27 05 2018 315014 شناسه:

«در شعاع تفسیر تسنیم؛ سوره مبارکه حمد» جلسه یازدهم

دانلود فایل صوتی

 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوات وَ خَافضِ الإرَضِين ‏وَ الصَّلَاة وَ السَّلامُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَیٰ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَن‏ِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

شب دوازدهم ماه گرانقدر و ارجمند رمضان است و خداي عالم در اين شب‌ها و روزها راه ارتباط و طريق پيوند خود با بندگان را مستحکم نموده است و از طريق صيام در روز و قيام شب و همچنين دعاها و نيايش‌ها و دستورات و آموزه‌ها بلند و گرانقدر ماه مبارک رمضان مسير بندگي را براي عباد خود هموار مي‌نمايد. خدا را بر اين نعمت سپاسگزاريم و توفيق درک و عمل به اين وظايف را هم از ساحت ربوبي مسئلت داريم و اميدواريم که خداي عالم اين اعمال و طاعات را از همگان به أحسن وجه قبول بفرمايد و ذخيره‌اي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار دهد و توفيق برتري نسبت به باقيمانده از اين ماه عزيز و عظيم را به همگان عنايت فرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

همان‌طوري که مستحضر هستيد موضوع بحث و گفتگو در اين شب‌هاي نوراني و در اين جمع ايماني، پيرامون سوره مبارکه «حمد» است که از تفسير شريف تسنيم ما بهره‌ها بگيريم و اندوخته‌هاي علمي و معرفتي و ايماني بيفزاييم و اين اندوخته‌ها قطعاً مي‌تواند در مسير ساختن انسان‌ها فرداً يا جمعاً مؤثر باشد.

عرض شد که سوره مبارکه «حمد» به مثابه متن است و کل قرآن به مثابه شرح. اگر ما بخواهيم کل قرآن را در يک سوره به صورت خلاصه، عصاره، به گونه‌اي که اصول و ارکان هدايتي قرآن را در يکجا به نحو کامل، جامع، متين و استوار جمع بکنيم، سوره مبارکه «حمد» اين مسئوليت و رسالت را به زيبايي و به کمال به تمام رسانده و اين هدايت را در بهترين چهره و جلوه ارائه مي‌نمايد؛ هم بخش توحيدش را در بهترين وصف و آرايش توحيدي و اوصاف الهي از رحمانيتش، از رحيميتش که رحمانيت مطلقه و رحيميت خاصه پروردگاري هر دو در نظام هستي، در آغاز و انجام نقش‌آفرين هستند و همچنين بحث مالکيت پروردگار عالم به لحاظ روز قيامت و أبديتي که انسان در پيش دارد، در بهترين چهره بيان شده است؛ لذا هم به مبدأ اشاره داشته‌ايم: ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[1] که چند رکن اساسي در اين آيات مورد توجه بوده است و بعد بحث ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[2] بود که ناظر به جريان معاد و قيامت و قلمرو حضور پروردگاري در عرصه قيامت و مباحثي از اين دست که گذشت.

اما اين شب‌ها راجع به ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾،[3] مطالبي را مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم. عرض شد که ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ چند معناي ويژه و خاص در مورد آن مطرح است: مطلب اول اين است که عبوديت و بندگي يعني چه؟ و چرا انسان‌ها بندگي در پيشگاه پروردگار عالم دارند؟ مطلب دوم اين است که انحصار بندگي در پروردگار عالم که جز در پيشگاه خداي عالم انسان نمي‌تواند عبادت کند و عبادت در پيشگاه غير خدا يک ظلم عظيمي است، براي انسان که شرک محسوب مي‌شود: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[4] و همچنين بحث اين سخن که در مسير عبوديت و بندگي انسان، چه موانعي مطرح است؟ و از اين دست مسايلي که گفت و شنود راجع به آن در معنا بخشيدن و روح و جان بخشيدن به فضاي عبودي و بندگي ما بسيار کمک مي‌کند.

آنچه که از ما خواستند و به حق هم خواستند، به صدق و درستي خواسته‌اند، مسئله عبوديت و بندگي است. اصرار فراوان الهي در کتاب بر اين ويژگي، بر اين خصوصيت انسان، يعني بندگي واضح و روشن است. خداي عالم همه انبيايش را به عبد بودن و بنده بودن مي‌ستايد. آنها را به عنوان عبد خطاب مي‌کند. آنها را قبل از اينکه به مسئله رسالت و نبوت آنها خداي عالم اعلام کند، به بنده بودن و عبوديت مي‌ستايد. رسول گرامي اسلام که به مقام «حبيب اللهي» هم بار يافت و سيد انبيا و سيد مرسلين شد، قبل از اينکه به اين اوصاف بخواهد معرفي شود، به وصف بندگي و عبد بودن او را خداي عالم متصف فرمود. ما در تشهد و شهادتين قبل از اينکه به رسالت آن حضرت اعتراف بکنيم، به عبد بودن او، «أَشْهَدُ أَنِّ مُحَمَّدً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه».

اين بحث عبوديت و بندگي در سراسر قرآن همانند آب در دشت جاري است. وقتي سخن از انبياي الهي است، بحث بندگي و عباد است: ﴿وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ﴾،[5] «و اذکر عبدنا موسيٰ»، «و اذکر عبدنا عيسيٰ». همه اينها يکي پس از ديگري به عنوان عبد معرفي مي‌شوند. وقتي بحث از فرشتگان و ملائک است: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون﴾؛[6] وقتي بحث از آسمان‌ها و زمين است، خداي عالم مي‌فرمايد: ما خطاب کرديم به آسمان و زمين که بياييد به فرمان الهي گردن بنهيد؛ چه بخواهيد چه نخواهيد، همه گفتند: ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ،[7] ما بنده الهي هستيم، همه آسمان و زمين، بر اساس بندگي و عبوديت پيش آمدند. همه و همه بنده‌اند: ﴿إِلاّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾؛[8] مگر اينکه همه مي‌آيند در پيشگاه پروردگار عالم به عنوان عبد.

اين بحث عبوديت و بندگي و انقياد همه عالم و خاضع بودن همه درگاه وجود در نظام هستي «من الاوّلين و الآخرين» اين از عمده‌ترين مسايلي است و رايج‌ترين مسايلي است که در فرهنگ قرآني ما مطرح است. چرا اين همه اصرار بر عبوديت و بندگي، خصوصاً نسبت به انسان چرا؟ و چرا خداي عالم بت‌پرستي و شرک را اين همه بد داشته و او را ظلم عظيم و ذنب ﴿لا يُغْفَر﴾؛[9] يعني گناهي که بخشودني نيست؟ همه گناهان را خداي عالم مي‌بخشد حتي بدون توبه، اما شرک گناهي است که قابل بخشايش نيست، مگر اينکه انسان توبه بکند. هر گناهي غير از شرک ولو گنهکارش توبه نکرده باشد، آن کرامت خداي عالم شامل مي‌شود؛ اما شرک آن قدر پليدي دارد، آن قدر دنائت و پستي دارد، دون آن است که مورد آمرزش و غفران خدا قرار بگيرد. چيست قصه شرک؟ چرا خداي عالم اين همه از شرک و بت‌پرستي و پرستيدن غير خداي عالم اين‌گونه اظهار انزجار مي‌کند؟ و چرا در مسئله عبوديت و بندگي، خصوصاً بندگي انسان، اين قدر پروردگار عالم اصرار دارد؟ ﴿مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾،[10] آيا تأمل کرديد که اين اصرار و اين تأکيد، اين تکرار در بحث عبوديت چيست؟ شما مي‌بينيد که در هيچ آيه‌اي نيست يا درون آن آيه يا قبل يا بعد آن که خداي عالم فضاي عبوديت و بندگي را دارد ترسيم مي‌کند، ترويج مي‌کند، تشويق مي‌کند و آن کساني که در مسير بندگي و عبوديت بندگان سنگ‌اندازي مي‌کنند، آنهايي که در مسير بندگي خداي عالم دارند سد ايجاد مي‌کنند، مانع ايجاد مي‌کنند، آنها را خداي عالم تقبيح مي‌کند و مورد مذمت و نکوهش قرار مي‌دهد: ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ يَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾؛[11] آنهايي که در مسير خدا سنگ‌اندازي مي‌کنند و راه عبادت بندگان را مي‌بندند و سد مي‌کنند، بسيار مورد غضب و خشم پروردگار عالم هستند.

اين عبوديت چيست که خداي عالم اين مقدار بر آن اصرار دارد؟ اگر از جايگاه خود خداي عالم بخواهيم، خدا که نيازي ندارد. اگر همه سماوات و أرض همه جن و انس هم ـ مَعَاذَالله ـ کفر بورزند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾.[12] اين يک واقعيت است، يک سنت است، کسي که يا مبدأيي که در يک جايگاه عين کمال نشسته، نيازي به عبوديت و بندگي اين و آن ندارد. بله، ممکن است يک انسان نيازمند باشد و اين نياز خود را با بندگي اين و آن بخواهد تأمين بکند؛ اما خدايي که همه عالم مخلوق او هستند، مملوک او هستند و او خالق مطلق و مالک فرمانرواي عالم وجود است، چه نيازي به بندگي دارد؟ پس از اين جهت خداي عالم بي‌نياز محض است؛ اما آنچه که باعث مي‌شود که خدا نسبت به «ما سواء» ـ غير از انسان ـ همه‌شان عبد هستند، همه‌شان منقاد و مطيع نسبت به پروردگار عالم هستند، هيچ موجودي در نظام هستي نيست، مگر اينکه فرياد توحيد سر مي‌دهد و پيشاني عبوديت و بندگي بر زمين مي‌سايد و خود را عبد خدا مي‌داند «ولاغير».

اما آنچه که در حقيقت براي انسان‌ها وجود دارد و اينها احياناً در مسير عبوديت و بندگي گاهي اوقات کاهلي و سهل‌انگاري مي‌کنند و گاهي اوقات هم کفر مي‌ورزند و عناد و لجاج و لجاجت به خرج مي‌دهند، اينجا قابل بحث است، بايد يک مقدار ما راجع به آن سخن بگوييم. اين عبادت و بندگي که خداي عالم با همه تأکيد آن را دارد براي بندگانش با عزت و کرامت ياد مي‌کند و آن را سرفصل همه خيرات و برکات براي انسان مي‌شمارد، از اين جهت است که تا زماني که انسان حلقه عبوديت و بندگي را در گردنش نيندازد و خود را در مسير پروردگار قرار ندهد، در وادي ضلالت است، در وادي گمراهي و تباهي است، نمي‌شود به او راهي را نشان داد. آن کسي که از نور دور شد، به هر کجا که برود، در وادي گمراهي است؛ ﴿فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ.[13] ما يک جا بيشتر هدايت نداريم، در يک مسير هدايت و روشنگري و نورانيت وجود دارد و آن هم راه عبادت و بندگي است. آن کسي که مسير عبادت و بندگي را به روي خود بسته است و ـ مَعَاذَالله ـ به ديگري روي آورده و يا هويٰ و هوس خود را معبود خود قرار داده، يا به شيطان و جني و انس سرسپردگي پيدا کرده، اين انسان راه هدايت را بر خود بسته است. چرا خداي عالم فرمود ما همه گناهان را مي‌بخشيم غير از شرک؟ چون شرک انسان را در يک وادي ديگري مي‌برد که قابليت هدايت را از انسان مي‌گيرد. يک وقت انسان در مسير هست، اشتباه مي‌کند، لغزش دارد، خطا مي‌کند، گناه مي‌کند، نافرماني است، عصيان است، طغيان است، همه اينها وجود دارد؛ ولي در راه هست و انسان اين را احساس مي‌کند؛ اما يک وقت است که عالماً و عامداً راه انحراف را طي مي‌کند و مسير بندگي را کنار مي‌گذارد. اين را خدا چکار کند؟ آن کسي که نورانيت را از خود دور کرده و خود را از چراغ و سراج هدايت دور داشته، اين که قابل هدايت نيست. اگر فرمود که شرک يک گناه غير قابل غفران و آمرزش است، براي اينکه انسان مشرک در يک مسيري جداي از مسير الهي دارد حرکت مي‌کند و هيچ قابليتي براي خود قرار نداده است.

اينجا اجازه بدهيد راجع به نقش شيطان در اين مسير چند جمله‌اي سخن بگوييم؛ شما مستحضر هستيد انسان يک دشمن دروني دارد که از آن به نفْس اماره به سوء ياد مي‌کنند که اين دشمن فراترين دشمن است: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»،[14] دشمن‌ترين دشمنان ماست. حالا ببينيد منظور از دشمني يعني چه؟ يعني چه که خدا يک دشمن در وجود ما قرار داده؟ مراد از اين دشمن، يعني اينکه انسان هوي‌ٰ و هوس خود را مي‌خواهد تأمين بکند. نه اينکه خداي عالم، مثلاً يک سگ را، گرگي را در درون وجود انسان قرار داده، اين نيست. انسان يک فطرت دارد يک طبيعت. فطرت به سمت خدا مي‌رود و طبيعت به سمت تمايلات زميني اعم از مال و مقام و مانند آن مي‌رود. اين دشمني که مي‌گويند اعديٰ عدوّ، بدترين و دشمن‌ترين دشمن انسان در نفْس ما هست، نه يعني ـ مَعَاذَالله ـ خداي عالم در وجود آدم، يک گرگ را، يک موجود درّنده‌اي را قرار داده که مي‌خواهد انسان را بردارد. اين نفْس است و نفس اشتها دارد، نفس مال مي‌خواهد، نفس مقام مي‌خواهد، نفس قدرت مي‌خواهد، نفس ثروت مي‌خواهد، نفس قانع نيست، نفس سيري ندارد، نفس اين است؛ منظور از دشمني يعني اين و شما وقتي اين نفس را يک افسار زديد و کنترل کرديد، بهترين سرباز براي شماست؛ بهترين خادم براي ما همين نفس است. اين نفس اگر طغيانگري کند، البته انسان را به درّه سقوط مي‌اندازد؛ ولي منظور از اين اعديٰ عدو، نه يعني اينکه انساني هست و خدا در درون وجود او گرگي قرار داده که اين گرگ دارد انسان را به درّه سقوط مي‌اندازد! نه، اگر او را به عنوان نفس افسار نزني و کنترل نکني و او را آزاد بگذاري و مشتهيات او را به او بدهي، هر چه آب خواست، هر چه غذا خواست، هر چه مال خواست، هر چه ثروت خواست هر چه تعدّي و تجاوز، هر چه که خواست به او عطا کردي، اين تو را به سقوط مي‌کشاند و تو را به انحطاط مي‌کشاند؛ منظور اين است.

اين دشمن در وجود انساني اگر ما از او به دشمن ياد بکنيم و الا نفس دارد کار خود را مي‌کند. نفس کمال يافته چيست؟ نفس کمال يافته آن است که سيري ناپذير باشد. اشتهايش انتها نداشته باشد. هر چه مال بخواهي به او بدهي باز هم بيشتر مي‌خواهد. اين ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ[15] مي‌گويد بله، نفس بايد اين‌طور باشد؛ اما اين را شما اگر در مسير عقلانيت بکار ببري و شهوتش و غضبش را کنترل کني و افسار عقلانيت را بر روي نفس بگذاري، اين نفس بزرگ‌ترين و بهترين سرباز و ارشد سرباز‌هاي شما مي‌شود در مسير عبوديت و بندگي. همان‌طوري که در مسير مال و مقام سيري ندارد، در راه بندگي و تبعيت از فرمان خدا هم خسته نمي‌شود. بحث خستگي و غير خستگي که برای عقل نيست، مربوط به نفس است. بعضي‌ها هستند در مال خسته نمي‌شوند، در مقام خسته نمي‌شوند؛ ده‌ جا، بيست جا پست مي‌دهند، مقام مي‌دهند، باز هم مي‌گويند بيست جاي ديگر هم باشد ما حاضر هستيم، ما مي‌توانيم؛ ولي آنهايي که اين نفس را کنترل کرده‌اند و در مسير خير قرار داده‌اند، اين بندگي و مناجات‌هايشان و اين خدمت به جامعه‌شان، اين دنبال علم و معرفت و کمال بودن سيري ندارند: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم‏».[16] عقل که کارش تلاش نيست، تلاش مال نفس است. عقل کارش ميزان گذاشتن و معيار دادن و مانند آن است. آن که خستگي ندارد «أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَع‏»؛[17] سيري ندارد، نفس است. حالا اين نفس را اگر شما در مسير خير، پيش بردي، سيري ندارد. در عبادت، در خدمت به خلق، در معرفت اندوزي، در کمال جويي، در مهرورزي همه اينها نفس است. بعضي‌ها مي‌گويند برو يک خدمتي کن! مي‌گويد حال ندارم. اينکه مي‌گويد حال ندارم، مال نفس است. نفس او ضعيف است؛ اما کسي که تا به او مي‌گويي يک کار خير، پيش‌قدم است و خودش را پيشگام مي‌داند؛ يعني نفس قوي دارد.

بنابراين ما بايد توجه داشته باشيم اگر گفتند: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»، نه يعني اينکه انسان اين نفس را دارد و اين نفس به عنوان يک گرگ درّنده در مقابل انسان است و انسان احياناً در هر حالي با او بايد بجنگد! نه، مي‌تواند به راحتي او را کنترل بکند و وقتي کنترل کرد، اين نفس در اختيار است و در مسير خير اين نفس را بکار مي‌گيرند.

اما نقش شيطان، نفس از درون و شيطان از بيرون. شيطان يک موجود بسيار بسيار هوشمندي است، خيلي هوشمند است! او حاضر شد که شش هزار سال عبادتش را بسوزاند. اين قدر عبادت کرد، عبادت کرد تا در صف فرشته‌ها قرار گرفت. وقتي از درگاه الهي ساقط شد، شيطان خيلي احساس غَبن و خسارت کرد. اين همه سال عبادت، تلاش، کوشش در يک لحظه همه اينها از بين برود و سوخته شود، برايش خيلي سخت بود. گاهي اوقات آدم تعجب مي‌کند که چگونه شيطان اين همه جسارت مي‌کند و به خداي عالم و به عزت خدا قسم ياد مي‌کند، مي‌گويند: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾؛ يک موجود اين‌طوري، آن قدر جسور، آن قدر بي‌باک، بي‌ادب مي‌شود!؟ تو اين خدا را شناختي و در مقابل اين خدا عبادت کردي، اين همه سال به قول خودت بندگي کردي، خدا را که مي‌شناسي، عظمت خدا و قدرت خدا را که مي‌داني، چگونه با اين همه جسارت و بي‌ادبي، ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾؛ يعني خدايا قسم به عزت تو من همه اين بندگانت را گمراه مي‌کنم! حالا که تو به من چنين آسيبي زدي، مرا از همه هستي ساقط کردي و به درّه هولناک جهنم فرستادي، من بندگانت را رها نمي‌کنم.

لذا موجودي است با اين قدرت و با اين اراده، يک موجود فوق العاده‌اي است شيطان، اين موجود با همه قدرت، الآن در مقابل همه انسان‌ها ايستاده و همه را هم مي‌خواهد که گمراه بکند: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾. شيطان آقايان! يک دقيقه وقتش را تلف نمي‌کند، بي‌خود هم خود را سرگرم اين و آن نمي‌کند. هر جا که احساس کرد، انسان در مسير بندگي و عبوديت قرار گرفته، همان‌جا مي‌آيد مي‌نشيند. ما چون در درون خودمان بحث هويٰ و هوس را داريم، شيطان وقت تلف نمي‌کند. مي‌گويد اينها هويٰ و هوس دارند، اين هويٰ و هوسشان را تشويق مي‌کنيم، با اينها کاري ندارد؛ وقت خود را تلف نمي‌کند. هر وقت احساس کرد که انسان‌ها مي‌خواهند در راه بندگي و عبوديت بيايند، مي‌آيد همان‌جا مي‌ايستد. دقت کنيد آقايان! ما مشغول ورزش هستيم، شيطان مي‌گويد بگذار کار خودش را بکند! درس خواندن هستيم، بگذار کار خودش را بکند! در بازار هستيم، بگذار کار خودش را بکند! در کشاورزي هستيم در کارگاه هستيم؛ ولي تا مي‌خواهيد بياييد يک دو رکعت نماز بخوانيد، مي‌بينيد که همه به فکر شماست، مي‌آيد مي‌ايستد، سر صراط مستقيم مي‌ايستد: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾،[18] هر کجا، شما تا مي‌خواهيد دست ببريد در جيبتان، يک کار خير مي‌خواهيد انجام بدهيد، مي‌بينيد که وسوسه‌اش مي‌کند. حالا صبر کن! اين گدا نه، يک گداي ديگر، اين فقير نه يک فقير ديگر! امروز نشد فردا، وقت زياد است. تا مي‌خواهيد يک کار خير کنيد که شما را در مسير بندگي بياورد. همان‌جا ايستاده، وقتش را تلف نمي‌کند: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾.

 هر وقتي که انسان انگيزه و قصد خدا مي‌کند، قصد مي‌کند يک کار قربي انجام بدهد، ما مي‌آييم در حوزه درس مي‌خوانيم، بگذار درسش را بخواند؛ مي‌خواهيد آيت الله بشود، بگذار آيت الله بشود؛ مي‌خواهد حجت الاسلام بشود، بشود؛ مي‌خواهد منبر برود، منبر برود؛ مي‌خواهد تفسير بگويد، بگويد. آن که مهم است اين است که آيا تو اين تفسير را براي رضاي خدا مي‌گويي؟ مجلس را براي رضاي خدا انجام مي‌دهي؟ کار را براي خدا انجام مي‌دهي يا نه؟ همين که براي خدا مطرح شد، شيطان آنجا حاضر است. کجا شيطان حاضر مي‌شود؟ شيطان در مسير بندگي مي‌خواهد بايستد. ما که کارهاي روزمره ما بندگي نيست، اگر مي‌خواهد کسي در مغازه‌اش را باز کند، يا در کارخانه‌اش را باز کند، در مدرسه را باز مي‌کند. بنده طلبه هستم، مي‌خواهم بروم تدريس بکنم، برو به سلامت! تدريس بکن! وقتي تدريس را خواستي بگوييد که آقا! من سر کلاس مي‌روم «قربة إلي الله»، اينجا جلويت را مي‌گيرد. طلبه مي‌خواهد درس بخواند، درسش را بخواند! تا مي‌خواهد بگويد درس مي‌خوانم براي رضايت خدا، تا چيزي بفهمم و دينم و ايمانم تقويت بشود و جامعه، همين‌جا جلويش مي‌ايستد: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾.

 او چون مسير عبوديت و بندگي را طي کرده و فهميده عبوديت و بندگي چه ثمراتي و آثاري و نتايجي و توفيقاتي را براي يک موجود مي‌آورد، فهميده مسير کجاست، شيطان هوشمند است، عدوّ مبين است، خوب خوب و روشن مي‌آيد سراغت و کنار ذهنت مي‌نشيند؛ طائف است، طواف مي‌کند تا ببيند که آيا قصد خير داري يا نداري؟ امسال مي‌خواهي بروي مکه، امسال مي‌خواهي زيارت ابي‌عبدالله را «لِلَّهِ مُخْلِصاً ابْتِغَاءً لِمَرْضَاةِ اللَّه‏»،[19] مي‌خواهي بروي سياحت، برو به سلامت، کاري با شما ندارد، شيطان کاري ندارد. همين که با قصد قربت کرديد، همين که انگيزه‌ات اين شد که بگويي، اين يک تومان را مي‌دهم در راه خدا «قربة إلي الله»؛ اين از اين «قربة إلي الله» مي‌ترسد. اين قدر اين «قربة إلي الله» ارزش دارد که اين «قربة إلي الله» اکسير اعظم است، کيمياست؛ اين مسير عبوديت و بندگي است و شيطان اجازه نمي‌دهد.

اگر هم کسي قصد عبوديت و بندگي داشته باشد، زود مي‌آيد خداي ديگر براي او جايگزين مي‌کند. تو مگر خدا نمي‌خواهي؟ بيا اين خورشيد، از اين بهتر!؟ بيا مگر خدا نمي‌خواهي؟ اين بت است، اين درخت را اينجا آويزان شده اين را يک سبزه بر آن ببند و يک قفل بر آن بزن! اين هم در مقابلش سر خضوع کن! همين! تمام تلاش خود را دارد که مسير بندگي و عبوديت را بر انسان ببندد.

اجازه بدهيد راجع به اين هم باز بيشتر با هم صحبت بکنيم و مسئله شيطنت و سد بودن و مانع بودن شيطان در مسير عبوديت و بندگي را خوب با هم مرور بکنيم. يکي از آسيب پذير بودن جاي انساني، در مسير باورها و ايمانش همين نقطه است. کجا شيطان به سراغ انسان مي‌آيد؟ وقتي اول صبح مي‌خواهيم برويم مغازه، مي‌خواهيم برويم سر درسمان، مي‌خواهيم برويم مطالعه کنيم، مي‌خواهيم برويم کتابخانه، هيچ وسوسه‌اي ندارد، هفت صبح، شش صبح برو! مي‌خواهيم ورزش، برو! نصف شب، ساعت سه بعد از نصف شب بايد برويم براي قله دماوند، برو به سلامت! کاري که ندارد؛ اما بگو من اين نصف شب مي‌خواهم يک بسته خرمايي چيزي به کسي بدهم، اي بابا! خسته مي‌شوي! حالا بعد، شب بعد، وقت بعد، زمان بعد! يکي از کارهايي که شيطان انجام مي‌دهد، همين «تسويف» است. «تسويف»، يعني چه؟ يعني «سوف سوف» کردن. حالا امروز نه، فردا! يکي از شگردهايي که در منابع وحياني آمده راجع به اينکه شيطان مسير عبوديت را براي ما دشوار مي‌کند، سخت مي‌کند، ناهموار مي‌کند، همين گونه مسايل است که ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ ملاحظه خواهيد فرمود!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

در دنيا و آخرت ما را با قرآن و عترت، محشور بدار!

اين شب‌هاي عزيز ماه مبارک رمضان را از همه راضي و خرسند بدار!

ما را بهره‌مند از مواهب والاي اين شب‌هاي عزيز، از صيام و قيام آن، از مناجات‌ها و أدعيه‌ آن، همه ما را قرار بده!

مرضاي مسلمين، لباس عافيت بپوشان!

مشکلات را از جوامع اسلامي، مرتفع بفرما!

در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل‌بيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بگردان!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي را، حوزه‌هاي علمي، دانشگاه‌ها، جوانان کشور، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان، هدايت و حمايت بفرما!

قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه ‏وَ عَجِّلِ اللَّهُم‏َََََ تَعَالَََی فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. سوره فاتحه، آيات 1 ـ 3.

[2]. سوره فاتحه، آيه4.

[3]. سوره حمد، آيه5.

[4]. سوره لقمان، آيه13.

[5]. سوره ص، آيه17.

[6]. سوره انبيا، آيات26و27.

[7]. سوره فصّلت، آيه11.

[8]. سوره مريم، آيه93.

[9]. سوره نساء، آيه48 و 116.

[10]. سوره غافر، آيه14.

[11]. سوره حج، آيه 25.

[12]. سوره عنکبوت، آيه6.

[13]. سوره يونس, آيه32.

[14]. مجموعة ورام، ج‏1، ص59.

[15]. سوره ق، آيه30.

[16]. المحاسن، ج1، ص225.

[17]. من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص335.

[18]. سوره اعراف، آيه16.

[19]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص75.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت