الحسين امام سجاد هم مطرح بشود، چون آنچه که از اين دوده طيب و طاهر و اسره طيب و طاهر مطرح ميشود به برکت خود پيغمبر و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است.

رسالة الحقوق وجود مبارک امام سجاد مانند رسالههاي ساير ائمه، رسالههاي تأسيس و بنيادي است. گذشته از اينکه حق را در مقابل تکليف ميدانند، اگر يک کسي حقي داشت طرف مقابل مکلف است که در برابر اين حق حرمت بنهد و هرگز حق، يکجانبه نيست، ديد اينها ديد جهاني است. حق بنده بر خدا و حق خدا بر بنده. مستحضريد کسي بر خدا حق ندارد تمام اين بحثهايي که «حقٌ علي الله» است يا «حقٌ علي الله» که در روايات آمده است اينها مربوط به فعل حق و فيض حق است نه ذات حق. ذات اقدس الهي هم منزه از آن است که کسي آن را بشناسد و بفهمد و هم برتر از آن است که مورد حق يا تکليف قرار بگيرد.

فيض خدا و فعل خدا تقابل دو جانبه دارد؛ حق بر خدا و حق از خدا. اين دو جانبه است. اول وجود مبارک امام سجاد از اينجا شروع کردند که انسان بايد بنده خدا باشد و ذات اقدس الهي «خواجه خود سمَت بندهپروري داند».

يک ريشه تحقيقي در کلمات نوراني ائمه(عليهم السلام) فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) هست که آنها روي ريشهاي سخن گفتند. اگر جامعه را خواستند تربيت کنند، تربيت جامعه در سايه تربيت افراد است و اگر فرد را خواستند تربيت کنند با مسائل اخلاقي گفتن و موعظه مشکل حل نميشود. قسمت مهمّش با مسئله معرفت نفس است. در معرفت نفس ائمه(عليهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک امام سجاد به انسان ميگويد که اي انسان، شما يک کشور جامع الشرايطي هستيد که معادن از خودت، درآمد از خودت، کسب از خودت، جلال و شکوه خودت، تو يک کشوري هستي و نه يک فرد، اين يک.

اگر کشوري هستيد امام ميخواهيد رهبر ميخواهيد، اين دو. تو دهها قوه علمي و عملي داري، به تکتک يعني تکتک! به تکتک ما فرمودند توي انسان يک کشوري، تو اگر بخواهي با موعظه و اخلاق و آدم خوب باش و پرهيزکار باش، اين يک آدم متوسطي در ميآيد. اگر بخواهي حکيم بشوي بزرگوار بشوي هم خودت را تربيت کني هم جامعه را تربيت کني بشوي شاگرد ريحانة النبي بايد بفهمي که چگونه کشور را اداره کني.

اولاً شما دستگاه ظاهري فراواني داري، چشم داري، گوش داري، اينها که معلوم است. اينها را هم در دانشگاه ميخوانيد، هم در جاهاي ديگر. در درون خودت واهمه داري، خيال داري، اينها را هم تا حدودي ميفهمي. اما خيال ميکني علم امام توست. تو بدون امام نميتواني زندگي کني. امام جامعه کيست؟ علم و دانش است؟ دانشگاه است حوزه علميه است؟ يا هيچ کدام؟ آيا امام جامعه حوزه علميه است؟ نه. آيا امام افراد درسخوانده دانشگاه است؟ نه. «نه» يعني چه؟ يعني علم هيچکاره است. علم چه علم حوزوي چه علم دانشگاهي يک چراغي است. بله، چراغ است. اما با چراغ که کسي به مقصد نميرسد. يک چراغباني بايد باشد اين سراج را به صراط منتهي کند. به اين چراغ بفهماند  تو نوري از نور هيچ کاري ساخته نيست. نور بايد راه را نشان بدهد، تا راهي آن راه برود و به مقصد برسد. آنکه راه را ميبيند به وسيله نور حوزه نيست. دانشگاه نيست يک چيز ديگري است.

تا نبيند نميرود و تا نرفته است ابن السبيل است و در راه مانده است.

 

آن را امام مشخص کرده است. فرمود ما يک عقلي داريم که اين عقل فرمانرواي مطلق است در حوزه، فرمانرواي مطلق است در دانشگاه. هر جا علم است و دانش است و فلسفه است و حکمت است و فقه است و اصول است کار عقل است. عقل نظري است. عقل نظري به درد حوزه ميخورد که اين شده مرجع، شده عالم، شده استاد. عقل نظري به درد دانشگاه ميخورد که اين شده استاد. اما هيچ يعني هيچ! از علم به هيچ وجه کاري ساخته نيست.

يک چيزي است بنام عقل که اين عقل را امام(سلام الله عليه) فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[1] اين عقل دست و پاي علم را عقال ميکند که بيراهه نرود و راه کسي را نبندد. تمام اين حرفهاي باطل و شبهههاي باطل از حوزه است و دانشگاه. تمام اين مذهبهاي جعلي و مکتبهاي جعلي و ايسم و ايست جعلي از حوزه است و دانشگاه. اين عقل امام فرمود: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَلُ»،[2] اين علم چموش است هر جا پيغمبر آمد متنبياش کم نبود. آمار متنبيها کمتر از انبيا نبود. اين همه اختلاسهايي که ميبينيد محصول علم است که چگونه غارت بکند و چگونه روي ميز بگذارد و چگونه زير ميز بگذارد. اين علم است که کشور را به اين صورت درآورده است حالا يا حوزه است يا دانشگاه.

امام(سلام الله عليه) فرمود: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَلُ»، عقل يعني عقل! دست و پاي اين علم را عقال ميکند که حالا فهميدي درست راه برو. «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَلُ»، اين را عقل گفتند براي اينکه عقل عملي است. آن را عقل گفتند براي اينکه دست و پاي وهم و شک را ميبندد عالم ميشود بسيار خوب! با علم، انسان ممکن است کالاي بيشتري را سرقت کند. از علم به تنهايي تا عقال نشود دست و پايش بسته نشود کاري ساخته نيست.

شما در قرآن کريم ميبينيد که صريحاً خدا فرمود که ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ،[3] «استيقن» قويتر و يقينيتر و عالمتر و محققتر از «تيقّن» است باب استفعال اين است. يعني اينها يقين دارند صد درصد که چه چيزي حق است. اما همينها که يقين دارند بيراهه ميروند و راه ديگران را ميبندند. جحد يعني انکار. چگونه ميشود که انسان صد درصد ميداند که اين يقين است ولي بيراهه ميرود؟ ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا، يعني انکار کردند اما يقين دارند.

وجود مبارک موساي کليم به فرعون ملعون فرمود که ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ؛[4] شما  گفتي مسابقه، گفتيم بسيار خوب! گفتي مناظره، گفتيم بسيار خوب! گفتي همه سحّار جمع بشوند، گفتيم بسيار خوب! ما هم مسابقه کرديم عصا انداختيم آنها هم رفتند. براي تو مسلّم شد صد درصد مسلّم شد که حق با من است پس چرا بيراهه ميروي؟ ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ، صد درصد يقين داري.

بنابراين بايد بدانيم که حوزه ممکن است صد درصد يقين داشته باشد چه چيزي حق است، بيراهه برود! دانشگاه صد درصد يقين داشته باشد و بيراهه برود! آن سحر است و نماز جماعت است و دعا است و زيارت است و گريه است و اشک است که دست و پاي اين علم را عقال ميکند. اين با عقل عملي ساخته است و دستگاه ما کاملاً از هم جداست. همانطوري که چشم از گوش کاملاً جداست. دست از پا کاملاً جداست. واهمه از خيال کاملاً جداست. آنکه رهبري همه قوا را به عهده دارد  امام اين مملکت است.

اين کشور کوچک اگر اصلاح بشود «گر شود دشمن دروني نيست، باکي از دشمن بيروني نيست».[5] فرمود اولاً شما امام نداريد. با چه چيزي ميخواهي خودت را اداره کني؟ با حوزه؟ نميشود. با چراغ نميشود. حوزه کارش چراغ است. دانشگاه کارش چراغ است. شما صراط ميخواهيد. اين بايد جوري نگهداري که صراط را ببيني و بروي.  ما يک جزم داريم که محصول حوزه و دانشگاه است.

يک عزم، عزم يعني عزم! اين در حوزه نيست، اين در دانشگاه نيست. عزم مال عقل عملي است که در کنار سجاده و ناله و اشک پيدا ميشود.

«گفت آنکه يافت مي نشود آنم آرزوست».[6] فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، اين عقل بايد دست و پاي اين علم را عقال کند که اولاً چموشي نکند، يک؛ جاهاي ديگر را نشان ندهد، دو؛ اين چراغ دست آدم است اين همه راهها را نشان ميدهد که آن باريکه را برويد، آن دو راه را برويد، آن سه راهه را برويد، اما برنميگردد آن صراط مستقيم را نشان بدهد. اين عقل عملي با يک تشر به عقل نظري ميگويد که چراغ را درست نگه دار. چرا آنها را نشان ميدهي؟ آن طرف را چرا نگاه ميکني؟ آنجا که راه نيست. اين سوراخ و سمبهها را چرا نشان ميدهي؟ آن راه گريز را چرا نشان ميدهي؟ آن زيرميزي و روميزي را چرا نشان ميدهي؟ آن اختلاس را چرا نشان ميدهي؟ آن عدل را نشان بده. آن را نشان بده.

اگر آن را نشان داد، اين از «الصراط مع السراج» و  «السراج مع الصراط» اين دو تايي باعث ميشود که بشود عالم باعمل. آن وقت ميشود شاگرد امام سجاد.

حوزه کارش سراج است، دانشگاه کارش سراج است اما سحر و ناله و گريه و اشک و نماز و روزه و عبادت کارش صراط است. آن وقت انسان نه بيراهه ميرود نه راه کسي را ميبندد. ما خيال ميکنيم همين که انسان وارد حوزه شد و به جايي رسيد، اين کاري است. نخير، اين چراغ خوبي است بله. اين نوراني مثل آفتاب است بله. اما آفتاب را ما براي همه جا نميخواهيم. آفتاب را ميخواهيم که راه را نشان بدهد. اگر راه را نشان داد به مقصد ميرسيم.

وجود مبارک امام سجاد آمده بررسي کرده که در درجه اول توحيد است که به او معتقد باشيد و عقد ببنديد و گره ببنديد به عبادت او. بعد حقوق فراواني ذکر کرده از داخل و خارج. فرمود با جامعه  عقد اخوّت ببنديد. با آشنا و بيگانه با مسلمان و کافر کساني که داخله اسلاماند در داخل کشور شما هستند، مسلماناند علوياند

حسنياند حسينياند، اينها بزرگانشان را پدرانتان بدانيد، همسالانتان را برادرانتان بدانيد، کوچکها را فرزندانتان بدانيد.

کفاري که در مملکتاند معاهد هستند اگر با اينها بد کردي به من بد کردي! اين حرف بوسيدني نيست؟ اگر اين فکر جهاني باشد، ما در شرايط کنوني غزه داريم؟ ما تحريم داريم؟  

اينها آمدند قرآن متحرک شدند.

در قرآن کريم فرمود بسيار خوب! بعضي کافرند کافر باشند. ولي با کافر ميشود زندگي کرد. اما با کسي که عهدشکن باشد، پيمانشکن باشد، امضاي خودش را به رسميت نشناسد نميشود با او زندگي کرد. نفرمود اينها بد هستند نميشود با اينها زندگي کرد، «إنّهم لا إيمان لهم»، ما چنين چيزي در قرآن نداريم که چون کافرند نميشود با اينها زندگي کرد! فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ،[7] أيمان يعني أيمان! يعني اينها امضاء، تعهد، کنوانسيون، اينکه برجام را پاره ميکند با او چگونه ميتوانيم زندگي کنيم؟ فرمود اينها زير بار امضايشان نيستند. با کافر کاملاً ميشود زندگي کرد. نفرمود «إنّهم لا إيمان لهم» چون کافرند! فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ، سوگندشان، امضايشان، تعهدشان، کنوانسيونشان، روابط بينالمللشان هيچ اعتباري ندارد. چگونه ميخواهي با اينها زندگي کني؟

اگر ميبينيد ما حرم رفتيم در و ديوار را ميبوسيم، براي اينکه اينها حرفهايي زدند که نه قبل از 1400 سال خبري بود نه الآن خبري هست.

فرمود بايد امضا کردي پايش بايستي. نگفت به عهده خودت وفا بکن، بالاتر از اين و دقيقتر از اين حرف زد. گفت مؤمن را ميخواهي بشناسي، خانه مؤمن را ميخواهي، کارگاه مؤمن را ميخواهي بشناسي، رفت و آمد مؤمن را ميخواهي بشناسي، آدرس بدهم که مؤمن کجاست؟ «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»[8] پاي امضايش ايستاده است. اين حرف بوسيدني نيست؟ يک وقت است ميگويد که «اوفوا بالشروط» تکليف است. اما ميخواهد بگويد شناسنامه مؤمن را ميخواهي؟ مسلمان کجا زندگي ميکند؟ پاي امضايش. اين حرف بوسيدني نيست؟ جامعه را اين زنده ميکند. روابط بينالملل را اين زنده ميکند.

اگر يک کسي برابر آيه سوره  «جاثيه» اينجور ميانديشد

ميگويد: ﴿حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر،[9] اين با يک مثلث دارد زندگي ميکند. ميگويد غير از دنيا خبري نيست

و غير از مرگ و زندگي هم خبري نيست و طبيعت است که مرگ و زندگي است. اين را در سوره «جاثيه» فرمود اينها اشتباه ميکنند: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ، دنياي بيآخرت ميشود لغو. يعني هر کسي هر چه کرد کرد؟ فرمود من که دنيا را آفريدم بازيگر نيستم دنيا دار کار و تلاش و کوشش و آزادي است اما يک محکمهاي هست يک حسابي هست يک کتابي هست. امروز اگر غزه است، فردا قضاي الهي است.

فرمود ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ،[10] يک؛ مرگ و زندگي ريخته نيست که هر کسي بگيرد: ﴿يُحْيي‏ وَ يُميتُ[11] اين دو؛ بعد از دنيا آخرتی است که يوم الحساب است، اين سه.

الآن بيان نوراني امام سجاد اين است که شما بايد براي خودتان يک امامي داشته باشيد. يک شناسنامه بايد داشته باشيد که من حرف چه کسي را گوش بدهم؟ من آنچه که در حوزه و دانشگاه خواندهام را بايد گوش بدهم يا آنچه را که عقلي که فطرت من است خلقت من است خالقم به من داد او را زنده کرد در درون من به عنوان حجة الله گذاشت، با او بايد خودم را زنده کنم؟ فرمود اين را امام قرار بده، اين دست و پاي حوزه و دانشگاه را عقال ميکند. وقتي عقال کرد، شما هم سراج داريد هم صراط داريد، حُسن دنيا  داري حسن آخرت  

لذا فرمود که با افراد جامعه مثل افراد خانواده خودت عمل کن. با کفار جامعه که معاهد هستند مثل برادر ديني خودت عمل بکن. بالاخره اين در کشور شما دارد زندگي ميکند، قانون شما را پذيرفته ماليات به کشور ميدهد، امنيت شما را پذيرفته، زير چتر شما دارد زندگي ميکند، نشد که شما حساب قيامت را اينجا جاري کني.

پس بنابراين اولين وظيفه هر کسي چه در ريحانة النبي(صلوات الله و سلامه عليها) و چه در جاهاي ديگر ما بايد براي خودمان امام بشناسيم. ما بالاخره يک بايد باشد که رهبري همه شؤون را داشته باشد. دانشگاه رفتن و حوزه علميه رفتن نعمت خوبي است چراغ خوبي است. اما اين چراغ را به دست چه کسي بدهيم؟ چه چيز را نشان بدهد؟ کجا را نشان بدهد؟ تا برابر آنچه که او نشان داد همان راه را برويم اين را بايد به دست عقل عملي بدهيم. اين را هم ذات اقدس الهي به همه ما عطا کرده است.

پس بنابراين فرمود جامعه شما وقتي طيب و طاهر است که اعضاي جامعه را مثل اعضاي خانواده خودت بدانيد. جامعه شما وقتي طيب و طاهر است که کفار يا کسي کمونيست است بسيار خوب! عقيده ندارد بسيار خوب! آن بگذاريد به حساب ذات اقدس الهي. ولي در دنيا با او بد نميکنيد. منتها او هم در حد يک کافري است که کافر حربي نباشد البته. به نظام آسيب نرساند.

اما خواهران ما، دختران عزيز ما، بدانند که اگر چنانچه قرآن کريم فرمود مواظب محرم و نامحرم باشيد مواظب حجاب باشيد اينها به نفع خود ماست. اينطور نيست که يک تکليفي باشد آنها که زمام را به دست عقل عملي دادند گفتند ما مشرّف ميشويم. نه مکلّف. اين جشن تشريف را که ابن طاووس و ديگران ابداع کردند از همين راه است. اينها گفتند ما که سنّمان به بلوغ رسيده است مشرف شديم، براي اينکه خداي سبحان تاکنون به ما نميفرمود «يا ايها الذين امنوا» فلان کار را بکنيد. از امروز به بعد به ما ميگويد «يا ايها الذين امنوا». وقتي خدا با ما سخن ميگويد از اين شرافت بهتر چيست؟ تکليف تشريف الهي است. اينطور نيست که حالا اگر کسي يک جاي اختلاسي ديدند يا يک بدي ديدند يا بيعرضگي ديدند يا فلان و امثال ذلک، دست از حجاب خودش بردارد، دست از جلال و شکوه خودش بردارد. راه فاطمه راه مستقيم است.

شعرا و سرايندگان هم إنشاءالله کوشش بکنند در عظمت و جلال و شکوه اين حضرت و دودمان او و زينب کبري «عقلية العرب» و اينها سخن بگويند. اينکه ميبينيد آثاري از حضرت کم است براي اينکه عمر شريفش کوتاه بود. ديگران دستشان را بستند نگذاشتند وگرنه آن خطبهاي که قبلاً به عرضتان ميرسيد که «خلق الاشياء لا من شيء» آن معجزه است.

من مجدداً از بنيانگزاران و از مديران و از مدبّران و از مؤسسان اصلي اين ريحانة النبي حقشناسي ميکنيم و از تمام بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين مؤسسات علمي و جشنوارهها افزوده و ميافزايند حقشناسي ميکنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که نظام اسلامي را در سايه ولياش تا ظهور آن حضرت حفظ بفرمايد و همه ما را خدمتگزاران اين نظام قرار بدهد امت اسلامي را ايران عزيز را ايراني عزيز را و همه علاقمندان را در سايه قرآن و عترت حفظ بفرمايد. شهداي ما، شهداي انقلاب، شهداي غزه و همه شهداي اسلام را با شهداي کربلا محشور بفرمايد و اين نظام را به دست صاحب اصلياش وجود مبارک ولي عصر بيش از پيش احيا بفرمايد.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1]. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص11.

[2]. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏1، ص62.

[3]. سوره نمل، آيه14.

[4]. سوره اسراء، آيه102.

[5]. هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب, دفتر اوّل، بخش35.

[6] . مولوي، ديوان شمس، غزل شماره441؛  «گفتند يافت مي‌نشود جسته‌ايم ما ٭٭٭ گفت آنک يافت مي‌نشود آنم آرزوست».

2. سوره توبه، آيه12.

[8]. تهذيب الاحکام، ج7، ص371.

[9]. سوره جاثيه، آيه24.

[10]. سوره ملک، آيه2.

[11]. سوره بقره، آيه258.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات