16 11 2025 7202105 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 227 (1404/08/25)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

مرحوم محقق شرايط شاهد را هم نظير شرايط قاضي به عقل و عدل و مانند آن ارجاع داده است. بعد از اين مسئله‌ که «الشهادة ما هي؟» و «الشاهد من هو؟»، در جريان «الشاهد من هو؟» گفت شاهد بايد بالغ باشد عاقل باشد مؤمن باشد و عادل باشد و متهم به جلب منفعت نباشد و شرط آخرش هم اين بود که طهارت مولد داشته باشد. اينجا سؤال مطرح است که اگر کسي عاقل است و عادل است، متهم نبودن او چه شرطی است؟ شخصي که متهم است عادل نيست. عادل کسي است که اين‌گونه از سيئات را نداشته باشد.

يکي از شرايط اين است که او متهم نباشد، يکي از شرايطش اين است که او عادل باشد عاقل باشد. منظور از متهم، اين نيست که کاري از نظر سيئات به او نسبت داده باشند، آن تهمت منظور نيست. او آدم عاقلي است و به عدالت هم معروف است، ولي اگر بخواهد براي شريک خود شهادت بدهد يا براي برادر خود شهادت بدهد از اينجا بهره‌برداري تهمت  شروع مي‌شود که او به سود خود دارد شهادت مي‌دهد، نه اينکه قبلاً در يک حادثه‌اي متهم بود الآن مي‌گوييم شهادتش مقبول نيست. يک آدم عادلي است که مي‌خواهد به نفع برادرش يا به نفع شريکش شهادت بدهد، چون در چنين جرياني، ذهن متوجه بهره‌برداري او مي‌شود، براي حفظ نظم گفتند به اينکه شريک براي شريکش شهادت ندهد، چون ممکن است کسي خيال بکند به نفع خودش است. براي اينکه نظم را کاملاً رعايت کند نه اينکه واقعاً کار اخلاقي بدي کرده باشد؛ آدم خوبي است بسيار آدم عادلي است، ولي وقتي براي شريکش دارد شهادت مي‌دهد يا براي برادرش دارد شهادت مي‌دهد اينجا از اين­کار تهمتِ بهره‌برداري سوء، استفاده مي‌شود لذا گفتند در اين‌گونه از موارد متهم نباشد؛ يعني به نفع شريکش شهادت ندهد چون به نفع خودش است و به ادعا برمي‌گردد نه به شهادت. اگر به نفع برادرش شهادت بدهد به ادعا برمي‌گردد نه به شهادت، به نفع شريکش شهادت بدهد، به ادعا برمي‌گردد نه به شهادت. اين يک مطلب.

مطلب ديگر اين است که عدل هم در شاهد معتبر است هم در قاضي. درباره قاضي و همچنين درباره امام جماعت و امام جمعه، در اين‌گونه از موارد معلوم است که عدل موضوعيت دارد؛ اما عدل در شاهد موضوعيت دارد يا طريقيت؟ در جريان امام جماعت و امام جمعه و قاضي اين بحث مطرح نيست که آيا عدالتي که در اينها معتبر است به تحو موضوعيت است يا به نحو طريقيت؟ اما در جريان شاهد مطرح است؛ نظير اينکه در جريان خبرنگار و خبرگزار و راوي و مانند آن، اين بحث اول مطرح بود گفتند که عدالت معتبر است، بعد کم‌کم در حوزه‌ها بحث شد که آيا عدالت در راوي طريقيت دارد يا موضوعيت دارد؟ بحث شد و شبهه‌اندازي شد رفع شبهه شد تا رأي مستقر شد که عدالت گزارشگر و عدالت راوي و عدالت مخبر طريقيت دارد نه موضوعيت لذا خبر موثق حجت است. الآن خبر موثق را کسي طرد نمي‌کند. قبلاً اين‌طور نبود _ يعني از ديرزماني که عدالت شرط راوي بود، آن دوره گذشت _  کم‌کم بحث شد که آيا واقعاً مخبر و راوي بايد عادل باشند يا بايد موثق باشند؟ ما مي‌دانيم که او در گزارش دروغ نمي‌گويد، ثقه است، لذا اول با احتياط اما کم‌کم به نحوی که الآن رسمي شد و خبر موثق «عند الکل» حجت است.

آيا عدالتي که در شاهد معتبر است نظير عدالت راوي است يا نظير عدالت قاضي است؟ اگر نظير عدالت قاضي باشد بله موضوعيت دارد و اگر نظير عدالت راوي باشد طريقيت دارد؛ دومي را مي‌شود آدم تقويت بکند که ما کسي را مي‌خواهيم که متهم نباشد مورد وثوق باشد جامعه هم اين را مي‌پذيرد. برای اينکه «يشترط في الشاهد أن يکون عادلا»، کمتر سند پيدا شده است. به خود شاهد گفته شد به اينکه تا مطلب مثل کف دست برايت روشن نشد شهادت نده[1] و گفته شد براي اينکه مطلب اين چنين باشد حوادث را بنويس؛ يک وقتي حوادث زودگذر است که آدم کاري با آنها ندارد حرف ديگری است، يک وقتي حوادثي است که محل ابتلاء است در آنجا گفتند که بنويس، يک؛ مُهر بکن، دو؛ تا يک روزي که محل ابتلاء شد و خواستي در محکمه شهادت بدهي بتواني با يک زبان رسا شهادت بدهي، سه.[2] اينکه گفتند بنويس، اينکه گفتند امضاء بکن مُهر بکن، براي همين جهت است

پرسش: وثاقت باشد کافی است؟

پاسخ: در جريان راوي از نظر حجيت خبر واحد سال‌ها بحث شد تا حالا به اينجا رسيدند که وثاقت کافي است. آن روزي که جريان خبر واحد مطرح بود عدالت معتبر بود، بعد کم‌کم در حوزه‌ها بحث شد که آيا ما عدالت مي‌خواهيم يا وثوق؟ ما در گزارشگر وثوق مي‌خواهيم حالا قهراً در يک جايي يک اشتباهي دارد نظير امام جماعت و امام جمعه و قاضي نيست که آسيب برساند. اين شبهه شد و جواب داده شد و اشکال شد و جواب داده شد و نقد شد تا کم‌کم الآن براي همه بزرگان ثابت شده است که خبر موثق حجت است. اينجا هم بايد گفت که شهادت موثق حجت است وقتي کاملاً بحث بشود و شبهه برطرف بشود و طمأنينه حاصل بشود انسان فتوا مي‌دهد به اينکه شهادت موثق حجت است لازم نيست که شاهد عادل باشد.

پرسش: اگر شاهد منحصر شود ...

پاسخ: حالا «عند الضرورة» مطلب ديگري است که همه جا در همه موارد «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي» چند چيز يکي‌اش همين «وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه‏»[3] است. هنگام ضرورت، حکم اصلي فقهي نيست يک حکم دست دوم است که «عند الضرورة» چه بايد باشد، اما حکم اصلي‌اش اين است که او بايد عادل باشد. نه آن‌طوري که در روايات هست که حضرت به سائل گفت: «عَلَي مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ»[4] مطلب مثل آفتاب برايت روشن باشد، که اگر اين باشد، نمي‌شود با استصحاب شهادت بدهند. در بحث‌هاي قبلي گذشت که با استصحاب مي‌شود شهادت داد. از حضرت سؤال کردند، فرمودند بله. استصحاب يعني چه؟ يعني پارسال اين شخص شاهد بود که اين خانه به او منتقل شده است، امسال محکمه آنها را خواست که آيا اين خانه برای اين آقا هست يا نه؟ ايشان مي‌تواند شهادت بدهد که مال او است، چون پارسال به اين عالم بود، الآن هم حوادثي پيش نيامده است. اين علم استصحابي با آنکه «عَلَي مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ»، خيلي فرق مي‌کند. چندين روايت است که فرمود «مثل کفّک» اين‌طور که نيست؛ اگر اين علم کف دستي باشد علم آفتابي باشد با استصحاب که نمي‌شود شهادت داد در حالي که فتوا اين است که با استصحاب مي‌شود شهادت داد.

پرسش: پشتوانه استصحاب علم است

پاسخ: بله، علم بوده است. پارسال علم داشت الآن شک دارد

پرسش: از نظر ادله عرض می­کنم که پشتوانه­اش علم است

پاسخ: از نظر ادله تأييد ما است. امام مي‌گويد با اينکه شک داري شهادتت مقبول است. پس بنابراين عند الشهادة علم لازم نيست، شاهد بايد حجت شرعي داشته باشد. الآن دستش خالي است الآن شک دارد ولي حجت شرعي دارد. اگر چيزي بود و الآن شک داري، «فابق علي ما کان». شارع مقدس دستش را پر کرده است که شک استصحابي به منزله علم است.

بنابراين همان‌طوري که در مسئله علم به حجت شرعي اکتفا شده است يعني شاهد بايد حجت شرعي داشته باشد حالا يا خواه «علي بينة» باشد خواه «بمثل هذا» مثل آفتاب باشد يا مثل کف دست باشد يا امضاء کرده و کتابتش را مهر کرده و امثال آن، يا نه، با استصحاب باشد. اگر اين‌گونه از سهل‌گيري‌هاي محققانه در شريعت است انسان نمي‌تواند بگويد که شاهد الا و لابد بايد نظير امام جامعه و امام جماعت و نظير خود قاضي عادل باشد؛ بلکه اگر موثق هم باشد کافي است، چون علم و عدل در مسئله شهادت، طريقيت دارد نه موضوعيت. آن روزهاي اوليه همه مي‌گفتند به اينکه راوي بايد عادل باشد، بعد کم‌کم وقتي بحث شد گفتند که وثوق کافي است ما عدل مي‌خواهيم چه کنيم؟  الآن براي همه فقهاء ثابت شد که اين موثقه فلان است اين موثقه فلان است حجت هم هست. غرض اين است که در اول امر ممکن است مطلب روشن نباشد ولي بعداز تحليل روشن خواهد شد.

مطلب بعدي آن است که اين مسئله امضاء کردن و مهر کردن را خود ائمه دستور دادند. نمي‌دانم در بين شما حتماً کساني هستند که ديدند که در زمانهای گذشته، نجارها وقتي يک چيزي را خط مي‌کشيدند _ قبلاً که خودکار نبود همين مداد بود _  مداد را پشت گوش مي‌گذاشتند نمي‌دانم ديديد يا نديديد؟ بعضي از شما ديديد. اين از کجا پيدا شد؟ ديگر در جيب نمي‌گذاشت. اين مداد را که دستش بود وقتی روي چوب خط مي‌کشيد پشت گوشش مي‌گذاشت. اين را ابن اثير در نهايه‌اش نوشته است. نهايه از کتاب‌هاي ادبي معتبر است. اينها سه چهار تا برادر بودند هر کدام يک کار نامي انجام دادند. ابن اثير در نهايه مي‌گويد کسي به محضر پيغمبر آمد خط‌کشي کرد مداد را در جيبش گذاشت، گفت: «ضَعْ قَلَمَکَ عَلَي أُذُنِکَ» قلم را پشت گوش خودت بگذار، تا ما به مردم بگوييم همه حرف‌ها را ما به گوش مردم مي‌رسانيم. اين قلم را چرا در جيبت گذاشتي؟ ابن اثير مي‌گويد که وقتي اين مرد در حضور پيغمبر اين را خط‌کشي کرد اين مداد را در جيبش گذاشت، فرمود: «ضَعْ قَلَمَکَ عَلَي أُذُنِکَ»، قلم را پشت گوش خودت بگذار تا همه بفهمند تو اهل سواد هستي، يک؛ پشت گوش خودت گذاشتي يعني من يادم نرود، دو؛ اين  قلم را پشت گوشت بگذار نگذاري زمين، از زمان پيغمبر بود.

مفضل بن عمر يکي از اصحاب است _ خدا مرحوم مجلسي را غريق رحمت کند اين را نقل مي‌کند _  که خدمت حضرت رسيد حضرت او را به عالم شدن و محقق شدن توصيه مي‌کند، بعد فرمود به اينکه در خانه‌ات يک کتابي باشد که خودت و فرزندانت بهره‌برداري علمي بکنيد، اما نه اينکه کتاب بخري بياوري در خانه بگذاري، به جايي برس که مؤلف بشوي، يک؛ محقق بشوي، دو؛ کتاب بنويسي، سه؛ کتابت را ورثه‌ات بخوانند.  اين بيان نوراني امام صادق به مفضل است: «فَإِنْ مِتَ‏ فَوَرِّثْ‏ كُتُبَكَ‏ بَنِيك‏»،[5]چهار تا کتاب هم بچه‌هايت از تو به ارث ببرند. نه کتاب بخري آنجا بگذاري آنها ارث ببرند. تا محقق نشوي که دست به قلم نمي­شوی. علم که مخصوص زيد و عمرو نيست برای عصر ديگری نيست، ما چرا اين­کار را نکنيم؟ پس تحقيق کردن بحث کردن فحص کردن نتيجه گرفتن عالم شدن و نوشتن و چاپ کردن، دستورات آنها است. از آن قلم، پشت گوش گذاشتن به سفارش پيغمبر و سفارش أکيد امام صادق به مفضل که کاري بکن که بچه‌هاي تو ارثي که مي‌برند کتاب تو باشد. تو هم کتاب بنويس مؤلف بشوي محقق بشوي خاندان شما خاندان علم باشند «فَإِنْ مِتَ‏ فَوَرِّثْ‏ كُتُبَكَ‏ بَنِيك‏»، کتب تو، نه اينکه از بازار بخري.

به هر تقدير از اين تحقيق روشن مي‌شود که عدالتي که در شاهد معتبر است موضوعيت ندارد طريقيت دارد و اگر اين را هم بر جامعه عرضه کنيد بر علما عرضه کنيد بر حوزه‌ها و دانشگاه‌ها عرضه کنيد می­بينيد؛ از روايات هم بيش از اين استفاده نمي‌شود. اما درباره قاضي اين‌چنين نيست درباره امام جمعه و جماعت اين‌طور نيست آنجا که مسئله عقيده مطرح است آنجا که مسئله دين و عبادت مطرح است آنجا محکم­کاري است.

پس بنابراين هم جمع بين عدالت و تهمت راه دارد هم اينکه عدالت در شاهد به نحو طريقيت است نه به نحو موضوعيت و اصرار ائمه هم اين است که شما اسرار مردم را ياد نکنيد. اگر اهل محل مي‌گويند اين زن عيال فلان کس است اهل محل مي‌گويند اين بچه، بچه فلان کس است همين مقدار براي شما کافي است. چند چيز است که شما موظف نيستيد به اسرار آنها پي ببريد که آيا واقعاً اين‌چنين است يا واقعاً اي‌چنين نيست، ولي در کارهاي عادي‌تان معاملات عادي‌تان گذشته از اينکه تنظيم مي‌کنيد مهر هم بکنيد؛ البته مهر کردن از آيه نوراني سوره مبارکه بقره برنمي‌آيد اما اصلش دستور قرآني است؛ آن آيه سوره مبارکه «بقره» همين است که شما که مي‌خواهيد کاري انجام بدهيد براي قالب کارهايتان سند تنظيم بکنيد نوشته تنظيم بکنيد شاهد بگيريد که در محکمه مشکل قضايي نداشته باشيد؛ اين ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ باشد ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ باشد، اگر آن است ﴿فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْل‏[6] باشد همه اينها را در آيه سوره مبارکه «بقره» مشخص کرده ولي منظور اين است که آدم در جامعه در امور تجاري و روابط اجتماعي، خوب است که سند داشته باشد قباله داشته باشد.

حالا چند تا روايت است که اينجا اين روايات نوراني را بخوانيم تا مشخص بشود که اينها فرمودند کجا تحقيق کنيد و کجا تحقيق نکنيد چون تحقيق لازم نيست.

پرسش: ... اگر به نفع همديگر باشد شهادت قبول نيست اما اگر به ضرر همديگر باشد شهادت اينها مقبوليت دارد

پاسخ: البته اگر عليه او شهادت بدهند روشن است که مقبول است، چون شهادت له است. شاهد براي اثبات مدعي است. آنکه محور اصلي شهادت است مي‌خواهد ثابت کند نه اينکه ساقط کند. فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[7] شاهد را براي اثبات مطلب مي‌آورند نه براي اسقاط مطلب و اينکه از کسي سلب بکنند؛ البته لازمه اثبات مال براي زيد، سلبش از عمرو است اما محور اصلي شهادت، اثبات مال براي زيد است. اينجا مثلاً اگر جاي تهمت باشد مي‌گويند مقبول نيست.

در جريان شهادت حضرت فرمود به اينکه بايد مطلب برايتان روشن باشد؛ وسائل جلد بيست و هفتم اين روايت است که «الرَّجُلُ يُشْهِدُنِي عَلَى شَهَادَةٍ- فَأَعْرِفُ خَطِّي وَ خَاتَمِي- وَ لَا أَذْكُرُ مِنَ الْبَاقِي قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً قَالَ- فَقَالَ لِي إِذَا كَانَ صَاحِبُكَ ثِقَةً وَ مَعَهُ  رَجُلٌ ثِقَةٌ فَاشْهَدْ لَهُ»[8] با وثوق کار و مسئله حل مي‌شود.

تا مي‌رسد به روايت سوم دارد به اينکه «عليِّ بن غياث» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌کند که «لَا تَشْهَدَنَّ بِشَهَادَةٍ حَتَّى تَعْرِفَهَا كَمَا تَعْرِفُ كَفَّكَ»[9] همان‌طوري که کف دستت برايت روشن است، اين‌طور اگر مطلب براي تو روشن است شهادت بده. اين اصل کلي است.

در روايت بعدي وجود مبارک امام صادق از وجود مبارک پيغمبر(عليهما آلاف التحية و الثناء) دارد که «لَا تَشْهَدْ بِشَهَادَةٍ لَا تَذْكُرُهَا» چيزي که قبلاً ديدي ولي فعلاً ياد نيست شهادت نده « فَإِنَّهُ مَنْ شَاءَ كَتَبَ كِتَاباً وَ نَقَشَ خَاتَماً»[10] اگر کسي مي‌خواهد شهادت در محکمه بدهد، بنويسد و امضاء بکند. اين «نَقَشَ خَاتَماً»يعني مُهر بکند؛ آن روز مهر بود. فرمود براي اينکه کارتان مطمئن‌تر باشد علمي‌تر باشد آگاهانه‌تر باشد اسرارتان قباله‌هايتان روابط تجاري‌تان را بنويسيد و مهر بکنيد تا خاطرجمع باشيد وگرنه صرف اينکه به حافظه بخواهيد اکتفا بکنيد اين يک مقدار دشوار است البته اگر جاي استصحاب باشد که خود استصحاب حجت است.

پرسش: روايت با استصحاب تعارض نمی­کند

پاسخ: استصحاب مي‌کند ... اما چون حاکم است يعني حاکم است، اينجا يادش هست. استصحاب مي‌گويد يادم است. به من شارع فرمود به اينکه پارسال يقين داشتي؟ بله. امسال شک داري؟ اين شک خودت را کنار بگذار. استصحاب يعني شک خودت را کنار بگذار.

پرسش: متن روايت ...

پاسخ: متن روايت اين است که شک خود را کنار بگذار. شما الآن شک نداري. وقتي کسي استصحاب دارد شک ندارد. فرمود به اينکه اگر پارسال يقين داشتي، هيچ حادثه‌اي هم پيش نيامد الآن شک داري «فابق علي ما کان». فابق يعني چه؟

پرسش: ... شک ندارد

پاسخ: نه، شک ندارد. اين شک او در فضاي شريعت کلاشک است. ما يک شک الابتدايي داريم که هيچ. اين(شک استصحابی) با شک الابتدايي آسمان و زمين فرق دارد. او الآن يقين دارد. «مَنْ كَانَ عَلَي يَقِينٍ فَشَكَّ فَلْيَمْضِ عَلَي يَقِينِهِ»[11] تو يقين داري. استصحاب معنايش اين است که تو يقين داري. تو که شک نداري. اگر کسي استصحاب دارد، الآن وضوء گرفته يک ساعت بعد شک مي‌کند که آيا مي‌تواند با آن نماز بخواند؟ بله، مي‌تواند نماز بخواند. او يقين دارد شک ندارد. کسي که مسبوق به يقين است الآن يقين دارد. «إبق ما کان علي ما کان» تو يقين داري.

پس شک استصحابي لا شک است.  کاري که يقين داشتي الآن «فابق علي يقينه»، اما شک بدئي، بله شک است. در اين‌گونه از روايات که «لَا تَشْهَدَنَّ بِشَهَادَةٍ حَتَّى تَعْرِفَهَا كَمَا تَعْرِفُ كَفَّكَ»  به اين مقدار بداهت لازم نيست چون ادله ديگري است که روايت دارد شما با استصحاب مي‌توانيد شهادت بدهيد. انسان در زمان استصحاب که مثل کف دست مطلب برايش روشن نيست.

در روايت چهارم وجود مبارک امام صادق از وجود پيغمبر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) نقل مي‌کند که «لَا تَشْهَدْ بِشَهَادَةٍ لَا تَذْكُرُهَا» وقتي يادت نيست شهادت نده «فَإِنَّهُ» اگر بخواهي شهادت بدهي در محکمه کارهايت منظم باشد «مَنْ شَاءَ كَتَبَ كِتَاباً» يک «وَ نَقَشَ خَاتَماً»[12] دو؛ مهر هم بکن که حواست جمع باشد و مطمئن‌تر باشي. اين است که ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ در سوره مبارکه «بقره» يعني سند داشته باشيد قباله داشته باشيد محکم‌تر باشد البته محکم‌تر است، مثل اينکه افضل است أولي است و مانند آن، ولي با استصحاب کاملاً هم مي‌تواند شهادت بدهد.

پرسش: ... پس شک وجود دارد

پاسخ: بله شک وجود دارد، چه مي‌خواهيد بگوييد؟ الآن اين شک کلا شک است، پس اين شک را دور بينداز. چيزي که بايد دور بيندازی، شک نيست.

پرسش: يقين تعبدی ...

پاسخ: تعبد را ما مي‌گوييم. يقين تعبدبردار نيست، اليقين يک امر قلبي است، يک؛ يک امر قلبي تعبدبردار نيست، دو.

پرسش: ...

پاسخ: يعني إبق عملي. إبق علي ما کان عملاً. مگر در مورد يقين مي‌شود به کسي گفت که تلقين بکن به خودت يقين پيدا بکن؟! شما بايد بدانيد به اينکه علم تعبدپذير نيست تا به کسي بگويند که خودت را متعبد بکن.

پرسش: ...

پاسخ: غرض اين است که در مقام عمل تعبد کن نه در مقام علم. مگر علم دست آدم است تا بگوييم آقا خودت را عالم بکن، بگويد چشم؟! اما بگوييم به يقينت عمل بکن می­گويد چشم، پس تعبد به عمل برمي‌گردد نه به علم؛ تعبد به عمل برمي‌گردد «أبق علي ما کان». اينجا هم همين‌طور است.

پرسش: ... يادت نيست آنکه قبلاً  عمل کردي آن استصحاب مي‌شود ولي روايت مي‌گويد آنچه يادت نيست عمل نکن، شهادت نده.

پاسخ: آن شک ابتدايي است. اگر کسي قبلاً علم داشته باشد الآن تعبداً عالم است، به حکم شارع «فابق علي ما کان» امروز يادش است، چون شارع فرمود کسي که ديروز يقين داشت امروز شک کرد الآن يادش است.

پرسش: امروز وقتی يادش است که شما ...

پاسخ: الآن تعبداً يادش است يعني شارع فرمود «ابق علي ما کان» ابق يعني الآن تو عالم هستي، اثر علم بار کن، اما در شک ابتدايي براي اينکه مبتلا نشويد، در کارهايتان ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ است که سوره مبارکه «بقره» فرمود قباله تنظيم بکنيد بنويسيد امضاء بکنيد. اين بيان نوراني حضرت هم شرح همان آيه نوراني است آنجا دارد: ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ، قباله تنظيم بکنيد بنويسيد اگر شما نمي‌توانيد ﴿فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْل‏، آنها بنويسند اينجا هم در اين روايت چهارم دارد که «لَا تَشْهَدْ بِشَهَادَةٍ لَا تَذْكُرُهَا- فَإِنَّهُ مَنْ شَاءَ كَتَبَ كِتَاباً وَ نَقَشَ خَاتَماً» شما هم اگر بخواهي يک وقتي شهادت بدهي _ چيزي که الآن يادت نيست و نمي‌داني، يک چيزي را سؤال کردند شما يک چيزي هم قبلاً شنيدي، نه اينکه قبلاً علم داشتي _ براي اينکه مسئله براي شما روشن بشود، الآن عالمانه بخواهي شهادت بدهي، قباله تنظيم بکن مهر تنظيم بکن امضاء بکن تا بتواني در محکمه شهادت بدهي.

پرسش: ... اين نشان می­دهد که در اينجا مسئله يقين و شک فراتر از تعبد است ...

پاسخ: تعبد است. اينکه مي‌گويد «لا تنقض» اين نقض شده است، وجداناً نقض شده الآن شک دارد نمي‌داند که دو ساعت قبل که وضوء گرفته وضويش باطل است يا نه؟ فرمود آن يقين را با اين شک نقض نکن.

پرسش: ...در واقع شک تو ...

پاسخ: نه، معتمَد هم هست يک امري عادي است، مگر آدم چند ساعت مي‌تواند وضويش را نگه دارد؟ چهار ساعت پنج ساعت گذشته نمي‌داند وضوء دارد يا نه؟ امر عادي هم هست که آيا خوابش برده يا خوابش نبرده و مانند آن؟ اينجا فرمود اين کار را نکن، بگو من يقين دارم بگو من وضوء دارم همين. اين تعبد به بقاء طهارت است و آن تعبد به زوال شک است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . وسائل الشيعه، ج27، ص322. «لَا تَشْهَدَنَّ بِشَهَادَةٍ حَتَّى تَعْرِفَهَا كَمَا تَعْرِفُ كَفَّكَ»

[2]. ر.ک: وسائل الشيعه، ج27، ص323. «اكْتُبُوا فَإِنَّكُمْ لَا تَحْفَظُونَ حَتَّى تَكْتُبُوا» يا «احْتَفِظُوا بِكُتُبِكُمْ فَإِنَّكُمْ سَوْفَ تَحْتَاجُونَ إِلَيْهَا» 

[3]. تحف العقول، ص50.

[4]. وسائل الشيعة، ج27، ص342؛ عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج3، ص528.

[5]. بحار الأنوار، ج‏2، ص150.

[6]. سوره بقره، آيه282.

[7]. الكافي، ج‏7، ص414.

[8]. وسائل الشيعة، ج27، ص321.

[9]. وسائل الشيعة، ج27، ص322.

[10]. وسائل الشيعة، ج27، ص323.

[11]. وسائل الشيعة، ج‌1، ص247.

[12] . وسائل الشيعة، ج27، ص323.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق