06 01 2021 312938 شناسه:

سلسله مباحث اخلاقی ـ جلسه 7 (1399/10/18)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

 بسم الله الرحمن الرحیم

 «الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین»

با عرض سلام و تحیت و ارادت حضور همه دوستان و سروران بزرگوار، سلسله مباحث اخلاقی را در جمع دوستان مطرح کنیم تا هم گفتگویی باشد و هم زمینهای برای توسعه و ارتقاء اینگونه از مباحثی که زمینههای اصلی و بنیان‌های عمده آن را بزرگان، خصوصاً والد ارجمند در آثار ارزشمند ایشان به بیان و قلم آوردهاند.

به هر حال مباحث اخلاقی همواره زنده است همواره پایا است و جامعه برخوردار از اخلاق قطعاً با بهرهمندی از مواهبی که در فضای اخلاقی برای خود و برای جامعه به ارمغان میآورد میتواند لطافتی را در فضای اجتماع ایجاد بکند و هیچ چیزی همانند اخلاق، قدرت انعطاف وجودی را در مناسبات و معاشرتها و مراودات در همه عرصههای اقتصاد و فرهنگ و تعاملات اجتماعی را واقعاً ندارد. اخلاق یک پایه و بنیانی است که عمده مسائل اگر مبتنی بر آن باشد قابل حل و فصل است.

اما بحثی که در این مجال مطرح است و ادامه مباحث گذشته است این است که «نفس» به عنوان موضوع علم اخلاق باید خوب باز و شرحه شرحه شود و ابعاد مختلف نفس نمودار بشود و بتوان براساس شئوناتی که برای نفس وجود دارد احکام آن بیان شود؛ زیرا نفس یک قلمرو بسیار وسیعی دارد، همه مجالات وجودی انسان در بستر نفس قابل تعریف است. اگر یک نفس الهی است، اگر یک نفس قدسی است، اگر یک نفس حیوانی است و اگر یک نفس نباتی است، همه اینها در بستر نفس انسانی تحقق دارد. اینها نفوسی نیستند که در عرض هم باشند یا در مقابل نفس انسانی باشد. این نفس یک گستره بسیار وسیعی دارد که تمام مجالات هستی او حاضر است؛ اگر اعلی علّیینی باشد او حاضر است و اگر اسفل سافلینی باشد او حاضر است.

همانطوری که از بحثهای گذشته آموختیم با دو بیان از بیانات قرآنی نفس را خدای عالم تعدیل شده و اعتدال یافته معرفی میکند. این سوگندهایی که در سوره مبارکه «أعلی» و سوره مبارکه «شمس» است و هر دو به نزاهت ذاتی نفس یا استواء و تسویه نفس اشاره دارد که ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾[1] و با بیانی که در سوره مبارکه «تین» ملاحظه فرمودید که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم﴾،[2] با این دو بیان قرآنی آن اعتدال اولی و ذاتی نفس تأمین است. خدای عالم نفس انسانی را در حدّ استواء و اعتدال آفرید و به رغم اینکه همه شئونات را دارد اما این دو کفّه‌ فجور و تقوا در شاهین مستقیم و واحدی قرار گرفتهاند و برابر هستند. گرچه فجور را به تمام معنای کلمه در انسان خدای عالم قرار داد و گرچه تقوا را به تمام معنای کلمه در وجود انسان قرار داد ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[3] اما در عین حال آن تسویه و اعتدال حقیقت نفس هم بیان شده است و هیچ کدام از کفه فجور یا تقوا در مرتبه ذاتی و اولی انسانی رجحان و برتری ندارد. همانطوری که در بیرون از نفس هم همه قوا و شرایط و امکانات برابر آفریده شده است ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاء﴾[4] هر دو جریان فجور و تقوا در خارج مورد امداد الهی هستند و خدای عالم زمینه را هم برای فجور و هم برای تقوا آماده ساخته است تا انسانها در این شرایط اعتدالی بتوانند خوب را و زیبایی را و حق را بر باطل و زشتی و بدی رجحان ببخشند و خود را به کمال برسانند. این اعتدال ذاتی نظام آسمان و زمین که «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَ الْأَرْض‏»،[5] این نشان از این است که انسان در یک فضای استوایی آفریده شده است و در این فضا باید خود را از بدیها و زشتیها و فجور رهایی ببخشد و در فضای تقوا و خیر و صلاح قرار بگیرد.

پس مقام اول بحث این است که نفس انسانی دارای گستره فراوانی است که از عالیترین مرتبه که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِر﴾[6] است تا نهایت درکه أسفل سافلینی، همه آن نفس انسانی است. این نفس تمام عرصه هستی را در تحت پوشش خود دارد و مرتبهای از مراتب هستی نیست مگر اینکه نفس در آن مرتبه قدرت حضور دارد؛ اگر مرتبه نباتی است، اگر حتی مرتبه جمادی است، اگر مرتبه حیوانی است و اگر مرتبه انسانی و مَلَکی و الهی است در تمام این مراحل این نفس حاضر است. این حقیقت را ما ـ متأسفانه ـ خیلی خوب نمیشناسیم، این گوهری که در نظام هستی است این لطیفه ربّانی که خدای عالم از آن به ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[7] یاد میکند این خیلی جایگاه عظیمی دارد و این حقیقت مورد غفلت انسانی است. این مقام اول است که نفس این ساحت عظیم و گسترده و عمیق را دارد.

 مقام ثانی بحث این است این نفس که در همه گسترههای هستی حضور دارد در حدّ استواء و اعتدال قرار دارد، در حدّ أحسن تقویمی قرار دارد که در استحکام و توان و قوّه و قِوام، از بالاترین و برترین سطح اعتدال و قوام برخوردار است. گرچه هر موجودی در نظام هستی از قوام و استحکام خاص به خود برخوردار است ﴿أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ء﴾[8] و ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ء﴾[9] اما در خصوص انسان این اتقان و احسان به نهایت رسیده است و فرمود انسانها در أحسن تقویم آفریده شدهاند ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم﴾. این هم مقام ثانی بحث است.

در مقام ثالث بحث روشن شد که در بُعد مثبت و جنبه خیر و کمال، انسان دارای سرمایههایی است و توانمندیهایی است و به همان میزان هم در جنبه منفی و ناصواب با همان سرمایهها هست. چهار امر عمده را در جلسات قبل با هم مرور کردیم در هر دو بُعد مثبت و منفی این چهار امر به عنوان سرمایه وجودی انسانی مطرح است؛ امر اول معرفت، امر ثانی اعتقاد و باور، امر ثالث اخلاق و امر چهارم هم عمل است. این چهار عنصر اصلی و رکن عمده و اصلی به عنوان سرمایههای وجود انسانی است که انسان با این سرمایهها میتواند در نظام هستی به فرگشتگی و تکامل بپردازد؛ چه تکامل در جنبه منفی و مسیر انحطاط و چه تکامل در مسیر مثبت و صعود و رفعت و نیل و وصول به ساحت باری سبحانه و تعالی. اما آن چهار عنصری که در جنبه مثبت نقشآفرینی میکنند عبارت است از یک معرفت صحیح و یک ایمان راسخ و پایدار و یک اخلاق حَسنه و حَمیده و یک عمل صالح که این چهار عنصر و رکن اصلی سرمایههای انسانیاند در جهت گامبرداشتن به سمت رفعت و صعود: ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه‏﴾؛[10] آن کلمه طیب همان معرفت صحیح است، همان اعتقاد و باور اصیل و صحیح است، همان اخلاق شایسته است و در نهایت اینها را عمل صالح به رفعت و صعود میبرد و به نیل و وصول به ساحت الهی میرساند و نهایتاً هم شاهد سعادت و فوز و فلاح را انسان در آغوش میکشد. این وقتی است که این سرمایههای اصلی بکار بیافتند. پس معرفت صحیح و صواب و اعتقاد و باور اصیل و ماندگار و راسخ و پایدار و اخلاق حمیده و صحیحه و نهایتاً هم عمل صالح. همین چهار رکن در بُعد منفی هم حضور دارند یک معرفت ناصواب که ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُس﴾[11] که ملاک آن معرفت ظنّ و گمان است یا هویٰ و هوس که این پایه معرفت است. معرفتی که مبتنی بر هویٰ و هوس باشد، ظنّ و خیال باشد، گمان و خَرس باشد و یا بر مبنای هویٰ و هوس و شهوت و غضب باشد، آن معرفت یک معرفت ناصوابی است نادرستی است و قطعاً مسیر، مسیر انحطاطی است. مبتنی بر این معرفت، ایمان به جِبت و طاغوت هم شکل میگیرد و این ایمان پایدار هم در اینجا راسخ و پایدار است و رکن دوم این سرمایه انسانی را که در جهت انحطاط گام برمیدارد تأمین میکند. رکن سوم اخلاق ذمیمه و مذموم، اخلاق سیئه، سوء سریره است که اینها انسان را در مسیر انحطاط شتابان و مستعجل قرار میدهد و آن انسانی که از این نوع اخلاق مذموم و مشئوم برخوردار است طبعاً سقوط و انحطاط او قطعیتر و حتمیتر است و در نهایت هم عمل طالح است. اینها سرمایهها و عناصر و ارکان اصلی هستند که در جهت منفی و سقوط انسانی دخیل هستند و اصل انسان در آن حدّ استوا و اعتدال است که در جنبه مثبت با آن سرمایهها آن‌چنان شاهد فوز و فلاح و سعادت را در آغوش میکشد و این‌چنین هم در نزد بُعد منفی مسئله شقاوت و نگونبختی و زقّوم و تعامل اثیم و مانند آن هم هست که ﴿ساءَتْ مَصیراً﴾[12]. این هم مقام دیگری از مقام بحث است.

اما آن مسئلهای که بیشتر مورد بحث ما هست ما فعلاً از برخی از این سرمایهها صرف نظر میکنیم؛ بحث معرفت، بحث اعتقاد و بحث عمل را فعلاً از آن بحثی نداریم، چون بحث ما بحث اخلاقی است به آن حوزه سوم میپردازیم؛ چون حوزه اول معرفت اصیل است، حوزه دوم اعتقاد و باور صواب و پایدار است، حوزه سوم اخلاق است و حوزه چهارم عمل صالح است البته این در طرف منفی هم به همین صورت است ولی با این توضیح که اینها ناصواب شکل میگیرند اخلاق هم سیئه است مشئومه است ولی در آن بُعد، اخلاق حمیده و محموده و صحیحه است.

اجازه بدهید واقعاً در این بُعد که به هر حال ما میخواهیم برسیم به آن جنبه خاص نفس که موضوع علم اخلاق است چون هم حکمت هم عرفان هم مباحث کلامی و سایر بحثها هر کدام به نوبهای با نفس سر و کار دارد، هیچ جنبهای از جنبههای وجودی انسان نیست که انسان بدان اشتغال داشته باشد و نفس با او ارتباطی نداشته باشد و مواجه نباشد بلکه نفس در تمام صحنهها حاضر است اینکه میگوید «من مشاهده کردم»! «من مطالعه کردم»! «من احساس کردم»! «من دیدم»! و در همه مراتب، این نشان از این است که جایی نیست که انسان باشد و آن نفس وجود نداشته باشد.

در باب نفس از این منظر که موطن نفسانیات است، موطن فضائل و رذائل است، موطن سوء سریره و حُسن سریره است، موطن اموری است که از آن به ملکات نفسانی یاد میشود، این موطن را مشخصاً ما از آن باید بحث کنیم؛ چون شرحه شرحه کردن نفس و ورق ورق زدن نفس که در کدام موطن، نفس باید حضور پیدا کند قابل تأمل است.

این دینِ عظیم و گستردهای که از آن سخن میگوییم، میگوییم دین عبارت از مجموعه عقاید و اخلاق و احکام است، اگر این دین مجموعه عقاید و اخلاق و احکام است، موطن عقاید کجاست؟ موطن اخلاق کجاست؟ موطن احکام کجاست؟ هیچ شکی نیست که نفس، موطن دین است، دین آمده تا نفس، این دین را کاملاً بیابد درک کند و او را در هستی خودش پیاده کند و در مقام عمل هم آن را محقق کند و اجرا کند. اما آن موطنی که نفس میفهمد یا نفس مییابد، با آن موطنی که با اخلاقیات و ملکات نفسانی میخواهد روبرو بشود و مواجههای با آنها داشته باشد، یا آن مقطعی که نفس باید عمل کند، با جوارح آن کار کند، اینها مراحل و مراتب نفساند که متفاوتاند لذا از این جهت نفس را به جوانح و جوارح تبدیل میکنند؛ اعمال جوانحی و اعمال جوارحی که اعمال جوانحی عمدتاً در حوزه مسائل اخلاقی شکل میگیرد و بحث حُسن سریره و سوء سریره در فضای نفس به این معنا که جای ملکات است و حقائق مجرّده در آن مقطع حضور دارند آنجا نفس مطرح است. لذا علم «فقه» عمدتاً به جوارح میپردازد، عمل جوارحی؛ اگر نماز است، اگر روزه است، اگر خمس و زکات است که عمدتاً اینها را عمل جوارحی مینامند، یا اگر در مسیر منفی بحث ذنوب است، بحث گناه زبانی است، گناه با جوارح است مثل گوش و چشم و دست و پا و مانند آن، «فقه» با جوارح سروکار دارد اما «اخلاق» با جوانح سروکار است البته برای جوانح هم باز درجاتی است که آنها عملاً شاید در فضای عمل تلقّی نشوند مثلاً بعضیها مباحث نظری را اگر بخواهند بیاورند مباحث نظری مربوط به عقل نظری است اگر معرفتی نسبت به حقائق هستی است، جهانبینی است، بود و نبود است و یا بایدها و نبایدهای نظری است، این مربوط به عقل نظری است اما در حوزه عقل عملی که جوانح نقشآفرینی دارند اینجا هم جنبههای مثبت جای طرح و بحث دارند مثل صداقت، شجاعت، عدالت، اینگونه از جهات نفسانی؛ یا جنبههای منفی نقشآفرینی میکند مثل کِبر، حَسد، بُخل و حِقد، نفاق که اتفاقاً مجال بحث در اینگونه از مسائل به مراتب بیشتر و عمدهتر باید باشد.

ما و جامعه ما به تبع ما ـ متأسفانه ـ به دنبال جوارح و اعمال جوارحی هستیم و با «فقه» سر و کار داریم اما با «اخلاق» که با سریره کار دارد و با جوانح کار دارد ما خیلی مرتبط نیستیم با اینکه اولاً ریشه عمل جوارحی در جوانح است، تا جوانح در جنبههای مثبت بکار نیافتد و عمدتاً انسانها از درون به طهارت روح، طهارت نفس، خُلق حَسَن، حُسن سریره و نظایر آنها نباشند، عمل جوارحی مثبت از انسان شکل نمیگیرد ممکن است به صورت اتفاقی یک کاری انجام بدهد ولی قطعاً آن شکلگیری یک عمل صحیح و ثابت و بادوام، ریشه در عمل جوانحی دارد. ما عادت نکردیم که به نفس بپردازیم و در جهت حُسن سریره سلیقه داشته باشیم و آن جهت را در خودمان تقویت کنیم.

بیانی از رسول گرامی اسلام است و بیان دیگری از مولای ما علی بن ابیطالب(علیهما أفضل صلوات المصلین) است. از رسول گرامی این است که اگر کسی به حُسن خُلق برسد به برکت آن اعظم درجات را و اشرف منازل را نائل خواهد شد و به آن خواهد رسید؛ زیرا عمل جوارحی ثواب دارد یکی به ده تا، یکی به صد تا، یکی به 1400 تا براساس آیه «إنفاق»؛ اما وسعت عمل جوانحی بیکران است، کران تا کران عمل جوانحی گسترش دارد چرا که مجرد است. اگر انسان به حُسن سریره رسید، به طهارت نفس رسید، به جُود و سخا رسید، به صبوری و تسلیم و رضا رسید، این ملکات نفسانی اینها محدودهای ندارند تا بگوییم یکی به ده برابر ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[13] یا بگوییم که ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾[14] که مثلاً بگوییم بیش از 1400 تا میشود یک حبّه، آن به عدد نمیآید، عدد برای جوارح است اما جوانح عدد ندارد فوق کمّ است و لذا مرتبه جوانح فراتر از مرتبه شمارش است «لا تعد و لا تحصی» است به حساب در نمیآید. سخن این است که وقتی میگوییم علم «اخلاق» یعنی نفس را از منظر مباحث نفسانی مورد مطالعه قرار بدهیم و روی نفس کار کنیم. ما تا چه حدّی میتوانیم دین را به عرصه عمل بیاوریم؟ عمل یک بستر بسیار بسیار محدود و ضعیف است. انسانی که مثلاً از کار افتاد و بازنشسته شد و قدرت حضور در عرصههای فردی و اجتماعی او چندان نیست، او اعمال را چگونه میتواند! ظرفیت ندارد مجرایی برای تحقق نیست کسی حرف او را گوش نمیکند، کسی به اقدامات او توجهی ندارد لذا ظرفیت عمل برای پیادهسازی دین در بستر وجود انسانی بسیار محدود است ولی نفس برای اینکه بتواند حقیقت دین را بیابد و در وجود خودش پیاده کند کاملاً آمادگی دارد. «الْخُلُقِ وِعاءُ الدِّین‏».[15] ما یک دینی با همه گستردگی و ابعاد و جنبههای گوناگون داریم اینها همه ابعاد هستی انسان را بناست به کمال برساند ولی اگر ما بخواهیم تحقق این دین را فقط و فقط در عرصه عمل داشته باشیم، عمل دون آن است که بتواند ظرف دین باشد به معنای اینکه همه دین را بخواهد در همه لایهها در همه مراتب هستی انسانی امتداد بدهد لذا به ما گفتند که نفستان را مواظب باشید! مراقبت نسبت به نفس، محاسبه نسبت به نفس، باعث بشود که ما ذمائم را و بدیها و سوء سریره را از خود دور کنیم.

اشاره کنم به برخی از موارد، ـ الحمد لله ـ دوستان صاحب نظر هستند خودشان صاحب اینگونه از مباحث و معارف هستند و آشنا هستند، ما چون با همدیگر داریم مرور میکنیم و این بحثها را باهم پیش میبریم از همدیگر بناست ـ إنشاءالله ـ بهرهمند شویم و در این سلسله مباحث اخلاقی اینها را مرور کنیم. مثلاً آنچه که امروز انسانها را آزار میدهد و در درون انسان این سختی و آسیب و چالش را ایجاد کرده مسئله «نفاق» است. امروز شما ببینید در جامعه ما چقدر نفاق وجود دارد! چقدر چاپلوسی و دوگانگی و چندگانگی ظاهر میشود! اینکه هیچ کدام از ما با خودمان و با دیگران صادق نیستیم و با اطوار مختلف نگاه میکنیم طرفمان چه چیزی میخواهد با او به همان زبان سخن میگوییم یعنی چه؟ یعنی در درون ما یک نفاق و شقاقی وجود دارد و هزاران هزار برابر این نفاق و شقاق درونی سنگینتر و مهیبتر و خطرناکتر است و اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی با این نفاق و شقاق بخواهد محشور بشود چون آن نفاق مجرد است و مجرد باقی و ثابت است و ابدی است، انسان در ابدیت با این نفاق و شقاق هست و خود آتشی است در درون او که او را میسوزاند حالا اینجا ما احساس نمیکنیم. این چاپلوسی، این تملّق، این مسائلی که امروز در جامعه میبینیم برای این است که در درون جامعه ما، در درون نفوس ما با حُسن سریره شکل نگرفته است. این بُعد از هستی انسانی باید مورد تأمل واقع شود و این بُعد باید به صورت مستقل مورد توجه و اهتمام جدّی باشد. ﴿وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه﴾[16] ما که مأموریم از ناحیه پروردگار عالم که همواره کشیک نفس بکشیم و مواظبت بکنیم، برای این است که اعمال انسانی و اعمال جوارحی از جایگاه همین جوانح و عمل جناحی صادر میشود، از سریره که سرّ و راز همه اعمال ماست از آنجا صادر میشود. آنچه که در این رابطه وجود دارد میگویند مثلاً برخی از جنبههای وجودی منفی هستند که ریشهدار و عمیقاند مثلاً مسئله «کِبر»، یکی از جهاتی که خودرأیی و استبداد و اینکه انسان در همه کارها خودش را برتر از همه بداند فکرش را نظرش را سلیقهاش را و مانند آن، اینها یک شاخه از شاخه شجره خبیثه تکبّر و غرور است، منیّت است، خودخواهی است، تفرعن است. این جنبهها باعث میشود که انسان در مقام عمل، جوارح او اینگونه عمل بکند، اینگونه دستور بدهد اینگونه فرمان بدهد اینگونه اطاعت بخواهد، اینگونه مطالبه بکند، بله این اقتضای آن سوء سریره است. اگر کسی مبتلا به کِبر شد، آن کبر جنبههای فراوانی و شاخ و برگها و ثمرات خبیثهای را به همراه دارد که خود و جامعه را آلوده میکند. به ما گفتند که اینها را مواظبت کنید! ما هم در جانب مثبت و هم در جانب منفی دنبال اعمال هستیم مثلاً نماز زیاد بخوانیم، روزه زیاد بگیریم، ذکر زیاد بگوییم، حضور در مجالس خیر، اینها خوب است اینها هیچ وقت بد نیست و قطعاً ارزش و ثواب دارد اما آنچه که اصل است و بر آن اصرار شده است حضرت میفرماید ولو «ضعیف العبادة» باشد اگر هم عبادت او کم باشد به أعلی درجه و منزل شریف راه خواهد یافت اگر دارای حُسن خُلق باشد. آن کسی که دارای حُسن خلق است به توسط حُسن خلق به أشرف منازل راه پیدا میکند ولو اینکه «ضعیف العباده» باشد این یعنی چه؟ این همان سخن «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً»؛[17] یک ساعت تفکر کردن که یک عمل جوانحی است از هفتاد سال عبادت داشتن که یک عمل جوارحی است بالاتر است. این توصیه والای رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفی(صلوات الله و سلامه علیه) به آقا علی بن ابیطالب است که فرمود وقتی دیگران مشغول عمل جوارحی هستند تو مشغول عمل جوانحی باش و قلب و عقل خود را بکار ببند این برای آن است که جنبههای اصلی انسانی را باید در آن سرّ و سویدا دید.

علم اخلاق بناست که این جنبههای وجودی را در انسان ریشهیابی کند و جنبههای مثبت و منفی را بیرون بیاورد و انسان را به عمل جوانحی مشغول کند و به او حُسن سریره تعلیم بدهد و از سوء سریره او را نجات ببخشد. ما ـ إنشاءالله ـ در جلسات آتی این بحث را بیشتر مورد تأکید قرار بدهیم و اگر بناست بحث اخلاقی باشد قبل از اینکه به مباحث فقهی بپردازیم، «فقه» تابع «اخلاق» است چرا؟ چون ریشه عمل جوارحی در عمل جوانحی است؛ اگر ما به بایدها و نبایدهای فقهی اهمیت میدهیم که باید اهمیت بدهیم که ارزش دارد، قبل از آن باید به جوارح خود بپردازیم از کبر و حسد و بخل و نفاق و شقاق و مانند آن که سوء سریره است خود را نجات ببخشیم، به تواضع و صبوری و سِلم و رضا و مانند آن جان خود را مزیّن کنیم تا اینها ظرف دین بشود «الْخُلُقِ وِعاءُ الدِّین‏» دین با همه وسعت و گستردگی نمیتواند هرگز در جوارح تحقق پیدا کند و به نمایش در بیاید. انسانی که ضعیف شده ناتوان شده، قدرت مالی ندارد، قدرت بدنی ندارد، قدرت اجتماعی ندارد، این انسان چگونه میتواند از دین برخوردار باشد؟! اگر فکر این باشد که فقط در مقام عمل باشد این شدنی نیست بلکه شب و روز باید مواظب نفس باشد! کشیک نفس بکشد و این قلعه نفس را مراقبت کند که یک اندیشه بد، یک خاطر بد، یک نیت بد، یک اراده بد در این نفس راه پیدا نکند بلکه تلاش کند تا اگر نفاقی هست شقاقی هست کبر و حسدی هست بخل و کینهای وجود دارد اینها را از دل بیرون بریزد و خود را پاک کند و سالم کند. این تلاش ممدوحی است که انسان در جهت حُسن سریره باید انجام بدهد. حالا ـ إنشاءالله ـ مطالب بعد را براساس زمانی که هست در جلسات بعد مطرح می‌کنیم.

مجدداً از حضور همه دوستان و فضلایی که در دفاتر تشریف دارند و این همراهی با بحث را دارند تشکر میکنم و آرزوی صحت و سلامت و توفیق دارم و ـ إنشاءالله ـ در همه مراتب موفق باشند خصوصاً در خدمت به دین تحت لوای یک اندیشه بلند متعالی قرآنی و عترتی که توانسته است این جهت را به نحو أحسن تحت این پرچم اندیشه و ارادت به قرآن و عترت حضرت آیت الله جوادی آملی به نمایش بگذارد. با آرزوی سلامتی و کامیابی!

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره شمس، آیه7.

[2]. سوره تین، آیه4.

[3]. سوره شمس, آیات7 و8.

[4]. سوره إسراء، آیه20.

[5]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص561.

[6]. سوره قمر, آیه55.

[7]. سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.

[8]. سوره نمل، آیه88.

[9]. سوره سجده، آیه7.

[10]. سوره فاطر، آیه10.

[11]. سوره نجم، آیه23.

[12]. سوره نساء، آیات97 و115؛ سوره فتح، آیه6.

[13]. سوره انعام، آیه160.

[14]. سوره بقره، آیه261.

[15]. کنز العمال، ج3، ص3.

[16]. سوره حشر، آیه18.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت