27 05 2024 2726494 بطاقة تعريف:
image
استاد مرتضی جوادی آملی؛

یادداشت؛ مکه، سرزمین وحی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت فرارسیدن موسم حج ابراهیمی، به بازخوانی یادداشت حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی با عنوان«مکه، سرزمین وحی» می پردازیم.

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت فرارسیدن موسم حج ابراهیمی، به بازخوانی یادداشت حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی با عنوان«مکه، سرزمین وحی» می پردازیم.

 

ایشان در این یادداشت با بیان اینکه سرزمین وحى بنيان همه نيكى ها و سعادت هاست، بیان می دارد: با توجّه به جايگاه و تأثيرى كه وحى بر إقليم و سراى زيست همه جانبه بشر از زمان آغاز نزول تا وقت انجام حيات مادّى دارد، توجّه به عنوان و لقب «سرزمین وحى» براى شهر مكّه از اهميّت خاصى برخوردار است.

 

وی با تاکید بر اینکه، سفر معنوی حج همگان را به بیداری بزرگ معرفتی فرا می خواند، اذعان می دارد: منبع جوشان معرفت وحى، دست نخورده و بستهء باز نشده اى است كه بايد در باره آن چاره اى انديشيد. سفر گرانسنگ حج عقول خفته و قلوب سسته را نهيب زده و به بيدارى بزرگ معرفتى فرا مى خواند.

حجت الاسلام و المسلمین جوادی آملی در بخشی از این یادداشت می نویسد: به رغم همه آنچه در باب وحى گفته و يا نوشته شده، با قطع نظر از پراكنده گوئى ها، در آغاز راه معرفت نسبت به وحى هستيم و بشر تا بخواهد به خاستگاه، قداست، نزاهت، عمق و وسعت وحى راه يابد مسير طولانى در پيش دارد. بديهي است يكى از مؤثّرترين عوامل تبعيّت از وحى، شناخت صحيح، همه جانبه و شايسته از آن است.

متن یادداشت حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی بدین شرح است:

 

مكّه سرزمین وحى

  در جوامع روائى اهل تشيّع و امامت و مجامع حديثى اهل تسنّن  و جماعت، اسامى و القاب متعدّدى جهت نامگذارى شهر  مكّه مكرّمه وجود دارد، حتّى در جهت توجيه تسميه آن به مكّه يا بكّه يا أم القرى و نظائر آن روايات متعدّدى وجود دارد كه بعضاً به مسائل طبيعى و پاره اى از آنها به حوادث و قضاياى تاريخى و نظائر آن ناظر است، ليكن با توجّه به جايگاه و تأثيرى كه وحى بر إقليم و سراى زيست همه جانبه بشر از زمان آغاز نزول تا وقت انجام حيات مادّى دارد ، توجّه به عنوان و لقب «سرزمین وحى» براى شهر مكّه  از اهميّت  خاصى برخوردار است.

   از جمله منافع و بركات گرانقدر سفر روحانى حج، آشنائى با فرهنگ اصيل و شئوناتى است كه زاده اين سنّت الهى چند هزار ساله مى باشد.

از مهمترين جلوه هاى اين سير روحانى و سراى وحيانى كه خداوند عالم از بدايت شكل گيرى تا نهايت صورت يافتن آن، در كتاب عزيزش قرآن كريم، گاهى بدان سوگند ياد مى كند «لا اقسم بهذا البلد» (سوره بلد آية ١) و گاهى از امنيّت، آزادى و غناى اقتصادى آن ياد مى نمايد «الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» (سوره قريش آية ٤) طرح و پرداختن به مسئله مهم و حياتى وحى است.

بايد اذعان نمود به رغم همه آنچه در باب وحى گفته و يا نوشته شده، با قطع نظر از پراكنده گوئى ها، در آغاز راه معرفت نسبت به وحى هستيم و بشر تا بخواهد به خاستگاه، قداست، نزاهت، عمق و وسعت وحى راه يابد مسير طولانى در پيش دارد. بديهي است يكى از مؤثّرترين عوامل تبعيّت از وحى، شناخت صحيح،  همه جانبه و شايسته از آن است.

 ترديدى نيست كه «وحي» همزاد بشر بوده، بلكه پيشينه تكلّم و سخن گوئى خداوند از قبل از پا نهادن بشر بر روى زمين بوده است، ليكن اوج جلوه وحيانى در كلام قرآنى از فراز غار حراء با اين آيات بدايت يافت : «اقراء بإسم ربك الذي خلق»(سوره علق آية ١) و تا نهايت إعجاب و اعجاز پيش رفت.

روشن است گسترش وحى به لحاظ زمانى و مكانى تابعى از توابع وجود نازنين رسول مكرّم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده و امتداد وجود حضرتش مى باشد.

امّا نقطه آغاز و عزيمت استقرار وحى در شهر مكّه مكرّمه، بلد امن الهى بوده است از اينرو در فرهنگ دينى آنرا «سرزمین وحى» مى نامند. اعتراف به اين معنا زيباست كه اگر حقيقتى برتر از «وحى» وجود مى داشت على (عليه السلام) هنگام رحلت نبيّ رحمت (صلى الله عليه و آله و سلم) و غَسل و غُسل دادن جسم مطهّر رسول مكرّم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) آنرا آشكار ساخته و بر زبان جارى مى نمود وليكن امام على (علیه السلام) كه به مثابه جان رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)  است تنها به جريان وحى اشاره داشت : (بابى انت و امى يا رسول الله لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت أحد) ( نهج البلاغة خطبه ٢٣٥)

روشن است، مباحثى از جمله اينكه وحى چيست؟ حقيقت و اوصاف آن كدامست؟ از چه جايگاه و مقام معرفتى برخوردار است؟ نسبت آن با دانش بشرى كدامست؟ قلمرو وجودى آن تا به چه ميزانى امتداد دارد؟ و سوالاتی از این قبیل، در اين مجال نمى گنجد.

ليكن با قطع نظر از سعى وسيع و كوشش بليغ عالمانى كه تنها با نقلِ از وحى روبرويند و در ظلّ و جسم آن زيست نموده و  بهره اى از حقيقت وحى ندارند ، حكماى نامور عرصه الهى و عارفان دل خسته فضاى ربوبى تلاش بيشمارى داشتند تا با سلاح عقل وحيانى و با وسيله شهود رحمانى، خود را به اين عنقاى مُغرب الهی نزديك نمايند اما به حق يافتند كه گفت و شنود كلام الهى و بهره مندى از فضاى وحيانى جز از ساحت نبوّت و خاستگاه رسالت نشايد و حال و وضعشان به مثابه همان سخن جبرئيل امين است كه ندا در داد : (لو دنوت انملة لاحترقت).( بحار الأنوار ج ١٨ ص٣٨٢)

گفتنى است كتاب «الوحى و النبوة» به قلم استاد حضرت آية الله جوادى آملى  (دام ظله) عصاره انديشه ره يافتگان به حريم وحى و ساحل نشينان بحر اين شعور مرموز الهى به بخش قابل توجّه اى از اين معارف پرداخته است. ليكن بايستى اعتراف نمود كه با قطع نظر از تاريخ پر ماجراى وحى در دوره هاى پيش از بعثت رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)  از زمانى كه كرائم آيات الهى بر فراز غار حراء درنشست و گوش بشر با طنين وحى آشنا شد، زلزله معرفتى آغاز گشت و بشر خفته در لاك شناخت و آگاهى ضعيف و نحيف متوجّه امرى شد كه همچنان بعد از هزار و اندى سال با بهت و ناباورى با آن روبروست و تا كنون نتوانسته و يا حتّى مى توان گفت نخواسته به چنين باورى روى آورد و در مقابل آن عاقلانه خضوع نمايد.

قدر متيقّن اين است كه منبع جوشان معرفت وحى، دست نخورده و بستهء باز نشده اى است كه بايد در باره آن چاره اى انديشيد. سفر گرانسنگ حج عقول خفته و قلوب سسته را نهيب زده و به بيدارى بزرگ معرفتى فرا مى خواند.

قابل إنكار نيست، از همان نقطه آغاز نزول وحى تا كنون بشر از هر راه ممكن تلاش داشته تا در برابر آن مقاومت كرده و آنرا نپذيرد البته شيوه هاى مقابلهء با آن متفاوت بوده، از إنكار و الحاد صد در صد تا توجيهات وهمانى و تاويلات شيطانى، ليكن همه آنها در اين امر اتّفاق داشته كه در برابر آن مقاومت كرده و آنرا نپذيرند.

امّا خود وحى رحمانى در برابر اين مقاومت نا بجاى انسانى به زبان آمده و مى گويد منشأ اين مقاومت و مخالفت چيزى جز آزادى شهوانى نيست «بل يريد الإنسان ليفجر أمامه » ( سوره قيامة آية ٥)

با كمال تأسف، اعتراف به ظلمتى فوق ظلمت بايد نمود و آن اينكه  بشر امروز گذشته از تبعيّت از ظنّ و گمان از يك سو و هوا و هوس از سوى ديگر«ان يتبعون الاّ الظنّ و ما تهوى الأنفس» (سوره نجم آية ٢٣) دچار وهمى حيرت افزا گرديده و به عقل ِمستقل خويش دل خوش گشته و آنرا چراغى فرا راه حيات و سعادت خويش قرار داده است، چراغى كه آفات فراوانى همانند غفلت،  نسيان،  خطا،  خطيئة،  حبّ و بغض و... از هر طرف آنرا احاطه و تهديد مى نمايد و آن هم بدون توجّه به لغزشها و تنشها افتان و خيزان سير نموده و نهايتاً سراشيبى سقوط منزلگاه اوست، همچنان كه شاهد هستيم.

از جانب ديگر باور داريم عقلى كه در سايه براهين  قطعيّه فلسفى و شواهد مصدّقه عرفانى خود را به ركاب وحى رسانده و از حجابهاى بلند مفهومى رسته و از سِتارهاى رفيع معانى گذر كرده و در سايه سار حقيقت نشسته مى تواند دستگير شود.

امّا باورمندان به سرزمین وحى و بر فراز آمدگان عرصه حج توحيدى در اين فكرت غرقند كه چگونه مى توان از وحى كه سرچشمه علم و حيات بوده و از هر گزند درونى منزّه و از هر آسيب بيرونى مبرّاست «لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا خلفه» (سوره فصلت آية ٤٣) بهره برد .

قرآن و عترت دو بال معرفت و هم تراز يكديگرند؛ فهم أحاديث نورانى به ميزانى صعب و مستصعب است كه فهم آيات رحمانى سخت و دشوار، عدّه اى بر اين پندارند كه آيات الهى با بيانات روائى قابل فهم است و ائمّه هم با زبان عرف سخن گفته اند غافل از آنكه زبان تحليلى و تبيينى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت به قرآن كريم « لتبييّن للناس ما نزّل إليهم» (سوره نحل آیه ٤٤)  و لسان توضيحى و تشريحى ائمّه نسبت به سخنان پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) و قرآن حكيم، نشان از نيازمندى فهم به بيان و تبيين تحليلى و عقلى دارد.

قرآن و عترت هر دو از ويژگى هاى يكسان برخوردارند،  خداى بزرگ براى قرآن دو خصيصه بيان مى فرمايد،  ويژگي نخست اينكه قرآن قول ثقيل و رصين است « سنلقى إليك قولاً ثقيلا» ( سوره مزمّل آية ٥) قول ثقيل در مقابل سخن خفيف سخنى است كه از متانت،  اتقان و صلابت لازم برخوردار باشد و چنين قولى نه سخن از سر احساس است كه شعرى يا خطابى باشد و نه از جايگاه اِسكات و اِقناع خصم كه جدلى يا مغالطه اى باشد بلكه تنها سخن برهانى كه شكل يافته از قياس برهانى است مى تواند سخن ثقيل و متين باشد.

ويژگى دوم آسان و راحت بودن فهم قرآن است كه اين ويژگى را خداوند متعال از جايگاه خويش دانسته و به خود نسبت داده «و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدّكر» ( سوره قمر آية ١٧) و اين آسانى و نه سبُكى، به جهت تناسبى است كه پروردگار عالم بين جان انسان از يك سو و بين حقائق و معارف قرآنى و حديثى از سوى ديگر به نام فطرت بنيان نهاده تا فهم توأم با پذيرش آن براى انسان آسان بوده و با صعوبت و دشوارى همراه نباشد.

 روشن است، طبق قاعده عِدل بودن قرآن و عترت، اين هر دو براى آن هر دو مى باشد. از اينرو ضمن اينكه برخى از آيات قرآن برخى ديگر را تفسير مى نمايد به همين مقياس است سخنان معصومين (عليهم السلام) و لذا اين مجموعه از كتاب و سنّت از يك مكانت معرفتى رفيعى برخوردار است كه مجال فهم عرفى و عوامى به ساحت معرفت دينى  وجود ندارد .

بر اين باوريم تا بشر با چنين اعتقادى به سراغ وحى نرود و از آن، سعادت همه جانبه خويش را مطالبه ننمايد قطعاً نمى تواند به سر منزل مقصود راه يابد.

أما سخن نهائى اينكه آيا مى توان بدون دست مايه به سوى اين بحر معرفت گام برداشت؟ آيا مى شود بدون هيچ دل مايه قلبى و بدون كمترين سرمايه عقلى براى دريافت معانى وحيانى آغوش گشود؟ يا بايستى به توصيه خود وحى، ظرف جان را مستعد و وعاء عقل را مهيّا ساخت، همو به ما آموخت تا عقل مهيّا و جان مبرّا را ره توشه نساختى توان بهره گيرى ندارى «لا دين لمن لا عقل له» (بحار الأنوار ج ٧٦)

عقل رصين و پرداخته شده به جلاى برهاني و قلب سليم و پيراسته شده از شواغل غير رحمانى زمينه بهره مندى از وحى را در انسان قوّت و غنا بخشيده و فهم را آسان مى نمايد.

در برابر اين پنداشت باطل كه عقل، جانشين وحى و يا اين پندار واهى كه عقل، جايگزين وحى است، بايستى قاطعانه ايستادگى نمود و بيان داشت كه عقل نه جانشين و نه جايگزين و نه حتّى در كنار وحى بلكه قابلى مستعد و پذيرائى آماده و گوش به فرمان وحى است تا همه جنود جوانحى و عساكر جوارحى خويش را به فرماندهى وحى سپرده و جسم و جان فرد و جامعه را به نور آن منوّر گرداند.

اين است باور به سرزمین وحى؛ عنوان و لقب سرزمین وحى شعار بدون شعور نيست؛ سرزمین وحى جغرافيا نيست؛ سرزمین وحى تاريخ نيست؛ سرزمین وحى معرفت و ارادت است؛ سرزمین وحى نظام بخشى حيات اجتماعى و سياسى بر اساس آموزه هاى وحيانى است؛ سرزمین وحى گسستن زنجيرهاى جهل و تباهى است؛ سرزمین وحى نجات از پندارِ ميان تهى عقلِ مستقل است؛ سرزمین وحى رهائى از قيدِ استكبار و بندِ استبداد است،  سرزمین وحى استقلال، آزادى و تمكين در برابر سخن حقّ است و خلاصه سرزمین وحى بنيان همه نيكى ها و سعادت هاست.

 مكّه مكرّمه (سرزمین وحى)

چهارم ذى الحجة ١٤٣٨ هـ

برابر با چهارم شهریور 1396

مرتضى جوادى آملى


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات