در ادامه سلسله مباحث تفسیر نهضت عاشورا از منظر حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، به تبیین رسالت و هدف قیام حضرت امام حسین علیه السلام از بیان و بنان ایشان می پردازیم.
حضرت علامه جوادی آملی با اشاره به خدعه امویان در حمایت صوری از دین و سوء استفاده از توده ناآگاه آن عصر، ابراز داشتند: تنها عامل پیروزی صوری طاغیان اموی بر امام حسین (علیه السلام) و تنها راه شکست ظاهری آن حضرت (علیه السلام)، همان اسلام امویان بود؛ یعنی اگر جنگ طغیانگران اموی به انگیزهٴ صوری حمایت از دین مطرح نمی شد و گسترش نیرنگ دین باوری در میان تودهٴ ناآگاه آن عصر نبود، هرگز امویان نمی توانستند بر حسین بن علی (علیهماالسلام) پیروز شوند. آن ها فقط به نام اسلام پیروز شدند و هزاران نفر دشمن مظهر تامِّ ولایت و خلافت، همگی برای کسب بهشت به کربلا آمدند؛ «کل یتقرب إلی الله بدم الحسین»[1]. بیش ترین کسانی که در کربلا شرکت کردند به قصد قربت و فقط برای رفتن به بهشت بوده است؛ هر چند سران سیاست مشؤوم اموی از این نیرنگ آگاه بودند.
ایشان با تبیین رسالت و هدف قیام حضرت امام حسین(ع) در پرده برداری از نیرنگ امویان مرقوم داشتند: از این رو، سیدالشّهدا (علیه السلام) باید این راز را بازگو کند که اسلام امویان، نابودی اسلام است. پس از این که سالار شهیدان خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را دریافت نمودند و معلوم شد که بدن های آن شهیدان را در کوی و برزن کوفه گرداندند و تودهٴ مردم با ابن زیاد بیعت کردند، حسین بن علی (علیهماالسلام) به جای گلایهٴ عاطفی و قهر اجتماعی، صحنه سیاست و مبارزه را ترک نکرده، بلکه مجدداً سخنرانی نمودند و به مردم کوفه نامه نوشتند تا آنان بفهمند که در چه نظامی زندگی می کنند.
آن حضرت (علیه السلام) مطمئن بودند که شهادت را در پیش رو دارند و کسی از کوفه به یاری ایشان بر نمی خیزد، ولی می خواستند مردم را بیدار کنند و در پیشگاه بشریت و تاریخ سیاسی اسلام، چهرهٴ درخشان ثبت شود. از این رو، آن حضرت (علیه السلام) تا آخرین دقایق برای مردم کوفه نامه می نوشتند تا آن ها را از اسلام امویان آگاه کنند و کسانی را که گروه، گروه به قصد به دست آوردن بهشت و به دستور عاملان اسلام امویان به سوی کربلا حرکت می کنند، از عاقبت شوم کارشان مطلع نمایند.
معظم له در ادامه با استناد به نامه ای از آن امام آورده اند: حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در سخنرانی بین راه فرمودند: «ألا ترون إلی الحق لا یعمل به و إلی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه حقّاً حقّاً فإنّی لا أری الموت إلاّ شهادة و الحیاة مع الظّالمین إلاّ برماً»[2]؛ «آیا نمی بینید که از باطل پرهیز نشده و به حق عمل نمی شود. چنین می بینم که زندگی با ستمکاران انسان را به ستوه می آورد». تا کسی به ستوه نیاید، دست به اسلحه نمی برد. از این رو، فرمودند: با تدبّر تام در نظام کنونی و تطبیق آن با احکام و حِکَم اسلامی احساس مسؤؤلیت کنید تا مبارزی نستوه شوید و به وظیفهٴ آن زمان قیام نمایید و آگاه باشید که در جای بدبو زندانی هستید؛ ولی شمّ سیاسی ندارید و در فضای مسموم و بسته با جناح مقصوص و پربریده به سر می برید. از این رو، به ستوه نمی آیید. اگر بال و پر می داشتید، زندان شما را به ستوه درمی آورد؛ چنان که پرندهٴ بی بال و پر از زندان رنج نمی برد، اما پرندهٴ سالم از میله های قفس احساس سختی دارد و به ستوه می آید.
صاحب تفسیر تسنیم همچنین به خطر سکوت و پذیرفتن گناه مستکبران توسط مستضعفان اشاره داشته و مرقوم داشتند: مستضعفان می گویند: خدایا! عذاب مستکبران را دو برابر کن و خدا می فرماید: ﴿لکل ضعف و لکن لا تعلمون﴾[3]؛ «هم عذاب مستکبر دو برابر است، هم عذاب مستضعف». مستکبر دو عذاب دارد؛ چون دو گناه کرده است: یکی ارتکاب فسق و دیگری گمراه کردن مردم و فراهم آوردن زمینهٴ فساد در جامعه؛ یعنی مستکبر هم «ضالّ» است، هم «مضلّ». مستضعفِ سلطه پذیر نیز دو گناه دارد: یکی پذیرفتن گناه مستکبران و ارتکاب گناهی که دامنگیر جامعه بود و دیگری قبول امامتِ مستکبران و رهبری آن ها و نشوریدن برخلافت آن ها و یاری ننمودن امامان حق و عدل.
نامهٴ سالار شهیدان به مردم آن عصر برای این بود که به آنان تفهیم کند امویان، پیشوایان جورند و حکومت آن ها از سنخ حکومت ائمّهٴ جور است؛ یعنی اگر یزید خود را امیر مؤمنان می خواند، امامت وی ظلم و جور است و در نتیجه، ابن زیاد نیز نمایندهٴ امام جور است.
منبع: کتاب شکوفایی عقل در پرتو نهضت حیسنی، اثر معظم له
[1] . بحارالأنوار، ج 22، ص 274.
[2] . کلمات الإمام الحسین (علیه السلام)، ص356.
[3] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 38.