اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله.
در آن كتاب شريف فلاحالسائل اين روايات نوراني را دارد كه وجود مبارك امام صادق از وجود مبارك پيامبر(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) نقل كرد كه حضرت فرمود: «اَلدُّعَاءُ سِلاحُ المُؤمِنِينَ وَ عَمُودُ الدِّينِ وَ نُورُ السَّمَاواتِ وَ الأَرضِ».[1]
چگونگي تأثير دعا در جهاد اصغر، اوسط و اكبر
بالأخره ما در سه جبهه جنگ داريم: جبهه اول كه با بيگانههاست آن هم با دعا ميشود كمك گرفت, در جبهه درون با هوس ميجنگيم آن را هم ميشود از دعا كمك گرفت, در جبهه سوم هم با عقل ميجنگيم كه ما را به قلب برساند آن هم ميشود از دعا كمك گرفت. اين دعا كه در تعبير اين روايت نوراني عمود دين شد سه بخش دارد.
در جريان دعاي جهاد اصغر از خداي سبحان نصرت طلب كردن همان است كه در دعاي صحيفه نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) براي مرزداران دعا ميكند كه خدايا مرزداران, نظاميان, ارتشيان و سپاهيان ما را آنهايي كه امنيت مرز را, امنيت كشور را تأمين ميكنند تأييد و حفظ كن, ياد دنيا را از دلهاي اينها بيرون ببر, ياد خودت و آخرت را در دلهاي اينها مستقر بفرما![2] اين دعاي نوراني امام سجاد در صحيفه سجاديه براي مرزداران مستحضريد كه آن روز حكومت, حكومت اسلامي نبود كه امام يا نائب امام حكومت كند، دست ديگران بود; ولي امنيت كشور, حفظ امنيت مملكت, ناموس مملكت، اينها جزء برنامههاي رسمي دين است. اين دعاي امام سجاد كه بخش خاصّي از صحيفه سجاديه را تشكيل داد آن براي جهاد اصغر است. در دعاي بر رذايل اخلاقي آن هم ادعيه فراواني است كه صبر و شكر و ذكر و اين چيزها را از خداي سبحان مسئلت ميكنيم. در جهاد اصغر تلاش و كوشش اين است كه نظام طاغوت رخت بربندد و نظام الهي مستقر شود. در صحنه جهاد اوسط كه جهاد نفس نام دارد و اكبر بودن آن هم نسبي است نه نفسي كه اگر پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: شما از جهاد اصغر فارغ شديد به جهاد اكبر آمديد،[3] اين اكبر نسبي است نه نفسي, در جهاد اوسط كه با نفس، انسان مبارزه ميكند ميكوشد كه آن نظام طاغوتي «امّارهٴ بالسوء»» را براندازد يك نظام الهي «امّارهٴ بالحُسن» را مستقر كند. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اين «تاء», «تاء» تأنيث نيست اين «تاء», «تاء» مبالغه است, وقتي گفته ميشود فلان شخص علامه حلّي است اين «تاء», «تاء» مبالغه است اين نفس «امّارهٴ بالسوء» است خيلي به زشتي امر ميكند, نه براي اينكه نفس مؤنث است اين «تاء» آمده عقل, «امّارهٴ بالحسن» است در جهاد اوسط تلاش و كوشش بر اين است كه نظام «امّارهٴ بالسوء» به نظام «امارهٴ بالحسن» تبديل شود، آن وقت آدم راحت است; يعني كارهاي خوب را به آساني انجام ميدهد. نماز هم كه ميخواند, خاطرات او اين نيست كه فلان شخص از بين برود و مانند آن, بدِ كسي را نميخواهد, شرّ كسي را طلب نميكند, خير همه را ميطلبد و مانند آن.
در جهاد اكبر كه در حقيقت اكبرِ نفسي است بين عقل و قلب تلاش و كوشش است, به اصطلاح، نزاع بين حكمت و عرفان است. عقل ميگويد بايد فهميد, قلب ميگويد بايد ديد, فهميدن با مفهوم مشكل حل نميشود. در هر سه بخش اين دعا مؤثر است. آنچه در فلاحالسائل آمده كه دعا سلاح است, اسلحه است, هم اسلحه جنگ اصغر, هم اسلحه جنگ اوسط و هم اسلحه جنگ اكبر است;
علت تفاوت مضامين دعا در جهاد اصغر و اوسط و اكبر
منتها اين دعاها فرق ميكند شما ميبينيد دعاهاي روزهاي ماه مبارك رمضان يكسان نيست, دعاهاي ايام شعبان و ماه رجب يكسان نيست, سوگندهايي هم كه انسان با خداي خود درميان ميگذارد يكسان نيست. گاهي انسان خدا را قسم ميدهد به رازق بودن او, به شافي بودن او «يا شافي, يا رازق» فلان بيمار را شفا بده! مشكل فلان شخص را برطرف كن! گاهي ميبينيد در دعاي روز نهم ماه مبارك رمضان خدا را به محبّتش قسم ميدهيم «بمُحَبَّتِكَ يا أَمَلَ المُشتَاقِين»[4] خدايا به دوستي تو, اي كسي كه مورد آرزوي عاشقان و مشتاقاني اين با دعاهاي ديگر خيلي فرق ميكند «بمُحَبَّتِكَ يا أَمَلَ المُشتَاقِين»، آمال ما اين است, آرزوي ما لقاي توست، اين دعا با دعاهاي ديگر خيلي فرق ميكند. در بخشهاي ماه شعبان دعاهاي دوستانه مطرح است. در اين دعاي هر شب ماه مبارك رمضان دعاي «افتتاح» كه از وجود مبارك امام عصر رسيده است، به ما اجازه دادند به خدا بگوييم, خدايا من هم براي نياز آمدم كه در هر بخش محتاج تو هستم و از تو خواستهاي دارم هم براي ناز آمدم «مُدِلَّاً عَلَيکَ»،[5] اِدلال يعني دَلال و غنج و ناز, خدايا من براي ناز كردن آمدم ميخواهم با تو ناز كنم. اين دعا كجا آن دعاها كجا! انسان با خدا راز و نياز كند به عنوان يك دوست حرف بزند كه من ميخواهم تو را ببينم گوشهاي نشان بدهد انسان جان ميبازد، مگر ديدني است «مُدِلَّاً عَلَيكَ»اينها راه باز است, اينها براي جهاد اكبر است. آنكه هميشه گرفتار اين است كه خدايا به من اين بده, آن بده, اين در محدوده جهاد اصغر و اوسط است. در ماه شعبان كه اوج آن مناجاتهاست, خدايا تو با من مناجات كن!
بهشت وسعادت ابدي، ارزش جانِ انسان
غرض اين است كه ما خيلي ميارزيم, آنكه ما را آفريد بدن ما همين است كه در ديه مشخص كردند كه ديه دارد, اما جان ما را گفتند: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا»[6] شما به اندازه بهشت ميارزيد, خود را به كمتر از بهشت نفروشيد كه مغبون ميشويد. بهشت هم يعني سعادت ابد, باغي نيست كه انسان يك ميليارد سال يا ده ميليارد سال بماند, روح و ريحان است و ابد, بعد به ذهن نميآيد. فرمود اين روحتان, اين جانتان كه صبغهٴ الهي دارد ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[7] اين به اندازه بهشت ابد ميارزد «فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا» بخواهيم نياز داشته باشيم راه باز است, بخواهيم ناز داشته باشيم راه باز است, بخواهيم بگوييم به ما اين بده, آن بده, راه باز است, بخواهيم بگوييم خودت را به ما نشان بده, راه باز است «مُدِلَّاً عَلَيكَ», هم اِدلال و غنج و ناز راه دارد, هم نياز كه «عُبَيْدُكَ بِفِنَائِكَ, مِسْكِينُكَ بِفِنَائِكَ, فَقِيرُكَ بِفِنَائِكَ»[8] اينها هست. بنابراين اين دعا كه در اين حديث شريف آمده است ستون دين است اين خيمه، همه را زيرمجموعه خود دارد بعد هم ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[9] است.
در روايت ديگري كه مرحوم ابنطاووس نقل ميكند از امام(عليه السلام) سؤال كردند دعا كردن بهتر است يا قرآن خواندن؟ در آن روايت دارد كه دعا كردن بهتر است.[10] سرّش آن است كه راوي سؤال كرد آدم با خدا گفتگو كند دعا كند بهتر است يا قرآن بخواند؟ معلوم است دعا كردن بهتر است، چون قرآن, خواندن است تلاوت است اما سؤال نكرد كه تفسير قرآن, اوج قرآن, روح قرآن, با زبان قرآن دعا كردن بهتر است يا دعاهاي مأثور, آن يقيناً دعاي قرآني بهتر است, تدبّر در قرآن بهتر است. سؤال سائل اين است كه من ميخواهم قرآن بخوانم, اين که قرآن بخوانم بهتر است يا دعاي «كميل»؟ اگر بخواهد دعاي «كميل» بخواند يقيناً قرآن خواندن بهتر است, اما بخواهد گفتگو كند, بخواهد, آن با خدا حرف بزند, نياز خود را با او مطرح كند, نه اينكه هم كارِ خودش را بخواهد, هم كار ديگري را بخواهد اين نيست.
آه مظلوم، فاصله ميان انسان و مقام قرب خدا
در احتجاجات مرحوم طبرسي هست كه عدهاي از شام آمدند خواستند مطالبي را از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كنند، حالا يا جهت امتحاني داشت يا علل ديگر. در آن محفل وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) هم نشسته بود، آن سائل سؤال كرد كه بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ چندتا سؤال كرد يكي اين بود. حضرت به وجود مبارك امام مجتبي ارجاع داد, امام مجتبي هم اين دو جمله را فرمود, فرمود: «دَعوَةُ المَظلُومِ وَ مَدُّ البَصَرِ»[11] بين آسمان و زمين قابل حساب و شمارش متراژي نيست تا چشم ميبيند آسمان است «مَدُّ البَصَرِ», اما آسمانِ غيب را ميخواهي بين زمين و آسمان, آه مظلوم فاصله است. اينكه سؤال كرد «كم بين الأرض و السماء» فرمود: «مَدُّ البَصَرِ», يك; «وَ دَعوَةُ المَظلُومِ», دو; آه مظلوم به آسمان ميرسد نه آسماني كه شمس و قمر در آن هست آسماني كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[12] درِ آن آسمان به روي كفار باز نيست اين آسمان نجومي و رياضي كه مورد رفت و آمد و ترمينال كافران است, كدام آسمان است كه خدا در قرآن فرمود: درهاي آسمان به روي كفار باز نيست ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آن آسماني كه درش به روي كفار باز نيست درش به روي آه مظلومان باز است «دَعوَةُ المَظلُومِ», پس اين راه باز است براي همه هست. اينكه ميگويد: ﴿ظَلَمْتُ نَفْسي﴾[13] ميگويد خدايا! هوايي بر من غالب شده است, من مظلوم واقع شدم, الآن به شما پناه ميبرم كه مرا از دست هوايی که «أعدا عدوّ» ماست نجات بدهي! اين راهها باز است براي همه هم باز است. اگر ما از جهاد اصغر و اوسط فارغ شديم، به وادي جهاد اكبر بار يافتيم آنجا خواستهٴ ما ادلال است, نه نياز. ما آنجا چيزي نخواهيم فقط شهود او.
اين روايت نوراني كه از وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيده است كه اصلاً عبادت براي يكي از اين دو امر است به نحو «مانعةالخلو», عبادت براي اين است كه به مقام «احسان» برسيم. «احسان» عبارت از اين است كه «أَن تَعبُد َاللهَ كَأنّكَ تَراهُ فَإن لم تَكُن تَراهُ فَإنَّهُ يَراكَ»,[14]
رسيدن به مقام مشاهده و مراقبه از اهداف عبادت و بندگی
در بخش پاياني سوره «ذاريات» آمده, جن و انس براي عبادت خلق شدند,[15] عبادت براي اين است كه انسان طرزي معبود را عبادت كند كه گويا او را ميبيند كه اين مقام مشاهده است و اگر او خدا را نبيند, ببيند كه در مشهد و در مرئاي خداست, خدا او را ميبيند, اين ميشود مراقبه, اين مراقبت مرحله سوم, جهاد سوم, غير از آن مراقبت اخلاقي جهاد اوسط است. مراقبت اخلاقي اين است كه مواظب باشيم كسي خلاف نكند, دروغ نگويد, معصيت نكند, مراقب خودش باشد اين مراقبت در قبال محاسبه و مشارطه و مانند آن است. اما آن مراقبه; يعني بداند كه خدا رقيب اوست ببيند كه خدا رقيب اوست اين شخص وارد مراحل ديگري ميشود كه سعي ميكند غير خدا را نبيند; آن وقت اين راحت خواهد بود اين وقتي وارد آن وادي اَيمن؛ يعني اَيمن وادي ميشود ديگر ميتواند دست عدهاي ديگري را بگيرد.
توصيه حضرت امير(سلام الله عليه) به نقض نكردن سنّت صالحه
در بخشي از سخنان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه راجع به عهدنامه مالك به مالك فرمود: اگر يك روش خوبي, يك سنّت خوبي كه قبلاً بزرگان اين ملت, اين امت انجام دادند آن را به هم نزن، سنّت خوبي بود چون دستور اسلامي اين است كه شما روش خوب انتخاب كنيد «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَه اَجرُ مَن عَمِلَ بِهَا»،[16] اين سنّتگذاري را دين اجازه داد. يك وقت است ميگويند فلان روز, روز درختكاري است يا فلان روز, روز راهپيمايي روز قدس است يا فلان هفته, هفته ولايت است يا فلان دهه, دهه كرامت است، اينها سنّتهاي خوبي است كه عدهاي قرار دادند. فرمود: اگر سنّت خوبي در مملكت از گذشتگان به شما رسيد اين را به هم نزنيد اين در همان نامه نوراني حضرت امير كه براي مالك مرقوم فرمودند, فرمود سنّت صالحه را نقض نكن «وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ لْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْءٍ مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَالْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا».[17] دو اجتهاد است كه دين ما را ترغيب كرده: يك اجتهاد حُكمي است كه بالأخره مجتهدان بايد اين احكام را از كتاب و سنّت و عقل و مانند آن استنباط كنند, يك اجتهاد سنّت و فرهنگگذاري است; يعني كسي بفهمد جامعه ما به چه چيزي نيازمند است آن را اصل قرار بدهد, سنّت قرار بدهد كه ديگران به همان روال كار كنند. الآن جامعه ما به كدام سَمت و سوي اقتصاد مقاومتي حركت كند كشاورزي را تقويت كند, صنعتي را تقويت كند، يا هر دو را در بخشهاي گوناگون تقويت كند كه هم جلوي بيكاري را بگيرد, هم اشتغال بياورد, هم تشكيل خانواده آسان شود, هم سنّ ازدواج پايين بيايد. اگر كسي اين سنّت را بگذارد كه سنّ ازدواج را به حدّ طبيعي برساند, مبادا بالا بيايد. اين سنّت را بياورد كه زنها بدانند عظمت و جلال و شكوه زن در اين است كه مجراي فيض خالقيّت باشد, اين همه بركاتي كه خداي سبحان در قرآن كريم ذكر كرده است كه اين علقه مضغه شده, مضغه را جنين شده, جنين را عظام شده ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[18] اينها در بارگاه و كارگاه مادر است; يعني اين رَحم مادر; نظير آن شيشه و امثال شيشه است يا ظرفهاي خاصّ پزشكي است كه اين سلولهاي بنيادي را آنجا ميگذارند يك موجود زندهاي عمل ميآيد, يا همه اين فيوضات از مجراي نفس مادر به كودك ميرسد, اين مقامي كه براي مادر قائل است براي زن قائل است, هرگز براي مرد نيست. به وسيله نفسِ مادر است كه علقه, مضغه ميشود مضغه, جنين ميشود و جنين, عظام ميشود ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ ميشود, به وسيلهٴ نفس مادر است كه ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ميشود اين مقام زن است; آنگاه مقام مادري را نگه داشتن, فرزند صالح تربيت كردن, مادرِ تحصيلكرده ديگر هرگز اجازه نميدهد فرزندش معتاد در بيايد, چون اين هفت سالي كه اين كودك در دامن مادر است از هر دوره دانشگاهي قويتر و غنيتر است, شير طيّب و طاهر دادن, تربيت كردن, اينكه گفتند زير گوش راست كودك اذان بگوييد, زير گوش چپش اقامه بگوييد،[19] اينها سنّت الهي است اين ميشنود و ميفهمد; منتها قدرت بيان ندارد, اين صدا براي كودك آشناست اين تازه از همان عالَم آمده است كه ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اين صدا را كاملاً ميشنود, كاملاً ادراك ميكند, با اين صدا رشد ميكند، ديگر گوشش به حرفهاي بيگانه نيست, ديگر نه ما معتادي در مملكت داريم, نه اوباش. ميدانيد الآن اين اراذل و اوباش كه ميگويند يك اصطلاح سياسي, اجتماعي شد, اين دوران سوم خودش را ميگذراند. اوّلين دوران كه اين كلمه به كار رفت اصطلاح حديثي بود در روايات دارد كه اوباش اينچنين فرمودند, اوباش جمع «وَبْش يا وَبَش»، آن چركهاي روي ناخن را ميگويند ائمه(عليهم السلام) ميگويند اگر كسي بيراهه رفته جزء اوباش ميشود اوّلين بار يك اصطلاح حديثي است[20] بعد از حديث به فنّ كلام رفته ميگويند: «قالت الاشاعره كذا, قالت المعتزله كذا, قالت الاوباش كذا» آنها كه صبغهٴ علمي ندارند. مرحله سوم از اصطلاح كلامي به اصطلاح سياسي, اجتماعي آمده كه ميگويند اراذل و اوباش.
اگر مادري بداند كه مجراي فيض خالقيّت است همه اين بركات از راه نفس مادر به كودك ميرسد اگر خداي سبحان دارد: ﴿أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ﴾[21] نام آنها را كنار نام خود ميبرد, براي اينكه آنها مجراي فيض خالقيّتاند. اگر كسي اين سنّت صالحه را ترويج كند, سنّ ازدواج را پايين بياورد, مادر شدن را تقويت كند, عالم و آگاه شدن براي تربيت فرزند است, كارهايي كه مربوط به آنهاست گاهي هم در هفته يكي, دو روز ميتواند انجام بدهد تدريس كنند, كارهايي كه مربوط به بانوان است به عهده بگيرند كه نياز بانوان با خود آنها حل بشود, چه در دانشگاه, چه در جامعةالزهراها و مانند آن و هم داشتن فرزندان صالح. اين فرزندي كه دوره دانشگاهي هفت ساله را در كنار رحامت مادر گذرانده, اين ديگر جزء اوباش نخواهد شد. اينها يك اصول اساسي است كه آنكه ما را آفريد ما را با اين اصول آشنا كرد. وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به مالك(رضوان الله عليه) فرمود: سنّتهاي خوب را نگذار از بين برود, مبادا سنّتهاي بد بگذارند, اينكه الآن رسم شد سنّ ازدواج بالا رفت, يك سنّت محمود و ممدوح نيست; البته اشتغال بايد باشد, كار بايد باشد هم مسئولان بايد از خداي سبحان بخواهند كه مديريت و مدبّريت آنها بر اساس ساختار نظام اسلامي باشد, هم جامعه ما, هم همه ما بايد دعا كنيم كه نظام ما, مسئولان ما, ملت و مملكت ما ـ انشاءالله ـ مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر باشند!
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد!
خدايا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبياي الهي محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را از همه ما راضي قرار بده!
خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
جوانهاي ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
حوايج مشروعه همه اين عزيزان را به بهترين وجه برآورده به خير بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . فلاح السائل، ص28.
[2] . الصحيفة السجادية، دعای 27.
[3] . امالی(صدوق)، متن، ص466.
[4] . الاقبال بالاعمال، ج1، ص273.
[5] . مصباح الکفعمی، ج2، ص578 و 579.
[6] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت456.
[7] . سوره حجر، آيه29.
[8] . الارشاد فی معرفة حجج العباد، ج2، ص143.
[9] . سوره نور، آيه35.
[10] . فلاح السائل، ص28.
[11] . الاحتجاج(للطبرسی)، ج1، ص268.
[12] . سوره اعراف، آيه40.
[13] . سوره نمل، آيه44؛ سوره قصص، آيه16.
[14] . تفسير نور الثقلين، ج1، ص553.
[15] . سوره ذاريات، آيه56؛ ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾.
[16] . عدّة الداعی، ص222.
[17] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[18] . سوره مؤمنون، آيه14.
[19] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج6، ص24؛ « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَلْيُؤَذِّنْ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى بِأَذَانِ الصَّلَاةِ وَ لْيُقِمْ فِي الْيُسْرَى فَإِنَّهَا عِصْمَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم».
[20] . دعائم الاسلام، ج1، ص97.
[21] . سوره لقمان، آيه14.