طرح مباحث اخلاقی از آنجا ضرورت پیدا می کند که هدف مهم از بعثت خاتم رسولان(صلوات الله علیه) برآن استوار است چنانچه خود آن حضرت فرمودند:إنّی بعثتُ لاُتمّم مکارمَ الأخلاق.
استاد برجستۀ اخلاق حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، اخلاق را بعنوان یک فنّ جهت فهم حقیقت احکام الهی می دانند و بیان می دارند: اخلاق فنّی است که انسان با استفاده از آن بفمهد احکام الهی از حقیقتی گرفته شده و به حقیقتی هم ختم می شود. بنابراین اخلاق یک امرحقیقی است نه اعتباری چرا که برابر قرآن کریم خدای سبحان قوای درونی ما را بعنوان عطیه آفرید و باید حداکثر بهره صحیح را ازاین نعمتها برد وآنها را مدیریت کرد
اخلاق با باطن ما و با باطن عمل كار دارد نه اينكه اين كار فقط حرام است بنابراين يك مِيْز جوهري عميق بين فنّ اخلاق و فنّ فقه هست؛ آنجا كه سخن از بايد و نبايد هست و آنجا كه سخن از واجب و حرام است ميشود فقه ولی آنجا كه سخن از هيزم جهنم و تيغ و خار و چرك جهنم است ميشود اخلاق . چنانچه خداوند در قرآن فرمود: افرادي كه گرفتار خطاي فكرياند عمداً يا خطيئه عملياند اينها چركخوران جهنماند و غذايشان همين است؛ اینها هم در دنيا چرك ميخوردند و هم در آخرت.
با این دیدگاه معظم له اعتقاددارند: اخلاق، مثل یک ظرف بلورين هنر زندگي است و جامعه و افراد را جذب ميكند، [این فن] رابطهٴ انسان را با خود تنظيم ميكند.
با این نگاه دقیق نسبت به جایگاه اخلاق باید جهت درمان رذایل اخلاقی هم نظرات حکیمانۀ ایشان را جستجو کرد.
این حکیم متأله در یکی از اثرات ارزشمند خود بدین موضوع پرداخته و آورده اند:
بيشتر بيماريهاي جسمي با درد همراه است و شخص مريض ازبيماري خويش آگاه ميشود؛ ولي بيماريهاي اخلاقي و روحي اين گونه نيست و آگاه نبودن از مرضهاي اخلاقي، خودْ بيماري ديگري است. رهبران الهي با نهي از منكر و يادآوري كيفر الهي، به عضو بيمار انسان فشار ميآورند تا او از بيماري خويش آگاه شود و در درمان آن بكوشد؛ ولي بيماري كه از يادآوري مرض خودميرنجد، طبيب را دشمن خويش ميپندارد و اين رنجش نيز نوعي بيماري اخلاقي است؛ زيرا پزشك بايد عضو دردمند را نشان دهد و در صورت لزوم، آن را قطع كند تا ديگر اعضا سالم بمانند .(1)
بنابراین خيليها كه گرفتار رذايل اخلاقياند براي اين است که بنيان مرصوص و محكمي ندارند لذا با خرافات و شانس زندگي ميكنند با بخت و اتفاق زندگي ميكنند و كسي كه موحد نباشد ناچار به خرافات نظير شانس و امثال شانس تن در ميدهد.بنابراین فرمود: آن كه ملحد است و عقيده ندارد زندگياش و پا و پايهاش را روي لبهاي گذاشت كه زيرش خالي است.
بنابراین بنظر ایشان مشکل ما در درمان بيماریهای اخلاقی جهل نیست که عقل نظری باشد بلکه جهالت است که به عقل عملی برمی گردد.
با توجه به تمییز فنّ اخلاق از فنّ فقه که در بالا بدان پرداخته شد در دیگر اثرات این حکیم متأله در می یابیم که کسب سعادت و رسیدن به خوشبختی و یا بالعکس افتادن در دام شقاوت و بدبختی تمامی انسان ها وامدار اعمال خویشند.معظم له مرقوم داشته اند:
انسان چونان بافنده يا باغباني است كه جامه ميبافد يا نهال غرس ميكند؛ اگر تار و پود بافتهاش حرير و استبرق باشد، محصولش بافتهاي پرنياني است كه چون دربر ميكند، نعومت و نرمي آن را حس خواهد كرد و چنانچه در زندگي با انديشه باطل، اخلاق بد و كردار زشت تيغ و نيزه و شمشير سازد و به جان ديگران افتد و با بيان و بنان خود آبروي ديگران را برد و به كسي صدمه زند يا به نظام اسلامي آسيبي رساند، اين تيغ و دشنه، حاصلي جز بستري پر از تيغ نخواهد داشت و چون در آن قرار گيرد، آسايشي نخواهد ديد.
در علم اخلاق، انسان آزاد کسی است که هیچ یک از وابستگی های دنیوی و خواهش های نفسانی، او را در بند خود محصور و محدود نکرده باشد، چون زندان هوای نفس پست ترین درکات روح است که انسان را از هر گونه گام نهادن یا رو کردن به سوی تعالی باز می دارد.(2)
نظر این فقیه أهل فن در طرح مباحث اخلاقی نیز این است که در طرح مباحث علمی، باید عالمانه و بر روی کرسی اخلاق باید متخلقانه سخن گفت.ایشان بیان می دارند:
در طرح مباحث علمی، باید عالمانه سخن بگوییم نه اینکه از موضع علم سخن بگوییم لکن سخن ما غیر علمی باشد و نیز در کرسی اخلاق باید متخلقانه سخن بگوییم و دست به قلم ببریم نه اینکه دم از اخلاق بزنیم اما اخلاقی حرف نزنیم.
معظم له خاطرنشان کردند: امروزه در برخی رسانه ها، افشاگری هایی به نام اخلاق و با هدف تحقق اخلاق صورت می گیرد در حالی که بسیاری از افشاگری ها، کنایه ها، تهمت ها و بی آبرو کردن ها گرچه به نام اخلاق ست اما اخلاقی عمل کردن نیست و در حقیقت ترویج بی اخلاقی است.
مسايل اخلاقي به بحث جهان آرايي برمي گردد.براي اينکه جهان آرا شويم سه کارنيازاست:اول اينکه به سراغ بازيگري نرويم،دوم اينکه بازي هم نتواند مارابه بازي بگيردوديگر اينکه دسسيسه شيطان هم نتواند ماراگرفتار کند.
-------------------------------------------------------------
(1)شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص153
(2)حضرت آیت الله جوادی آملی، انسان از آغاز تا انجام، ص204