خبرنگار ایکنا در اصفهان درباره تفسیر و تبیین شخصیت امام علی(ع) برمبنای نگرش قرآنی، گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی، استاد حوزه و دانشگاه و پژوهشگر حوزه دین داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
اگر بخواهیم شخصیت حضرت علی(ع) را براساس آموزهها و رهیافت قرآنی مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم، با چه شخصیت و چه نوع رویکرد و اقتضائات فکری در وجود ایشان مواجه میشویم؟
چون قرآن برای هدایت انسانها و رساندن آنها به کمال و سعادت نازل شده است و از طرف دیگر، انسانها دارای درجاتی هستند، متناسب با این درجات، حد کمال آنها را معرفی و برای رسیدن به کمال، ارائه طریق کرده است. برخی در چهره یک مؤمن و باورمند به خدا ظاهر میشوند و برخی این ایمان را به ایقان میرسانند و دارای علم و خرد برتر هستند که از آنها با عنوان اولوالعلم یاد میشود و خداوند آنها را صاحب درجات میشمارد.
برترین نوع انسانها که دین و قرآن مجید برای هدایت آنها است، انسانهای وارستهای هستند که به بارگاه توحید بار مییابند و علی بن ابیطالب(ع) آن بندهای است که تمام جهات وجودیاش به سمت پروردگار عالم بود و موحدی است که خداوند در وجودش تجلی کرده و دوگانه عبد و مولا به نحو اکمل در شخصیت ایشان ظاهر شده بود. یعنی در جایگاه امیرالمؤمنین(ع)، عبودیت و بندگی و تجلی رب العالمینی در نهایت کمال خود قرار دارد و او بود که پیوند میان عبد و مولا را ایجاد کرد.
علی بن ابیطالب(ع) تمام اوراق عبودیت را با تمام وجود طی کرد و مدارج بندگی و سلوک الی الله را تا مرحله نهایی پیش برد و از طرف دیگر، خداوند نیز در وجود او تجلی تام داشت، چنانکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «وَ مَا لِلَّهِ آیَةٌ أَکْبَرُ مِنِّی؛ بزرگترین آیت و نشانه خدای سبحان من هستم». بنابراین ایشان را باید در جلوه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ...» مورد ارزیابی قرار داد که جامه توحید دربر کرد و همه جهات وجودیاش شامل اخلاق، آداب، اندیشه، معرفت و عمل ایشان برای رضای الهی بود. لذا اگر بخواهیم شخصیت امیرالمؤمنین(ع) را در تابلوی قرآن قرائت کنیم، ایشان در صف رادمردانی است که همه جهات ایمانی و ایقانی را طی کرد و در جایگاه اول توحید برآمد و موحدی تمام عیار محسوب میشود.
وقتی نهجالبلاغه را میخوانیم و در آن تأمل میکنیم، از پس این خوانش و قرائت، به چه نوع تفسیر و فهمی از قرآن دست پیدا میکنیم؟
برای نهجالبلاغه دو سطح را میتوان در نظر گرفت؛ خطبهها و خطابهها. خطبههای نهجالبلاغه، معرفتی شایسته و خضوع و فروتنی کاملی است در برابر خدای عالم و نشانگر شخصیت بینظیر علی بن ابیطالب(ع) محسوب میشود که چگونه خدای خود را شناخته و عظمت او را به همگان نشان میدهد. این خطبهها بسیار فرازمند است و جلوههای الهی را در ذات، اوصاف، افعال و نزاهت از هر عیب و نقص نشان میدهد و بُعد شخصیتی علی بن ابیطالب(ع) در مقام معرفی حقایق توحیدی محسوب میشود.
سطح دوم نهجالبلاغه یا خطابهها، ناظر بر افرادی در جوامع انسانی است که با گرایشهای مختلفی دست به گریبان هستند. علی بن ابیطالب(ع) در مدتی که امر حکومت را به دست داشت، با شگفتیهایی در مورد انسانها روبرو بود. افرادی بودند که رویکردهای دنیاگرایی، طبیعتگرایی و لذتگرایی، به یک اصل برای آنها تبدیل شده بود و سه جریان ناکثین، مارقین و قاسطین که در مقابل امیرالمؤمنین(ع) قد علم کردند و ایشان را در سختیها و تنگناهای فراوانی قرار دادند، جریانهای اجتماعی بودند که حضرت در خطبهها، نامهها و بیانات حکیمانه خود، افراد را ذیل این جریانها میدیدند و همه افرادی را که با گرایشهای دنیاگرایانه به دنبال مال و مقام و لذت بودند، از این کار بر حذر میداشتند. گاهی اوقات میفرمودند: «دو گروه کمر مرا شکستند؛ یک دسته عالمان متهتک که میدانند، ولی گستاخانه و با هتاکی حدود و ثغور دینی را میشکنند و دسته دوم، کسانی که جاهل و نادان هستند، ولی ظاهر آراسته دینی دارند و از دین دفاع میکنند».
اینها رویکردهای مختلف انسانی و اجتماعی بود که در عصر علی بن ابیطالب(ع) ظاهر شد. البته این رویکردها به آن عصر اختصاص ندارد، امروز این رویکردها را در کشور خودمان نیز شاهد هستیم و هم جاهل متنسک وجود دارد و هم عالم متهتک که به آنچه دین میخواهد، پشت پا میزنند. بنابراین اگر جامعه انسانی را از زاویه نهجالبلاغه مورد ارزیابی قرار دهیم و اینکه علی بن ابیطالب(ع) چه تفسیری از جامعه در راستای قرآن ارائه میدهد، میبینیم که قرآن نیز به همین مسائل اشاره میکند. اولاً اسماء و صفات الهی و افعال ربوبی را نشان میدهد و اینکه جهان آیتی از آیات الهی است تا انسانها با دیدن این آیات به سمت حق حرکت کنند. از طرف دیگر، انسانها را از هوا و هوسمداری و به دنبال لذتهای دنیایی بودن بر حذر میدارد.
علی بن ابیطالب(ع) با حقیقت قرآن برابری دارد، چنانکه میفرماید: «از زمانی که با قرآن همصحبت شدم، لحظهای از آن جدا نشدم». این عدم جدایی قرآن و علی بن ابیطالب(ع) برای این نیست که اینها، دو حقیقت هستند که از هم جدا نمیشوند، بلکه حقیقت واحدی محسوب میشوند که در دو کسوت ظاهر شدهاند. علی بن ابیطالب(ع) همان قرآن است که ناطق و تبیینکننده شمرده میشود و قرآن نیز همان شخصیت علی بن ابیطالب(ع) بوده که با بیان الهی خوانش شده است.
در جنگ صفین، زمانی که لشکر معاویه قرآنها را بر سر نیزه کردند و باعث ایجاد اختلاف در سپاه امیرالمؤٔمنین(ع) شدند، حضرت در جملهای فرمودند: من قرآن ناطق هستم. فارغ از این واقعه تاریخی، در مفهوم وسیع و گسترده، منظور ایشان از این سخن چه بود و امام براساس چه ادلهای خود را قرآن ناطق معرفی کردند؟
قرآن حقیقتی عینی و آسمانی است و از جایگاه الهی نازل شده و اگرچه به زبان عربی مبین است، ولی قدرت معنایی در آیات الهی به حدی زیاد بوده که نمیتوان آن را با تفسیرها و نگرشهای زمینی خوانش کرد و دشواری حقیقت قرآن در این است که جهات و وجوه متعددی دارد و ممکن است هر کس آن را به رأی و نظر خودش تفسیر کند. براین اساس، منظور علی بن ابیطالب(ع) این است که هر کس از جمله عمروعاص و معاویه میتوانند مدعی شوند که تابع قرآن هستند، ولی از همان قرآنی تبعیت میکنند که در نهایت حکومت شریح قاضی و امثال وی از آن صادر میشود و این را نیز مطابق قرآن میدانند. لذا علی بن ابیطالب(ع) این خطر را به جامعه گوشزد میکند که فکر نکنید اگر به سمت قرآن رفتید، قرآن نیز به سمت شما میآید و ظرف قلبتان میتواند با حقیقت قرآن انس بگیرد. به همین دلیل فرمود اگر قدرت دارید، آیات الهی را تفسیر کنید و با قرآن سخن بگویید، ولی قرآن با شما سخن نخواهد گفت و این من هستم که چون با حقیقت قرآن ارتباط دارم، میتوانم از آن برای شما سخن بگویم.
پس خطری که همواره جامعه دینی را حتی با وجود مراجعه به قرآن تهدید میکند، این است که برخی فکر کنند با مراجعه به قرآن و استفاده از آیات آن، فهم درست قرآن نیز نصیبشان شده و این از شبههناکترین مواردی است که بسیاری بر اثر آن لغزیدند و منحرف شدند. لذا کسی را که میتواند قرآن را به درستی بخواند و از مقاصد قرآنی سخن بگوید و این شخص همان امام معصوم(ع) است، نباید از دست داد. اگر قرآن بهگونهای بود که میتوانست جامعه را هدایت کند، هیچگاه به امام نیاز نبود. اگر پیامبر اکرم(ص) در حدیث ثقلین بر تمسک به قرآن و عترت تأکید دارد، برای این است که اگر انسان فقط عترت داشته باشد، راهنما دارد ولی راه ندارد و اگر صرفاً کتاب داشته باشد، راه دارد ولی راهنما ندارد. این راه و راهنما عین همدیگر هستند و یکی در کسوت راه است و دیگری در کسوت راهنما. بنابراین جامعه امروز که مدعی مراجعه به آیات الهی است، باید بداند که اگر در این خصوص از معصومی چون علی بن ابیطالب(ع) در خوانش و فهم و معرفت قرآن مدد نگیرد، قطعاً نمیتواند به فهم قرآنی دست پیدا کند، همانطور که در عصر خود آن حضرت، جریانهای جنگ جمل و صفین و نهروان براساس خوانشهای قرآنی به مصاف علی بن ابیطالب(ع) آمدند.
اینکه چگونه امیرالمؤمنین(ع) معادل قرآن است، ادله فراوانی دارد، از جمله بیان صریح پیامبر(ص) که فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی لَا یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض؛ علی با قرآن است و قرآن با علی است و آن دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض به من برسند». این همراهی قرآن با علی بن ابیطالب(ع) از جایگاه زمینی نیست. اگر قرآن و علی بن ابیطالب(ع) هر دو حقیقت هستند، امر سومی وجود ندارد که حق باشد و براساس آن، این دو معیت داشته باشند. معیار این قضیه، اصل حق است که خدای عالم آن را اراده کرده و این حق در یک ظرف به صورت قرآن و در تجلی دیگر، به صورت علی بن ابیطالب(ع) آشکار میشود. از همین رو، امیرالمؤمنین(ع) فرمود اگر شما به قرآن مراجعه کنید، قرآن با شما سخن نمیگوید.
مهمترین دغدغه و آرمان امام علی(ع) برای انسان و جامعه چه بود؟ با توجه به اینکه امروز جامعه و انسان عصر مدرن با بحران هویت، اخلاق و معنویت مواجه است، برای برونرفت از این بحرانها، چه خوانش و قرائتی از اندیشه امام علی(ع) میتواند در این زمینه به ما کمک کند؟
تردیدی نیست که انسانها آفریده شدهاند تا به کمال و سعادت خود برسند، ولی این کمال و سعادت چیست و راه دستیابی به آن چگونه ممکن است؟ علی بن ابیطالب(ع) برای جامعه بشری راهنمایی بود که همواره انسان را به غایت و هدف نهایی خود متوجه میکرد تا راه و هدف را گم نکند و بتواند اولاً در مسیر مستقیم قرار گیرد و ثانیاً همواره متوجه هدف باشد. این رسالت علی بن ابیطالب(ع) به عنوان امام جامعه بود.
ولی آنچه انسان امروز را در بحران قرار داده و باعث شده تا راه و هدف خود را گم کند، تسلط جریان دنیاگرایی، لذتجویی، کامروایی، هوا و هوسمداری و نگرشهای طبیعتگرایانه و مادیگرایانه بر زندگی انسانها است. امروز جامعه لذتگرایی و خوش بودن را اصل قرار داده، قطعاً احساس لذت کردن و شادمان بودن از اموری است که خداوند برای انسان مقرر کرده، ولی اینکه اصل را بر لذت و شادی قرار داده و هر نوع شادی و لذتی را از هر طریقی تجویز کنیم، بدون داشتن هدف و مقصود، نوعی انحراف است. انسان دنبال چیزی است تا از این بحران نجات پیدا کند و چون گزینهای برای اصالت لذت ندارد، میخواهد در همین دنیا این مسئله را حل کند، لذا به لذتجویی بیشتر رو میآورد.
راهی که علی بن ابیطالب(ع) برای نجات انسانها قرار داده، این است که انسان خوشنودی و رضایتمندی حقیقی را باید در ساحت الهی جستجو کند. در همین ترک لذت، لذتی وجود دارد و اگر انسان بداند وقتی به سمت خدای خود گرایش پیدا میکند، چه لذتی درونش پدید میآید، حقیقت جانش روشن میشود و هرگز احساس خستگی و ناآرامی نمیکند. وقتی گفته میشود «...أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد»، یعنی آسایش و آرامش انسان فقط در ارتباط با خدا به دست میآید، چون انسان به هر چیزی گرایش پیدا کند، روزی از بین خواهد رفت و امر فناپذیر نمیتواند آسایشبخش و آرامشبخش باشد. بنابراین علی بن ابیطالب(ع) گرایش به سمت پروردگار عالم و دعا و تضرع به پیشگاه حق را در مسیر سعادت انسانی و معنویت اصیل را در سایه توحید میداند و هیچ راهی به جز گرایش به سمت حق نمیتواند برای انسان رضایتمندی و خوشنودی حقیقی به ارمغان بیاورد.