پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه ، هر روز ساعت 14 عصر از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» یکی دیگر از روزهای گرانقدر ماه مبارک رمضان که در دهه سوم این ماه قرار دارد را با دعاها و نیایشهای امروز پشتسر میگذرانیم روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان در این روز که جلوههای رحمت الهی به نمادهای نهاییاش نزدیک میشود خدا را به جلال وجه کریمش سوگند میدهیم که إنشاءالله همه ما را جزء مرحومین قرار بدهد و از رحمت ویژهاش همه ما را برخوردار بگرداند «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْه» پناه میبریم به پروردگار عالم که این ماه بر ما بگذرد و ما در این ماه مورد غفران و آمرزش خدا واقع نشویم رحمت الهی بر ما نگذرد گرچه رحمت الهی واسع است و خدای عالم هم وعده غفران را در این ماه داده است خودمان را در معرض نسیم لطف الهی قرار میدهیم و با تضرّع و زاری و لابه از درگاه الهی مسئلت میکنیم که همه ما را جزء آمرزیده شدگان این ماه قرار بدهد گذشتگانمان آبائمان اجدادمان همه کسانی که به امت اسلام برمیگردند در اقطار و اکناف این عالم هم که هستند «یَا کَرِیمُ اغْفِرْ لِمَنْ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات» به ما فرمودند «اِسْتَوْسِعْ رَحْمَهَ الله» رحمت خدا را واسع کنیم خدای عالم رحمتی وسیع دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیم﴾ و خدا را به این اسم واسعش سوگند میدهیم که إنشاءالله همگان از رحمت واسعه حق برخوردار باشند بحث ما همچنان پیرامون چگونه زیستن بر پایه عقلانیت وحیانی است به حق چگونه زیستن با چگونه بودن و چگونه شدن ارتباط مستقیمی دارد انسان چگونه موجودی است تا چگونه زیستن فراخور چنین موجودی باشد انسان باید به چگونه هدفی و به چه مقصدی راه بیابد تا چگونه زیستنی فراخور با این چگونه شدن شکل بگیرد هر تعریفی که ما برای عالم برای انسان داشته باشیم در چگونگی زیست ما دخالت دارد و مدخلیت تام دارد برخیها برای زندگی قائل به هدف و مقصدی نیستند و اینکه انسان چگونه باید بشود یا همین که اصلاً انسان چگونه هست برای آنها مطرح نیست زندگی را مثل یک مسیری میدانند که بیپایان است مقصدی و مقصودی برای این زندگی نیست و اتفاقاً فکر میکنند که اگر برای این عالم و دنیا یک مقصدی باشد یا برای انسان یک مقصدی باشد وقتی انسان به مقصدش رسید دیگر پایان است و کار انسان تمام میشود و انسان دچار یک واماندگی و حیرتی میشود این سخن سخن ناتمامی است اینکه ما بگوییم که اگر انسان به یک مقصدی به یک هدفی برسد وامانده میشود و یک انسان حیران و بدون هدفی میماند این سخن سخن ناتمامی است برای اینکه ما دنیا را نشناختیم و انسان را نشناختیم آنهایی که فکر میکنند مقصد و مقصود یک متاع دنیایی و یک امر طبیعی و مادی است میگویند وقتی که ما به هدف رسیدیم طبعاً دیگر کاری نداریم وا میمانیم و احساس واماندگی میکنیم اینها نشناختند که هدف و غایتی که برای زندگی وجود دارد یک هدف مادی و طبیعی نیست که اگر بدست آمد دیگر انسان احساس حیرت و واماندگی میکند نه آنچه که مقصد و غایت انسان است راهیابی به کمال است به سعادت است و اگر این کمال و سعادت برای انسان تأمین بشود انسان به مقصد میرسد اتفاقاً در معنای چگونه زیستن و پاسخی که برای این سؤال مطرح است کاملاً بایستی که آن چگونه شدن را که مقصد و مقصود است ما لحاظ بکنیم و بر مبنای آن حرکت خودمان را در حقیقت داشته باشیم بنابراین نمیتوانیم اینجور تلقی کنیم اینجور تصور کنیم که اگر برای دنیا یا برای زندگی انسان یک غایت و هدفی باشد وقتی انسان به آن هدف و غایت رسید تمام میشود و انسان ابتدای حیرت و واماندگی او میشود بله اگر ما مقصد را یک امر مادی دانستیم چنین مسئلهای است ولی هرگز مقصد انسانی یک امر مادی و طبیعی نیست اینکه عرض میکنیم بسیار دخیل است مسئله چگونه زیستن از اینکه ما چگونه شدن را در حقیقت بتوانیم خوب فهم کنیم مثال و نمونهای را که در منابع وحیانی ما بدان اشاره شده و بعضی از جلسات گذشته هم از این مثال استفاده شده است همان بیانی است که از امام جواد(علیه السلام) معروف است که حضرتشان فرمودند «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ» این خلاصهای است که در حقیقت میشود از باب فهم عمومی و تشبیه معقول به محسوس این معنا را افاده کرد دنیا همانند یک بازاری است که انسانها در این بازار متاعی شایسته و کمالآفرین و فخرآفرین دارند میتوانند پیدا کنند که اینها رابحاند اینها سود بردند و کامیاباند اینها فائز و رستگار و مفلِحاند و عدهای هم در همین دنیا به دنبال متاعهایی هستند که این متاعها زودگذر است و لذتهای زودگذری را به همراه دارد و هرگز نمیتواند برای انسان ماندگاری و فخری را ایجاد کند که اینها خسارت دیدهاند ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ ٭ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ بنابراین باید نگاهمان را به دنیا اصلاح بکنیم و فکر کنیم که دنیا همانطوری که در این مثال تشبیه شده است همانند یک بازاری است یا اصلاً یک نمونه دیگر مثلاً فکر کنیم که دنیا همانند یک جادهای است که این جاده تمام شدنی نیست اما انسان که از این جاده عبور میکند در این مسیر عبورش امکاناتی را اموری را حقایقی را میبیند که میتواند از آنها استفاده کند از کنار بوستانی گلستانی میگذرد که میتواند گلهای خوبی را و خوشعطری را برای مشامش و شامهاش و نظایر آن برای خود بهره ببرد بنابراین چنین نگاهی به دنیا داشتن اصیل است و درست است ما دنیا را بیهدف ندانیم عمر را که یک سرمایه ارزشمند و بیمعادل و بینظیری هست را مغتنم بشماریم و در لحظه لحظههای عمرمان برای آن بهرهمندی از فضای بیرون از عمر خودمان که دنیا هست استفاده بکنیم انسانها در مقام بهرهمندی از نظام دنیا متفاوتاند عارفانی بزرگانی کسانی که نگاه برتر به این سعادت دارند میگویند که «همای اوج سعادت به دام ما افتد *** اگر تو را گذری بر مقام ما افتد» امثال حافظ و عارفانی از این دست میگویند که ما میخواهیم یک زندگی داشته باشیم که به اوج سعادتمان برسیم «همای اوج سعادت به دام ما افتد *** اگر تو را گذری بر مقام ما افتد» یعنی اگر خدای عالم رب العالمین یک عنایت ویژهای بکند و انسان خود را در معرض لطف و عنایت الهی قرار بدهد آن عنایت ویژه دولت به کنار انسان میآید «دولت آن است که بی خون دل آید به کنار» اگر کسی دولت حقیقی را پیدا بکند نه دولت مجازی که دست به دست میشود و تداول میشود و امروز دست این و فردا دست دیگری میافتد نه دولت حقیقی که با انسان هست و حقیقتساز است هویتساز است و با جان انسانی گره خورده است این دولت زمانی حاصل میشود که آن همای اوج سعادت بر بام وجود انسانی میآید اگر آن رب العالمین که در حقیقت هما از آن جایگاه برمیخیزد در وجود انسان طالع بشود و طلوع بکند بنابراین ما سعادت را محصول عمر بدانیم محصول زندگی بدانیم کمال و سعادت محصول است و ما برای اینکه چگونه زیست کنیم همواره باید آن کمال را و آن سعادت را مدّ نظر قرار بدهیم یعنی نصب العین ما آن کمال و آن سعادت باید باشد و هر لحظه که داریم حرکت میکنیم به سمت آن و یک گام به آن هدف و سعادت نزدیکتر بشویم لذا انسان بیهدف انسانی که سعادت مقصود خودش را برای خود مرقوم نکرده ننوشته در چشم و در مقابل دیدگانش قرار نداده این اصلاً چگونه زیستن را نمیتواند داشته باشد چرا چون چگونه زیستن با حرکت همراه است و حرکت بدون منتها و مقصد اصلاً شکل نمیگیرد وگرنه یک امر واهی میشود حرکت میشود اما حرکتی که نهایتش عبث است مقصدش بیهودگی و پوچی و خیال محض بودن است نه حرکت لزوماً هدف دارد و مقصد برای او هست اما این هدف اگر حکیمانه و بر مبنای عقل وحیانی نباشد به خرافه به خیالی به پوچی و نظایر آن میرسد اینکه شما میبینید عدهای امروز براساس اندیشههای پوچگرایی و هیچگرایی و نیستگرایی دارند زندگی میکنند و چگونه زیستن را بر مبنای این مسئله قرار میدهند برای همین است که واقعاً مسئله مقصود و سعادت و کمال را برایش برنامهای ندارند همچنان ما براساس چگونه زیستن بر پایه عقلانیت وحیانی سخن میگوییم بحثی امروز و درسی دیگر از مبنای عقلانیت وحیانی برای چگونه زیستن داشته باشیم یکی از مسایلی که در چگونه زیستن ما دخیل است که در حقیقت در بیان امام صادق(علیه السلام) برای ما رسیده این است که ما در زندگی خودمان در حیات خودمان به دو اصل از اصول مسلّم آموزشی و پرورشی توجه کنیم این اصول یک اصول راهبردیاند که همیشه با انسان هستند یعنی لحظهای از انسان نباید جدا باشند و انسان هم نباید از این دو اصل جدا باشد اصل اول این است که انسان اگر بخواهد چیزی را قبول کند و بپذیرد بایستی که برهان داشته باشد باید دلیلی داشته باشد باید یک وجه موجهی داشته باشد که این سخن این مطلب حق است و صحیح است و براساس این برهان و یا این دلیل یا هر راهنمای اصیل و صحیحی من او را میپذیرم این مطلب اول که هیچ امری را انسان نپذیرد هیچ کاری را انسان قبول نکند در مقام تلقّی و قبول حتماً و حتماً فیلتر برهان و استدلال را قرار بدهد که بر مبنای استدلال و برهان چیزی را بپذیرد این در جانب اثبات در جانب سلب هم اینجور به ما دستور دادند که ما میخواهیم الآن سخن آقا امام صادق(علیه آلاف التحیة و الثناء) را بخوانیم که حضرت به ما اینگونه دستور زندگی میدهد که در زندگیات در مقام پذیرش و قبول الا و لابد از پنجره برهان و استدلال و دلیل و راهنما بگذرانید که چیزی در صحنه جانت و صفحه جانت قرار نگیرد که مجهول باشد غیر معلوم باشد و تو از او خبر نداشته باشی چیزی را بپذیری که بدون آگاهی و بدون شناخت باشد این اولین دستوری است که در مسیر زندگی بر همه ما لازم است این دستورات که عرض کردیم راهبردی است یعنی دستوری نیست که مثلاً یک لحظه از او غافل باشیم چون در زندگی یا کنش داریم یا واکنش یا در مقابل یک امری داریم فعالیت میکنیم یا داریم در حقیقت یک امری را که از خارج دارد برای ما میآید ما در مقابل او باید واکنش نشان بدهیم این واکنش حتماً و ضرورتاً باید براساس یک دلیلی باشد یک چراغ راهی وجود داشته باشد این چراغ به تعبیر قرآن یا باید عقل باشد یا بایستی که نقل و سمع باشد ﴿لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ﴾ بنابراین بخش اول و گام نخستین این است که برای پذیرش و قبول یک امری حتماً بایستی یک استدلالی و برهانی با آن باشد این یک امر دوم این است که در رد و نکول و قبول نکردن یک امری هم باز هم اینجا بایستی انسان با دلیل و برهان یک امری را رد کند اگر کسی بخواهد امری را نپذیرد و قبول نکند نمیشود مبنایش ظن و گمان باشد یا هوا و هوس باشد یا براساس اعتقادات خرافی و امثال ذلک این دو بال را ما باید در زندگیمان مجهّز کنیم برای خودمان که هرگز چیزی را نپذیریم مگر اینکه با راهنما و دلیل و برهان همراه باشد چیزی را هم رد نکنیم مگر اینکه با راهنما و دلیل همراه باشد این بیان را ابتدائاً اجازه بدهید که از بیان آقا امام صادق(علیه السلام) در جمع شما علاقهمندان بخوانیم اینها خیلی مهم است و از اموری است که از او به عنوان امور راهبردی یاد میشود این حدیث نورانی را ملاحظه بفرمایید که آقا امام صادق(علیه السلام) فرمودند که «ان الله» تعبیر هم تعبیر خاصی است «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ» ببینید تعبیر را امام صادق(علیه السلام) میفرماید که بندگان دو تا نشانه دارند دو تا نشانه و دو تا علامت برای کسانی است که به عنوان بنده خدایند خیلی مهم است گاهی اوقات این بندگی بندگی عملی است مثلاً نمازی میخوانند روزهای میگیرند آنها نشانههای بندگی است اما نشانهها با یکدیگر در یک سطح نیستند در یک رتبه و درجه نیستند برخی از نشانهها به تعبیر ایشان آیتها آیتهای روشن و بارزیاند که بدون اینها انسانها آن جلوه عبودیت و بندگی و سلوک در پیشگاه پروردگار عالم را ندارند «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ» دو تا آیه است این امام است اینکه ما میگوییم تفسیر قرآن را باید یک امامی که عِدل قرآن است و قرآن ناطق است برای ما بازگو کند اینجا از آن نمونههای بارزی است که امام(علیه السلام) با توجه به دو آیه از آیات الهی دو ویژگی برجسته را به عنوان خصوصیتهای عباد و بندگان در مسیر زندگی بیان میکند «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ» یک «أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّی یَعْلَمُوا» هیچ سخنی را نگویند دفاع نکنند اظهار نظر نکنند تا اینکه بدانند که این حرف چیست چگونه بوده است تحلیل بکنند به جهات مسئله بنگرند تفقّه بکنند تدبّر بکنند و وقتی یافتند و علم پیدا کردهاند آنگاه بگویند در روایات ما آمده است که «کَفَی بِالْمَرْءِ کَذِباً أَنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمِع» در دروغگویی یک انسان همین قدر کافی است که هر چه شنید را بگوید تأمل نکند بررسی نکند تحقیق نکند تفحص نکند بدون اینکه یک علمی و یک اطمینانی برای او حاصل شده باشد بیاید این را اظهار بکند این همینقدر کافی است در دروغگو بودن بنابراین اولین خصیصهای که خدای عالم در کتابش برای بندگانش ذکر فرموده است این است که «أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّی یَعْلَمُوا» چیزی را نگویند اظهار نکنند مگر اینکه بدانند حالا این آیهاش را به ملاحظهاش بفرمایید و ویژگی دوم و آیت و خصیصه دوم این است که «وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا» اگر هم بخواهند چیزی را رد بکنند قبول نکنند نکول و رد داشته باشند این زمانی باز امکان دارد علم داشته باشند که این سخن سخن باطلی است این سخن سخن نامربوط و ناصوابی است در هر دو جانب ما علم میخواهیم برادران و خواهران سبک زندگیمان را بایستی چگونه زیستن را باید بر پایه علم بسازیم این دین دارد میگوید این قرآن دارد میگوید این عِدل قرآن امام صادق(علیه السلام) است که دارد چنین تشریحی برای امر دارد و میگوید که این ویژگی عباد است بندگان خاص خدا که خدای عالم آنها را به این دو علامت ستوده است کسانیاند که اگر بخواهند چیزی را بگویند و اثبات بکنند باید علم و آگاهی داشته باشند اگر چیزی را بخواهند رد بکنند و نکول کنند و نپذیرند باید علم و آگاهی باشد «أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّی یَعْلَمُوا» نگویند تا اینکه علم و آگاهی بیاید رد نکنند «وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا» این دو آیه کدام دو آیه هستند امام صادق(علیه السلام) میفرماید «وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ» خدای عالم در قرآن فرموده است که ﴿أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ این را خدای عالم به عنوان یک میثاق و عهد خودش دارد مطرح میکند اگر ما اینگونه نگفتیم که بندگان خدا و عباد الهی اینها چیزی را بر حق نگویند مگر اینکه علم پیدا بکنند این در حد میثاق میگوید عجیب است در حد میثاق یعنی در فطرت و نهان انسانی نهادینه شده است این میثاق کجاست این عهد الهی کجاست انسان که تازه متولد شده این چه عهدی دارد که هر چه میگوید باید علم و آگاهی داشته باشد میفرماید ﴿أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ﴾ آن پیمان و عهد با کتاب چون کتاب یعنی قرآن با فطرت آمیخته است و عین فطرت است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها﴾ در فطرت همه انسانها نهفته شده است که اگر بخواهند مطلبی را بگویند اثبات بکنند و دفاع بکنند اینها الا و لابد حتماً بایستی که قبلاً علم داشته باشند و آگاهی داشته باشند ﴿أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ این را امام(علیه السلام) به عنوان یک آیت و نشانه و مدال عبودیت و بندگی دارد حساب میکند میگوید انسانهایی در سلک بندگیاند و سلوک بندگی خدا را دارند به همراه دارند که ویژگی اول آنها این باشد که اگر بخواهند چیزی را بگویند الا و لابد بایستی که اول علم پیدا کنند این یک مطلب یک آیه آیه دیگر این است که «وَ قَالَ ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾» عدهای هستند که تکذیب میکنند چیزی را که به آن علم ندارند اگر بناست چیزی را تکذیب کنید رد کنید و قبول نکنید این حتماً بایستی مبتنی بر آگاهی و علم و شناخت باشد این دو آیه به تعبیر امام صادق(علیه السلام) دو حیثیت برجسته انسان مؤمن و عبد خداست که از این دو خصیصه هیچ انسان مؤمنی و بنده صالح الهی نباید تخطی بکند ولی ما الآن برمیگردیم به زندگی خودمان به نحوه حیات و شیوه زندگی خودمان آیا تا چه حدی و یا در چه درصدی از این دو منطق الهی در مسیر عبودیت و زندگی خودمان داریم استفاده میکنیم آیا ما واقعاً هر چه را که میگوییم قبلاً راجع به آن فکر کردیم اندیشه کردیم تأمل کردیم و براساس علم باور پیدا کردیم و داریم از آن حرف میزنیم یا اگر چیزی را قبول نکردیم و رد کردیم و انکار کردیم واقعاً تلاش کردیم بررسی کردیم و با عقلانیت خداداد یافتیم که این مطلب ناصواب است نادرست است بعد داریم ردّش میکنیم این مسئلهای است که ویژگی عبودیت و بندگی ما را دارد تأمین میکند این مسئله اتفاقاً در زندگی روزمرّه ما خیلی در حقیقت رسوخ دارد و نفوذ دارد خصوصاً امروز که در مسایل اجتماعی و سیاسی وارد هستیم ما باید خیلی دقّت کنیم رأی ما نظر ما محصول عمر ماست محصول حیات ماست محصول هویت ماست ما به میزان رأیمان میارزیم به میزان نظری که در باب مسایل میدهیم میارزیم اگر این رأی و نظر را ارزان بفروشیم کم و بیبها بخواهیم عرضه بکنیم یعنی هویت خودمان را زیر سؤال بردیم هستی خودمان را زیر سؤال بردیم ما هستیمان برای آن است که بتوانیم آراء و نظرات شریف و ارزشمندی را به جامعه بیان کنیم هم خودمان هویتمان را در آراء و نظراتمان داشته باشیم و هم جامعه را از این نظرات صائب برخوردار بکنیم اهل فکر باشیم اهل تحلیل باشیم اهل مطالعه باشیم در زندگی تا نظرات شایستهای را اعلام بکنیم این بسیار بسیار برای جامعه ما سخیف است نازل است که ما این آراء را و این نظرات را که به صندوقها میریزیم یا عرضه میکنیم یا بر کاغذی مینویسیم و امثال ذلک بدون هویت و هستیشناسی خودمان باشد اگر انسان بداند که این رأی و نظری که دارد میدهد این محصول وجود اوست و تلاش او در یک عمر در این رأی دارد خلاصه میشود ما متأسفانه از اینگونه مسایل داریم بیتوجه رد میشویم اینها یک رأی است یک نظر است حالا شد شد نشد نشد با این ادبیات با رأی و نظر برخورد کردن یعنی هویت خود را نشناسیم جایگاه وجودی خود را نشناسیم و یک کاری انجام بدهیم عبث و بیهوده اگر ما بنده خداییم اگر نشان و مدال بندگی را میخواهیم بر پیشانی داشته باشیم آقا امام صادق(علیه السلام) فرمود «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ» بندگانش را با دو تا آیه و دو تا نشانه خود ویژه کرد برجسته کرد و گفت اینها بندگان مناند بندگان خدا اینها هستند صرفاً کسانی که میروند نماز میخوانند یا روزه میگیرند یا عمل عبادی انجام میدهند اینها نیستند بله اینها بندگان بسیار بسیار ضعیفیاند خدای عالم یک اجری به اینها خواهد داد نه آن که بنده ویژه است آن که خدای عالم به او اعتنا دارد نگاه میکند به او توجه دارد و رحمت ویژهاش را برای او فراهم آورده است و مهیا ساخته آنی هست که در مقام زندگی و زیستش با این دو اصل و با این دو قائمه زندگی بکند و حرکت بکند «أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّی یَعْلَمُوا وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا» این هر دو شاخه اثبات و نفی باید با علم و آگاهی باشد اگر چنین ویژگی نبود و ما در وجود انسان قوه تفکر را اندیشه را و تأمل را تقویت نکردیم آن طرف که جهتهای ضعف و منفی است و شایسته مقام انسانی نیست در ما رشد میکند اینکه خدای عالم در قرآن فرمود که ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾ همینجاست ما یا تابع علم و عقل و آگاهی و خردیم یا تابع هوا و هوس و ظن و گمان و خیال ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ یعنی تبعیت نمیکنند مگر گمان و وهم را ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾ ما خودمان را ببینیم که آیا چکارهایم و در چه سطح و مقامی از انسانیت قرار گرفتهایم آیا واقعاً وارد جرگه انسانی شدیم یا معاذالله در حد حیات نباتی و حیوانی داریم زیست میکنیم این را باور کنیم این را بفهمیم که اگر خدای عالم عدهای را در حد حیوان میداند معاذالله از باب تحقیر و توهین نیست این کتاب کتاب ادب الهی است «مَأْدُبَةٌ اللَّه» است این کتاب ادب کتاب تحقیر و توهین نیست یک وقت است یک کسی میخواهد دیگری را توهین بکند میگوید مثلاً شما مانند فلان حیوان هستید مثلاً اما خدای عالم وقتی انسانها را براساس موازین قسط و عدل و علم و عقل بررسی میکند میگوید در مقام عمل بر مبنای ظلم و ستم و تعدی و تجاوز و طغیان و عصیان دارد زیست میکند و در مقام علم هم بر مبنای ظن و گمان و خیال و وهم دارد زندگی میکند این انسان در حد انسان نیست به حق خدا را باور کنیم به حق سخن خدا را حق بشماریم و لحظهای در کلام خدا تردید نکنیم که فرمود ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ این ﴿بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ یعنی چه یعنی آنچه را که نازل شده است در صحبت حق است هرگز از حق پایینتر نیست بلکه آنچه که بیان شده است در تراز حق است و لاغیر اصلاً از حق متعال از حق مطلق غیر از حق جاری نمیشود توهین کردن تحقیر کردن یک موجودی را از جایگاهش انداختن این باطل است اینکه حق نیست و از خدای عالم باطل ممتنع است محال است او عین حق است و از عین حق جز حق صادر نمیشود لذا فرمود ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ یعنی در مسیر انزال این کتاب ما او را با حق نازل کردیم در صحبت حق نازل کردیم اکنون که به کف فکر و معرفت انسانی رسیده است در این مرحله معرفت حق است ﴿بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ در این ﴿بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ خدای عالم عدهای را مستوجب عنوانی میداند که از آنها به حیوانیت و نظایر آن یاد میشود ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در فضای ﴿بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ میفرماید که ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یعنی در جایگاهی که انسان از مدار عقلانیت و عدل عقل در مقام علم و عدل در مقام عمل پایین آمد این انسان در مدار حیوانی قرار گرفت اگر انسان در مقام انسان باشد او را حیوان خطاب کردن تحقیر و توهین است ولی اگر از مقام انسانی پایین آمد و در حد حیات حیوانی قرار گرفت او را حیوان نامیدن هرگز باطل نیست بلکه عین حق است این یک هشدار است این یک توجه است که ای انسان تو در مدار عقل بایستی زندگی بکنی در مدار عدل باید باشی از عدل پایینتر حیوانیت است از عقل و علم پایینتر حیوانیت است لذا خدای عالم میفرماید که اگر انسان بر این مبنا حرکت نکند مبنا و ممشای حرکت او میشود ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾ بنابرین در چگونه زیستن مسئله اندیشیدن تأمل کردن علم و باور را در زندگی راه دادن و زندگی را بر مبنای علم و آگاهی و یک طمأنینه قلبی فی الجمله داشتن این یک ضرورت است لذا فرمود «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ» خدای عالم تعابیر را باید متوجه باشیم یکسان نیست این تعبیری که امام صادق(علیه السلام) میفرماید که «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ» یعنی بندگان شایسته خود را که بندگان ویژه هستند آنها را به دو ویژگی ممتاز اینها را شناسایی کرده و معرفی کرده و آنها را با این دو ویژگی بیان کرده است «أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّی یَعْلَمُوا وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا» نه در مقام قبول و نه در مقام نکول جز بر مبنای علم و آگاهی حرکت نکند به هر حال مسایل چگونه زیستن به یک سلسله اصول راهبردی گره میخورد ما در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان هستیم و بناست که این بحثها هم دامنش برچیده بشود گرچه این بحثها استمرار دارد اینها چون حیات استمرار دارد چگونه زیستن همواره یک پرسش معاصرانه است پرسش عصری است یک پرسش تاریخی نیست که ما بگوییم آنگونه است نه پرسش عصری و پرسش هر دوره و روزگاری است و ما هم باید یک پاسخ معاصرانه بدهیم با فرهنگ عصرمان با خواستهها و مطالبات و با نیازها و انتظارات و توقعاتی که از جانب جامعه بشری نسبت به دین و منابع وحیانی هست باید پاسخ معاصرانه بدهیم و پاسخ معاصرانه یعنی یک پاسخی که با فرهنگ عصر هماهنگ باشد با نیازهای عصر هماهنگ باشد با انتظارات و توقعات و نیازها بلکه مطالبات جامعه باید هماهنگ باشد ما امروز باید مدلهایی را نمونههایی را ذکر بکنیم که البته این معنایش این است که هم آن اصول راهبردی را بیان بکنیم و هم مبتنی بر آن اصول راهبردی شیوههایی را و روشهایی را بیان بکنیم که به درد امروز جامعه ما بخورد و معاصرانه باشد و هماهنگ با عصر فعلی باشد نظامی که بشر دارد به سمت جریانات مدرن و جدید میرود به سمت یک اطلاع رسانی یا یک انفجاری از اطلاعات میرود به سمت یک زندگی دارد میرود که در آن زندگی حرکت و تلاش بسیار با سرعت و شتاب دارد اتفاق میافتد بایستی که پرسشها و پاسخها بایستی هماهنگی لازم را داشته باشند به هر حال ما این سه ویژگی را در این سه پرسش اصلی باید دنبال بکنیم چگونه بودن چگونه شدن و چگونه زیستن و این جز در مبنای یک عقلانیت وحیانی شدنی نیست ما نمیتوانیم چگونه بودن را از غیر وحی دریافت بکنیم یا چگونه شدن را که این هر دو به غیب برمیگردد ما ممکن است بگوییم در چگونه زیستن الآن در نشئه طبیعت هستیم و در نشئه طبیعت جلوههای مادی و طبیعی داریم اما آن دو بخش اصلی و اساسی هر دو ریشه در غیب دارد ما چگونه بودیم چگونه بودن ما که از جایگاه الهی آمدیم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ یا ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ یا ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ یا مقام والای انسانی در عالم ذر اینها همه مسایلی است که در چگونه بودن دخیل است از آن طرف هم در بحث چگونه زیستن و چگونه شدن در غیب برزخ و معاد در حقیقت خواهیم بود و این هر دو در بحث چگونه زیستن دخیل است و مداخل جدی دارد بنابراین ما نمیتوانیم چگونه زیستن را فارغ از چگونه بودن و شدن بدانیم یعنی چگونه زیستنی که مربوط به عالم شهادت است به دو چگونه بودن و شدنی که مربوط به جهان غیب است در گره و پیوند است و این را از راه عقلانیت وحیانی میتوان فهمید و بشر امروز دستش کوتاه است و قطعاً نخواهد توانست برای چگونه زیستن پاسخ مناسب و شایستهای را داشته باشد ما در این ایام که ایام خاصی هم هست در ماه مبارک رمضان در فرصتهای پایانی این ماه هستیم از خدای عالم عاجزانه مسئلت میکنیم که این ویژگی و خصیصه عالم بودن را یا یک زندگی مطمئن داشتن را خدای عالم به ما مرحمت بکند در روایات ما آمده است که ما در پیشگاه خدا تضرّع کنیم که به عقل و عقلانیت برسیم عقل را با تضرّع از خدا بخواهیم خدایا تو را به همه اسمای حسنایت تو را به همه فرشتگانت به همه انبیایت قسَمت میدهیم که عقلانیت را عقل توأم با عدل را عدل توأم با عقل را به جامعه ما به عنوان بهترین موهبت و عالیترین هدیه ماه مبارک رمضان عنایت بفرما که بتواند رأی و نظر خودش را در صحنههای پیشرو که برای این جامعه و برای این نظام به لحاظ مسایل اجتماعی و سیاسی وجود دارد با یک روشنی و یک فروغی بتواند در این صحنه حاضر بشود دیگر بس است برای جامعه ما غفلت و جهل و نداشتن علم و آگاهی و بر مبنای ظن و گمان و مدح و ذم و نظایر آن رأی دادن و بحث ورود در صحنههای انتخابات و امثال ذلک عقلانیت را و عدالت را شاخص انسانی قرار بدهیم که «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّی یَعْلَمُوا وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا»
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»