أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم محقق در شرايع بعد از بيان احکام و شرايط قاضي، به مسئله شهادت پرداختند[1]. بخشي از احکام شهادت مربوط به قضا است وگرنه شهادت براي رؤيت هلال و مانند آن، واجب کفايي ميشود، براي اينکه امر داير بين حرام و واجب است، اگر فردا روز عيد فطر باشد روزه حرام است ماه مبارک رمضان باشد روزه واجب است. بر مردم واجب است کفايةً، که بروند استهلال کنند نه اينکه استهلال يک امر استحبابي باشد نخير، واجب کفايي است حالا يک عده اقدام کردند از ديگران ساقط است. شهادت در جريان عيد قربان هم همينطور است در خيلي از اين موارد واجب است لذا استهلال و مانند آن حکم خاص خودش را دارد. شهادت اختصاصي به مسئله قضا و و مانند آن ندارد. بخشي از احکام شهادت در کتاب قضا است وگرنه شهادت احکام فراواني دارد، بعضي از آنها واجب است، و خيلي هم مهم است در مواردي _ در مسئله رضا و در مسئله طلاق و مانند آن که هيچ ارتباطي به کتاب قضا ندارد _ مطرح است.
حالا در خصوص کتاب قضا چند بحث است؛ يکي اينکه «الشاهد من هو؟»، دوم اينکه «الشهادة کيف هو؟»، سوم آثار مترتب بر شهادت. «الشاهد من هو؟» فصل اول بود گذشت. شاهد کسي است که داراي اوصاف ششگانه باشد مسئله بلوغ است مسئله عقل است مسئله ايمان است مسئله عدالت است مسئله نزاهت از شرکت در منفعت است مسئله طهارت مولد است اين امور ششگانه را مبسوطاً بحث کردند که اگر کسی بخواهد در محکمه شهادت بدهد بايد بالغ باشد _ در ظرف تحمل لازم نيست بالغ باشد ولي در ظرف ادا بايد بالغ باشد _ بايد کمال عقل را داشته باشد بايد مؤمن باشد بايد عادل باشد بايد متهم به شرکت در منفعت نباشد _ براي پدر يا پسرش بخواهد شهادت ندهد، براي شريکش شهادت ندهد، چون خودش متهم در سود است _ و در مسئله طهارت مولد هم که فرقي بين ظرف تحمل و ظرف ادا نيست. اين فصل اول بود که «الشاهد من هو» که احکام ششگانه آن گذشت.
فصل دوم در اين است که «الشهادة ما هي؟» اين هم رواياتش خوانده شد که مرحوم محقق در شرايع[2] به عنوان يک مرسله از حضرت نقل کرد که حضرت به آفتاب اشاره کرد و فرمود آيا آفتاب را ميبيني؟ عرض کرد بله. فرمود «عَلَي بمِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ»[3] اگر مطلب مثل آفتاب براي شما روشن است شهادت بده وگرنه نه. اين نشانه اهميت مسئله است وگرنه اينطور مطلب آفتابي باشد و اسرار مردم مثل آفتاب براي آدم روشن باشد که نيست؛ برای اين مالي که دست مردم است ما برابر يد حکم ميکنيم. اينها که شناسنامه دارند ما برابر همين ظاهر حکم ميکنيم که چه کسی پدر کيست و چه کسی مادر کيست و چه کسی همسر کيست، کدام مال برای چه کسی است. اينها را ما به حسب ظاهر حکم ميکنيم، «عَلَي بمِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ» که مقدور نيست، آن مال خود معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) است.
روايات ديگري هم که ائمه(عليهم السلام) فرمودندحضرت اشاره کرد با کف دستشان، اگر مطلب مثل کف دست براي تو روشن است شهادت بده وگرنه نه[4]. اين نشانه اهميت مسئله است احتياط در مسئله و مانند آناست. ما هستيم و ظاهر حال که اگر کسي مطلب اينطور برايش روشن بودشهادت بدهد. همان بيان لطيفي که مرحوم محقق در شرايع داشت که اگر ظن متآخم به علم داريد کافي است[5]. حالا لازم نيست که علم رياضي داشته باشيد اسرار عالم ، مقدور کسي نيست. اگر انسان بخواهد بگويد که در شهادت شرط است که انسان جزم رياضي داشته باشد، مقدور کسي نيست. همين نود درصد، 95 درصد همين قدر کافي است غير از اين چارهاي نيست. چرا؟ براي اينکه خود ائمه(عليهم السلام) در مسائل ديگر فرمودند به اينکه شما چکار ميخواهيد بکنيد؟ نه از اسرار مردم باخبريد نه ميتوانيد آثار حرام بار کنيد؟ چکار ميخواهيد بکنيد احتياط بکنيد با جان مردم؟ شما در انساب علم قطعي داريد؟ به همسر بودن علم قطعي داريد؟ به فرزند و پدر بودن علم قطعي داريد؟ ابدا چنين چيزي نيست. اگر بخواهد از همه پرهيز کند بايد در جامعه غارنشين باشد. پس الشهادَة ماهي؟ که فصل دوم بحث است معيار خاص خودش را دارد همين که قريب به علم باشد عاقلانه باشد و عادلانه باشد اين کافي است.
فصل سوم اين خيلي مهم است و آن اين است که شرايط شاهد مشخص شد شرايط شهادت مشخص شد آن شش شرط را بايد داشته باشد اين هم بايد قريب به علم داشته باشد و قاضي هم به استناد شهادت اين شاهد حکم کرده يا ميخواهد حکم بکند. در اينجا کشف خلاف شده است. فصل سوم در تبيين کشف خلاف است که در ظرف قضا يا مقدمه قضا است يا در متن قضا است يا بعد از قضا است و قبل از اجرا، يا بعد از قضا و اجرا است اگر کشف خلاف شد در اين صور پنج ششگانه چکار بايد کرد؟ اگر شاهد شهادت داد بعد از شهادت و قبل از حکم، کشف خلاف شد که اين آقا فاسق است.خوب اينجا جا براي حکم نيست محکمه تعطيل ميشود. بايد صبر بکند شاهد ديگري بياورد. اگر بعد از شهادت و قبل از حکم است آسان است و قاضي حق حکم ندارد. اگر بعد از شهادت و بعد از حکم و قبل از اجراست آن حکم اجرا نميشود. او حکم کرده ولي کشف خلاف شده معلوم شده شاهد فاسق بود، ديگراجرا نميشود. و اگر بعد از قضا و بعد از حکم و بعد از اجرا بود و کشف خلاف شد، اگر ضماني در کار است او ضامن است. معصيتي کرده از نظر حکم تکليفي، به عهده خودش است و اگر ضماني در کار است مال کسي تلف شد او ضامن است. مثل کتمان بعد از شهادت است؛ در بحث کتمان شهادت خوانديم که اگر کسي شهادت داد و به استناد شهادت او قاضي حکم کرد مال را از کسي گرفت به ديگري داد. حالا به آن شخص هم دسترسي نيست. اين شخص آمده کتمان کرده گفت من دروغ گفتم يا آشنا نبودم يا يادم رفته بود، خوب اينجا اين شخص اگر واقعاً بينه و بين الله يادش رفته بود معصيت نکرده ولي ضامن است. چون در مسئله «عَلَي الْيَدِ مَا أَخَذَتْ»[6] سهو و نسيان ندارد. اگر کسي اشتباهاً پايش به ظرف کسي خورده شکانده معصيت نکرده ولي ضامن که هست. اين «عَلَي الْيَدِ مَا أَخَذَتْ حتّي تؤدّي»، مسئله علم و جهل و سهو و نسيان و همه اينها را ميگيرد؛ البته حکم تکليفي ندارد اما حکم وضعياش که سرجايش محفوظ است. اگر کشف خلاف شد که اين شاهد دروغ گفته يا فاسق بوده چون حکم شده و مالي رد و بدل شده او شرعاً ضامن است.
يک بيان نوراني از خود حضرت هست که سؤال ميکنند ما چکار بکنيم؟ حضرت فرمود شما ميخواهيد زندگي بکنيد يا نه ميخواهيد غارنشيني بکنيد؟ اگر بخواهيد غارنشيني بکنيد بسم الله (شروع کنيد. بخواهيد در مردم زندگي کنيد همين گمان و حسن ظن کافی است، علم غيب که ممکن نيست. شما از کجا ميدانيد که اين شخص حلالزاده است؟ نکاحش صحيح بوده؟ عقدش صحيح بوده؟ اين شخص پدر اين پسر بوده؟ از کجا ميدانيد؟ فرمود ولايات، ازدواجها، مواريث، اسناد، اينها با همين ظواهر و عادات است. در بعضي از قسمتها ميفرمايد به اينکه اگر بخواهيد به آن جزم عمل بکنيد هيچ مقدورتان نيست.
پرسش: در کتاب شهادات، آيا کتابی در اين مورد نوشته شده که در چند مورد ...
پاسخ: وسائل را ملاحظه بفرماييد يا در شرايع يا در شرح لمعه اينها 51 کتاب است، کتابهاي رسمي ما شيعهها پنجاه و يکي است ما 51 کتاب داريم. اينها بعضيها يک جا جمع شدند مثل شرايع و جواهر و مثل شرح لمعه.
پرسش: منظورم احصاء شهادات است
پاسخ: بله، در همان کتاب الشهادة احصا ميکنند، وقتي نوشته شده کتابً فی الشهادة، احکام و حکم و عدد و معدود و عاد و همه را آنجا ذکر ميکنند. کتاب شهادت را براي همين مينويسند. 51 کتاب ما در فقه داريم. بعضيها نيمهاستدلالي متوسط مثل شرح لمعه است که اين 51 کتاب را تقريباً دارد. بعضي مبسوط است مانند سرائر و امثال سرائر، اما نه همه اين 51 کتاب را. هر کدام از اين کتابها که در شرح لمعه يا در شرايع يا در کتابهاي ديگر آمده احکام و حِکّمش هم همانجا آمده است. حالا يا به طور استيعاب آمده مثل جواهر و امثال جواهر، يا نه، همين احکام که کجا واجب است و کجا واجب نيست، چند جا واجب است و چند واجب نيست شرح لمعه هم همين است. شرح لمعه بايد دست همه ما يعني همه ما باشد. منتها آنکه ما با آن ارتباط نداريم همين فقه است. حالا همه را حفظ نيستيم ولي بدانيم که کجا هست و کجا نيست. تا از ما سؤال کردند برويم مراجعه کنيم. اين راهگشاست. چهار پنج تا روايت است دو تا را او نقل کرده بعد آدم مراجعه ميکند به کتابهاي برتر. اگر اهل فتواست بخواهد فتوا بدهد براي او آسان است. اگر مسئلهگو است که بخواهد تحرير کند براي او آسان است. اين بايد دست ما باشد. يک روحاني بايد اين 51 کتاب در مشتش باشد ما حتماً بايد براي دوستان پايينمان اين شرح لمعه را تدريس بکنيم خيلي اين کتاب کتاب غني و خوبي است. فقهي است مستدل يک حرف سستي يک حرف ضعيف يک حرف مثلاً غير مبرهني داخلش نيست همهاش قرص است. خيلي اين کتاب قرص است. البته به قرصي شرايع نيست. به عرضتان رسانديم به اينکه در مواردي که ايشان در شرايع ميگويد «فيه تردد» فقهاي بعدي آمدند براي تردد او شرح کردند که پارسال بحثش گذشت که اين کجاست و سرّش چيست که محقق هنرمند فقه ميگويد «فيه تردد»؟ ترددات شرايع جمع شد، يک؛ شرح شد، دو؛ شده کتاب شرح ترددات شرايع. چنين چيزي را ما درباره کتابهاي ديگر نشنيديم که بيايند «فيه تردد» يک کتاب را شرح کنند يا «فيه تأمل» يک کتابي را شرح کنند. اينها هست در دسترس ماست.
ما نبايد از فقه و از اين کتابها جدا بشويم و جدا بشويم و جدا بشويم. يا بايد درس بخوانيم، يا بايد بحث بکنيم، يا بايد درس بگوييم اين بايد در دست ما باشد. اين کتابها نور است. مستحبات است مگر مستحبات کم است؟ طرز زندگي را به آدم ياد ميدهد بهترين راه زندگي است همین که آدم به این مستحبات عمل کند. چقدر آدم مؤدب باشد؟ با جامعه چگونه رفتار بکند؟ چگونه عيبپوشي بکند؟ چگونه راز مردم را نگه دارد؟ اين چگونه چگونه در مستحبات است در مکروهات است. مکروهات و مستحبات آداب زندگي را به آدم نشان ميدهند که چکار بکنند و چگونه رفتار بکنند ادب رفتن چيست ادب آمدن چيست همه اينها در مکروهات هست در مستحبات است.
غرض اين است که ما هستيم و فقه؛ بالاخره فقه آيين زندگي ماست. در اينجا چند تا مسئله است آنجايي که قبل از حکم کشف خلاف ميشود خوب بر قاضي لازم است که پرهيز کند و وارد محکمه نشود. آنجا که حين الشهاده است باز هم واجب است بر او که پرهيز کند. آنجا که بعد از حکم کشف خلاف شده است قاضي او را به زندان ميبرد. اينکه شاهد را به زندان می برد و تنبيه ميکند و تعزير ميکند برای اين قسمت است که چرا خودت را به عنوان شاهد عادل معرفي کردي؟ آنجا که در بخش چهارم قرار بگيرد بعد از حکم و اجرا قاضي عهدهدار است که برود مال را از او بگيرد دیگر. بگويد مال را پس بده، کسي که فاسق است و خودش را به جاي عادل جا ميزند که مال مردم را نميدهد. بر قاضي واجب است کفاية که مال مالباخته را بگيرد و اين شاهد کاذب و شاهد زور بدهد. حالا مسئله جهنم و امثال جهنم حسابش سرجايش محفوظ است.
ببينيد بزرگان ما با خدا يک راز و نيازي دارند که اصلاً آدم وقتي حرفهاي آنها را چه در نثر چه در نظم ميخواند خودش خجالت ميکشد. در قرآن کريم دارد که ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ﴾[7] ما بايد بفهميم که ما دست نيستيم ما چشم نيستيم ما زبان نيستيم اين زبان ابزاري است در اختيار ما. اين دست ابزاري است در اختيار ما؛ ما مائيم. عمده آن است. اينکه روميزي گرفته زيرميزي گرفته با همين دست گرفته اين دستي که روميزي گرفته است وقتي قرآن حرف ميزند ميگويد شهادت ميدهد نه اقرار ميکند. پس معلوم ميشود که دست نگرفته است. ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ﴾.
اين شخص با همين دست روميزي گرفته زيرميزي گرفته ولي ما مائيم دست دست است اين از ما جداست. وقتي از درون ما اين حرف ميجوشد فرمود: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً﴾[8] اين ميشود اعتراف. پس از درون ماست. اما از دست ما پاي ما سر ما اينها ما ما نيستيم. همه اينها از بين ميرود. آنکه ما ما هستيم و با خدا رابطه داريم گوهر ذات ماست. وگرنه همه اينها ابزار کار هستند. اينها ميپوسند يک دست ديگري ميآيد ولي دست ديگري که آمد ما ما هستيم اين ميپوسد باز يک دست ديگري به ما ميدهند اين ميپوسد باز دست ديگري به ما ميدهند ولي دست شاهد محکمه است نه معترف ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ﴾.
بنابراين ما بايد حواسمان جمع باشد. بعضي از بزرگان با خدا راز و نياز ميکنند در مناجاتها خدايا، ما که حالا خودمان اعتراف داریم چرا شاهد ميآوري؟ اين بندگان خاص خدا که با خدا مناجات ميکنند ميگويند خدايا ما که خودمان اعتراف داريم ديگر براي چه اين را شاهد ميآوري؟ اين مناجات شبانه افرادي مثل علامه طباطباييهاست که اين امروز روز رحلت ايشان است خدا ايشان را و همه علما را و همه شهدا را مخصوصاً شهداي اخير را با شهداي کربلا محشور بکند و با صديقین و طاهرین محشور بکند. به همه شما بزرگان و بزرگواران عزت و جلال و شکوه بدهد که اين نامها را حفظ ميکنيد.
غرض اين است که بعضيها مناجاتشان اين است که خدايا ما که اعتراف کرديم. ﴿ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا﴾[9] اين همسايه ما را چرا وادار ميکني که آبروي ما را ببرد؟ اين ديگر چيست؟ ما اعتراف داريم اقرار داريم ﴿ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا﴾ مناجات سحرخيزان اين است خدايا اگر ما خداي ناکرده انکار داشته باشيم بله اين دست بيايد شهادت بدهد. ما که اعتراف داريم وقتي اعتراف داريم ديگرشاهد نميخواهد ﴿ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا﴾ اين اعتراف خيلي اثر دارد اين ناله سحر. اينکه ما عرض ميکنيم اين شمس الوحي تبريزي است علامه طباطبايي اين لازم نبود زحمت بکشد مواظب باشد آدم خوبي بود. بعضي ميخواهند هی مواظب باشند يا نذر ميکنند يا تعهد ميکنند که مواظب زبانشان باشند. نه، او اينطور نبود. آدم خوبي بود.
تقريباً هفتاد سال قبل که ما وارد شديم يک روز رفتم محضر ايشان که آخرهاي تابستان بود و هوا هم گرم بود و ايشان هم در يک جايي مستأجر بودند. در اتاق هم باز بود. همه ما در خانههايمان بالاخره چهار تا مرغ داريم که اگر مهماني چيزي آمد. همه اين درس را خوانديم اين درس را گفتيم اين مطلب را نوشتيم که حيواناتي که خود آدم ميپروراند مکروه است نهي شده است حتي مذبح در منا، گوسفندي که آدم خودش پروراند اين را شايسته نيست که به قرباني ببرد. يک گوسفند ديگري بگيرد. حيواني که تربيت شده خانه آدم است و غذاي آدم را خورده و تربيت شده اوست مهرباني ديده، اين شايسته نيست که انسان او را بکشد و صرف بکند. اين را همه ما خوانديم و در کتابهاي ما هست و درسش را هم گفتيم.
عصر بود و تقريباً هوا گرم بود. اين مرغها از حياط گاهي جلو تراس ميآمدند، در تراس هم باز بود. گاهي ايشان با دست اشاره ميکردند که اين مرغها ميرفتند. بعد ديدم خدا غريق رحمتش کند فرمود اينها اينجا هستند تا بميرند کسي کاري به اينها ندارد. يعني ما اصلاً مرغکشي در خانه نداريم. اين را شما کجا ديديد؟ از چه کسي شنيديد؟ اينکه آدم خوبي است آدم خوبي است شمس الوحي ميشود اين طبعش فرشته بود. گفت اگر يک وقتي مهماني بيايد ما از بيرون يک چيزی ميگيريم، اينها هستند اينقدر تا بميرند. خدا غريق رحمت کند پسر بزرگ ايشان آقا سيدعبدالباقي را. من اين قصه را براي ايشان گفتم. گفت بله حاج آقا درست است ما يک خروسي داشتيم اين اخيراً سنّش شده بيست سال و اخيراً مُرد.
بعضيها اينطور هستند. کسي به ايشان گفته باشد نکن، نبود. همين که در فقه خواندند که حيوانی که زيردست شما تربيت شده او را نکشيد. اين روحيه يک روحيه ديگري است اين يک فرشتهخويي است. روز رحلت ايشان است همه علماي ما همه مراجع ما همه طلاب ما همه فضلاي ما همه شهداي ما مخصوصاً شهداي اخير را ذات اقدس اله با شهداي کربلا محشور بکند.
غرض اين است که مهمترين فصل اين فصل سوم است که «الشاهد من هو؟» وضعش روشن است. «الشهادة ما هي؟» وضعش روشن است. کيفيت ارتباط کشف خلاف شهادت با حکم پيچيده است که اين اگر قبل از حکم کشف خلاف بشود يک حکم دارد. حين کشف خلاف بشود يک حکم ديگري دارد. بعد از حکم باشد يک حکم ديگري دارد. بعد از حکم قبل از اجرا باشد يک حکم دیگر دارد. بعد از حکم و بعد از اجرا باشد يک حکم ديگري دارد. گاهي ممکن است او را به زندان ببرند و از او غرامت بگيرند، چون او ضامن است اين کارها را ميکند.
در بخشهاي ديگري حالا آن روايات را إنشاءالله ميخوانيم از حضرت سؤال ميکنند که ما در شهادت به اسرار واقع باخبر باشيم؟ فرمود به اسرار واقع چه کسي باخبر است؟ شما ولايات را و انکحه را امتعه را اموال را کجا به اسرار مردم باخبريد که اين نکاح درست است يا آن طلاق درست است يا آن ازدواج درست است آن پسر آن است يا آن پدر آن است از کجا ميدانيد؟ غير از همين ظواهر. فرمود شما توقع نداشته باشيد که شهادت شما شهادت عنداللهي واقعي علمي باشد. مائيم و اين ظواهر. اين مسئله يد هم که علي اليد كه حضرت استدلال کردند از همين قبيل است که فرمود شما وقتي بازار رفتيد يک کسي در مغازه نشسته فرمود اگر (اين قاعده) نباشد «لَوْ لَمْ يَجُزْ هَذَا- لَمْ يَقُمْ لِلْمُسْلِمِينَ سُوقٌ»[10] همينطور است فردا که اسرار قيامت روشن ميشود مطلبي ديگر است. ما را رها نميکنند. مائيم و صحنه قيامت که يک عده سفيدرو و يک عده سياهرو و مانند آن هستند.
بنابراين آن روايت نوراني را هم خواهيم خواند که اگر ما به واقع مکلف باشيم خيلي دشوار است. وسائل جلد بيست و هفتم صفحه 289 آنجا باب 22 روايت اول از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) قال «سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَيِّنَةِ إِذَا أُقِيمَتْ عَلَى الْحَقِّ- أَ يَحِلُّ لِلْقَاضِي أَنْ يَقْضِيَ بِقَوْلِ الْبَيِّنَةِ » حالا بينه شهادت داد قاضي ميتواند حکم بکند؟ « إِذَا لَمْ يَعْرِفْهُمْ مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ » آنها را هم نميشناسد فقط بينه شهادت داد. «فقال:علیه السلام خَمْسَةُ أَشْيَاءَ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ- أَنْ يَأْخُذُوا فِيهَا بِظَاهِرِ الْحُكْمِ:» پنج چيز است که بر مردم لازم است براي حفظ نظم به همين ظاهر عمل بکنند. اگر دو نفر شهادت دادند که اين آقا پسر اوست شما بايد قبول بکنيد. چکار بکنيد؟ یعنی از اسرار نکاح پدر و مادر او باخبريد؟ نه. بخواهيد تحقيق کنيد، مقدور شما نيست
اين بزرگان با خدا راز و نياز ميکنند ميگويند خدايا ما که اعتراف داريم حالا کاري بکن که اين دست شهادت ندهد. اين يک رازگويي بين اهل معرفت با خداي سبحان است. در دعاهايشان هست در اشعار فارسي و عربيشان هست که خدايا ما که اعتراف داريم حالا آبروي ما را ببري اين دست حرف بزند براي چه؟ کسي که خودش اقرار دارد شما بينه که نميآوريد ما اقرار داريم «فاعترفنا بذنوبنا» چرا حالا اين صورت سياه بشود؟ ﴿ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾[11] براي چه؟ خدايا ما اگر انکار داشته باشيم بله. اما وقتي اقرار داريم چرا دست عليه ما شهادت بدهد ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ﴾ اين مناجات آنهاست.
معلوم ميشود همهجور مناجات در سحرها هست. همهجور هستند بالاخره. فرمود: «خَمْسَةُ أَشْيَاءَ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ- أَنْ يَأْخُذُوا فِيهَا بِظَاهِرِ الْحُكْمِ: الْوِلَايَاتُ وَ التَّنَاكُحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ الذَّبَائِحُ وَ الشَّهَادَاتُ» خوب تمام اين قصابيها شما آيا رو به قبله بوديد؟ آيا بسم الله گفتيد؟ ما به ظاهر عمل ميکنيم حالا بگوييم چون بسم الله نگفتي ميته است و مانند آن! اين اصول خمسه است اين ظاهراً حصرش حصر اضافي است يعني خيلي از چيزهاست که آدم نميتواند به دنبال تحقيقش برود. « فَإِذَا كَانَ ظَاهِرُهُ ظَاهِراً مَأْمُوناً- جَازَتْ شَهَادَتُهُ وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ بَاطِنِهِ.» ما اسرار عالم را که خبر نداريم باطن را که خبر نداريم منتها حسن ظاهر سرجايش محفوظ است که اين شخص در رفتارش در گفتارش نه بيراهه ميرود و نه راه کسي را ميبنند همين کافي است. وگرنه ما بخواهيم از اسرار عالم باخبر باشيم حضرت فرمود که از مواريث چه خبر داريد شما؟ از مواليد چه خبر داريد؟ از انکحه چه خبري داريد شما؟ مشابه اين، روايات ديگري هم هست.
اين روايت را مرحوم صدوق در خصال[12] نقل کرده ديگران هم نقل کردند. يک روايت ديگر هم از وجود مبارک امام صادق است که از وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليهم اجمعين) نقل کردن: «خَمْسَةٌ يَجِبُ عَلَى الْقَاضِي»[13] و همين مسئله را ذکر کرده است.
غرض اين است که اهل بيت گفتند شما اسرار عالم را که نميدانيد. بخواهيد با راز عالم هم زندگي کنيد مقدورتان نيست. همين حسن ظاهر کافي است؛ يعني شما ببينيد اين آقا در اين مدتي که در محله زندگي کرده نه بيراهه رفت نه راه کسي را بسته است. ما هم که با او معاشرت کرديم ده سال بيست سال از او خلافي نديديم.
پس در فصل سوم که «الشهادة ما هي؟» که جزء پيچيدهترين فصلها است که يک وقتي کشف خلاف ميشود يک وقتي نميشود، کشف خلاف يا قبل از حکم است يا بعد از حکم است. بعد از حکم يا قبل از اجرا است يا بعد از اجرا. بعد از اجرا يا قابل رد و بدل هست يا نه که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[14] است. اين فصل سوم فصل مبسوطي است و دردآور هم هست. اما ما هستيم و عمل به ظاهر.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص114.
[2]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص121.
[3]. وسائل الشيعة، ج27، ص342؛ عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج3، ص528.
[4]. الكافي، ج7، ص383.
[5]شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص122.
[6] . مستدرک الوسائل، ج14، ص8.
[7]. سوره نور، آيه24.
[8]. سوره ملک، آيه11.
[9] سوره غافر، آيه11.
1. وسائل الشيعة، ج27، ص، 293.
[11] . سوره آل عمران، آيه 106.
[12] . الخصال، ج1، ص311[12].
[13] . وسائل الشيعه، ج27، ص290.
[14]. سوره حاقة, آيه30.
مرکز نشر اسراء ، ناشر اختصاصی آثار آیت الله جوادی آملی، در سال 1372 شمسی آغاز به کار نمود؛ تولید آثار مکتوب با کیفیت مطلوب و استاندارد، عرضه سریع، به موقع، با قیمت مناسب و پیشتیانی محصولات ، بستر سازی دسترسی آسان، سریع و کم هزینه مخاطبان داخل و خارج کشور به محصولات، حضور در نمایشگاه های بین المللی داخلی و خارجی از وظایف و ماموریت این مرکز می باشد.