به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: مراسم نکوداشت حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، با پخش پیام تصویری آیت الله العظمی جوادی آملی در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
آیت العظمی جوادی آملی در قسمتی از این پیام اظهار داشتند: آیتالله احمد احمدی شخصیت بارز وحدت حوزه و دانشگاه است. از زمان تاسیس دانشگاه شخصیتهای بزرگی وجود داشته، احمدی نیز یکی از آنهاست. او چهره برجسته دانشگاه و حوزه است. احمدی، حکیمی است که خیر مطلق را در مردم گسترش میدهد. تعلیم کتاب، تزکیه نفس و عمل صالح جزو برکات اوست که در حوزه و دانشگاه منعکس شده و امروز در طول حیات پربرکتش که به طرف حد، عقل و علم حرکت کرده خدمات شایستهای به جامعه، حوزه و دانشگاه داده است. امیدواریم تمام اندیشمندان این کشور از جمله دکتر احمدی مورد توجه حضرت ولیعصر(عج) باشد.
متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما اساتيد نخبگان و فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي را گرامي ميداريم!
تشکيل محافل حقشناسي و قدرداني از شخصيتهاي علمي جزء محافل نام و ياد الهي است که ميتواند مصداق آن حديث معروف نبوي باشد که وجود مبارک آن حضرت چنين فرمود: «بَادِرُوا إِلَي ... حَلَقُ الذِّكْر»؛[1] سعي کنيد، مبادرت کنيد به محافلي که نام خدا و ياد خدا در آنها مطرح است، حضور پيدا کنيد.
گراميداشت شخصيت علمي ـ حوزوي و دانشگاهي استاد دکتر احمدي(ايده الله دامة برکاته) را ميتوان از اين سنخ مجالس شمرد. شخصيت بزرگوار آيت الله احمدي نمونه بارز وحدت حوزه و دانشگاه است، روز تأسيس دانشگاه، علماي بزرگي، مرحوم استاد فاضل توني، مرحوم مشکات، مرحوم عصّار و استاد بديع الزمان فرزوانفر و بعدها مرحوم حکيم الهي قمشهاي، مرحوم علامه شعراني و در نسل سوم مرحوم آيت الله شهيد مطهري، آيت الله مفتّح و اين بزرگان آمدند، جناب آقاي دکتر احمد احمدي از شخصيتهاي جامع بين حوزه و دانشگاه است که هم خدمات فراواني در حوزه داشت و دارد و هم خدمات فراواني در دانشگاه.
نکته برجستهاي که اسلام به ما فهمانده است آن است که اگر کسي وارد قلعه توحيد شد، از قلعه ولايت بيرون نبود؛ يعني «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»؛[2] و همچنين «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي»؛[3] اگر کسي موحّد شد، به تعبير بعضي از بزرگان چنين انساني يک خطاي مطلق، يک شرّ مطلق، يک قبح مطلق از او هرگز سر نميزند، هيچ ممکن نيست، او يک بد مطلق داشته باشد. چه اينکه اگر کسي وارد اين دژ و قلعه توحيد و ولايت نشد، هيچ ممکن نيست که خير مطلق داشته باشد؛ اما آن گروه اول که حکيم هستند، موحّد هستند، فقيه هستند، عالِم هستند، مؤمن هستند، موحّد هستند ، ولايتمدار هستند، يا خيرشان محض است يا خيرشان مقيد، شرّ محض ندارند. گروه ديگري که وارد اين قلعه نشدند، کارشان يا شرّ صِرف است يا شرّ محدود. گرچه شرّ صِرف به آن معنا در عالَم وجود ندارد، شرّ محض اصلاً وجود ندارد.
توضيح اين مطلب آن است، کسي که موحّد است و ولايتمدار، اين اگر کار خير انجام ميدهد؛ نظير عبادات و احسان به غير و تعليم و تربيت، اين خير مطلق است، هم حُسن فاعلي دارد، هم حُسن فعلي دارد، نقصي در اين کار نيست و اگر ـ معاذالله ـ دست به گناهي زد، يک معصيت کرد، اين گناه شرّ مطلق نيست، زيرا او معتقد است كه خدايي هست و نهي کرد، پيامبري است، اين نهي را آورده، اهل بيتي هستند که اين نهي را رساندند، اين کار او با آن عقيده به مبدأ فاعلي، مبدأ تشريع، مبدأ تبليغ، مبدأ املا، همراه است. پس معصيتي يک انسان حکيم يا موحّد، معصيت محض نيست، چون با توحيد همراه است، پس يک موحّد، يک حکيم يا کار او حُسن مطلق است، مثل آنجا که دارد اطاعت ميکند، يا شرّ محدود و قبح محدود است؛ مثل آنجا که دارد معصيت ميکند. شرّ مطلق و قُبح مطلق در کارهاي انسان موحّد وجود ندارد؛ اما يک انسان غير موحّد کارهاي او يا شرّ محض است، يا شرّ محدود. اگر چنانچه دارد معصيت ميکند که شرّ محض است، چون معتقد نيست که کسي جلوي اين شرّ را گرفته، چون اعتقاد ندارد، از نظر ساحت دل، کافر است و چون مرتکب خلاف ميشود، از نظر ساحت عمل، معصيت ميکند و اگر دارد کار خير انجام ميدهد، إحساني به کسي ميکند، کارهاي عاطفي خير انجام ميدهد، اين گرچه معصيت نيست؛ ولي چون معتقد نيست، خدايي هست و به اين عمل امر کرده است، از آن جهت اين کفري که دارد، يک شرّي است که همراه با اين خير محدود وجود دارد.
يک حکيم و تربيت شده در حصن توحيد و حصن ولايت؛ همانند دکتر احمدي(سلّمه الله دامة برکاته و افاضاته) مردم را از آن شرّ محض باز ميدارد، از آن شرّ محدود باز ميدارد، وارد خير مطلق ميکند. اين تعليم کتاب و حکمت از يک سو، اين تزکيه نفوس با علم صائب و عمل صالح از سوي ديگر، جزء برکات اين بزرگاني است که حوزه و دانشگاه را هماهنگ کردهاند. شما بزرگواران مستحضر هستيد که قرآن کريم فرمود دين پيام قرآني است، آسان است: ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾،[4] اين چهار صفت مثبت و منفي را خدا درباره قرآن ذکر کرد؛ يکي اينکه وزين است، تهيمغز نيست: ﴿إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾؛[5] خفيف و تهيمغز نيست، فرمود: ﴿وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ﴾؛[6] ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾؛[7] پس وزين است، سبک نيست، آسان است، دشوار نيست: ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾،[8] پس دشوار نيست، آسان است؛ اما سبک نيست؛ يعني تهيمغز نيست و وزين است. جمع اين چهار قضيه که دو سالبه است و دو موجبه، وادار ميکند که انسان بپرسد خدايي که ميفرمايد: ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، ما معارف قرآن را آسان قرار داديم، با اينکه جهاد اصغر در آن هست، جهاد اکبر در آن هست، جهاد اوسط در آن هست، چگونه آسان است؟ اين جهادِ بيرون که سلاح آن آهن است دشوار است، آن جهاد درون، جهاد اوسط که «سِلَاحُهُ الْبُكَاء»[9] آن هم دشوار است، آن جهاد اکبر که فوق جهاد اوسط است، آن هم آسان نيست، اين جهاد اوسط که جهاد اکبر ناميده ميشود، براي آن است که آن جهاد اکبر در دسترس اولياست، در دسترس توده مردم نيست، در جهاد اصغر انسان ميکوشد بيگانه را از مرز کشورش دور کند و بيگانه مسلط نشود، جهاد اوسط آن است که انسان متخلّق شود و اخلاقي شود و گرفتار شيطان نباشد و معصيت نکند، جهاد اکبر آن است که اين شخص متخلّق، اين شخص عادل، اين شخص وارسته و پارسا به اين اکتفا نميکند كه جهنم نرود و بهشت برود، تلاش و کوشش جهاد اکبر اين است که هماکنون بهشت را ببيند، فرق عرفان و اخلاق اين است؛ در فنّ اخلاق انسان ميکوشد، بد نکند، کار خوب انجام بدهد، در عرفان، کساني بار مييابند که منزّه و خليق هستند، نه بيراهه ميروند، نه راه کسي را ميبندند؛ اما تمام سعي آنها اين است که بهشت را ببينند، دوزخ را ببينند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون»؛[10] برابر خطبه نهج البلاغه. بنابراين آن جهاد اکبر که تلاش و کوشش آن سالک اين است که مشاهده کند، آن چون در دسترس نيست، اين جهاد اوسط، جهاد اکبر ناميده شد. به هر تقدير اينها سخت هستند؛ ولي قرآن ميفرمايد: آسان است.
سرّ سهولت اين جهادهاي سهگانه آن است که به ما گفتند؛
از باده مغز تر كن و آن يار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو[11]
اما ما خيال ميکنيم، اين سلوک، اين طي طريق؛ نظير مسابقات دوندگي و مانند آن است که اين سالک، ميدود تا پايان راه به مقصد برسد، در حالي که در شريعت، آن مقصد هم ميدود که به ما برسد، آن مقصد فيض خداست، لطف خداست، کَرَم الهي است، ما اگر خواستيم به طرف علم حرکت کنيم، به طرف اخلاق، عدل، عقل حرکت کنيم، به طرف عفاف و حجاب حرکت کنيم، ما اگر يک قدم به طرف عفاف حرکت کرديم، فضيلت عفاف دَه قدم به طرف ما ميآيد، اين حديث خيلي ظريف و دلپذير و دلرباست که فيض خدا ميگويد؛ يعني خدا در مقام فيض چنين سخن ميگويد که اگر کسي يک قدم به طرف حق برداشت، ما دَه قدم هرولهوار به طرف او ميرويم، چنين برخورد و ملاقاتي هم آسان خواهد بود، اينطور نيست که ما به خط پاياني برسيم و آن خط حرکت نکند، ما به مقصد برسيم، مقصد حرکت نکند. اگر خواستيم راه حق را طي کنيم، همين که ما يک قدم برداشتيم، آن هدف دَه قدم به طرف ما نزديک ميشود، افرادي چون استاد دکتر احمد احمدي(سلّمه الله) به اين راز و رمز بار يافتند و در طول حيات پُر برکتشان چه در حوزه و چه در دانشگاه، هم به طرف حق و عدل و عقل حرکت کردند، هم خير و عقل و عدل به طرف آنها هرولهکنان آمده؛ لذا توانستند خدمات شايستهاي هم به حوزه و هم به دانشگاه ارائه کنند که اميدواريم همه اساتيد دانشگاه، دانشوران دانشگاه، دانشورزان دانشگاه، انديشمندان دانشگاه مورد عنايت ويژه ولي عصر باشند و از علم صائب و عمل صالح برخوردار گردند.
مجدداً مقدم همه اساتيد را گرامي ميداريم، از برگزارکنندگان اين همايش وزين حقشناسي ميکنيم. طول عمر با برکت جناب استاد دکتر احمدي را از خدا مسئلت ميکنيم و طول عمر همه اساتيد حوزه و دانشگاه را از ذات أقدس الهي درخواست ميکنيم!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
پاورقی.........................
[1]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص409.
[2]. عيون الاخبار، ج2، ص134؛ بحار الانوار(ط ـ بيروت)، ج49، ص127.
[3]. معاني الأخبار، ص371؛ الأمالي(للصدوق)، ص235؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج39، ص246.
[4]. سوره قمر، آيه17.
[5]. سوره مزمّل، آيه5.
[6]. سوره روم، آيه60.
[7]. سوره زخرف، آيه54.
[8]. سوره حج، آيه78.
[9]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ؛ ج1، ص361 و ج2، ص850.
[10]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه193.
[11]. ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150.