پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همزمان با سالروز مبعث پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، آیین عمامه گذاری جمعی از طلاب به دست مبارک حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در محل دفتر معظم له برگزار گردید.
آیت الله العظمی جوادی آملی در سخنانی بیان داشتند: سراسر جهان تجلی خداست، منتها هر کدام دارای درجاتی است ولی مبعث تجلّی اعظم خداست.
ایشان بیان داشتند: خداوند در قرآن به «قلم» قسم می خورد «نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ» قسم به قلم، قسم به علم، قسم به سواد، اینها قسم به دلیل و بینه است؛ قسم به دلیل و بینه که تو دارای خلق عظیم هستی «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» قسم به قلم که تو متخلق به اخلاق الهی هست، پیامبر گرامی اسلام هم در علم کامل است و هم در عمل کامل است، و انسانی که در علم و عمل کامل باشد می شود صراط، اهل بیت عصمت و طهارت صراط هستند و علم سراج است و نه صراط!
معظم له اظهار داشتند: مشکل جامعه جهانی امروز این است که به ابدیت خود فکر نمی کند، آنچه غرب را گرفتار کرده و شرق را نیز گرفتار کرده این است که نمی اندیشند که بعد از این جهان، به کجا می رویم؟! این حوادث غزه و امثال غزه نشان می دهد که اینها خواب محض هستند و به این فکر نیستند که آیا انسان پس از مرگ مانند درختی است که هیزم می شود و از بین می رود یا مانند پرنده ای است که از قفس آزاد می شود، اگر ابدیتی نباشد، این دنیا پس محل بازی است و خداوند می فرماید ما بازیگر نیستیم، «وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ»
ایشان بیان داشتند: شما طلاب و روحانیون باید هم قرآنی بیاندیشید و هم قرآنی عمل کنید، سوادی که با معنویت همراه نباشد، خداوند به آن قسم یاد نکرده است، خدا به کدام قلم و کتاب، قسم یاد کرده است؟ به آنچه که «خلق عظیم» را ترویج می کند! لذا شما باید با کتاب و قلم و مرکبی سر و کار داشته باشید که خدا به آن قسم یاد کرده، حوزه ای که نتواند شیخ انصاری و آخوند خراسانی تربیت کند، به وظیفه خود عمل نکرده است.
آیت الله العظمی جوادی آملی با دعوت مردم به شرکت در راهپیمایی 22 بهمن بیان داشتند: در مراسم 22 بهمن شرکت کنید، دعا می کنیم خداوند همه شهدا خصوصا شهدای انقلاب اسلامی را با شهدای کربلا محشور گرداند، شما هم که تلاش و کوشش کردید، کسانی که از اول با امام رضوان الله تعالی علیه و با انقلاب بودند، شما برکات انقلاب هستید، مشمول ادعیه خاص ولی عصر هستید، عنایت اهلبیت شامل حال شما بشود، سعی کنید این پرچم را تا ظهور آن حضرت حفظ کنید و به دست آن حضرت برسانید. همه ما موظفیم هم حوزه خوبی داشته باشیم هم دانشگاه خوبی داشته باشیم هم مسئولین خوب و هم جمعیتی خوبی داشته باشیم تا حق امام و شهداء و بزرگانی که در این راحت رحلت کرده اند را ادا کنیم.
متن کامل سخنرانی معظم له
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين و فاطمة الزهراء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مبعث وجود مبارک پيامبر برابر دعاي شب 27 رجب تجلي اعظم است. يعني دعايي که در ديشب خوانديم و توجه داشتيم خدا را قَسم ميدهيم به تجلي اعظم.
مطلب دوم آن است که سراسر جهان تجلي خداست، آيات الهياند. منتها اين آيات درجاتي دارند بزرگترين آيت الهي وجود مبارک پيغمبر است چه اينکه مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) از وجود مبارک اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل کرد، چون اميرالؤمنين به منزله جان پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است طبق آيه مباهله «و انفسنا»، وجود مبارک حضرت امير دارد: «ما لله آية اکبر منّي»؛ از من بزرگتر ذات اقدس الهي آيتي خلق نکرد و اگر وجود مبارک پيامبر مشمول اين است، چون اينها يک نفساند «ما لله آية اکبر منّي» اين در کافي مرحوم کليني است.
در بيانات نوراني خود حضرت امير در اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه است که من آيت رسالت پيغمبرم شما به پيغمبر ايمان بياوريد مگر نه اين است که اگر پيغمبر داعيه نبوت داشت بايد معجزه بياورد. من معجزه پيغمبرم. به چه دليل او پيغمبر است، براي اينکه من به او ايمان آوردم. اين کم حرفي نيست.
اين علي است و همه اينها يک نور هستند و امروز جهان به وجود مبارک ولي عصر(ارواحنا فداه) روشن است.
بنابراين تجلي اعظم مربوط به نبوت است ما اميدواريم که نظام ما مخصوصاً حوزههاي علميه که در کنار سفره اهل بيت(عليهم السلام) مستقر هستند از اين تجلي بهره ببرند.
مطلب بعدي آن است که بين تجلي و تجافي فرق است. تجافي اين است که اگر يک شيئي بالاست پايين نيست وقتي پايين آمد بالا نيست. تجلي آن است که در بالا هست مرتبه متوسطش در مراحل مياني هست مرحله رقيقهاش پايين هست در عين حال که در بالا هست در وسط هست و در پايين هست باران که از بالا به پايين ميآيد تجافي دارد نه تجلي. وقتي بالا هست پايين نيست وقتي پايين است بالا نيست. اما وحي و نبوت مثل طنابي است که آويخته ميشود نه مثل چوبي است که انداخته باشند. چوبي را که انداختند وقتي بالا بود پايين نيست، وقتي پايين آمد بالا نيست. اما حبل متني را وقتي آويختند هم بالا هست هم وسط هست هم پايين است. وحي و نبوت حبل اللهاند آويختهاند لذا اگر کسي حبل الله بگيرد و بالا برود به جايي ميرسد. هماکنون «و اعتصموا بحبل الله جميعا».
پس يک فرق اساسي است بين تجلي و تجافي. ذات اقدس الهي در قرآن کريم نبوت پيامبر را از نظر علمي مشخص کرد نبوت آن حضرت را از نظر اخلاقي هم مشخص کرد. در عين حال که به مراحل علمي و اخلاقي پيغمبر در سراسر قرآن اشاره شد که «کان خُلقه القرآن» برهان مسئله را هم ذکر کرد براي اينکه برهاني کند مطلب را به برهان سوگند ياد کرد. اين معنا را مستحضريد که در قرآن سوگند فراوان است. خدا سوگند ياد ميکند اما بايد اين را توجه داشت که در محاکم بشري سوگند در مقابل دليل است. اگر کسي بينه دارد که اقامه ميکند نشد سوگند ميخورد. سوگند در محاکم بشري در مقابل بينه است. اما سوگند الهي به بينه است يعني خدا به خود قَسم ياد ميکند.
يک وقت است يک کسي ميگويد که الآن روز شد هوا روشن است. چون در يک جاي تاريکي هستند، براي اينکه ثابت کند که الآن روز است قَسم ميخورد ميگويد به فلان امام قسم يا به فلان پيغمبر قسم که الآن روز است. ولي يک وقتي در وسط خيابان در زير آفتاب در برابر آفتاب ايستاده ميگويد به اين آفتاب قسم الآن روز است. اين قسم به دليل است نه در برابر دليل. اين در قبال بينه نيست اين به خود بينه سوگند ياد ميکند. به دليل قسم ياد ميکند که الآن روز است به اين آفتاب قسم الآن روز است.
قسم خدا به بينه است نه در قبال بينه. اين اصل کلي است. خواه در مقام علمي پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) که او عالم «بما في الکون» است هم درباره اخلاق پيغمبر که او متخلق به اخلاق الهي است. هر دو را ادعا کرد و به هر دو هم قَسم خورد قسم در هر دو مورد به بينه است نه در قبال بينه. ميفرمايد «بسم الله الرحمن الرحيم يس و القرآن الحکيم إنک لمن المرسلين»؛ قسم به اين قرآن تو پيغمبري. قرآن معجزه است. قرآن دليل اوست. چرا او پيغمبر است؟ براي اينکه معجزه آورده است و معجزه يعني به بينه. به دليل يعني به بينه. خدا به دليل قسم ميخورد به اين قرآن قسم تو پيغمبري. مثل اينکه کسي بگويد درباره موساي پيامبر به عصاي موسي قسم که او پيغمبر است. يعني به معجزه قسم خورد.
در جريان عيساي مسيح بگويد به مرده زنده کردن او او پيغمبر است. به معجزه به بينه يعني بينه! به بينه قسم خورد. قسم قرآن در برابر بينه نيست به خود بينه است. «يس و القرآن الحکيم إنّک لمن المرسلين» قسم به قرآن يعني قسم به اين دليل. مثل اينکه کسي وسط روز ايستاده است به کسي که در اتاق تاريک نشسته است ميگويد قسم به آفتاب الآن روز است. اين درباره علم.
اما علم و انديشه و آگاهي و معرفت يک بخش کار است بخش دوم آن اخلاق الهي است آن تأدّب است آن اوصاف است آن کمالات است آن را هم در سوره مبارکه «قلم» به سواد به فهم به علم قسم ميخورد که إنک لعلي خلق عظيم» با چند جملهاي که در وسط هست. قسم به سواد تو آدم خوبي هستي. يعني قسم به دليل است. قسم به مرکّب، قسم به قلم، قسم به کتاب، مسطورات نون و قلم را من سوگند ياد ميکنم که «إنک لعلي خلق عظيم» هستي. قسم به علم تو متخلق به اخلاق الهي هستي. اين قسم به دليل است به بينه است، نه در قبال بينه.
قلم را ذات اقدس الهي آفريد، تعليم بالقلم را ذات اقدس الهي به عهده گرفت فرمود قسم به مرکّب قسم به قلم قسم به سواد، تو آدم خوبي هستي. يعني به دليل. با اينکه اهل قلم نبودي با اينکه اهل مرکّب نبودي با اينکه ننوشتي اما به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد. قسم به علم و سواد تو متخلق به اخلاق الهي هستي.
ما يک رهبري بنام پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحياة) ميخواهيم که در علم کامل و در عمل کامل تا بشود صراط. اين عقلي که خدا به ما داد اين عقل سراج خوبي است چراغ خوبي است. با عقل هيچ کس به مقصد نميرسد. چون کسي که چراغ دستش است يک آفتاب دستش است باشد. از آفتاب هيچ کاري ساخته نيست، فقط راه را بايد نشان بدهد. آفتاب راه نيست، آفتاب سراج است نه صراط. عقلي که خدا به ما داد اين چراغ خوبي است. عقل راه نيست. راه شريعت است. صراط مستقيم شريعت است عقل ميفهمد که اينجا جاي خوبي است بايد رفت، نرفتي سوختي. اين حرف عقل است. وگرنه خود عقل که چکار بايد بکنيم و چکار نبايد بکنيم چه حلال است و چه حرام است چه پاک است و چه نجس است اين از عقل ساخته نيست. چراغ چه حرفي دارد بزند؟ چراغ فقط ميگويد اينجا راه است اينجا چاه است، همين! آن بديهيات اوليه مشکل را حل نميکند. مائيم و ابديت ما.
مشکل جهان الآن اين است که اينها فکر ميکنند مثل همين فرش سه در چهار. تا اين پايان فرش فکر ميکنند اما بعد چيست؟ من که مردم مثل يک درختي است که خشک ميشود و هيزم ميشود يا مثل پرندهاي است که از قفس آزاد ميشود؟ اصلاً به اين فکر نيستم. آنکه غرب را گرفتار کرده و به شرق هم رسيده همين است که فقط به اين فکرند که تا زندهاند چکار بکنند؟ همين. فرمود ما آمديم شما را زنده بکنيم. فرمود خدايي که عالم را آفريد بيمقصد نيست بيهدف نيست تنها دنيا نيست که هر کسي هر کاري بکند چه در غزه و چه در غير غزه. اينجور نيست. اگر معاذالله دنياي بدون آخرت بود که لغو بود آنچه که در غزه و امثال غزه ميگذرد براي آن است که اينها خواب محض هستند. اصلاً به اين فکر نيستند که من که مُردم مثل يک درختي است که هيزم ميشود يا مثل پرندهاي که پرواز ميکند و آزاد ميشود؟ هيچ به اين فکر نيست.
اگر از مرگ و امثال مرگ غافلاند معلوم ميشود اين عقل توان آن را ندارد که آينده را تأمين کند. چراغ را دارند اما راه را نديدند. هم مسئله نبوت را با سوگند ياد کرد قسم به اين قرآن که تو پيغمبري. هم اخلاق پيغمبر را با سواد و با مرکّب و با قلم و با دوات سوگند ياد کرد «ن و القلم و لا يسطرون» حوزه بايد کاري بکند که مورد قسم خدا باشد. آن سوادي که در آن معنويت نيست آن را خدا به او سوگند ياد نکرد. مقسمبه قرآن راهنماي حوزه است يعني اين حوزه و اي حوزوي هم قرآني بينديش هم قرآني عمل بکن. خدا به کدام مرکّب سوگند ياد کرد؟ به کدام قلم سوگند ياد کرد؟ به کدام کتاب سوگند ياد کرد؟ قسم به مرکّب قسم به قلم قسم به مسطورات به کتابها تو «علي خلق عظيم» هستي.
حوزه بايد اينجور باشد و شما عزيزان که در کسوت روحانيت آمديد بايد با مرکّبي سروکار داشته باشيد که خدا به آن قسم خورده است. با قلمي سروکار داشته باشيد که خدا به آن قسم خورده است. با کتابي سروکار داشته باشيد که خدا به آن قسم خورده است. اين مفضّل بن عمر خدمت وجود مبارک امام صادق رسيد فرمود کاري بکن «فإن متّ فورّث کتبک بنيک» طرزي زندگي بکن که بعد از مرگ تو فرزندان تو چهار کتاب از تو، نه اينکه کتاب بخري در کتابخانه بگذاري آنکه هنر نيست. «فإن متّ» اين را به مفضل بن عمر فرمود «فإن متّ فورّث کتبک بنيک» چهار کتاب علمي بنويس که بچههاي تو از تو کتاب علمي ارث ببرند.
پس بنابراين تکرار حرفهاي گذشته و اين حرفهاي عرفي و عادي، اينها خوب است ولي مقدمه راه است سواد سواد سواد سواد! عصري که نتواند شيخ انصاري تربيت کند نتواند خواجه نصير تربيت کند نتواند صاحب جواهر تربيت کند نتواند آخوند خراساني تربيت کند معلوم ميشود به وظيفهاش عمل نکرده است. حوزهاي که در آن شيخ انصاري، الآن به مراتب ما ميتوانيم و بايد قويتر از شيخ انصاري استاد داشته باشيم قويتر از آخوند خراساني، براي اينکه علوم و احتياجات انساني روابط بينالملل نيازهاي فراواني دارد.
اگر ما نتوانيم چند تا شيخ انصاري و آخوند خراساني نداشته باشيم به وظيفه عمل نکرديم. ما بايد بدانيم که باسواد شدن معصيت نيست. اينجور از باسواد شدن داريم فرار ميکنيم و اينهايي هم که در دست و پا ريخته است اين را هم نميگويند سواد. حواسمان بايد جمع باشد که چگونه درس بخوانيم و چقدر درس بخوانيم نياز را چگونه رفع بکنيم؟ مشکل را چگونه اداره بکنيم؟ اينکه حاصل شد حوزه وظيفهاش را انجام داد حالا حوادثي که پيش ميآيد ممکن است يک مقداري آسيب برساند اما به اصل نظام به اصل دين به اصل امامت به اصل ولايت هيچ آسيبي نميرساند. مردان الهي اينها کساني هستند که حافظ ديناند و خدا به قلم قسم ياد کرد.
يک وقت است به شمس و قمر قسم ياد ميکند به همان اندازه که خدا به آفتاب سوگند ياد ميکند به ماه سوگند ياد ميکند به مرکّب سوگند ياد ميکند «و الشمس و ضحاها و القمر إذا تلاها و النهار إذا جلاها و الليل» به اين موجودات تکويني سوگند ياد ميکند به مرکّب هم سوگند ياد ميکند.
حوزه و دانشگاه اينجور بايد درس بخوانند مرکّبي قلمي کتابي داشته باشند که خُلق عظيم پيغمبر را ترويج کنند و اين چنين هم هست. الآن در آستانه 22 بهمن هستيم همه شهدا مخصوصاً شهداي انقلاب اسلامي با شهداي کربلا محشور باشند و همه شما بزرگواراني که بالاخره تلاش و کوشش کرديد شما و بزرگان شما و آباء شما و أجداد شما کساني که از اول با امام(رضوان الله عليه) بودند با اين انقلاب بودند و شما برکات اين انقلاب هستيد مشمول ادعيه خاص ولي عصر هستيد و عنايت اهل بيت شامل حال شما ميشود سعي کنيد اين پرچم را تا ظهور آن حضرت حفظ کنيد و به دست آن حضرت بدهيد. در مراسم 22 بهمن هم که کاملاً شرکت ميکنيد. کاري بکنيد که جاي پيغمبر بنشينيد و اين راه شدني است. خلفايي که در روايات از پيغمبر رسيده است همين است. خدايا جانشينان مرا رحمت کن چرا ما نباشيم؟
آن مرحله اصلي که تجلي اعظم است مال پيغمبر و اهل بيت است آنها که سرجايش محفوظ است. اما ما ميتوانيم بالاخره جاي اينها بيان اينها پيام اينها از طرف اينها فرمايشات اينها را سيره اينها را سنت اينها را عمل اينها را علم اينها را به جامعه منتقل کنيم. چرا خدا به مرکّب ما قسم نخورد؟ به قلم ما قسم نخورد؟ به کتاب ما قسم نخورد؟ براي اينکه ما اگر مرکب و قلم و کتاب ما تفسير قرآن باشد تفسير کلمات اهل بيت است همان است ما که از خودمان چيزي نداريم. اگر ما از خودمان چيزي نداريم فقط «قال الصادق و قال الباقر» است در حقيقت قسم به بيان امام است چرا ما نباشيم؟ اگر معاذالله حرف خودمان را بخواهيم بزنيم بله آن ارزش ندارد. اما وقتي حرف ائمه را داريم ميگوييم همان است چرا اين کار را ما نکنيم؟
بنابراين اين فرصت هست اين غنيمت است اين نظام را با اين برکت خونهاي پاک شهدا همه ما موظفيم هم حوزه خوبي داشته باشيم هم دانشگاه خوبي داشته باشيم هم مسئولين خوبي داشته باشيم هم جمعيت خوبي داشته باشيم که حق امام و شهدا و بزرگاني که در اين راه رحلت کردند را داشته باشيم شما بزرگواران قدر خودتان را بدانيد شما الآن جزء فرزندان ولي عصر شديد جزء فرزندان اهل بيت(عليهم السلام) شديد ذات اقدس الهي نفرمود آنکه من دستور دادم و توي پيغمبر نوشتي، فرمود آنچه اينها مينويسند. اينهايي که مينويسند شاگردان ائمهاند. نفرمود «ن و القلم و ما اسطر »! يا «ن و القلم و ما تسطر » فرمود «ن و القلم و ما يسطرون» يعني حوزويها و دانشگاهيها که در مسير انقلاب اسلامياند در مسير نظام اسلامياند در مسير خدمت به خلقاند در مسير خُلق عظيماند سوگند ياد کرده است.
من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران علما فضلا مخصوصاً عزيزاني که به کسوت روحانيت درآمدند گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که همه شما همه حوزويان همه دانشگاهيان همه ملت ايران مشمول ادعيه خالصه وجود مبارک ولي عصر باشند و همه شما إنشاءالله جزء علماي رباني باشيد.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»