12 12 2018 291766 شناسه:
image

عقل می‌تواند «علی الله» احتجاج کند/ عقل در قبال نقل است، نه در قبال شرع

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: آئین رونمایی از آثار مرکز پژوهشی دائرةالمعارف علوم عقلی اسلامی، با پیام تصویری حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد.


به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: آئین رونمایی از آثار مرکز پژوهشی دائرةالمعارف علوم عقلی اسلامی، با پیام تصویری حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد.

آیت الله العظمی جوادی آملی در پیام خود به این مراسم با اشاره به جایگاه رفیع عقل بیان داشتند: ذات أقدس الهی نه تنها عقل را حجت می‌داند، مثل نقل؛ برای عقل آن قدر قداست قائل است که با عقل گفتگو می‌کند و اجازه می‌دهد که عقل با او گفتگو کند و با او احتجاج کند و احتیاج خود را به صورت احتجاج با خدا در میان بگذارد.

ایشان ادامه دادند: این ادب قرآن است که نسبت به عقل نهاد. مستحضر هستید که ذات أقدس الهی درباره نبوت عامه که بشر رهبر الهی می‌خواهد فرمود؛ ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾؛  هیچ ممکن نیست خدا در یک زمان و زمینی بشر خلق بکند بدون رهبر. این اصل کلی را در قرآن فرمود هیچ زمانی نیست، مگر اینکه ما پیغمبر فرستادیم: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾؛ منتها ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیكَ﴾؛  بسیاری از انبیا را ما قصصشان را نگفتیم! بعد بیان می کند که چرا ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین﴾، برای اینکه منِ خدا زیر سؤال نروم: ﴿لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾؛  ما اگر پیغمبر نفرستیم هم در دنیا مردم به من اعتراض می‌کنند که تو که ما را آفریدی، چرا راهنما نفرستادی؟ هم در معاد می‌گویند ما که نمی‌دانستیم به چنین جایی می‌آییم، تو که می‌دانستی چرا راهنما نفرستادی؟ این خداست و این حرمت عقل است که در برابر عقل می‌نشیند، عقل را در برابر خود می‌نشاند، به عقل اجازه استدلال می‌دهد، می‌گوید من چه خاور دور و نزدیک، چه باختر دور و نزدیک ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾؛ مستحضر هستید که «بعد» ظرف است، ظرف مفهوم ندارد، مگر در مقام تحدید باشد. اینجا در مقام تحدید است، مفهوم قطعی دارد؛ یعنی بعد از اینکه ما انبیا فرستادیم: ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾،  که در سوره «انعام» است. بعدها در سوره «انبیا» فرمود به اینکه ﴿لاَ یسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُمْ یسْئَلُونَ﴾.  اگر پیغمبر نفرستاده باشد که مسئول است و زیر سؤال می‌رود. پس احتیاج عقل را محترمانه به صورت احتجاج به او گفت و از زبان او حرف زد و سخنگوی عقل شد.

معظم له اذعان داشتند: این عقلی که می‌تواند به اذن خدا با خدا گفتگو و دیالوگ کند، کدام عقل است؟ پس عقل آن قدر قوی و غنی است که بگوید من می‌فهمم که نمی‌فهمم، من می‌فهمم که کار به دست توست، من می‌فهمم که اگر نفرستی، کوتاهی کردی! اینها را عقل می‌فهمد و بازگو می‌کند. می‌گوید من باید عادل باشیم، عدل را من می‌فهمم، عدل حَسَن است و کمال است. عدل مثل آب است برای تشنه، یک؛ عدل هم «وَضعُ کُلَّ شیءٍ فِی مُوضِعِه»  است، دو؛ اما جای اشیاء کجاست؟ جای اشیاء را اشیا‌آفرین می‌داند من چه می‌دانم! جای اشخاص را اشخاص‌آفرین می‌داند، من چه می‌دانم! آن فرعون است که می‌گوید: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلی﴾.  بر همه ما لازم است که عادل باشیم، این را می‌فهمیم؛ مثل اینکه هر تشنه‌ای می‌فهمد که باید آب بخورد؛ اما جای اشیاء کجاست؟ این درخت انگور میوه می‌دهد، آیا شراب و شربتش یکی است یا دوتاست؟ از بدن بول و عرق هر دو خارج می‌شوند، هر دو پاک هستند یا هر دو نجس هستند؟ عدل معنایش روشن است در بین جوامع بشر ما کسی را نمی‌شناسیم که معنی عدل را نداند یا عدل را خوب نداند. هم معنی عدل را می‌داند که چیست هم حُسن عدل را می‌داند که چیست؛ منتها نمی‌داند که وضع اشیاء چیست؟ به دست کیست؟ جای اشیاء کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ عقل می‌گوید من می‌فهمم که نمی‌فهمم. می‌فهمم که تو باید راهنمایی کنی، اگر راهنمایی نکنی، زیر سؤال هستی! ﴿لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. منتها باید مواظب زبان و قلم و بنان و بیانمان باشیم که عقل در مقابل شرع نیست. عقل در مقابل نقل است. شرع مقابل ندارد.


آیت الله العظمی جوادی آملی ابراز داشتند: ما یک صراط داریم، یک سراج داریم؛ صراط یعنی دین، مهندس این صراط خداست: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ﴾،  و لاغیر، ﴿لَا شَرِیكَ لَهُ﴾،  سراج متعدد است؛ گاهی با چراغ عقل این را تشخیص می‌دهیم، گاهی با چراغ نقل این را تشخیص می‌دهیم. عقل در مقابل نقل است، نه در مقابل شرع و این قاعده هم بین‌الغی است که «کُلُّ ما» نه «کُلَّما». «كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الْشَّرْعٌ حَكَمَ بِهِ العَقْلُ»،  شرع مهندس است، صراط به دست اوست. عقل اگر یک چیزی را حکم بکند حکم می‌کند به «ثبوت المحمول للموضوع» نه حکم بکند به قانون‌گذاری خارج. عقل می‌فهمد «العدل حَسن الظلم قبیح»؛ اما چه عدل است و چه چیزی ظلم است را که نمی‌فهمد. چه باید که سرجایش باشد و چه چیزی سرجایش نیست را که نمی‌فهمد؛ لذا آن صراط را ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ﴾، فقط خدا تنظیم می‌کند. عقل سراج آن صراط است؛ چه اینکه نقل سراج آن صراط است. با این دو چراغ، انسان می‌تواند آن را تشخیص بدهد. همیشه عقل در برابر نقل قرار می‌گیرد: ﴿لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ﴾. در قیامت هم عقل می‌گوید: ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِل﴾  یا گوش شنوا یا عقل بینا. این عقل بینا هم شعاعش مشخص است. این از جزییات هیچ خبر ندارد، از غیب هیچ خبر ندارد، محدوده او هم مشخص است، بر اساس این محدوده مشخص دارد حرکت می‌کند.

معظم له تصریح داشتند: این‌طور نیست که با ذات أقدس الهی عقل روبه‌رو قرار بگیرد، بگوید یکی تو یکی من! همان‌طوری که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْكُمْ﴾؛  یعنی با دین. عقل با دین خدا طرف است، با مکتب مبارزه می‌کند. می‌گوید اگر مکتب مرا به رسمیت نشناسد، من نمی‌فهمم. آنجا که دارد: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْكُمْ﴾، ـ معاذالله ـ به این معنا نیست که شما خدا را یاری کنید؛ یعنی دین خدا را یاری کنید. اینجا که دارد: ﴿لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ﴾؛ یعنی بر اساس مکتب. کسی به قرآن بتواند اعتراض بکند راه اعتراضش بسته است. بر اساس حرف‌های عترت بخواهد اعتراض بکند، بسته است، برای اینکه ما همه حرف‌ها را گفتیم. بنابراین گرچه قرآن برای عقل تمام قد حرمت قائل است و عقل می‌تواند «علی الله» احتجاج کند؛ منتها تعیین محور اتحاد موضوع و محمول به دست محمول قضیه است. ما وقتی می‌گوییم «زیدٌ هو ناطقٌ»، «زیدٌ هو عالم»، «زیدٌ هو قائمٌ» سه تا قضیه است، در هر سه قضیه ذات زید مطرح است، در هر سه قضیه ضمیر فصل به ذات زید برمی‌گردد؛ اما تعیین محور اتحاد موضوع و محمول به دست محمول قضیه است. محمول در قضیه اُولیٰ، ناطقیت نفس ناطقه است؛ یعنی اتحاد در ذات است. در قضیه دوم محمول وصف است؛ یعنی اتحاد موضوع و محمول در مقام وصف است. محمول در قضیه سوم که قیام است، فعل است؛ یعنی اتحاد در مقام فعل است. این «جوشن کبیر» در همه موارد آن «الله» موضوع است، این «هو» که ضمیر فصل است به «الله» برمی‌گردد؛ اما مقام «الله حی» کجا، «الله رازقٌ» کجا، «الله شافٍی» کجا، «الله وافٍی» کجا، «الله کافٍی» کجا؟ این محور اتحاد را محمول تعیین می‌کند و محمول آیا ذاتی است یا نه؟ آن را حمل تعیین می‌کند، اگر حمل فقط موجبه بود، یک؛ به کمک جهت، جهت ضروری بود، دو؛ ضرورت هم ضرورت ازلی بود، سه؛ معلوم می‌شود مال ذات است؛ اما اگر حمل دو گونه بود: گاهی موجبه بود گاهی سالبه، معلوم می‌شود فعل است، ضرورتی هم ندارد؛ مثل «الله قد یشفی، قد لا یشفی، قد یرزق، قد لا یرزق، قد یخلق، قد لا یخلق». اینجا معلوم می‌شود که در مقام ذات نیست، یک؛ در مقام وصف آن چنانی هم نیست، دو؛ در مقام احتجاجات فعلی است، سه. غالب این اوصافی که در «جوشن کبیر» و امثال آن آمده است به استثنای آنهایی که ضرورت ازلی دارد، بقیه به فعل برمی‌گردد. عقل در محدوده خاص خودش فکر می‌کند و در قبال نقل است، نه در قبال شرع.
 


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات