أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب هجدهم ماه عزيز و گرامي رمضان است. به اين ماه، به اين شبها، به اين روزها، به اين لحظات، به اين آنات افتخار ميکنيم و خدا را سپاسگزاريم که توفيق درک اين ماه که منسوب به ذات أقدس الهي است و خدا با همه وجود خود در اين ماه تجلي و ظهور پيدا کرده است، در اين ماه حضور يافتيم و درک محضر فيض الهي را به برکت اين ماه داريم. اين نعمت را عظيم ميدانيم و بر صاحب اين نعمت سپاس ميگزاريم و خود را شاکر درگاه اين نعمت و ولي نعمت ميدانيم و از خداي عالم هم عاجزانه مسئلت ميکنيم که توفيق درک و فهم و شکر اين نعمت را آنگونه که سزاوار و شايسته است به همه ما مرحمت بفرمايد و فيض وجود خود را از ما محروم مفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
در بحث «خدا در قرآن» مطالب فراواني جاي بحث و گفتگو دارد، چون وقتي ميگوييم خدا، يعني همه آنچه که به اسماء و صفات الهي برميگردد، آنچه که به رحمت و رحمانيت الهي برميگردد، آنچه که به وجودات عالم و نشئات هستي برميگردد همه و همه حضور خدا در عرصه اين کتاب عزيز است و لذا در هيچ صحنهاي نيست که خداي عالم مداخله حقيقي و مداخله واقعي نداشته باشد؛ «دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ»،[1] اين فيض خدا، اين عنايت و فعل و اثر الهي در همه چيز حضور دارد و هيچ چيزي هم نيست غير از فيض خدا. اگر همه عالم آيت و نشانه هستند، جايي براي غير نميماند، همه عالم، همه عوالم، همه موجودات به لحاظ ذات و اوصاف افعال و آثارشان همه از فيض خدا مشروب هستند، از عنايت الهي بهرهمند هستند و چيزي غير از فيض خدا در عالم نيست. آنچه که هست فيض قديم و منّ قديم اوست، آنچه که هست فضل دائم الهي است؛ «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَي الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ».[2] شب جمعه است، شب رحمت الهي است، شب «دعاي کميل» است، شب جلوههاي توحيدي است. اينکه در شب جمعه اين دعا که دعاي سراسر توحيدي است، انسان موحّد خدا را چگونه بشناسد؟ با خدا چگونه سخن بگويد و خود را در مقابل خدا چگونه ببيند و خدا را در مقابل خود چگونه بشناسد؟ بر اساس اين «دعاي کميل» اين معاني شکل ميکند. خدا را شکر ميکنيم که در حرم امن معرفت و توحيد الهي به سر ميبريم، فقط بايد که خودمان را تقويت کنيم، بر ايمانمان و بر معرفتمان بيفزاييم و قدرت خدا را در همه ابعاد هستي بهتر بيابيم!
عرض شد که خداي عالم در قرآن با اسماء و اوصاف فراواني ظهور کرده است، جلوه کرده است؛ اما ما ميتوانيم اين چهار ذکر عمده را به عنوان چهار رکن اصلي اوصاف و اسماي الهي بشناسيم و بر اساس اين چهار ضلع، هستي را هم تعريف کنيم: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر».[3] اين ذکر بايد در نزد همه ما عزيز، گرامي، داراي فخامت و گرانمايگي باشد: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛[4] هر بامداد و شامگاه اين ذکر تسبيحات اربعه فراموشمان نشود. اينها نشان از عظمت الهي است و قدرت خدا در نظام هستي است. در باب سه ذکر «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مطالبي مطرح شد. راجع به «اللَّهُ أَكْبَر» مطالبي است که بايد تقديم محضر بشود و ما مرور کنيم، انس بگيريم. اين شبها شبهاي انس با جلوههاي خداست، ارتباط با فيض پروردگار است و هيچ فيضي هم بالاتر از اين فيض تکبير و تحميد و تهليل و تسبيح، يعني همين «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر» هم نيست.
مستحضر هستيد که ما با «اللَّهُ أَكْبَر» مأنوس هستيم، محشور هستيم، نمازمان را با «اللَّهُ أَكْبَر» آغاز ميکنيم و با «اللَّهُ أَكْبَر» به انجام و تمام ميرسانيم و همه اين «اللَّهُ أَكْبَر»ها معناي مستقل و جدايي دارد؛ مثل ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ سورههاي قرآن است. اين ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ که تکرار نيست، شما الآن کنار سفره مينشينيد، ميگوييد ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾؛ ميخواهيد درس بخوانيد ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾؛ ميخواهيد سخنراني کنيد ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾؛ ميخواهيد وارد مسجد بشويد؛ همه کارهايي را که ميخواهيد انجام بدهيد با ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ انجام ميدهيد و کاري که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ در صدر آن نباشد، اين کار ناکام و ابتر و ناتمام ميماند: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَا يُذْكَرُ بِسْمِ اللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَر»؛[5] اگر کاري را ميخواهيد شروع کنيد، مخصوصاً کار مهمي باشد و ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ نگوييد، اين انجام و سرانجامي پيدا نخواهد کرد. ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ هست که اين «باء» باي استعانت است طبق برخي از تفاسير. ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾؛ يعني «أستعين» کمک ميخواهم، استعانت ميجويم و استمداد ميجويم از پروردگار عالم به اينکه اين کار را انجام بدهم.
استمدادها هم که فرق ميکند، استعانتها هم که يکگونه نيست؛ اگر کسي بخواهد مطالعه بکند بايد استعانت بجويد از علم خدا، اگر کسي بخواهد رزقي گير او بيايد اول صبح که مغازه را باز ميکند، با ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ آغاز ميکند؛ يعني «أستعين بالله» از اين جهت که رزقي نصيب من شود، رزق حلال و پاک نصيب من شود. اين «أستعين»؛ يعني استعانت ميجويم؛ يعني استمداد ميجويم؛ يعني کمک ميطلبم، در جهت خاص آن کاري است که انجام ميشود. اگر رزق است کمک ميگيرد انسان رزق حلال داشته باشد؛ اگر مطالعه است، وقتي آدم دارد مطالعه ميکند، گاهي اوقات اين مطالعه مثلاً عوض اينکه خير و کمال علمي نصيب شود ـ معاذالله ـ شبهه نصيب انسان ميشود، مغالطه نصيب انسان ميشود؛ ولي وقتي انسان با ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ آغاز کند، اين سپر دفاعي است. استعانت از پروردگار عالم او را در فهم مطالب کمک ميکند. مگر شما مطمئن هستيد که شيطان در اين مطالعهتان دخالت نميکند؟ وقتي شيطان بخواهد دخالت بکند چکار ميکند؛ همين مطلب قرآني که داريد ميخوانيد، فهم همين را کج ميکند، همين را به صورت ديگر براي انسان نشان ميدهد. مگر شيطان در فهم اين گونه مسايل دخالت نميکند؛ بله تا لبه اين قرآن که از خداي عالم نازل شده است، شيطان هيچ مداخلهاي ندارد و خداي عالم اين شهابهاي ثاقب را رصد رجم شيطان قرار داده تا شيطان مداخله نکند؛ اما از اين قرآني که الآن ما ميخوانيم تا ميآيد در ذهن ما، اين فاصله را چه کسي پُر ميکند؛ دقيقاً ما با معيارهاي حق ميرويم و با معيارهاي حق برميگرديم؟ اينکه نيست. اين مداخله شيطان در فهم در تفهميم و تفهّم خيلي نقش دارد؛ لذا انسان ميرود به سمت قرآن چيزي نصيبش ميشود میبيند که شبهه شد، دچار يک اشکال شد. آن که ميتواند شبههزدايي کند و اشکال را از ذهن بيرون ببرد يا اجازه ورود اشکال را ندهد، اين سپر دفاعي استمداد و استعانت از پروردگار عالم است، پس چرا ما ميگوييم «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»؟ ما داريم نماز ميخوانيم، «اللَّهُ أَكْبَرُ» را گفتيم؛ ولي ميگوييم «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ براي اينکه شيطان در نماز ما مداخله نکند، ذهن ما را به جاي ديگر نبرد، فکر و نظر ما را به جاي ديگر مشغول نکند، مسايل الهي و فهم ارتباط با پروردگار عالم را از ما نگيرد. وقتي که گفت «اللَّهُ أَكْبَرُ»، شروع کرد به نماز، متوجه است که نماز ميخواند؛ ولي وقتي که رسيد به «السلام عليکم» ميبيند که نماز تمام شده و او اصلاً معلوم نيست، با چه کسي صحبت کرده، با چه کسي گفتگو کرده است. اين نمازي که مناجات با خداست، ميبيند که اصلاً هيچ بهرهاي نبرده است، توجهي حاصل نشده؛ مگر ميشود نمازي که معراج مؤمن است، انسان نماز بخواند و چنين بهرهاي نبرد؟!
اگر يک موجودي همانند شيطان رجيم بخواهد مداخله بکند، اين مداخله او از باب غفلت است و انسان را غافل ميکند از آن چيزي که دارد به عنوان نماز، به عنوان گفتگوي با خدا، به عنوان استعانت جستن از پروردگار عالم باعث ميشود که انسان توجّهش سلب بشود و قدرت ارتباط را نتواند بگيرد. بنابراين اگر شما ميگوييد که «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» در هر کاري، در مطالعه کردن، در نماز خواندن، سر سفره رفتن، غذايي که انسان ميخورد، نبايد به خدا پناه ببرد از شيطنت شيطان، از افکاري که در ذهن آدم ميآيد، براي همين غذا و مانند آن؟ اين افکاري که ميآيد، اين نياتي که ميخواهد، اين خاطراتي که ميآيد؛ اين خاطرات بعضاً شيطاني است، بعضاً رحماني است. اين خاطرات که يک دفعه از آسمان بدون مبدأ که نيست، همه اينها داراي مبدأ است. اگر خاطره بدي ـ معاذالله ـ در ذهن خطور کرد، منشأ شيطاني دارد، اگر خاطره خوب، نيت خوب، فکر خوب در ذهن آمد، منشأ رحماني و مَلَکي دارد. از يکي بايد به خدا پناه برد، از ديگري بايد به خدا سپاس گفت، اين ارتباط هست، اين هميشه هست، هيچ وقت هم در شب و روز در خلوت و جلوت، در خواب و بيداري ما را رها نميکند، اين يک واقعيتي هست. انسان است و اين روح همهجا ميتواند حضور پيدا بکند هم با خوبان بنشيند هم با بدان بنشيند هم با رحمانيان باشد هم با نوريان باشد هم با ناريان؛ اين هست، تا کجا آدم ببرد و هدايت بکند و لذا اين استعانت از پروردگار عالم که ميگوييم: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ اين «بائ» «بسم الله» را در عربي ميگويند «بائ» استعانت؛ يعني انسان با اين «باء»، ميخواهد بگويد «أستعين بالله». اين «باء» که مجرور شده و جرّ داده «بسم الله» ميگوييم براي اينکه اين «باء» بر سر اسم درآمده؛ يعني «أستعين بـ اذن الله»، يعني من کمک ميجويم از اسم خداي عالم که رزق حَسن نصيب من شود، رزق حلال باشد، علم صحيح و کامل باشد. اگر بناست مناجاتي، دعايي و گفتگويي با خدا باشد؛ ميخواهيم روزه بگيريم «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم»، خدايا! به امر تو روزه ميگيرم «قربة إلي الله»؛ اين استعانت از پروردگار عالم لازم است؛ همانطوري که استعاذه به خداي عالم از شيطان رجيم هم لازم است. ما هميشه بايد اين دو تا را داشته باشيم: «أعوذ بالله» و «أستعين بالله»، «أعوذ بالله» پناه ميبريم از بديها، استعانت ميجوييم نسبت به خوبيها. در هر کاري بايد اين دو تا وجود داشته باشد: «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم»، نماز ميخوانيم، روزه ميگيريم، غذا ميخوريم، مطالعه ميکنيم، منبر ميرويم، منبر گوش ميکنيم، مسجد ميآييم، هر کاري که ميخواهيم انجام بدهيم؛ اين دو تا بال: يکي بال استعاذه «أعوذ بالله»، يکي باب استعانت «بسم الله»؛ اين دو تا بايد هميشه کنار هم و مکمل هم باشند. ما بدون استعانت از خدا نميتوانيم به جايي برسيم و بدون استعاذه و پناه بردن هم اين امکان ندارد، براي اينکه وسوسههاي شيطان انسان را در امان نميگذارد، هميشه اين وسوسهها هست و لحظهاي انسان در امان و پناه نيست: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّي﴾،[6] اگر انسان بخواهد کاري بکند که از اين کارش بهره ببرد و سود ببرد لازم است که با اين ويژگي باشد.
خرما نتوان خورد ازين خار که کشتيم ٭٭٭ ديبا نتوان کردن ازين پشم که رشتيم
بر حرف معاصي خط عذري نکشيديم ٭٭٭ پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم[7]
اين وضعيتي که انسان دارد در شرايط خود وقتي مطالعه ميکند، ميگويد که من اگر بخواهم به اين کمال برسم، لازم است که اين دو تا امر را داشته باشم. اگر کسي بخواهد يک خرمايي بخورد، يک محصولي به کامش بنشيند، بايد اينگونه رفتار بکند و الا آن باري که ميکارد خار است.
خرما نتوان خورد ازين خار که کشتيم ٭٭٭ ديبا نتوان کردن ازين پشم که رشتيم
پشم اگر رشته شده باشد که ديبا نميشود؛ ديبا يعني حرير، پرنيان، ابريشم؛ اين چه وقت حاصل ميشود از يک پشم يا خرما چه وقت از خار حاصل ميشود و دست ميدهد.
بر حرف معاصي خط عذري نکشيديم ٭٭٭ پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم
پيري و جواني پی هم چون شب و روزند ٭٭٭ ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
اين نظام فکري را بايد همواره ما مورد مطالعه و دقت قرار بدهيم.
بحث ما امشب بيشتر راجع به تکبير است که مراد از تکبير، يعني بزرگ داشتن و تعظيم جلوههاي الهي، اسماي الهي، افعال الهي و نظاير آن. من امشب که به نهجالبلاغه علي بن ابيطالب(عليه السلام) مراجعه ميکردم، عبارتهاي بسيار ارزشمندي را يافتم و احساس کردم که در جمع شما علاقمندان به قرآن و عترت و خصوصاً فرمايشات والاي مولايمان، مقتدايمان، امير مؤمنان علي بن ابيطالب، اين دلدادگي را بيشتر کنيم. آقا علي بن ابيطالب خيلي عظيم است، خيلي والاست، خيلي هم در پيشگاه خداي عالم، مولايمان علي بن ابيطالب از جايگاه عالي برخوردار است و اين اسم «علي» از اسم «عالي» حق مشتق است! «يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِي».[8] اگر کسي علوّ و برتري و عظمت و اعلائيت را ميطلبد، جايگاه او علي بن ابيطالب است. هر علوّي، هر برتري همانطوري که هر رضايي در نظام هستي از اسم رضا و مقام امام رضا(عليه السلام) صادر ميشود «بإذن الله»؛ هر برتري، هر بزرگي، هر اعتلا، هر قدرت برتر؛ علم برتر، قدرت برتر، کمال برتر، هر چيزي که انسان در حدّ اعلا ميخواهد، جايگاهش علي بن ابيطالب است. اين اسم «علي»؛ يعني همين ساير اسامي به جاي خود محفوظ؛ اما اسم علي بن ابيطالب «يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِي»؛ يعني هر کسي ميخواهد در رتبه اول باشد، در هر بُعدي از علوّ و برتري و رجحان برخودار باشد، بايد که از جايگاه مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) استفاده کند. به روح مطهر مولايمان، آقايمان، علی بن ابیطالب(عليه السلام) صلواتي اهدا بفرماييد!
حضرت در باب تکبير و تعظيم پروردگار عالم اين نکته بسيار دقيق را بيان ميکنند، ميفرمايند ما که نميتوانيم بگوييم خدا چقدر بزرگ است، چون خدا را درک نميکنيم؛
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجي ٭٭٭ نتوان مثل تو جستن که تو در وهم نيايي[9]
وقتي که انسان نميتواند با قدرت فهم، او را بفهمد، اين خدا کيست؟ اين خدايي که با يک چشم بهَم زدن اين بساط به اين عظمت را ايجاد ميکند، جمع ميکند، کيست؟ چه قدرتي دارد، چه علمي دارد. کيست که از ازل، ازل يعني زمان وجود ندارد، ابد زمان وجود ندارد؛ همه چيز را ميدانسته و همه چيز با اوست و او مبدأ همه چيز است، اين چه عظمتي است! حضرت ميفرمايد: «فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ إِلَّا أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيُّومُ لَا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْكَ نَظَرٌ وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ»؛ حضرت ميفرمايد که ما کسي نيستيم که به کنه عظمت تو و جايگاه و موقعيت تو علم و شناخت پيدا بکنيم، «فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ»؛ ما فقط يک حاشيهاي، يک شبحي، يک دورنمايي از وجود تو را داريم. به برخي از اوصاف تو آشناييم، ميدانيم که تو جسم نيستي، زمان نداري، مکان نداري، در يک موقعيت مشخص و مخصوص نيستي، تعين نداري همين! مگر ما ميدانيم که تو چقدر عظيم و بزرگ هستي. «فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ» نميدانيم. فقط همين قدر ميدانيم که تو مبدأ حياتي و حيات هر موجودي از آنِ توست، حيّ و قيوم هستي و اهل خواب نيستي، اهل چُرت نيستي: ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ﴾؛[10] بعد چشمم به تو نميرسد، عقل من به تو نميرسد، وهم و فکر هم راهي به سوي ندارد: «لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْكَ نَظَرٌ وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ»، تو ابصار را ميبيني، همه دلها را ميداني، در خفاياي آنها هم چه ميگذرد هم آگاه هستي؛ اما هيچ کسي، هيچ دلي، هيچ فهمي، هيچ عقلي، هيچ چشمي قدرت اين را ندارد که تو و اوصاف تو را بشناسد. «أَدْرَكْتَ الْأَبْصَارَ وَ أَحْصَيْتَ الْأَعْمَالَ». الآن اين هفت ميليارد انساني که در روي زمين زندگي ميکنند، همهشان چه ميخواهند، چگونه ميخواهند، چه غذايي، در کجا؛ چه کسي ميخواهد بخوابد؛ حالا اينها که انسان هستند، همه حيوانات، همه حشرات، همه جانداران، همه صحاري، همه براري، همه بحار، همه حيواناتي که در عمق دريا يا اوج کهکشانها زندگي ميکنند، در پيشگاه خدا عمل همه اينها، احصا شده، شمارش شده است. به تعبير والد بزرگوار ما، همه اينها در پيشگاه خدا پرونده دارند و خداي عالم رزق اينها را بر خود ميداند، نه تنها به انسانها رزق ميدهد که به اين مار و افعي هم در بيابانها خداي عالم رزق ميدهد. خدا در قرآن ميفرمايد که بر خودمان اين را فرض کرديم، اگر يک مخلوقي آمد، رزق او را به او بدهيم.
«وَ أَحْصَيْتَ الْأَعْمَالَ» الآن مثلاً ما در شبانهروز چند تا نفس ميکشيم، چند بار مژه بر هم ميزنيم، چند بار زبانمان را حرکت ميدهيم، چند بار لب را حرکت ميدهيم، همه و همه اينها در پيشگاه آن حقيقت مطلق است. آن قدر آن وجود قوي است؛ شما حساب کنيد که الآن خورشيد يک محوري يک منظورمه است و اين همه از کرات و اينها در حول محور او ميگردند و نور ميگيرند و استضائه ميکنند. شما حساب کنيد هر موجودي يک خورشيدي بالاي سرش باشد، اين علم خداست، چيزي از علم خدا که مخفي نيست؛ وقتي روز قيامت فرا ميرسد و صحيفه عمل انسان را به دست او ميدهند، تعجب ميکند، ﴿مَا لِهذَا الْكِتَابِ﴾؛ اين چه کتابي است، اين چه صحيفه عملي است، همه خورد و کلان و کوچک و بزرگ آنچه که گفتيم و شنيديم و رفتيم و آمديم و خورديم و زديم و همه و همه اينها نوشته شده است؟! عجيب است! ﴿مَا لِهذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا﴾،[11] هيچ کوچک و بزرگي نيست، مگر اينکه خداي عالم او را احصا کرده است. اين «احصائيه، احصائيه»؛ يعني شمارش ميکنند، اين قدرت خداست، اين چه عظمتي دارد! ميفرمايد «أَدْرَكْتَ الْأَبْصَارَ وَ أَحْصَيْتَ الْأَعْمَال» «أحصيت»؛ يعني احصا کردي، شمارش کردي.
ميفرمايد که «أَقَمْتَ عَرْشَكَ وَ كَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ وَ كَيْفَ عَلَّقْتَ فِي الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِكَ وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلَي مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَكَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً»؛ با اين اعجاب و شگفتي که تو در عالم ايجاد کردي، همه عقول را نسبت به خودت متعجب و شگفتزده کردي! دورترين موجود که الآن مثلاً ما با تلسکوب ميبينيم، ريزترين موجود که ما مثلاً با ميکروسکوب ميبينيم، چه دوري و چه ريزي هيچ کدام مانع علم خدا نيست، هيچ محجوب نميشود. الآن مثلاً اين ستارهها يک مقدار که دورت ميشوند ما نميبينيم به خاطر دوريشان؛ يا يک حشره وقتي يک مقدار ريز ميشود ما نميبينيم. نه ريزي مانع است که خداي عالم نبيند و نه دوري حاجب است از اينکه در پيشگاه خدا محجوب باشد؛ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[12] آسمان و زمين هر روشنياي که دارد، شب و روز روشن است، اينکه حالا برای ما شب است، برای خدا که شب نيست.
پيام اخلاقي اين مسئله چيست؛ ما میخواهيم پيام اخلاقي اين بحث را داشته باشيم. يک بحث اين است که عالمان موحّد در جهت تعظيم و تکبير و تفخيم خدا، سراپا مست جامع وحدت و توحيد هستند.
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم ٭٭٭ جـز یاد خدا هیـچ دگـر کار نداریم
ما شاخ درختیم و پر از میوه توحید ٭٭٭ هر رهگذری سنگ زند باک نداریم
ما مست صبوحیم و ز میخانه توحید ٭٭٭ حاجت به می و باده و خمار نداریم
اينهايي که به منطقهاي رسيدند و موحّد شدند، لحظهاي به سمت اين طرف توجه نميکنند، کلاً وضعشان متفاوت است هر چه که هست آن طرف است؛ اما براي ما که اهل اين مقام و اين جايگاه و اين موقعيت وجودي نيستيم که بگوييم: «ما غير خدا در دو جهان يار نداريم» يا
بنگر به دل خسته شمس الحق تبریز ٭٭٭ مـا جز هوس دیدن دلـدار نداریـم [13]
اينها فقط به يک وعده ديداري زندهاند. تمام همّت آنها اين است که به اين وعده الهي مست هستند و در ميخانه الهي و ميخانه توحيد به سر ميبرند. اينها يک عده ديگري هستند؛ اما افرادي که نگاه زميني دارند و زمين هستند، اينها اين بزرگي را نميبينند و يک مقداري که دستشان به دهنشان رسيد، ميبينيد که عوض ميشوند؛ آدمها اينطوري هستند. اين سخن خيلي سخن زندهاي است که:
يا ربّ مباد که گدا معتبر شود ٭٭٭ گر معتبر شود ز خدا بيخبر شود[14]
فقط گدا نيست، ما هم که چند صفحه مطلب فهميديم، سينهمان را وجب ميکنيم، من به کسي سلام بکنم؟ من به کسي فلان؟ چرا او به من سلام نکرد؟! اين چرا «آيت الله» نگفته. آنها يک گداي ديگر هستند، ما يک گداي ديگر هستيم فرق نميکند.
آن که نگاهش به اين و آن هست، گداست؛ اين در حقيقت اعتباري ندارد. علي بن ابيطالب(عليه السلام) به مالک اشتر ميگويد، ميگويد مالک! من تو را ميفرستم به عنوان والي مصر. الآن کسي به تو محل نميگذارد، وقتي تو والي شدي و حاکم شدي، ميآيند و ميروند، دم و دستگاهي، دفتري، تشکيلاتي و اين همه خيل و رکاب هست، اين همه فلان هست؛ نکند تو باور بکني، اينها را فکر نکني تو کسي شدي. تو همان مالک هستي، تو همان بنده عاجز خداي هستي. خدا در قرآن ميفرمايد: ما عمداً رزق زياد نميدهيم، يک ذرّه رزق به شما بدهيم، دست و دهنتان ميلرزد، هر چه ميخواهيد ميگوييد، کفر ميگوييد، ديگران ظلم ميکنيد، تعدي ميکنيد: ﴿لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ﴾[15] ما ميترسيم شما طغيان بکنيد. اين باراني که شما ميبينيد خدا اراده ميکند باران بيايد تمام ميشود و ميرود؛ اين «کن فيکون» است. در قرآن ميفرمايد: اگر ما رزق شما را محدود ميکنيم، براي اين است که طغيان نکنيد. الآن ما يک دهن داريم، يک معده داريم، چقدر جا ميگيرد، اگر ده تا دهن داشتيم، ده تا معده داشتيم، چکار ميکرديم، همديگر را نميخورديم؟ اين يکي هم به خاطر ضرورت به ما دادند که ما بايستيم و در دنيا زندگي بکنيم و الا همين قدر را هم نميدادند. غرض نوع ما در خوردن شيرينيها امساک ميکنيم، چرا؟ چون آقا قند داري فلان ميشوي. اين ﴿لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ﴾ برای اين است که انسان طغيان نکند. اگر ترس از مرگ و مريضي و اينها نباشد، انسان محدوديت ندارد. ميگويد ما يک حداقلي به شما از لذايذ داديم، يک زنبور عسل داديم، يک عسل به شما ميدهد؛ چکار داريد ميکنيد؟ يک کرم ابريشم به شما داديم، دارد به شما ديبا ميدهد، شما چکار ميکنيد؟ خودتان را ميکشيد. آن طرف بياييد. پس ميخواهيد چکار کنيد؟
اينکه انسانها اين قدر محدود هستند و تنگنظر هستند و فکر کوچک دارند براي همين است. به مالک اشتر ميگويد مالک تو همين هستي، فکر نکن که اگر رفتي آنجا براي خودت دفتر و تشکيلات و رفت و آمد و ماشين و فلان و امکانات و خيل و رکاب و کسي شدي، نه؛ تو براي اينکه به ياد بياوري که چه کسي هستي، هميشه خدا و عظمت خدا را به ياد بياور، چون آن عظمت خدا باعث ميشود که تو خودت را صغير و حقير ببيني!
ما بايد خودمان را حقير ببينيم که در مقابل اين نعمتهاي يک دفعه طغيان نکنيم و تعدّي و ظلم نکنيم. هر کسي که به قدرت و حکومت رسيده فرقي نميکند، هر کسي باشد. ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾؛[16] چه اين لباس چه آن لباس فرق نميکند. علي بن ابيطالب در نهجالبلاغه ميفرمايد که من يک دوستي داشتم در گذشته که اين دوست نزد من خيلي عزيز بود، چرا؟ براي اينکه او کسي بود که وقتي دنيا را ميديد، دنيا در پيش او کوچک بود، چرا؟ براي اينکه خالق در چشم او بزرگ بود. اگر کسي خالق در چشم او نباشد، دنيا در چشم او بزرگ ميشود. «صغر المخلوق لعظم الخالق»، چون خالق در نزد او بزرگ و عظيم بود، مخلوق کوچک است.[17]
لذا اينکه ميگويند، مرتّب «الله اکبر» بگوييد، تکبير بگوييد، تحميد بگوييد، خدا را به ياد بياوريد، براي چيست؟ براي اينکه کبر حاصل نشود «فَرَضَ اللَّهُ ... الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْر»[18] چرا خدا نماز را واجب کرد؟ «فَرَضَ اللَّهُ» خدا واجب کرده نماز را، صلات را، «تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْر». آن کسي که رکوع ميکند، سجده ميکند و در مقابل خدا اظهار بندگي و تذلل دارد، او نبايد تکبر بکند. اگر ما در پيشگاه خدا سر به سجده گذاشتيم؛ اما در عين حال در مقابل ديگر افراد تکبر کرديم، اين را بدانيد که نمازمان صحيح است، قبول نيست؛ والا معنا ندارد انسان نماز مقبول بخواند در عين حال متکبر باشد، زبان تکبر و استکبار به خود بگيرد. «فَرَضَ اللَّهُ(سبحانه و تعالي) ... الصَّلَاةَ» چرا خداي عالم نماز را واجب کرد؟ «تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْر» کبر يعني انسان خود را برتر از ديگران ببيند ديگران را تحقير کند.
«و من كتاب له ع كتبه للأشتر النخعي [رحمه الله]» نامهاي که براي مالک اشتر مينويسد «لما ولاه علي مصر» وقتي او را والي مصر ميخواهد قرار بدهد ميگويد: «وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْك»؛ همين يک جمله کافي است. ميگويد، آقا علي بن ابيطالب، مالک اشتر را آن که در پيشگاه حضرت والاست وقتي والي مصر قرار داد، گفت که مالک وقتي رفتي آنجا، ديدي سلطانت کردند و گفتند تو ولي فلان هستي تو والي فلان هستي وقتي ديدي اينطوري شد و اين ابّهت و خيلا و جريان خيالانگيز بر تو غالب شد؛ «فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ» واقعاً در چنين وضعي انسان ميتواند چکار بکند؟ حالا اگر خدا نبود قدرت و عظمت خدا وجود نداشت، انسان است. انسان هيچ کسي نيست مگر اينکه فرعون است؛ بله مگر کسي باشد که بنده خدا باشد و عظمت خدا را در دلش داشته باشد و فرعوني نکند. چرا فرعوني نکند؟ فرعون وقتي به خدا معتقد نيست، به هارون ميگويد که هارون برای من يک برجي بساز! ببينم که خداي موسيٰ کجاست من نميبينيم؟ من بروم بالا روي اين برجها، شايد خداي موسيٰ را ببينم. وقتي کسي اينطوري فکر ميکند، چرا به اصطلاح اينطور فخر نفروشد؟
همه ما در درونمان يک فرعونيتي وجود دارد؛ قدرت نداريم، امکانات نداريم، آب به تعبير عوام براي شنا کردن نداريم و الا آن دلي که ياد خدا را در وجود خود مستقر نکند و عظمت خدا را همواره به ياد نياورد، در مقابل آدم همينطور ميشود، فرقي نميکند. ميفرمايد: «فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْك عَلَي مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِك»؛[19] نه نميتواني در مقابل او بايستي، اين ابّهت خيلي است، فکر ميکند که به اصطلاح کسي شده؛ من همان طلبه صغيري هستم الآن اگر به من گفتند حجت الإسلام يا گفتند بالاتر؛ اين چيزي نيست، اين يک ابّهت است، يک خيال است. اين بايد انسان را در حقيقت خاضع بکند و چيزي انسان را خاضع نميکند جز تکبير و تفخيم پروردگار عالم. اميدواريم که خدا اخلاق بد و مذموم را از همه ما دور بفرمايد و به اخلاق نيکو و خصال پسنديده همه ما را متّصف بفرمايد!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
خدايا دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!
خدايا اوصاف والاي خودت، اوصاف عظيم، افعال کريم خودت را در دل و جان ما، در عقل ما، در فکر ما، در روح ما مستقر بفرما!
بار پروردگارا اين معرفت، اين ارادت، اين ايمان و اين عمل صالح را براي همه ما ذخيره دنيا و برزخ و قيامت قرار بده!
خدايا توفيق درک اين ماه، خصوصاً در آستانه شبهاي قدر هستيم، ايام و ليالي هم متعلق است به مولايمان، آقايمان، عزيز دل و جان همه شيعيان، امام متّقيان و سيد اوليا، سيد اوليا که يکي از بهترين عناوين شريف آقا علي بن ابيطالب است خدايا! ما را قدردان نعمت ولايت علي بن ابيطالب و اولاد معصومينش قرار بده!
مرضاي مسلمين، خدايا کسي در مجلس ما مريض است، مريض دارد، خدايا به حق محمد و آل محمد شفاي عاجل مرحمت بفرما، لباس عافيت بر اندام آنها بپوشان!
حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!
کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، حوزههاي ما، دانشگاههاي ما، جوانان ما، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مطهر و پاک و منزه آقايمان، مولايمان، حضرت بقيت الله که جمعه متلعق به اوست و امشب هم شب جمعه، شب زيارتي مولايمان حضرت ابيعبدالله الحسين است، خدايا قلب شريفشان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ عَجِّلِ اللَّهُم تَعَالَی فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان»
[1]. كافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص85 و 86.
[2]. المصباح للكفعمي(جنة الأمان الواقية)، ص647.
[3]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191.
[4]. سوره روم، آيه17.
[5]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص25؛
[6] . سوره يوسف، آيه53.
[7]. سعدی، مواعظ، غزل شماره47.
[8]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج44، ص245.
[9]. ديوان اشعار، سنايي، قصايد و قطعات، شماره203.
[10]. سوره بقره، آيه255.
[11]. سوره کهف، آيه49.
[12]. سوره نور، آيه35.
[13]. شعر از مولانا.
[14]. حافظ، غزل شماره 226؛ «در تنگنای حيرتم از نخوت رقيب ٭٭٭ يا رب مباد، آن که گدا معتبر شود»
[15]. سوره شوری، آيه27.
[16]. سوره علق، آيه6.
[17]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت289.
[18]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص568.
[19]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه53.