اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّيٰ و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله.
غالب خطبهها و کلمات نوراني اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مسائل اخلاقي را هم در بر دارد. آنچه در اين نوبت مطرح است [کلمه227 نهجالبلاغه است که] مربوط به دعاي خاص حضرت است. دعا که در نهجالبلاغه آمده ـ
اقسام سهگانه دعا و عبادت کنندگان
چون دعا قسمي از اقسام عبادت است ـ مثل خود عبادت به چند درجه يا چند صنف تقسيم ميشود. يک بيان نوراني از اميرالمؤمنين رسيده است که عبادتکنندهها سه قسم اند: بعضيها عبادتشان نظير عبادت بردههاست که به سبب ترس عبادت ميکنند؛ برخيها عبادتشان سوداگرانه است که براساس تجارت حساب ميکنند به اميد رسيدن به بهشت؛ بعضيها هم عبادت آنها شاکرانه است و آزادانه است که از خوف و رجا آزاد شدند و مشتاق لقاي پروردگارند [و] براي اين خدا را عبادت ميکنند[1]. دعاها هم همين سه سنخ است: بعضيها دعا ميکنند و در دعا از خدا ميخواهند که از عذاب برهند؛ برخيها دعا ميکنند و در دعا ميخواهند که به بهشت برسند [و] برخيها هم دعا ميکنند که به لقاءالله بار يابند.
مراتب موعظه در سيره تربيتي امام علي (عليه السّلام)
وجود مبارک حضرت امير وقتي افراد را نصيحت ميکرد، گاهي عابدانه و زاهدانه نصيحت ميکرد گاهي عارفانه؛ گاهي ميفرمود اگر فلان کار را بکنيد گرفتار فلان عذاب ميشويد گاهي ميفرمود اگر آن کار خير را انجام بدهيد يا فلان کار بد را نکنيد سهمي از بهشت نصيب شما ميشود و گاهي هم عارفانه سخن ميگفت ميفرمود گناه سم است [و] اگر چشم ملکوتيتان باز بشود ميبينيد که دست به مال حرام زدن يا حيثيت جامعه را بردن با سم بازي کردن است.
نمونهای از نصيحتهای عارفانه اميرمؤمنان(عليه السّلام)
حضرت اين حرف را همه جا نميزد (يک) و با همه کس در ميان نميگذاشت (دو)؛ در خطبهاي که مربوط به جريان عقيل بود اين دو قسمت را کنار هم ذکر کرده است. برادرش عقيل وامي از حضرت خواست حضرت فرمود اين وام را من اول ماه وقتي حقوق خودم را از بيتالمال گرفتم به شما ميدهم ولي الآن شما بخواهيد از بيتالمال وامي بگيريد که ديگران آن وام را نميگيرند اين کار باعث عذاب خداست، لذا آن ميله را گداخته کرده و به بدن عقيل نزديک کرده تا او حرارت را احساس بکند. قصه اشعثبنقيس را ذکر ميکند. اشعث که در محکمه حضرت امير پروندهاي داشت [و] فردا روز محاکمهاش بود، شبانه حلوايي شيرين را خدمت حضرت امير آورد، حضرت همين که متوجه شد که اشعث آن حلوا را در ظرفي پيچيد، آورد، فرمود اين يک شيء متعفن است اين را چرا آوردي؛ «شَنِئْتُهَا كَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِها»[2]؛ گويا با آب دهان مار شما حلوايي درست کرديد يا با قي کرده مار که دو بار از مسير سم گذشت حلوايي درست کردي و آوردي. اين گونه از نصيحتها نصيحتهاي عارفانه است نه عابدانه يا فقيهانه يا زاهدانه. سخن در اين نيست که گرفتن رشوه و روميزي و زيرميزي و امثال ذلک حرام است و جهنم دارد، سخن در اين است که دست به اين لجن نزن. پس ما را به سه راه دعوت ميکند هم ما را فقيه ميکنند که احکام را بفهميم، عابد ميکنند، زاهد ميکنند [و] بالاتر از همه ما را به عرفان دعوت ميکنند يعني چشمي باز کنيم شامهاي پيدا کنيم گوشي پيدا کنيم که حرف فرشتهها را بشنويم باطن اشياء را ببينيم بوي بد گناه را استشمام بکنيم. اين شامه که پيدا بشود انسان هم بوي خوب را استشمام ميکند هم بوي بد را.
استشمام بوی شب قدر، ثمره سلوک عارفانه
ميگويند اگر شما خواستي بفهمي شب قدر چه وقت است بو بکش اگر ديدي بوي خوبي امشب ميآيد بفهم امشب شب قدر است؛ اين در روايات ماهست[3]. خب حالا اگر کسي قصه وجود مبارک يعقوب را شنيد و باور کرد که يعقوب از فاصله هشتاد فرسخي بوي پسر را شنيده: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[4] همين است. اينچنين نيست که هيچ کس نفهمد شب قدر چه وقت است؛ مرحوم ابنطاووس همين کسي که جزء اوحدي از علماي ماست در بخشي از اين کتاب شريف اقبال دارد من کساني را ميشناسم که آنها ميدانند شب قدر چه وقت است[5]. گاهي ميگويد ما افرادي را ميشناسيم که بدون اينکه از منجم سؤال بکنند به تقويم مراجعه کنند از آثار نجومي برخوردار باشند آسمان را نگاه کنند، ميفهمند اين ماه کسر دارد يا ندارد سي پر است يا بيست و نه روز است بدون اينکه از کسي سؤال بکنند[6]. شما در روايات شب قدر که مرحوم علامه درمنتهي نقل کرده بسياري از بزرگان فقهي ما در کتابهاي خود نقل کردند فرمودند
شب قدر بوي خاصي دارد، اگر کسي شامهاش بسته باشد آن بو را استشمام نميکند [و] اگر کسي به دنبال راه يعقوب (سلام الله عليه) رفت و آن شامه را پيدا کرد گفت: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[7] او کاملاً ميفهمد شب قدر چه وقت است. آن بزرگواري که گفت: «ز مصرش بوي پيراهن شميدي» ـ «نه شنيدي» ـ يعني استشمام کردي؛ «ز مصرش بوي پيراهن شميدي»؛ اين شميدن و استشمام کردن است. خب حالا اگر کسي شامهاش بسته بود اين بوي لجن زيرميزي و روميزي را استشمام نميکند. وجود مبارک حضرت امير شامهاش باز بود فرمود اين بوي بدي دارد اين چيست آوردي.
بنابراين تمام دستورات، دعا يا زيارت يا عبادت، تاجرانه يا بردگي نيست، راه عارفانه هم باز است. حالا دعاهاي حضرت هم همين سه قسم: است بعضيها از دعاها را که دستور ميدهند دعاي خائفانه است که خدايا! ما را به فلان کار مبتلا نکن يا اگر مبتلا شديم ما را عذاب نکن؛ برخيها دعاهاي تاجرانه است که از خداي سبحان درخواست بهشت و امثال ذلک ميکنند [و] برخي از دعاها دعاهاي عارفانه است که اين دعا هر دو سه قسمت را دارد.
ضرورت دعا کردن وچگونگی تأثيرآن در مراحل گوناگون
مطلب ديگر اين است که تأثير دعا در همه موارد فراوان است و هيچ چارهاي هم جز دعا نيست، براي اينکه نه ما به تمام اسرار عالم آگاه هستيم نه بر فرضي که آگاه باشيم قادر هستيم آنها را تأمين کنيم، راه اشتباه فراوان است. اگر کسي خواست بيمارش معالجه بشود حالا گاهي نظير عيساي مسيح (سلام الله عليه) است که با يک دم ﴿اُبرِيءُ الاکمه و الابرص﴾[8] است، آن يک راه معجزه است اين مربوط به اهل بيت است و امثال ذلک؛ يک وقت است که مشکلي دارد بيماري دارد بيمارياي دارد ميخواهد درمان کند، آن را با دعا ميتواند حل کند. تأثير دعا در اين مقاطع پنجگانه هست: اولين تأثير دعا اين است که خداي سبحان قلب او را هدايت ميکند که به کدام پزشک مراجعه کند که در اين رشته او بتواند خوب تشخيص بدهد؛ دومين اثرش اين است که آن فکر طبيب را هدايت ميکند به تشخيص صحيح اين بيماري چون ممکن است آن طبيب تشخيص بدهد. ممکن است طبيب تشخيص ندهد، طبيب که تشخيص نداد [اگر] دستور نسخه داد و فرمان ـ فرمان يعني فرمان ـ ! داد همه خسارتهاي بيمار را شرعاً ضامن است [البته] وقتي دستور نميدهد فرمان نميدهد ميگويد من تشخيصم اين است شما ميخواهيد عمل بکنيد يا نکنيد [و] به ديگري مراجعه بکنيد [که] آن فقط راه پزشکي را نشان ميدهد و دستور نميدهد، او ضامن نيست اما کسي دستور بدهد امر بکند يا خودش دست به چاقو ببرد عمل بکند، خسارتهايي که بر بيمار وارد شده است همه را شرعاً ضامن است. پس مقطع دوم آن است که ذهن پزشک را به تشخيص بيماري هدايت ميکند.
سوم: حالا بيماري مشخص شد، کدام دارو براي حل اين مشکل و درمان اين بيماري اثر دارد؟ فکر او را هدايت ميکند به تشخيص داروي معالج؛ چهارم: فکر اولياي بيمار را هدايت ميکند که به کدام داروخانه بروند که آن داروي تاريخ مصرف گذشته را ندهد يا اشتباه نکند [و] پنجم: اگر همه اين کارها درست شد يعني داروفروش دارويي که تاريخ مصرفش گذشته بود به اين نداد، در پيچيدن نسخه اشتباه نکرد [و] داروي مؤثر را به اين داد، مزاج بيمار را پذيرا کند براي تأثير اين دارو. اين مقاطع پنجگانه و مانند آن تأثير مستقيم ادعيه را نشان ميدهد؛ نبايد گفت انسان که بيمار است به پزشک مراجعه ميکند و معالجه ميشود، اين طور نيست. حالا اينها درباره امور عادي که خائفانه کسي بخواهد دعا کند يا زاهدانه بخواهد دعا کند.
طلب انس با خدای سبحان نمونه ای از دعای عارفانه
اما دعاي نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) که در کلام 227 است: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الْآنِسِينَ لِأَوْلِيَائِكَ»؛ خدايا! تو بهترين دوستي بهترين انيسي بهترين مونسي. چرا بعضيها از تنهايي خسته ميشوند [و] ميخواهند به دنبال دوستانشان بروند؟ براي اينکه واقعاً تنها هستند و آدم تنها را ميگويند مفلس. «الاستئناس بالناس من علامات الافلاس»[9]؛ يک آدم مفلس يعني نه فکري دارد نه انديشهاي دارد نه مطالعهاي دارد نه عمقي دارد، خب تنهاست، آدم از تنهايي خسته ميشود. چرا يک محقق از تنهايي لذت ميبرد؟ براي اينکه تنها نيست؛ با افکارش با آرائش با کتابش با قلمش با آثار قلمياش مأنوس است؛ اگر کسي برود به سراغ او، او احساس تنهايي ميکند، اگر به سراغ او نروند او لذت ميبرد. آٰدمي که ميگويد من خسته شدم ميخواهم بروم نزد رفقا معلوم ميشود چيزي ندارد؛ «الاستئناس بالناس من علامات الافلاس»[10]. اين بيچاره تنهاست، چون تنهاست خب خسته ميشود ديگر اما به ما گفتند تنها نباش.
وجود مبارک حضرت امير گذشته از همه آن علومي که دارد و ميفرمايد: «سَلوني قبل أن تَفقِدوني»[11] و مانند آن، نسبت به ذات اقدس الهي احساس تنهايي ميکند ميگويد وقتي تو با ما باشي ما مأنوس هستيم: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الْآنِسِينَ» که اين «آنسين» به معني مونسين است؛ اولياي تو به تو انس دارند. اينجا سخن از آن نيست که از تو نجات از جهنم ميخواهيم يا شوق به بهشت داريم.
«وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ» اگر کسي به تو توکل بکند [تو حاضرترين وکيلي] توکل کردن يعني وکيل گرفتن. خب بالأخره خيلي از کارهاست که ما نه ميدانيم نه ميتوانيم [لذا] بايد وکيل بگيريم. ما کل حوادث را پيشبيني ميکنيم؟ نه، آن مقدار هم که پيشبيني ميکنيم توان مهار کردن آنها را داريم؟ نه؛ کسي که از نظر علم ضعيف است از نظر توان ضعيف است بايد وکيل بگيرد، وکيل ما خداي ماست. عرض کرد خدايا! تو را اگر کسي وکيل بگيرد تو از همه وکلا حاضرتري؛ هم آشنايي هم توانايي هم بخشندهاي بخل نميورزي. «وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ»؛ تو موکلين خودت را ميشناسي نيازهاي آنها را بلد هستي راه درمانش را هم بلد هستي، نه تنها عالمي، توانمندي [و] نه تنها عالم و توانمندي، بخشنده هم هستي، خب چه بهتر که به تو توکل کنيم. نه براي اينکه ما را جهنم نبري نه براي اينکه ما را بهشت ببري [بلکه] براي اينکه ما را به ديار خودت [و] به لقاي خودت برساني، اين ميشود مناجات عارفين.
بنابراين دعاها سه قسم است عبادتها سه قسم است آن گريهها سه قسم است آن تهديدهاي اخلاقي هم سه قسم است. حضرت به همه درس اخلاق عارفانه نميدهد، اگر قصهاي نظير اشعث پيش بيايد که ضرورت ايجاب بکند ميگويد آدم وقتي اين حلوا را ميبيند بايد بينياش را بگيرد براي اينکه باطن اين سم است. خب اين حرف، حرف فقيه که نيست حرف عابد که نيست حرف زاهد که نيست، حرف آنها اين است که اين کار حرام است و جهنم دارد و حرف صحيحي هم است، اين طور نيست که نباشد حرف صد در صد صحيح است؛ اما اينکه اين لجن است، اين حرف عارف است. اينکه ميگويد: «لو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يقيناً»[12] ميفرمايد باطنش اين است.
تبيين عارفانه باطن اعمال توسط قرآن کريم
در قرآن کريم فرمود يک عده غسلين ميخورند. «غسلين» همين چرک است (اين چرکها را ميگويند غسلين) باطن همين رشوه و زيرميزي و روميزي همين است؛ يا اگر کسي با بيانش يا با قلمش آبروي کسي را برد به اين نيش زد به آن نيش زد، اين در قرآن کريم دارد که ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ﴾[13]. «ضريع» با ضاد همين بوتههاي پُرتيغ بيابان حجاز است که شتر ميخورد؛ بيچاره خار ميخورد و بار ميبرد! اين بوته ميوهاي جز تيغ ندارد تمام اطرافش تيغ است، اين را اين شتر ميخورد. در قرآن فرمود افرادي که به آبروي اين نيش ميزنند به آبروي آن نيش ميزنند به آنها همين بوتهها را ميدهيم، اينها را خودشان کاشتند. اگر ميبينيد بزرگان نسبت به مرحوم فردوسي که يکي از بزرگترين حکماي شيعه است اين قدر خضوع دارند، اين نه تنها براي رستم و اسفنديار است، خدا رحمت کند شيخناالاستاد مرحوم حکيم الهي قمشهاي را! ميفرمود فردوسي براي آن حرفها نمانده، براي اين حرفها مانده:
اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشتهاي
بالأخره ما بعد از مرگ جامهاي داريم و غذايي داريم ـ انسان که بدون لباس نميشود انسان که بدون غذا نميشودـ که اين جامه ما يا پرنياني و نرم است که براي انسان نرمرفتار است که سعي کرده با حيثيت مردم بازي نکند آبروي کسي را نبرد و مشکلات مردم را حل کند [و] اگر نيش زد به اين و آن، نتيجهاش آن ضريع و بوته پُرتيغ است. ميگويد:
اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشتهاي
اين از همين آيات گرفته است. ضريع يعني آن بوته پُرتيغ براي آدم تيغ زن است، آن کسي هم که اين لجنهاي روميزي و زيرميزي و رانتخواري و رشوهخواري را دارد، در قيامت غسلين گيرش ميآيد.
قرآن کريم هم گاهي محققانه و فقيهانه و عابدانه و زاهدانه درس اخلاق ميدهد گاهي هم عارفانه درس اخلاق ميدهد؛ گاهي ميفرمايد اگر کسي اين کار را کرد ﴿فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ﴾[14] [که] اين عابدانه و زاهدانه است گاهي هم ميفرمايد: ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ ٭ لاَ يُسْمِنُ وَلاَ يُغْنِي مِن جُوعٍ﴾[15] [که] اين عارفانه است. هر دو نحو را قرآن کريم گفته منتها اکثري ما بر اساس روال فقه و عبادت و زهد از قرآن استفاده ميکنيم، ديگر نيامديم بپرسيم که اين چرک چيست، «غسلين» است، خب اين چرک از کجا درآمده است؟ وقتي به حضرت امير مراجعه ميکنيد ميبينيد باطن مال حرام چرک است. در همين قسمت هم عرض ميکند خدايا! ما ميخواهيم با تو انس بگيريم تو که به ما از هر دوستي نزديکتر هستي، آن وقت ما احساس هراس نميکنيم لذت هم ميبريم.
توحيد، پناهگاهِ آرام بخش قلوب عارفان
بعد فرمود خدايا! تو به همه اسرار اينها آگاه هستي؛ «فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ»؛ راز افراد نزد تو مکشوف است، لازم نيست بگويند، چون در قرآن دارد که ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾[16] يا ﴿وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[17]؛ فرمود چه بگوييد چه نگوييد آنچه در درونِ درون شماست خدا ميداند. خب اگر کسي با چنين خدايي انس بگيرد ديگر راحت است.
«فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ»؛ اگر يک وقت تنهايي و حوادث و رخدادهاي تلخ اينها را وحشتزده بکند، انسشان به ياد توست، چون خودت فرمودي توحيد حصن من است: «کلمة لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصني»[18]. «حصن» يعني پناهگاه؛ هر وقت آژير خطر را اينها شنيدن به پناهگاه توحيد پناهنده ميشوند. «وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الْمَصَائِبُ لَجَأُوا إِلَي الْاِسْتِجَارَةِ بِكَ»، اگر باران مصيبت هم بر اينها ببارد اينها پناهگاه دارند، هيچ حادثهاي نيست که تو نتواني آنها را از آن حادثه و رخداد تلخ برهاني؛ اينها پناهنده ميشوند به پناهگاه تو. «عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الْأُمُورِ بِيَدِكَ وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ»؛ ورود و خروج، آغاز و انجام و جذب و دفعِ همه حوادث به دست توست. آن وقت انسان را توفيق ميدهد که نه بيراهه برود نه راه کسي را ببندد، چنين جامعهاي ميشود راحت.
تبيين عارفانه معارف الهی توسط اهل بيت (عليهم السلام)
بنابراين دعاها يا امرها يا ادعيه يا فرمانهاي اهل بيت (عليهم السلام) گاهي به اين است که فلان کار را نکنيد، امنيت جامعه را به هم ميزند، اين يک راه است که حق است؛ گاهي ميگويند آقا وقتي اين غذاي بدبو را خوردي ديگران در زحمت هستند اين بويش بد است. گاهي ميگويند امنيت جامعه را به هم ميزني، اين يک نحو نصيحت کردن است؛ يک وقت ميگويند آقا اين چيزي که همراه توست اين بدبوست همه را آزار ميکند [يعني] درست است امنيت را به هم ميزند اما بوي بدي هم دارد، اين يک نحود يگر حرف زدن است. يک وقت است ميگويند آقا وقتي که ميخواهي جايي بروي چهارزانو ننشين دوزانو بنشين که جاي ديگران را تنگ نکني ديگران را آزار ندهي، اين يک نحو حرف زدن است؛ يک وقت ميگويند آقا سير نخور بوي بد دهانت ديگران را ميرنجاند، اين يک نحو است. اين عارفانه حرف زدن است يعني گناه بدبوست. در بيانات نوراني پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) هم همين طور است فرمود: «تعطّروا بالإستغفارِ لا تَفضحنَّکم روائِحَ الذّنوب»[19]؛ فرمود خودتان را با استغفار معطر کنيد براي اينکه بوي بد گناه رسوايتان ميکند. خب اينکه عابدانه و زاهدانه اخلاق گفتن نيست اين عارفانه است يعني گناه بدبوست. خب حالا اگر کسي شامهاش بسته بود ديگران هم شامهشان را بسته بودند، بالأخره رسوايي به بار ميآورد يا به بار نميآورد؟ يک وقت بويش در ميآيد. اين؛ اين طور نصيحت ميکند.
تقاضای هدايت در سؤال و کنترل قلب از خدای سبحان
«اللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي فَدُلَّنِي عَلَي مَصَالِحِي»؛ خدايا! من اگر نفهميدم چه چيز سؤال بکنم اگر مطلوبم گم شده است يا زبانم مساعد نيست يا ادراکم مساعد نيست، آدم گمشده گاهي اصلاً نميداند چه چيز سؤال بکند، خدايا! نه تنها تو جواب مسائل را ميدهي بلکه طرز سؤال کردن را هم تو ياد ميدهي، تو به ما ياد بده چه چيز از تو بخواهيم. «إِنْ فَهِهْتُ» يعني اگر من ماندم نفهميدم چه بخواهم از شما يا خواستن را فراموش کردم، تو هم يادمان بده هم به يادمان بياور. «إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي»؛ اگر کور شدم مطلوب خودم را نديدم که آن مطلوب را من از تو بخواهم «فَدُلَّنِي عَلَي مَصَالِحِي»؛ من را دلالت کن هدايت کن که مصلحت من در چيست. «وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَي مَرَاشِدِي»؛ چون همه ما ميخواهيم حضور قلب داشته باشيم و علم بشر ممکن است به جايي برسد که کمربند زمين را مهار کند که هيچ هواپيمايي وارد اين سرزمين نشود يا خارج نشود [بلکه] ورود و خروج فضايي را ببندد حتي بالاتر از همه وارد کره مريخ بشود و کمربندي براي اين کره ترسيم بکند که کسي بيجا وارد نشود بدون اجازه خارج نشود (اينها ممکن است) اما کمربند ايمني در مدار قلب بستن که هيچ خاطرهاي از يادمان نرود جلوي فراموشي را بگيريم مقدور ما نيست [يا] هيچ خاطرهاي بدون اراده و ميل ما در قلب ما خطور نکند که باعث اضطراب ما بشود اين مقدور ما نيست. ورود و خروج خاطرهها در حوزه قلب در دست ما نيست [که] کسي بتواند قلبش را کنترل کند. احياناً اگر گفتند «صاحبدل» اين مربوط به اوحدي از مؤمنان سالک بود که اينها واقعاً صاحبدل بودند يعني ميتوانستند قلب را مهار بکنند که چيزي بدون اجازه اينها از دل پرواز نکند از يادشان نرود و چيزي هم بدون اجازه آنها در دلشان ننشيند (اينها صاحبدل واقعي هستند). اينجا حضرت امير به خدا عرض ميکند خدايا! «وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَي مَرَاشِدِي»؛ قلب مرا به آنچه رشد من است به آن طرف ببر.«فليس ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ»؛ هدايتهاي تو فراوان است تو ميتواني اين کار را بکني، از ديگري بر نميآيد که قلب ما را آرام بکند ما جلوي خاطراتمان را بگيريم. «وَ لاَ بِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ»؛ نه در بين هدايتهاي تو اين کم نظير است نه چيز تازهاي است نسبت به کفايتهاي تو، خيلي از کارها را کفايت ميکني يکي هم همين است، چون «مقلّبَ القلوب»[20] هستي.
القاء ترس در دل دشمن مهاجم يکی از راههای پيروزی بر آن
کي از بهترين راههايي پيشرفت اسلام همان نصر به رعب بود؛ از وجود مبارک پيغمبر (عليهما آلاف التحية و الثناء) نقل شد ميفرمايد من منصور به رعب بودم همين که نام علي در صحنهها بود ترس علي در دل دشمنان القا ميشد ترس پيغمبر در دلهاي ديگران القا ميشد. يک ملت اگر بخواهد مستقل باشد اين منصور است به اينکه رعب آن ملّت در دل دشمنان مهاجم القا ميشود. وجود مبارک حضرت امير به خدا عرض ميکند خدايا! تنظيم امور قلب که بيجا نرنجد بيجا خاطرهاي نداشته باشد و خواطر خوب از دل جدا نشود که ما گرفتار سهو و نسيان بشويم، رخدادهاي تلخ در حوزه دل ننشيند، همه اينها هم از هدايتهاي تو بعيد نيست هم از کفايتهاي تو بعيد نيست هم ميتواني هدايت کني هم ميتواني کفايت کني: «لَيْسَ ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ وَ لاَ بِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ».
طلب عفو و امان، همراه با تفضّل در محکمه الهی
«اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَي عَفْوِكَ وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَي عَدْلِكَ»؛ خدايا! تو محاکمه ميکني ما هم در محکمه تو حاضريم اما تو هم عادلي هم محسني، ما را هم به عدل دعوت کردي هم به احسان دعوت کردي، در سوره مبارکه «نحل» فرمودي: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[21] ـ احسان بالاتر از عدل است؛ عدل اين است که اگر کسي نسبت به ما بد کرد ما به همان اندازه کيفر بدهيم [اما] احسان آن است که گذشت بکنيم [لذا] بالاتر از عدل، احسان است؛ بالاتر از عدل، تفضل است. ما در دعاها عرض ميکنيمـ «اللهم عامِلنا بِفَضلِک و لا تُعامِلنا بِعَدلِک»، در محکمه هم خدايا! ما را که در محکمه ميبري، با اسم «عادلٌ» بخواهي محکمه ما را داوري کني و به پايان ببري ما مشکل داريم اما به اسم «متفضلٌ» به اسم «محسنٌ» بخواهي محکمه را اداره کني ما موفق هستيم. «اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَي عَفْوِكَ وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَي عَدْلِكَ»؛ با ما مطابق با اينکه تو عَفُّوي رئوفي [و] محسني رفتار بکن نه برابر با عدل خود.
اميدواريم خداي سبحان با همه ما بر اساس عفو و احسان عمل کند نه براساس عدل!
پروردگارا امر فرج وليات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
مشکلات دولت و ملت مخصوصاً درباره اقتصاد و مسکن و ازدواج جوانها را در سايه وليات برطرف بفرما!
ارواح مؤمنان عالم، امام راحل، مراجع مأضين، علامه طباطبايي، شهداي انقلاب و جنگ همه را مشمول رحمت خاصه خودت بفرما!
امنيت مناطق مسلماننشين مخصوصاً ايران، عراق، افغانستان، پاکستان، فلسطين، لبنان، سوريه، غزه، يمن بخشهايي که مربوط به آذربايجان است خدايا امنيت همه مناطق را در سايه امام زمان تأمين بفرما!
آبروي ما را در دنيا و آخرت به برکت قرآن و عترت حفظ بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!
لحظهاي ما را از خيرت محروم مفرما!
و به غير واگذار مفرما!
بين ما و قرآن و عترت جايي نينداز!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
[1] . ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 237.
[2] . نهج البلاغه، خطبهٴ 224.
[3] . ر.ک: الکافي، ج 4، ص 157.
[4] . سورهٴ يوسف، آيهٴٴ 94.
[5] . اقبال الاعمال، ص 66.
[6] . ر.ک: اقبال الاعمال، ص 16.
[7] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 94.
[8] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 49.
[9] . شرح نهج البلاغه(ابن ابي الحديد)، ج 10، ص 44.
[10] . ر.ک: شرح نهج البلاغه(ابن ابي الحديد)، ج 10، ص 44.
[11] . نهج البلاغه، خطبهٴ 189.
[12] . غررالحکم و دررالحکم، ج 119، ص 2086.
[13] . سورهٴ غاشيه، آيهٴ 6.
[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 93.
[15] . سورهٴ غاشيه، آيات 6 و 7.
[16] . سورهٴ طه، آيهٴ 7.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 284.
[18] . کشف الغمة، ج 2، ص 308.
[19] . وسائل الشيعه، ج 16، ص 70.
[20] . تهذيب الاحکام، ج 2، ص 74.
[21] . سورهٴ نحل، آيهٴ 90.