حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي در سخنان خود با اشاره به ضرورت پيروي از سيره و سنّت اهل بيت و اينكه دوستي اهل بيت راه رسيدن به بهشت است اظهار داشتند:

آنچه كه براي همه ما مهم است اين است كه ما هم مي‌كوشيم اهل بهشت باشيم و اين بهشتي شدن را با پيروي از سيره سادات اهل بهشت فراهم مي‌كنيم. ممكن است يك عده‌اي به بهشت راه پيدا كنند ولي از سيد اهل بهشت طَرْفي نبسته باشند وجود مبارك رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود ما سادات اهل جنت هستيم يعني سيد بزرگوار بهشتيان هستيم اين اختصاصي به امام حسن و امام حسين(ع) ندارد كه سيد شباب اهل جنت باشند فرمود ما سادات اهل جنت هستيم، سيد و آقاي بزرگ بهشتيان هستيم بعد حضرت نام خود را مي‌برد من هستم بعد نام مبارك علي ابن ابيطالب را مي‌برد در جمع اينها حمزه سيد الشهدا را اسم مي‌برد جعفر طيار را اسم مي‌برد و وجود مبارك امام حسن و امام حسين را اسم مي‌برد و وجود مبارك امام مهدي(عج) را نام مي‌برد فرمود سادات بزرگان اهل بهشت اينها هستند.

معظم‌له ادامه دادند: سيادت وجود مبارك امام مهدي ارواحنا فدا ايجاب مي‌كند كه ما هر كاري كه در خدمت ماست به استثناي كارهاي واجب كه نيابت بردار نيست به نيابت از طرف آن حضرت انجام دهيم يعني هر كار خيري را به عنوان اينكه از طرف حضرت داريم انجام مي‌دهيم باشد اين براي ما هر روز و هر لحظه ياد آن حضرت را زنده مي‌كند و او جان جانان است همانطوري كه هر كاري كه از اعضا و جوارح ما نشات مي‌گيرد جان ما با خبر است هر كاري كه جان ما انجام مي‌دهد امام زمان ارواحنا فداه با خبر است همانطوري كه جان در بدن مشرف است و مطلع است امام زمان بر آنچه در جانها مي‌گذرد با خبر است او جان جانان است اين تعارف نيست تا كسي روح ارواح نباشد از خفايا و خواياي ارواح با خبر نيست تمام اعمال را شبانه روز به حضور آن حضرت گزارش مي‌دهند همه اعمال را كسي وارد محضر امام باقر شد دم در يك خلافي را انجام داد وقتي خواست وارد بشود حضرت فرمود ادخل لا حملك اي بي اصل بيا چرا اين كار را كردي دم در چرا اين خلاف را كردي گفت من خواستم ببينم شما متوجه مي‌شويد يا نه. فرمود تو خيال كردي اين ديوار گِلي نمي‌گذارد ما پشت ديوار را ببينيم  وليّ عصر چنين امامي است اگر ما او را نمي‌بينيم او ما را مي‌بيند يك مقامي است به نام مقام احسان كه در عبادت بايد بكوشيم به اين مقامها برسيم از اين مقام بالاتر هم باز هست گفتند احسان آن است كه انسان طرزي خدا را عبادت كند كه گويا خدا را مي‌بيند اگر او خدا را نمي‌بيند خدا او را مي‌بيند ما اين را درباره خليفه خدا درباره جانشين خدا بايد هميشه در نظر داشته باشيم بايد معتقد باشيم كه اگر ما حضرت را نمي‌بينيم حضرت دارد ما را مي‌بيند خوب اگر ما معتقد بوديم حضرت ما را مي‌بيند ديگر خلاف نمي‌كرديم اين بهترين حال است براي ما اگر ما او را نمي‌بينيم او ما را مي‌بيند خداوند فرمود هر كاري كه مي‌كنيد خدا مي‌بيند پيامبرش مي‌بيند مومنون كه منظور در اينجا مصداق كاملش ائمه اطهار و وجود مبارك ولي عصر است مي‌بيند.

ايشان در خصوص لزوم محبّت و مودّت اهل بيت(ع) و اينكه اين محبّت يك وظيفه الهي است اذعان داشتند: خداوند به انسان فرمود در برابر من, مسئوليت تو اين است كه بايد عبادت كني؟ مسئوليت شما در برابر خلفاي من و جانشينان من اين است كه به اينها علاقه داشته باشي؟ ﴿لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى﴾ فرمود اجر رسالت من زحمات ديني من اين است كه شما دوست اينها باشيد خب ما چطور دوست اينها باشيم يعني چون اينها مثلاً مظلوم‌اند ما براي مظلوميت اينها گريه بكنيم خب اينكه از غير ما هم ساخته است ما به اينها علاقه داشته باشيم علاقه هم كه به دست ما نيست علاقه يك مبادي علمي دارد اگر آدم به آن مبادي رسيد علاقه پيدا مي‌شود اگر آن مباني را پيدا نكرد علاقه حاصل نمي‌شود محبت بدون معرفت ممكن نيست معرفت هم اگر در حد عقل باشد علاقه مي‌شود عقلي در حد وهم باشد علاقه مي‌شود وهمي در حد خيال باشد علاقه مي‌شود خيالي در حد حس باشد علاقه مي‌شود حسي اين‌چنين نيست كه علاقه عميق عقلي با معرفت خيالي و وهمي و حسي حاصل بشود طرح خطبه نوراني حضرت زهرا(سلام الله عليها) بر اين بود كه معرفت ما را عقلي بكند قهراً محبت ما هم مي‌شود عقلي اگر فاهمه درست درك بكند عاقله هم دوست مي‌شود دوستي عاقلانه انسان را هم عقال مي‌كند ديگر نمي‌گذارد بيراهه برود.

ايشان در ادامه با اشاره به خطبه نوراني حضرت زهرا(س) به نقش اهل بيت(ع) در نجات انسان‌ها از ضلالت و گمراهي پرداخته و بيان داشتند: وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) در آن خطبه معروف فرمود: ﴿وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ فرمود مردم مي‌دانيد قبل از اسلام شما در چه شرايطي بوديد پدرم چه كرد و شما را از كجا به كجا آورد؟ فرمود برابر اين آيه قرآني سخن گفت فرمود شما ﴿عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ بوديد «﴿فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها﴾ بنبي» در قرآن دارد ﴿كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها﴾ شفا حفره شفا يعني لبه ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ «جُرُف» اين آب برد را مي‌گويند شما مي‌بينيد اين رودخانه‌ها اگر آبش فراوان بشود و تند بشود بخش وسيعي از اين جدار رودخانه را آب مي‌برد يك چند سانتي آن بالاها مي‌ماند كه اگر كسي پا بگذارد يقيناً مي‌افتند روي آن براي اينكه زيرش خاليست در شنزارها هم همين طور است در تپه ماهوريهاي شني اين‌طور است در اطراف رودخانه‌ها كه آبش فراوان باشد اين‌طور است فرمود به اينكه اين خطبه‌اي كه حضرت در آن خطبه اين جمله‌ها را فرمود اين جمله در قرآن كريم است ﴿كُنتم عَلي شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ يا مثلاً اينها ﴿عَلي شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ﴾ فرمود در جاهليت شما روي اين لبه پا مي‌گذاشتيد زيرش خالي بود لذا هر كسي اينجا مي‌آمد سقوط مي‌كرد يا در عقيده سقوط مي‌كرد يا در اخلاق سقوط مي‌كرد يا در روابط اجتماعي سقوط مي‌كرد بالأخره بازار گناه رواج داشت پدر آمد سد سازي كرد زيرش را پر كرد به شما گفت اينجا پا نگذاريد تا ما سد سازي بكنيم سد سازي كرد محكم كاري كرد گفت حالا هرجا مي‌خواهي پا بگذاري پا بگذار چشمها را كنترل كرده گوشها را كنترل كرده مغزها را كنترل كرد مال را كنترل كرده فرمود اين زيرش خالي بود شَفا نه شِفا شَفا يعني لبه جُرُف يعني اين قسمتي كه زيرش خاليست و آب برد است كه اگر كسي به لبه اين جرف پا بگذارد چون زيرش خاليست سقوط مي‌كند فرمود شما اينجا بوديد ما قبل از انقلاب هم همين طور بوديم حالا شما قبل از انقلاب را فكر كنيد بعد از انقلاب را هم فكر كنيد كنترل جوانها بسيار كار مشكلي است اگر كسي مي‌خواست متدين باشد بهشت برود بايد با فشار و سختي برود الآن اگر كسي بخواهد به جهنم برود با سختي مي‌رود از هر طرفي امر به معروف هست نهي از منكر هست دستگاه قضايي هست و هزارها مشكل هست فرمود شما روي لبه پرتگاه بوديد و پدرم شما را نجات داد بررسي اين گونه از ره‌آوردهاي وحي آدم را علاقمند مي‌كند به پيغمبر و اولاد پيغمبر كه اينها ما را از زندگي گياهي نجات دادند از زندگي حيواني نجات دادند.

ايشان در ادامه به ضرورت قدرداني از نعمت‌هاي الهي پرداخته و در تبيين واژه «نعمت» بيان داشتند: هر كدام از ما يك نعمتي خدا به ما داد هيچ كسي را خدا بي نعمت خلق نكرد نعمت را «نعمت» گفتند براي اينكه با فطرت آدم هماهنگ است چيزي كه نرم است و ملايم مي‌گويند «نعمت» يك چيزي كه زبر است و خشن است و ناسازگار مي‌گويند «نقمت» كودك كه تازه به دنيا آمده پوست بدنش نرم است مي‌گوييم پوستش ناعم است يعني نرم است گوسفند و مانند آن را مي‌گويند انعام چون راه رفتن آنها با نرمي انجام مي‌گيرد صداي پاي اينها خيلي مشخص نيست اينها نرم‌رو هستند نعمت اين معني را دارد چيزي كه با فطرت ما هماهنگ باشد آن نعمت است اين را اگر به جا مصرف كرديد تا آخر مي‌ماند مصرف كردنش آن است در راه مستقيم صرف بشود اگر در راه مستقيم صرف شد ديگر مسئول نيست او اگر خداي ناكرده در راه باطل صرف شد مسئول است. بهترين نعمت هم همان نعمت ولايت است ﴿وَ لَتُسَئلنَّ يومئذٍ عَن النَّعيم﴾ از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) نقل شده است «نحن النعيم» اينها ولايت اينها علم اينها سنت و سيرت اينها با فطرت همه بشر هماهنگ است.

 


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات