پایگاه اطلاع رسانی اسرا: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مولف تفسیرشریف تسنیم، پس از رونمایی از 80 جلد تفسیر تسنیم، به نقش حوزههای علمیه در ترویج معارف قرآنی اشاره کرده و تفسیر «تسنیم» را محصول تلاشهای حوزه دانستند و اظهار داشتند: بدون تردید این کار، کار حوزه است، بنده یک نفر در برابر این گروه با عظمت هستم.
السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين و فاطمة الزهراء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما آيات اساتيد حجج بزرگواران و مسئولان محترم نظام به ويژه مسئولان محترم دفتر مقام معظم رهبري و بزرگان حوزه را گرامي ميداريم و حق شناسی می کنيم!
آنچه فرمودند يا بعداً ميفرمايند حق است لکن حق مسلّم حوزه است. بدون ترديد کار، کار حوزه است و بنده يک نفر هستم در کنار اين گروه باعظمت! ما هفتاد سال قبل که وارد حوزه شديم، پس از طی مقدمات، در تهران در درس خارج آيت الله آملي، آن بزرگواري که مرحوم آيت الله نائيني(رضوان الله تعالي عليه) در شأن ايشان آن بيان شکوفا را فرمود حاضر می شديم و بعد از آنجا به قم آمديم و خدمت آيت الله العظمي بروجردي و ساير مراجع به ويژه آيت الله العظمي امام و آيت الله العظمي داماد رسيديم که تقريباً سيزده سال را خدمت مرحوم آقاي داماد بوديم و ايشان پدري کرد نه تنها استادي.
هفت سال تقريباً وضع به اين صورت گذشت که من عصر چهارشنبه، تقريرات را به عرض ايشان ميرساندم و ايشان سطر به سطر اين را ديدند، جايي کم بود اضافه کردند جايي اضافه بود کم کردند و شب يکشنبه ميرفتم جواب را ميگرفتم. آنچه که دقيق تشخيص ميدادند آنچه که صحيح تشخيص ميدادند بيان می فرمودند، نميگفتند «قد تصفحّت بعض ما کتبه قرة عيني»! از اين قبيل نبود؛ سطر به سطر می خواندند. اينها بزرگي کردند شاگردپروري کردند؛ همه مراجع قم اين طور بودند.
اين اوضاع گذشت. روزي بعد از پايان درس اسفار، هيچ کس نه از ما خواست نه ما به اين فکر بوديم، دفعة به ذهن ما آمد که تفسير شروع بکنيم. اين تفسير با اشتياق حوزه رو به رو شد با فضلا رو به رو شد با اساتيد رو به رو شد که چهار دهه طول کشيد و چهار نسل آمدند. اگر احياناً تکراري در تسنيم هست براي آن است که مربوط به چهار نسل است و نقد چهار نسل، شبهه چهار نسل، اشکالات چهار نسل که گاهي شبيه هم بود و گاهي غير شبيه بود آنجا مطرح ميشد.
این تفسير که هشتاد جلد شد، اين در حقيقت صد جلد است که هر جلدي پانصد صفحه است. ما ديديم اين پانصد صفحه پانصد صفحه ميشود صد جلد و اين خيلي درازدامن ميشود، لذا اين جلدهاي اخير را هشتصد و خوردهاي صفحه کردند که در هشتاد جلد تمام بشود. بيترديد اين کارِ حوزه است.
حوزه قدرتمند است اما بعد از اينکه به فصل سوم رسيد. حالا بگوييم «فصل سوم ما هو؟». همه ما شنيديم ميدانيم خوانديم تدريس کرديم که عالم وظيفهاش اين است که مردم جاهل را عالم کند. اين کار خوبي است؛ علمپروري جهلزدايي کاري است خوب، منابر ما ماه مبارک رمضان ما محرم ما کارش اين است؛ اما جاهل را عالم کردن گوشهاي از کار است، جاهل را عاقل کردن کار آساني نيست. فصل اول، رواياتي است دستوراتي است که بخش وسيعي از حوزه و دانشگاه موفقاند که جاهل را عالم ميکنند؛ اما جهالتزدايي که به عقلگرايي ميرسد، از آن جمله اموری است که «آنکه يافت مي نشود آنم آرزوست»![1] عاقل کم است عادل کم است آن که نه بي راهه برود نه راه کسي را ببندد کم است. جاهل را عالم کردن کار مهمي نيست، غير عاقل را عاقل کردن سخت است. فصل اول جهلزدايي است و فصل دوم جهالتزدايي است که جهالت به مراتب بدتر از جهل است؛ جهالت ميتواند علم را از پا در بياورد.
بيان نوراني امير بنان و بيان اين است که «رب عالم قد قتله جهله»؛ اين جهالت است که علم را از پا در ميآورد. آيا جهل، علم را از بين ميبرد؟ خود علم که جهل را از بين برد و اين شده عالم و الآن روي کرسي نشسته است؛ آنکه سر علم را ميبُرَد جهالت است خودخواهي است غرور است. عاقل کردن کار سختي است! «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه».[2] جهالتزدايي کار عقل عملي است. عقل عملي ارتباطي با انديشه ندارد، اين با انگيزه کار دارد.
قرآن صريحاً ميگويد يک عده انديشهشان صد درصد است؛ فرمود: ﴿و جحدوا بها﴾؛ اما ﴿و استيقنتها انفسهم﴾[3] -اين «استيقن» يقينيتر از «تيقن» است- فرمود اينها صد درصد يقين دارند حق چيست با چيست و با کيست؛ اما خلاف ميکنند. آن گروهي که جهالت را ميزدايند و جاهل را عاقل ميکنند، يعني ﴿و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم﴾ را برطرف کنند.
اين فصل دوم هم از حوزه برميآيد منتها نسبي؛ اما چرا در روايات دارد: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»؟[4] اين فصل سوم است.جاهليت، يک چيز است، جهالت يک چيز است و جهل چيز ديگر.
جهل را با علم حوزه و دانشگاه از بين بردن سخت نيست فراوان است، جهالت را به وسيله حوزه يا دانشگاه به عقل تبديل کردن هم ممکن است؛ اما اصرار اين روايات اين است که اگر کسي بميرد و امامش را نشناسد «مات ميتة جاهلية». «الجاهلية» سر عقل را ميبرد سر علم را هم ميبرد. نظام بايد نظام عاقليت باشد. کم نيست اين روايت!
صاحب جواهر جزء فحول حوزههاست اين وقتي حرف بعضي از بزرگان را نقل ميکند ميگويد که از ظاهر فرمايشات اينها برميآيد که زمان حضرت صادق هم زمان غيبت است، زيرا امام، حاضر است نه امامت. ميگويد عصر امام صادق هم عصر غيبت است، زيرا امامت غايب است. حوزه بايد بکوشد و تلاش کند که جاهليت را که فصل سوم است از بين ببرد. جاهليت هم عقل مزاحم جهالت را سر ميبرد هم علم مزاحم جهل را از پا در ميآورد.
اصرار اين روايات اين است که امام، امام! اگر امامت نشد، جاهليت است. اين خطبههاي نوراني نهج البلاغه را بررسي کنيد؛ چقدر حضرت فرمود: «الجاهلية»![5] يعني امام را نشناختيد. ممکن است کسي عالم بشود يا عاقل بشود ولي نظامش نظام جاهليت است. فرمود الآن من امام حي و حاضر شما هستم، شما مرا نشناختيد و در برابر من جمل و صفين را راه انداختيد.
يکي از گناهان «التعرّب بعد الهجرة» است اين يعني چه؟ اين اصطلاح ديگر در لسان متأخرين نيست. تعرّب بعد الهجرة يعني بعد از اينکه رسول آمد و مردم را از عربيت به اسلام آورد؛ از مکه به مدينه بردن که فاصله مکاني است چندان مهم نيست، از عربيت به اسلام آوردن فاصله مکانت است؛ فرمود: ﴿و الرجز فاهجر﴾.[6] هجرت از مکان به مکان خيلي مهم نيست، اين را پرندهها هم دارند. چرا مهاجرين از مکه به مدينه آمدند؟ گفتند ذات اقدس اله به ما هم خطاب کرد فرمود: ﴿و کأين من دابة لا تحمل رزقها الله يرزقها و اياکم﴾؛[7] فرمود اگر مکه سخت است برويد جاي ديگر. اين همه پرندهها هزارها پرنده از غرب به شرق ميآيند، شما برويد اين پرندهها مگر روزي همراهشان است؟ مگر ساک همراهشان است؟ مرگ چمدان همراهشان است؟ ﴿و کأين من دابة لا تحمل رزقها الله يرزقها و اياکم﴾. شما هم مثل پرندههايي که از قطب ميآيند به همين تالابهاي شمال و اينها؛ مگر اينها بال و پر ميزنند چمدان دستشان است؟ فرمود اين پرنده وقتي از جايي به جايي حرکت ميکند هجرت ميکند، روزي همراهش نيست. خداي شرق خداي غرب است، خداي قطب خداي مرکز است. همان خدايي که به اينها روزي ميدهد، به شما هم می دهد؛ شما برويد به مدينه.
اين آيه عدهاي را راه انداخت که ما که کمتر از اين پرندهها نيستيم، اينها بال ميزنند ميروند، ما هم ميرويم، اين شده هجرت. هجرت که شد عقلانيت آمد فضيلت آمد علم آمد ادب آمد کمال آمد. بعد اگر خداي ناکرده جنگ جمل و صفين و اينها پيش بيايد ميشود «التعرّب بعد الهجرة» يعني جاهليت که رفته بود برميگردد، آن عربيت جاهلي از بين رفته برميگردد. يکي از معاصي کبيره که ميشمردند «التعرّب بعد الهجرة» بود. اين تعرّب بعد از هجرت يعني بعد از اينکه نظام ساختارش را پيدا کرد وضع روشن شد امام روشن شد همه چيز روشن شد، دوباره آدم برگردد و کار پهلوي و امثال پهلوي را بگيرد، «التعرّب بعد الهجرة» است.
رواياتي که مسئله امامت را مطرح ميکنند خيلي کاري به جهلزدايي ندارد، جهلزدايي از حوزه و دانشگاه برميآيد، همچنين خيلي جهالتزدايي را زير پوشش قرار نميدهند چون از موعظهها و مسجدها و اينها برميآيد، اصرار اين فصل سوم اين است که کسي بميرد و امامش را نشناسد جاهليت است. اين جاهليت هم عقل موفق را سر می برد هم علم کامیاب شده را در پاي خودش ذبح ميکند. نقش امام کار امام، جاهليتزدايي است. نظام امامت که آمد جا براي جهالت نيست جا براي جهل نيست؛ «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية».
اگر امامت درست شد، هم آن عقلي که جاهليت را از بين برد زنده است و هم آن علمي که جهل را از پا درآورد زنده است. علم وقتي معتبر است عقل وقتي معتبر است که نظام، نظام عقلاني و نظام امامت و امت باشد، لذا ما از اين نظاممان حقشناسي ميکنيم.
امام(رضوان الله تعالي عليه) تنها شاهنشاهي را به جمهوري تبديل نکرد، اين کار خوبي بود؛ اما اين کار، کار امام نبود، کار امام نظام امامت و امت بود، چون اين امام حرف آن امام اصلي را ميزند و داعيه اصالت او و نيابت خود را دارد. علما ورثه انبیا هستند نه اينکه تلاميذ انبيا هستند. امام که آمد، نظام امامت و امت و مسئله امام زمان بود اما اين قدر شيفتگي امام زمان و انتظار امام زمان و مسجد جمکران و اين طور که نبود. انسان چون امام را ميشناسد و احکام و حِکمش را می شناسد، به نائبش احترام می گذارد؛ «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية».
آيه «نفر» حوزه و دانشگاه را اداره می کند؛ می فرمايد: ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا قومهم﴾.[8] با آيه «نفر»، کار حوزه و دانشگاه تأمين ميشود؛ برويد درس بخوانيد مجتهد بشويد، برويد درس بخوانيد متخصص بشويد؛ اما «ان العلماء ورثة الأنبياء»[9] با اين حاصل نميشود. اين «ان العلماء ورثة الأنبياء»، «جملة خبرية القيت بداعي الإنشاء» يعني بکوشيد فرزندان پيغمبر بشويد.
مگر فرزند پيغمبر شدن مثل مجتهد شدن است؟ مگر فرزند پيغمبر شدن مثل حکيم و فيلسوف شدن است؟ فرزند پيغمبر شدن راه علمي ندارد.
ما يک سلسله علم الدراسه داريم که اينها هم موضوع دارند هم محمول دارند هم نسبت دارند. اين علوم چه علوم قريبه و چه علوم غريبه، موضوع دارند محمول دارند مبادي دارند مسائل دارند؛ اما معجزه جزء علوم نيست. اين موضوع ندارد محمول ندارد مبادي ندارد راه فکري ندارد. معجزه اصلاً راه فکري ندارد که ما بگوييم شما چه کار کرديد که ما هم بکنيم اين طور بشود، اين به قداست و طهارت روح بسته است.
خداوند به سلسله جبال فرمود در نماز جماعت داوود شرکت کنيد: ﴿يا جبال اوّبي معه﴾[10] اين حرف خداست به سلسله جبال که برويد در نماز جماعت داوود. اينها که راه فکري ندارد. به وجود مبارک داوود چيزهاي فراوانی داد ولي اين دو چيز الآن مورد بحث است: يکي اينکه زرهبافي را يادش داد که در مسائل جنگي و امثال ذلک کمک بکند و يکي هم مسئله اينکه آهن در دست او مثل موم نرم ميشد. آن اوّلي علم است لذا فرمود: ﴿و علّمناه صنعة لبوس لکم﴾؛[11] زرهبافي علم است، فرمود به او ياد داديم؛ اما اين آهن سرد سخت، در دست او مثل موم نرم بشود اينکه علم نيست لذا نفرمود «و علمناه»، چون جزء علوم نيست، فرمود ما آهن را در دستش نرم کرديم: ﴿و النّا له الحديد﴾.[12] اين راه فکري ندارد که کسي درس بخواند و معجزه بياورد، اين به طهارت روح وابسته است. الآن هزارها سال دارند مجسمه ميسازند هزارها قرن هم بيايد کسي نميتواند مجسمه را زنده کند؛ اما ﴿و إذ تخلق من الطين کهيئة الطير باذنی فتنفخ فيها فتکون طيراً بإذني﴾[13] اين کار مسيح است. فرمود در اين مجسمه بِدَم؛ همان طور که من با ﴿نفخت فيه من روحي﴾[14] زنده کردم، تو هم بِدَم و اين را زنده کن. او مجسمه را زنده کرد، اينکه راه علمي ندارد موضوع ندارد محمول ندارد که کسي درس بخواند معجزه بياورد. جريان معجزه چيز ديگري است.
شما اگر بخواهيد وارث امام بشويد و جاي او بنشينيد بايد معجزه او را فقط بفهميد، از شما توقع نيست که شما معجزه بياوريد. اين «ان العلماء ورثة الأنبياء» اين وارث شدن، راه علمي ندارد. الآن کسي کارخانه توليدي دارد مزرعه دارد مرتع دارد سرمايهدار است، ميشود گفت شما چگونه سرمايه پيدا کرديد، ميگويد فلان کار فلان کار فلان کار را کردم سرمايه پيدا کردم؛ اما آيا آدم به يک تاجرزاده که مال گيرش آمده، ميگويد جنابعالي چه کار کردي سرمايهدار شدي که من هم همان کار را بکنم؟! ارث که راه فکري ندارد. اين راه درسي ندارد که من درس بخوانم وارث بشوم، اين يک پيوند واقعي است. اين پيوند واقعي همه جا پيدا نميشود؛ اين پيوند، با طهارت روح حاصل می شود.
فرمود علما ورثه انبيا هستند يعني مجتهد شدن درس خواندن کار خوبي است؛ اما کافي نيست، اگر مَردي، وارث امام باش! آن مهم است.
اينکه حسين بن علي قد علم کرده و وارث همه انبيا شده يعني اين. «ان العلماء ورثة الأنبياء»، جمله خبريهاي است که به داعي انشاء القا شده است. اگر هنرمندي وارث امام باش که به جاي امام بنشيني؛ طهارت روح پيدا کن قداست روح پيدا کن، تو هم کاري بکن که ائمه ميکردند.
خدا امام را غريق رحمت کند که اين نظام الهی را بنا کرد، البته تا آنجا که مقدورش بود و اين وظيفه ماست که اين نظام امامت و امت را حفظ بکنيم، چون همه اينها زير پوشش و برکات نوراني حضرت حجت است همه اينها به برکت آن حضرت است؛ «بيمنه رزق الوری»[15] يعني همين.
به برکت اينکه نظام امامت و امت آمد، همه ما بايد بکوشيم امام فعليمان را جانشين امام عصر بدانيم. امام(رضوان الله تعالي عليه) و مقام معظم رهبري(حفظه الله) اين راه را دارند زنده ميکنند که فرمايشات ائمه(عليهم السلام) را به ما ميرسانند، ما هم -إن شاء الله- تا آنجا که ممکن است اطاعت بکنيم. دينمان اساس کارمان است، ولايت ما و امامت ما اساس کارمان است. آن که باشد خود اين روايات که دارد: «من مات و لم يعرف» يعني امامي فکر کنند، بر مبنای تشيع فکر کنند، بر اساس نهج البلاغه و قرآن فکر کنند، اهل بيتي فکر کنند که دينشان دين اهل بيتي باشد.
علم الدراسه هم بايد باشد؛ اگر کسي چند سال درس بخواند مجتهد بشود يا مرجع بشود، چندان دشوار نيست؛ اما آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست، آن علم الوراثه است. اگر گفتند اين جاي امام نشسته است، نه براي اجتهاد است نه براي مرجعيت است، چون مجتهد به جاي امام نمينشيند مرجع به جاي امام نمينشيند، وارث، به جاي امام مينشيند. وارث امام شدن از علم الدراسه ساخته نيست.
در بيع، اجاره و امثال اينها، عوض به جاي معوض مينشيند؛ اما در ارث، مالک به جاي مالک مينشيند نه چيزي به جاي چيزي. اين ملک تکان نميخورد؛ ارث معنايش انتقال مال نيست، ارث معنايش انتقال مالک است؛ يعنی مالک به جاي مالک مينشيند نه مال. اين شخص به جاي امام مينشيند؛ اين کار کمي نيست! از علم الدراسه اين کار ساخته نيست، از علم الوراثه اين ساخته است. علم الوراثه چيز ديگري است؛ کمياب است ولي هست.
امام که آمد، درست است که شاهنشاهي رفت و جمهوري آمده؛ اما کار اساسي او نظام امامت و امت است. همان راه را مقام معظم رهبري(حفظه الله) دارند طی ميکنند.
خدا غريق رحمت کند اين سيد بزرگوار سيد حسن نصر الله را! ايشان چند سالي در قم بود و در درس تفسير شرکت ميکرد. يک سفر کوتاه که من رفتم لبنان، دور من ميچرخيد که من استادم را ديدم. اين قرآن ميتواند اين گونه بپروراند. اين کتاب يک کتاب عادي نيست، کتابي است که جنس و انس جمع بشوند راه فکري ندارد تا مثل آن بياورند. اگر ميبينيد که اين سيد دنيا را تکان داد، به برکت همين قرآن کريم بود. اگر يک رهبر عادي بود، اين طور جلال و شکوه نداشت که دنيا را تکان بدهد؛ اما وقتي که قرآني زندگي کرد و با قرآن بود و با عترت بود و با اهل بيت بود و آن فداکاريها را کرد اين طور شد.
اين راه براي هميشه باز است، جلوي کسي را هم نگرفتند، چرا ما نباشيم؟ شما ميخواهيد آدم خوبي باشيد شما ميخواهيد گرفتار اختلاس نباشيد، اين راه باز است؛ هر جا پا بگذاريد راه براي شما باز است. ميخواهيد آدم خوب باشيد، به امام و نظام و امثال اينها خدمت کنيد، هر جا که بخواهيد باشيد راه براي شما باز است. در مسير فضيلت درستکاري و پاکدامني، رسيدن به مملکت، رسيدن به شهدا و خانواده شهدا و خونهاي پاک شهدا، بخواهيد باشيد، راه باز است.
ما از نظام و رهبري و امام و از ملت و دولت و مملکت مخصوصاً شما آيات، علما و بزرگان، حقشناسي ميکنيم و برای فرد فرد شما دعا ميکنيم و از ذات اقدس اله مسئلت ميکنيم آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت نظام ما و مملکت ما و شماست برساند و بزرگاني که در تهيه اين کتاب وزين کوشش کردند، خدا به احسن وجه از آنان قبول کند و از همه بزرگاني که در برگزاري اين کنگره کوشش کردند حقشناسي ميکنيم!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. ديوان شمس، غزل 441.
[2]. نهج البلاغه، حکمت 107.
[3]. سوره نمل، آيه 14.
[4]. کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص 409.
[5]. نهج البلاغه، خطبه های 95 و 192.
[6]. سوره مدثر، آيه 5.
[7]. سوره عنکبوت، آيه 60.
[8]. سوره توبه، آيه 122.
[9]. الکافی، ج1، ص 32.
[10]. سوره سبأ، آيه 10.
[11]. سوره انبياء، آيه 80.
[12]. سوره سبأ، آيه 10.
[13]. سوره مائده، آيه 110.
[14]. سوره حجر، آيه 29؛ سوره ص، آيه 72.
[15]. زاد المعاد-مفتاح الجنان، ص 423.
اخبار مرتبط:
حوزه وامدار آیت الله جوادی آملی است / تفسیر تسنیم از افتخارات شیعه است
تفسیر «تسنیم» محصول حوزه علمیه است / حوزههای علمیه میتوانند دستاوردهای علمی بزرگی رقم بزنند
گزارشی از همایش بین المللی تفسیر تسنیم / رونمایی از 80 جلد تفسیر تسنیم
گزارشی تصویری همایش بین المللی تفسیر تسنیم (1)