خداوند حکیم انسان را برای هدفی مشخص خلق کرد و مسیری معیّن را برای رسیدن او قرار داد. در این بین تنها چیزی که این انسانِ در مسیر مانده را به مقصد می رساند وجود راهنماست که در صورت فقدانش آدمی سرگشته و پریشان احوال خواهد بود و مطمئنا به سر منزل واقعی دست پیدا نخواهد کرد.
حضرت علامه جوادی آملی در ضرورت تبیین این مهم در بخشی از کتاب تفسیر انسان به انسان خود مرقوم داشتند:
عدّه اي از اصحاب امام صادق(عليهالسلام) كه هشام بن حكم نيز از آنان بوده است، در محضر آن حضرت جمع بوده اند. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: «اي هشام! آيا آنچه به عمرو بن عبيد گفته اي گزارش نميدهي؟ هشام گفت: يابن رسول الله در محضر شما حيا دارم و زبانم گويا نمي شود. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: وقتي به چيزي امر كرديم آنرا انجام دهيد. هشام گفت: شنيدم كه عمرو بن عبيد در مسجد بصره مجلس خاصي دارد؛ بر من گران آمد. ناشناس وارد مسجد بصره شدم ... و از او پرسيدم: ... آيا چشم داري؟ گفت: آري. گفتم: با آن چه مي كني؟ گفت: با آن رنگها و شخصها را مي بينم. گفتم: بيني داري... دهان داري... گوش داري...؟
آنگاه گفتم: آيا قلب داري؟ گفت: آري. گفتم: با آن چه مي كني؟ گفت: با آن هر چه بر جوارح و حواس وارد مي شود، تشخيص مي دهم. گفتم: آيا جوارح مايه بي نيازي از دل نيستند؟ گفت: نه. گفتم: چرا با اينكه جوارح صحيح اند؟ گفت: فرزندم! اگر جوارح در چيزي شك كنند، آن را به قلب بر مي گردانند تا يقين به دست آيد و شك برطرف شود. هشام گفت: به او گفتم پس خداوند دل را براي برطرف كردن شك جوارح آفريد... و بدون قلب، جوارح يقين پيدا نمي كنند. گفت: آري؛ آنگاه هشام به عمرو بن عبيد گفت: ... خداوند تبارك و تعالي جوارح را بي امام رها نكرد تا بتوانند به وسيله او صحيح را از سقيم و يقين را از شك جدا كنند. آيا خداوند اين خلق عظيم (جامعه بشري) را بدون امام در شك و حيرت رها مي كند؟... ».
در پايان گزارش اين گفتمانِ مبسوط، امام صادق(عليهالسلام) مسرورانه فرمود: «اي هشام! چه كسي اين مطلب را به تو آموخت؟ هشام گفت: چيزي است كه از شما فرا گرفتم و آنرا تأليف نمودم»؛ آنگاه امام صادق(عليهالسلام) فرمود: «هذا والله! مكتوب في صحف إبراهيم و موسي»؛ اين مطلبي است كه در صحيفه هاي نوراني حضرت ابراهيم(عليهالسلام) و حضرت موسي(عليهالسلام) نوشته شده است.
--------------------------------------------------------------
منبع: کتاب تفسیر انسان به انسان،اثر معظم له، ص30