01 05 2021 279988 شناسه:
image

«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» جلسه نوزدهم

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ،

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ، هر روز ساعت 14 عصر  از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» به ماه مبارک رمضان درود میفرستیم و جلوهها و ظهورات ارزشمند این ماه عزیز را گرامی و عزیز میداریم در ایام و لیالی قدر هستیم هم قدر و منزلت این ایام و لیالی و حقایق موجود در آنها را باید بدانیم و هم خود را مهیّا و آماده آن حقایق و آن موهبتهای الهی در حقیقت داشته باشیم از جهت دیگر هم وضعیت مظلومانه مولای عزیز و غریبمان حضرت علی بن ابی‌طالب(علیه آلاف التحیة و الثناء) را متوجه باشیم که او سید اولیا است او سید اوصیا است او همه خیرات و زیباییها را در اعلاء دارد نام شریف علی که مشتق و منشق از اسم عالی حق است «یا عالی بحق علی» هر آنچه که از آن حضرت ساطع و صادر شده است در عالیترین و برترین درجه است به آن امام والا تقرب میجوییم و از ساحت قرب او به ساحت پروردگاری قرب و تقرب خود را إنشاءالله تأمین خواهیم کرد به وجود مقدس آقا علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) درود و سلام و تحیّات داریم و از آن حضرت میخواهیم که ما را در راهیابی به خیر و کمال و سعادت دنیا و آخرت مدد و یاری بفرماید و به اذن الله آن ولایت تامهاش را به نوبه خود در سرزمین وجود ما بگستراند آن امامی که خدای عالم وجودش را مکمل دین و متمم نعمتش نامید و وجودش را باعث رضایت و خشنودی و خرسندی خود اعلام کرد ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً نباید این جلوههای گرانقدر را فراموش کنیم و بلکه جبهه جانمان را باید متوجه به این جهات خیر و ارزشمند در لیالی قدر داشته باشیم بحثمان را پیرامون چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی دنبال میکنیم که زیستن شایسته و چگونگی زیستن در پناه عقلانیت وحیانی یک شدنی را و یک تغییر و تحولی را در ما ایجاد میکند که آن شدن مبدأ و آغاز مراحل اصلی و ابدی حیات ماست برزخ ما و قیامت ما و ابدیت ما گره خورده است به همین امر که ما چگونه زیست کنیم تا چگونه بمیریم چگونه زیست کنیم تا چگونه محشور شویم چون فرمودند «کَمَا تَعِیشُونَ‏ تَمُوتُون» یعنی مرگ شما که پایان زندگی شماست به زندگی شما رنگ میگیرد و از جایگاه زندگی شما معنا و حقیقت مییابد لذا این صیرورت که در سایه چگونه زیستن شکل میگیرد برای ما بسیار مهم و قابل توجه است سخنی را از امام جواد(علیه السلام) در آغاز کلام و بیان این جلسه عرض کنیم که حضرتشان با یک بیان کوتاه اما حکمتآمیز وضعیت دنیا و چگونگی زیست در دنیا را تشریح فرمودند که «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ» این تشبیهها و تمثیلها خوب میتواند واقعیت را برای ما نمایان بسازد قطعاً دنیا به معنای این نعمتها و آیات و آلاء پروردگاری نیست شمس و قمر کوه و در و دشت جماد و نبات و حیوان اینها دنیا نیستند اینها موجوداتیاند که در این عالم یعنی دنیا به سر میبرند هر کدام در حد وجودی خود موجود شدند تا پاانداز وجود انسان و فرش وجود انسانی باشند و لذا اینها نعمتهای الهی و آیات و نشانههای حقاند دنیا براساس این تشبیه و تمثیل که حضرت فرمود «الدُّنْیَا سُوقٌ» دنیا یک بازار است برای ما این معنا روشن میشود که در بازار باید چگونه زیست کرد همه کسانی که در دنیا و در بازار زیست میکنند فرهمند و اهل ربح و سود و بهره نیستند برخیها خسارت میبینند و ضرر میکنند برخیها بهره میبرند و سود میکنند برخیها خسارتشان خیلی زیاد است برخی خسارتشان کم برخی بهرهشان و سودشان بسیار زیاد است و برخیها هم کم این میدان را ما مرور کنیم و دنیا را اینگونه ببینیم دنیا براساس این تحلیل و براساس این تمثیل و تشبیه به این صورت است مسیر دنیا را بایستی اینگونه دید دنیا پایانی ندارد انتهایی برای این عالم نیست گرچه هر وقت اراده الهی باشد خدای عالم این قصه را به نهایت میبرد ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ٭ وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ ٭ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ﴾ بالأخره این دنیا به پایان میرسد چون دار فناست و نه دار بقاء دنیا فانی است دنیا گذرا است اما همواره دنیا از آن لحظهای که آغاز شده است تاکنون و از الآن تا آن لحظهای که ویران میشود یک آهنگ را دارد یک فضا را دارد و آن این است که انسانها در این دنیا زیست کنند با این نعمتها و امکاناتی که در اختیار آنها هست از مواهب طبیعی بهره ببرند اما برای اینکه خود را بسازند حقیقت خود را بیابند و جان خود را متعالی کنند و آنچه را که از خوبیها و کمالات است در دنیا برای خود ذخیره کنند و آنچه که از بدیها و شرور و آفات است از خود دور بدارند دنیا ملفّق است مرکب است از بد و خوب از خیر و شرّ از زشت و زیبا از سود و خسارت و زیان این ملفّق بودن این ترکیب از بد و خوب و زشت و زیبا خیر و شرّ و عدل و ظلم برای ما یک شرایطی را بایستی ایجاد بکند که از بدیها و زشتیها و قبایح فاصله بگیریم به خوبیها و زیباییها و کمالات روی بیاوریم اینکه حضرت فرمود «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ» یک دسته در این دنیا سود میکنند و یک دسته در این دنیا خسارت میبینید این برای این است که دنیا هر دو جنبه را دارد هم امکان این را که انسان سود کند و بهره ببرد و هم اینکه خدای ناکرده زیان و ضرر متوجه او بشود و خسران کند بر این اساس باید ببینیم که چکار باید بکنیم چگونه باید زیست کنیم که با یک زیست مناسب شایسته از آن خسران و ضرر و نجات پیدا بکنیم و آن سود و آن بهره را برای خودمان ذخیره کنیم و آماده بکنیم براساس همین عرض شد که عقلانیت و زندگی بر پایه عقلانیت راه را برای زیست مناسب و شایسته فراهم میکند که براساس آن زیست شایسته و مناسب انسان بتواند براساس این تمثیل و تشبیه امام جواد(علیه السلام) از دنیا بهره ببرد بهرهمند بشود رابح باشد سودآور باشد و از خسارت و زیان در امان بماند این عقلانیتی که در این رابطه خودش را نشان میدهد کدام است عرض کردیم در جلسات قبل عرض شد که عقلانیت یک شجره است یک شجره طیبه است که این شجره طیبه شاخها و برگهایی دارد و ثمرات و آثاری دارد همانطوری که جهالت یک شجره خبیثه است که این شجره خبیثه هم ثمرات و آثار و پیامدها و نتایجی دارد این دو فضا را ما باید فهم کنیم عقلانیت چه به بار میآورد و جهالت چه به بار میآورد یکی از جلوههایی که در باب عقلانیت ما باید بیابیم و امام کاظم(علیه السلام) به جناب هشام این عقلانیت را دارد نشان میدهد که عرض کردیم خود عقلانیت یک شجره طیبهای است یک حقیقت مجردی است که ظهوراتش تظاهراتش نمایندگیهایش در نشئه طبیعت قابل مشاهده است عقلانیتی که برای ما بخواهد زیباییهای حیات دنیا را به ارمغان بیاورد با خصایصی و با جلوههایی روبه‌رو است این بیان را امام کاظم(علیه السلام) به جناب هشام میفرماید که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَة» یکی از جلوههای عقلانیت براساس این تحلیل وقتی امام(علیه السلام) میفرماید خردمندان اینگونه زیست میکنند عاقلان و فرهیختگان بر این مبنا مشی میکنند زاهدانه زندگی میکنند زهد نماد عقلانیت است و طمعورزی و رغبت به دنیا نماد جهالت و ظلوم و جهول بودن است این را دقت بفرمایید همانطوری که در آن حدیثی که امام صادق(علیه السلام) در باب جنود عقل و جهل بیان فرمود این معنا را ذکر فرمود که در حقیقت زهد از نمایندگیها و جلوههای عقلانیت است و در مقابل آن رغبت است که امروز بحث ما در بیان آنچه که از عقلانیت ما میتوانیم برای چگونه زیستن استفاده کنیم این فراز از بیان امام صادق(علیه السلام) است که فرمود «وَ الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَة» زهد از جنود عقل است و رغبت میل کردن ولع و شوق به دنیا نشان دادن از جلوههای جهالت است این را میخواهیم باز کنیم و عقلانیتی را در این فضا برای خود برجسته کنیم که براساس آن زیست و زیستن شایسته را بتوانیم برای خود و جامعه به ارمغان بیاوریم پس این را ملاحظه بفرمایید که امام صادق(علیه السلام) در این حدیث شریف زهد را از جنود و سربازان عقل میشمارد و رغبت را هم از جنود و سربازان جهل «وَ الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَة» در این بیان هم امام کاظم(علیه السلام) مسئله حرکت عاقلانه و خردمندانه و زیستن انسانهای فرهیخته را مبتنی بر زهد میداند که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَة» این زهد و رغبت دو ویژگی متعاکساند در وجود انسان خدا هم رغبت را قرار داده و هم زهد را قرار داده ما گاهی اوقات جای این دو تا را اشتباه میکنیم اگر زهد را نسبت به آخرت بگیریم و رغبت را نسبت به دنیا بگیریم این خسارت دنیا و آخرت است اما اگر زهد را به لحاظ دنیا بگیریم و رغبت را به لحاظ آخرت بعضیها ممکن است سؤال بکنند که خدای عالم این جنود جهل را برای چه در انسان قرار داد این جنود نسبیاند مراد از نسبیت در این است که خدای عالم یک رغبتی را در انسان قرار داد یک شوق و میل و ولع و اشتیاقی را در انسان قرار داد اگر این شوق و میل را انسان متوجه به دنیا کند و به دنیا اینگونه طمع و ولع داشته باشد این خسارت است این زیان بردن است و این درماندگی و شقاوت نهایتاً معاذالله اما اگر همین رغبت را همین شوق و میل را نسبت به آخرت بگیرد و به آخرت مشتاق باشد به جلوههای حسنات و زیباییهای آخرت دل بدوزد اشتیاقش را و رغبتش را به آن سمت داشته باشند چقدر زیباست بنابراین اینجور نیست که رغبت مطلقا بد باشد میل و اشتیاق و طمع و ولع حتی مطلقا بد باشد نه اگر این متوجه به دنیا و زخارف دنیا و مال و مقام دنیا باشد که انسان تلاش بکند اینها را تحصیل بکند اما در دنیا بگذارد و برود این رغبت میشود از جنود شیطان اما اگر این رغبت را انسان جهتدهی کند ساماندهی کند میلش را و گرایشش را و سمت و سوی این رغبت را به سمت آخرت و جلوهها و حسنات آخرت ببرد یا به سمت یار و محبوبش ببرد نه تنها جزء اصحاب یمین باشد بلکه جزء اصحاب مقرب باشد «یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد * آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود» آیا انسانها حاضر هستند که یار را محبوب را خدا را بفروشند و دنیا را بخرند چه زیبا عارفان زیست میکنند چگونه جلوههای دنیا را و جلوههای آخرت را با هم مقایسه میکنند «یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد * آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود» انسان آمده است تا جلوه و جمال یوسفی را با خود به همراه ببرد تا اسماء و اوصاف الهی را با خود ببرد یا لااقل حسنات و زیباییهای عالم آخرت و بهشت را به ارمغان برای خود بیاورد اگر بخواهد دنیا را بخرد و جمال یوسف را بفروشد این خسارت کرده است «یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد * آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ * یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود» آن کسی که این معنا را به جناب حافظ آموخت که خرقه را بفروش خرقه یعنی دنیا خرقه یعنی مطامع دنیا آن که دنیاست باید فروخته بشود و آن که آخرت است باید خریداری بشود ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ درود بر آن انسانهایی که این رغبت را این میل را این شوق را به سمت رضایت الهی جهتدهی کردند ساماندهی کردند و تمام عشق و رغبت و شوق و میل را به آن سمت گرایش دادند اینها بُرد کردند ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ نفس را فروخت دنیا را فروخت مطامع را فروخت و آنچه که خرید جمال یوسفی است کمال و اسماء و صفات الهی بوده است بنابراین اگر خدای عالم در وجود انسان رغبت قرار داد اگر ما این رغبت را به سمت دنیا و مطامع دنیا ببریم این رغبت میشود سرباز جهل اما اگر همین رغبت را همین میل و شوق را به سمت حقایق عِلوی و جمال و جلال الهی بدوزیم آن سمت را نشانه بگیریم چقدر زیبا میشود هر دو میشود سرباز الهی و جنود عقل هم زهد میشود جنود عقل و هم رغبت میشود بله اگر ما به سمت دنیا گرفتیم امام کاظم(علیه السلام) این ویژگی که در بیان امام صادق(علیه السلام) بود را به زیبایی تعریف کرد تفسیر کرد اگر امام صادق(علیه السلام) فرمود که زهد از جنود عقل است و رغبت و شوق از جنود جهل امام(علیه السلام) دارد معنا میکند میفرماید که اگر شما این رغبت و شوق را به سمت دنیا بگیرید تردیدی نیست که این میشود از جنود جهل اما اگر این شوق و رغبت را به سمت آخرت بگیرید هم زهد از جنود عقل است و هم رغبت لذا حضرت به جناب هشام اینگونه تعلیم میدهد که خردمندان اینگونه زیست میکنند اگر سؤال بفرمایید براساس منابع وحیانی یا بر پایه عقلانیت وحیانی زیستن مناسب و زیستن مناسب چگونه است امام کاظم(علیه السلام) بر پایه عقلانیت این معنا را دارد بیان میکند میفرماید خردمندان در دنیا زاهدانه میزیند و نسبت به آخرت راغبانه و مشتاقانه مناجات زاهدان یک چیز است و مناجات راغبان و شائقان و مشتاقان به عالم ابد به گونه دیگری است که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَة» این معنا را بایستی که باز از منطق وحی بیشتر بیاموزیم و فرا بگیریم خدای عالم در قرآن نمونههای بسیار بارز و شکوفایی را برای ما دارد مثال میزند که اینها میتواند اُسوه باشد و نمونههای زیست و زندگی باشد و براساس آن بتوانیم زیستمان را سامان بدهیم عبرت گرفتن و اعتبار از عمدهترین توصیههایی است که در حقیقت دین برای ما دارد بیان والای علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) این است که «مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار» عبرتها فراواناند عبرت یعنی چه عبرت یعنی آن امری که انسان باید از آن عبور کند و بگذرد و اعتبار یعنی عبور کردن و گذر کردن از امر اعتباری «مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار» جریان حضرت موسی(علیه السلام) که بارها و بارها در قرآن تکرار شده مراد از تکرار یعنی بیانات مختلف و جلوههای گوناگونی پیدا کرده چه آنگاه که با بنی اسرائیل روبه‌رو بود چه آنگاه که با فرعون و فرعونیان روبه‌رو بود چه آن زمانی که با سحر و ساحران مواجه شد چه آنگاه که بعد از جریان گذر از دریای روان نیل با بنی اسرائیل داشت جریان قارون جریان سامری جریان مناجات همه این مسایلی که خدا بارها از زوایای مختلف راجع به حضرت موسی و قصههای او سخن گفته است برای ما اعتبار باید باشد ما باید گذر و عبور کنیم یکی از مهمترین و زندهترین جهاتی که در داستان حضرت موسی و قصه حضرت بوده است نوع تعاملی است که حضرت موسی و قوم او با فردی به نام قارون داشتند این قصه قصهای نیست که ما یک بار بشنویم و تاریخی باشد قصههای قرآن احسن القَصص است نه احسن القِصص احسن القَصص یعنی بهترین و زیباترین نمونههایی که میتواند همواره برای انسان درسآموز باشد عبرت‌آموز باشد و انسان براساس آن بتواند الهام بگیرد و زندگی خودش را بر مبنای آنها بسازد چه خوبانش همانند ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) چه بدانش همانند نمرود و فرعون و همسران نوح و دیگر افرادی که خدای عالم در سوره مبارکه تحریم و برخی دیگر از سورهها اصلاً به عنوان الگو و نمونه یاد کرده است جریان حضرت موسی(علیه السلام) و قوم او با قارون هم شنیدنی است نه به عنوان یک قصه نه به عنوان یک داستان نه به عنوان یک پیام تاریخی یا کار تاریخی ما باید قرآن را از نگرش تاریخی به در بیاییم بگوییم که در زمان موسی(علیه السلام) یک کسی بود به نام قارون اینجوری زندگی میکرد اهل دنیا با او اینگونه سخن گفتند اهل آخرت با او اینگونه سخن گفتند و خدای عالم دنیا را روی سر قارون خراب کرد ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾ زمین آمد و او را در کام خود بلعید این قصه بایستی برای ما و همه انسانهایی که در نشئه طبیعت زندگی میکنند نصب العین باشد همه بای این داستان را ببینیم مشاهده بکنیم از او درس بگیریم و زندگیمان را بر مبنای این درس فرا بگیریم قارون یک کسی بود که سرمایه فراوانی اندوخته بود اموال فراوانی جمع کرده بود آنگونه که نقل است میگویند چهل شتر فقط کلیدهای خزائن او را حمل میکردند گنج قارون یک گنج بسیار فراوانی بود گرچه خدای عالم در قرآن میفرماید که ما کسانی دیگر داشتیم که به مراتب از قارون ثروتمندتر بودند توانمندتر بودند غنیتر بودند اما ما آنها را در این زمین به کام زمین فرو بردیم اینها رفتند و رخت این دنیا را در حقیقت نتوانستند به تن داشته باشند به هر حال قارون اولاً منطقی ناصواب داشت ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی‏ عِلْمٍ عِنْدی﴾ این قانون این فرمول هماکنون برای همه ما وجود دارد فرقی نمیکند حوزویان دانشگاهیان بازاریان سایر مشاغل و صنوف دیگر هر کسی که در دنیاست تهدید است و مهدّد است به اینکه این سخن را بگوید ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی‏ عِلْمٍ عِنْدی﴾ این چگونه زیستن دارد این را به ما میآموزد که ما اینجوری زندگی نکنیم ما فکر نکنیم آنچه که از قدرت دنیا از علم از تقوا از ایمان از ثروت از اعتبار اجتماعی از هر چه که داریم مال خودمان است ما اینها را مالک هستیم معاذالله آن روزی که آن لحظهای که ما احساس مالکیت بکنیم و فکر کنیم اینها را ما درست کردیم و ما مالک آنها هستیم لحظه سقوط ماست لحظه انحراف و انحطاط ماست همواره نگاه ما به اینها باید نگاه ابزاری باشد نگاه امانتی باشد نگاهی است که خدای عالم بر مبنای ابتلا و امتحان در اختیار ما قرار داد ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا چقدر خدای عالم با این بیان صریح که فرمود ﴿کَلَّا که «کلّا» حرف ردع است یعنی به هیچ وجه اینجوری نیست هرگز اینگونه نبوده و نیست آن وقت خدای عالم کسی را اکرام نمیکند همانطوری که کسی را اهانت نمیکند اینها بر مبنای ابتلا هست که آیا در آنجا شاکری یا در آنجا صابری ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ﴾ این منطق را خدای عالم به این زیبایی و به این وضوح برای ما در دنیا تشریح کرد که ما متاع دنیا و امکانات و آنچه را که در دنیا در اختیار قرار گرفته است را از خود ندانیم خومان را مالک آن ندانیم اگر ما مالک بودیم میتوانستیم با خود ببریم ما مالک زمین نیستیم ما مالک ماشین نیستیم ما مالک خانه نیستیم ما مالک این تن هم نیستیم مالک چشم و گوش هم نیستیم اینها از ما جدا میشوند ما از اینها جدا هستیم ما هستیم و نفس خودمان و تمام شد و رفت هر آنچه را که هنگام مرگ مینهیم و میرویم ما نیستیم مغازه ما نیستیم مقام ما نیستیم مال ما نیستیم پولهایی که در بانک گذاشتیم ما نیستیم اینها همه و همه بیگانهاند همه از ما جدایند ولی این فریب است که ما فکر میکنیم ما مالک هستیم بله مالک اعتباری هستیم مالک روی کاغذ هستیم اما اینکه با خود بخواهیم ببریم مالک هیچ چیزی نیستیم جز خودمان و اعمال و رفتارمان جز کیفیت زیست ما که برای ما کیفیت شدن و صیرورت را به همراه خواهد داشت این خیلی مهم است چرا نباید جامعه این را بیابد چرا قدرتمندان ثروتمندان متمکّنان عالمان آگاهان به علوم روز و امثال ذلک آنهایی که اینها را با نگاه مالکیتی میبینند این در جلوی اینها و در منظر و مرآی اینها جریان قارون وجود ندارد آیا الآن ما کسی داریم که به اندازه قارون ثروت داشته باشد این ثروتی که برای قارون بود که چشم‌ها را خیره کرده بود و چهل شتر فقط کلیدهای مخازن او را حمل میکردند اینها کجا شد و به کجا رسیده است آیا به خود آنها در زمان حیات آنها وفا کرد که بعد بخواهد وفا بکند چرا نباید ما اینها را متوجه باشیم و خسارتهای آن را نبینیم و آثار سوء آن را در جامعه مشاهده نکنیم خدای عالم در قرآن این نمونه بارز زیست را مطرح میکند و میفرماید که اهل آخرت اهل ایمان مستقیماً و صراحتاً به قارون گفتند که قارون اینگونه حرکت نکن اینگونه با لباس شهرت و با امکاناتی که به هر حال خدا به تو داده است در جامعه دل نسوزان محرومین را ضعیفان را ناتوانان و عاجزان را از خود مرنجان بیا و بر آنچه که خدای عالم به تو عطا کرده است تو هم به محرومان چیزی را عطا کن چقدر زیبا در این آیه میفرماید که ﴿وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا﴾ این نحوه زیست ما را دارد تعیین میکند که اولاً ما زهد را تشریح کنیم زهد نه یعنی انزوا گزیدن بیرغبتی کامل نسبت به دنیا و مطامع دنیا وقتی زهد را در منابع وحیانی دنبال میکنیم زهد در این است که ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾ چه کسی گفته که از منابع دنیا استفاده نکنیم چه کسی گفته که از طیبات دنیا بهره نگیرید بلکه خدای عالم فرمود ما این را برای مؤمنان مهیا کردیم که مؤمنان استفاده کنند این رزق طیب و حلال است مؤمن نوش جانش که از این مواهب استفاده کند که این مواهب را مال خودش نمیداند خودش را مالک اینها نمیداند اینها را یک سلسله امکاناتی آلائی نعمتهایی میداند که خدا در اختیار او قرار داده تا او استفاده کند لذت ببرد و خدا را شکر بکند و در جهت خدمت به جامعه و خدمت خلق هم از آنها استفاده کند چقدر زیباست چقدر خوب است آیا این منطق زیست را ما توانستیم در جامعه بفهمیم و بفهمانیم هرگز خدای عالم سختگیری را بیرغبتی را و امثال ذلک را توصیه نکرده است بلکه رهبانیت را بدعتی میداند که عدهای برای خود انتخاب کردند ما هرگز به رهبانیت فتوا ندادهایم چقدر زیبا این اعتدال در زیست را این اقتصاد در مشیت و مشی را ﴿وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیِکَ﴾ این اعتدال در مشی و مرام را خدای عالم گاهی اوقات به زبان لقمان حکیم گاهی اوقات به زبانهای دیگر بیان میکند بنابراین زهد یک تفسیر غلطی از آن شده است در جامعه که زاهدانه زیستن نه یعنی رهبانی زندگی کردن این متاعهای دنیا را انسان بر خود حرام بکند و از ارزاق طیبه خدای عالم استفاده نکند به بیان خود معصومین خدای عالم زهد را اینجوری معنا کرده است ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾ اگر خدای عالم یک نعمتی به شما داد این نعمت را از خود ندانید نگویید ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی‏ عِلْمٍ عِنْدی﴾ و خود را مالک آن ندانید همه منافعش را برای خود نخواهید دیگران را هم محروم نکنید این نحوه از زیست میشود زیست زاهدانه اینکه انسانها بر خودشان سخت بگیرند با پشمینه بخواهند زیست بکنند با نان جوین خشکیده نه زندگی علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) یک زندگی خاص است یک زندگی استثنایی است او برای جایگاه دیگری دارد زندگی میکند هرگز او این نحوه از زیست خودش را ملاک و معیار زیست اجتماعی قرار نداد امام مجتبی(علیه السلام) در همین مدینه مهمانسرا داشتند مهمانخانه داشتند به افراد طعام میدادند زندگی میدادند امکانات میدادند این سختگیریها و امثال ذلک یک جهات دیگری دارد یک نگاه دیگری دارد علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) برای یک عالمی دیگر زیست میکند او برای یار حق سبحانه و تعالی که فرمود «یار مفروش» این دنیا را به هیچ میانگاشت و آن جلوه زاهدانه به معنای خاص کلمه است خیلیها الآن انتظار دارند که مثلاً احیاناً کسانی که در کسوت روحانی یا مثلاً دانشگاهی هستند آنگونه زیست کنند آن زیست یک زیست استثنایی است آن که توصیه علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) به زهد بود این زهد است که ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾ این زهد معتدل که شایسته انسانهای مؤمن است آن زهد نیست آن فراتر از آن معناست آن را در حقیقت در فضای عشق و عرفان و نظایر آن باید جستجو کرد این برای اوحدی از انسانهاست برای اولیای الهی است اما برای اوساط از جامعه نوع جامعه به بیان دیگر توده جامعه زندگی بر مبنای اعتدال است اقتصاد است ﴿وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیِکَ﴾ این را خدای عالم توصیه میکند بله علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) یک زندگی استثنایی دیگری دارد پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی وارد منزل دخترش میخواهد بشود یا منزل خودش میخواهد بشود یک پردهای را آویختهاند حضرت میفرماید که این پرده را کنار بزن که من رغبت به دنیا را نمیخواهم داشته باشم این نحوه دیگری از زیست است این زیست متعالی است که هرگز توصیه نشده است هرگز نخواستهاند و پیامبر هم چنین زیستی برای احدی توصیه نکرده است آن زیستی را که برای توده مردم عموم جامعه و طبقات مختلف جامعه توصیه شده است همین است و حکومتها و نظامها باید این اقتصاد را و این اعتدال را که کف یک زندگی معتدلانه است برای جامعه فراهم بیاورند بنابراین براساس بیان امام کاظم(علیه السلام) که به جناب هشام میفرماید که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَة» عاقلان خردمندان زیستشان را بر مبنای زهد در دنیا و رغبت در آخرت قرار دادهاند یعنی اینگونه زیست میکنند که نسبت به دنیا معتدل میزیند به آنچه که به آنها داده شده است دلخوش نیستند مالک آن نمیدانند خود را مالک بدانند و دیگران را بالمرّه از آن بگذرند و اصلاً به احدی ندهند اینگونه نیست از آن سو هم اگر از آنها گرفته شد نگران نیستند محزون نیستند ناراحت نیستند اینها را امانت الهی میدانند ما اگر بتوانیم این فرمول زندگی را که دنیا و متاع دنیا یک امانتی است در اختیار ما که باید با این امانت براساس آنچه که دستور دادهاند رفتار بکنیم راحتیم هم خودمان راحتیم هم جامعه راحت است و هم چگونه زیستن شایستهای را توانستیم برای خود ایجاد کنیم اینها برکات ماه مبارک رمضان است اینها از توصیههای حکیمانهای است که از موالیمان و از ذوات مقدس اهل بیت عصمت و طهارت و قرآن عزیز که این شبها شب نزول قرآن است و شب صعود قرآن ناطق حضرت امیر المؤمنین سید الاولیاء و سید الاوصیاء (علیهم آلاف التحیة و الثناء) است که به این ذوات قدسی تقرب میجوییم و از دشمنان و معاندان آنان تبرّی میجوییم

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات