أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين و صَلَّي اللهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب ششم ماه مبارک رمضان است و خداي عالم اين توفيق را به ما داد که در اين ايام و ليالي با حقيقت ماه رمضان ـ إنشاءالله ـ مأنوس و محشور باشيم که اين انس و معاشرت با ماه رمضان جلوههاي الهي را در قلبها و جانها زنده ميکند، چون آن ماهي که منسوب به خداست و شده «شهر الله»، يک امر اعتباري نيست. يک وقت ما بر اساس اعتبار و قرارداد يک کاري ميکنيم؛ اينها چيزي جز گذران زندگي و عالم طبيعت نيست؛ ولي وقتي خداي عالم چيزي را به خود نسبت داد، شد کعبه که «بيت الله» هست، «بيتي» هست؛ شد قرآن که «کلمة الله» است، کتاب خداست؛ شد عترت طاهره که منسوب به حقيقت الهي است و آنها مهد علم خدا هستند، موطن سرّ خدا هستند، مخزن اسرار الهي هستند، شد ماه رمضان که جلوه خداست، اينها حقيقت است، اينها اعتبار نيست. اگر فرمودند که «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»،[1] ما اينها را هم براي خودمان برکت را مغفرت را رحمت را فراهم بسازيم و چون ظاهرترين و روشنترين و در صدر مواهب ماه مبارک رمضان بحث قرآن و نزول اين کتاب آسماني است که وقتي خدا در قرآن ماه رمضان را توصيف و تعريف ميکند، ميفرمايد که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾.[2] اين ماه خيلي از مواهب الهي در آن وجود دارد؛ اما سرآمد مواهب و سرآمد زيباييها و خوبيها قرآن است: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾. وقتي خدا ميخواهد شهر رمضان را با شکوه و جلال تمام معرفي کند، در صدر زيباييهاي آن قرآن را ذکر ميکند؛ بله شهر رمضان شهر صيام است، شهر طهور است، شهر تمحيص است، جلوههاي فراواني را دارد؛ اما هيچ کدام از آنها به اين عظمت و جلال و شکوه نيست. برجستهترين ويژگي اين ماه، ماه نزول قرآن است. ـ الحمدلله ـ امشب چهرههاي قرآني بيشتري در جمع ما هستند و از اينکه روحانيون و طلاب، فضلا و اساتيد بزرگوار مدرسه حضرت ابوالحسن، امشب مهمان برنامه قرآني اين مجلس هستند، بسيار سپاسگزاريم و قدردان حرکتهاي قرآني و دوستان و فضلاي قرآني هستيم!
ما هم اين شبها آنچه که موضوع بحث بود، تحت عنوان «مباحث قرآني»، بحث «خدا در قرآن» را مطرح کرديم، چون عرض شد که يک وقت عارفان راجع به خدا سخن ميگويند، يک وقت حکيمان راجع به خدا سخن ميگويند، يک وقت متکلمان سخن ميگويند، يک وقت دانشمندان طبيعي و طبيعيدانان از خدا سخن ميگويند، يک وقت خود قرآن از خدا سخن ميگويد که بحث مبسوطي در چند شب در اين محفل مطرح شد. به اينجا رسيديم که خداي عالم در چهار عنوان و ذکر در تمام قرآن خود را نشان ميدهد و اين چهار عنوان هم «کلمة الله» هستند که خدا جهان را بر اساس اين چهار کلمه ايجاد کرده است. اجازه بدهيد براي تبيين اين چهار کلمه از يک حديث نوراني و روشني استفاده بکنيم و اين را درگاه بحث امشب قرار بدهيم.
مستحضر هستيد که کعبه چهار گوشه دارد، چهار ضلع دارد. وقتي شخصي سؤال ميکند از معصوم(عليه السلام) که چرا کعبه چهار ضلع است، چهار رکن دارد، چهار گوشه دارد و مکعب است، اشکال ديگر ندارد، مدوّر نيست، شکل لوزي ندارد، شکل استوانهاي ندارد، شکل ذوزنقهاي ندارد، چرا چهار گوشه دارد؟ در جواب فرمودند که چون بيتالمعمور چهار ضلع دارد. بيتالمعمور يک خانهاي است محاذي کعبه در ملکوت هستي و در باطن جهان که فرشتهها و ملائک در آن بيتالمعمورجمع هستند و در آنجا خدا را تسبيح ميکنند و تقديس ميکنند و تهليل، مثل اينکه ما الآن در زمين همهجا ميتوانيم خدا را ذکر بگوييم و از بزرگي و عظمت خدا به «الله اکبر»، از وحدت خدا به «لا اله الا الله»، از نزاهت او به «سبحان الله» و از زيبايي او به «الحمد لله» ياد بکنيم؛ اما باز يک جايي هم به نام مسجد داريم که مکان مقدسي است و اين مخصوص است براي تسبيح و تکبير و تحميد و تهليل. لذا بيتالمعمور يک مرتبت است، مکان نيست، مرتبتي است که در آن مکانت و مرتبت فرشتهها آنجا خدا را تسبيح و تقديس ميکنند.
وقتي سؤال کرد که چرا کعبه چهار ضلع دارد؟ فرمودند چون بيتالمعمور که محاذي کعبه است، چهار ضلع دارد. اين سائل سؤال کرد که چرا بيتالمعمور چهار ضلع دارد؟ در جواب امام(عليه السلام) فرمود: چون عرش خدا داراي چهار رکن و چهار ضلع هست. باز سؤال ادامه پيدا کرد که چرا عرش خدا داراي چهار ضلع هست؟ فرمودند: چون کلمات الهي چهار تاست: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»[3] که خدا در پرتو اين چهار کلمه جهان هستي را آفريد. حالا جايگاه هر کدام از اينها به زبان ما ذکر است، ما ميگوييم «سبحان الله»؛ اما «سبحان الله» يک حقيقت عيني و خارجي است؛ يعني نزاهت الهي از هر عيب و نقص، اين يک مرتبه کمالي است، اين يک امر اعتباري نيست که ما ميگوييم «سبحان الله»؛ اين «سبحان الله» ديگر نازلترين و نازلترين درجه يک حقيقتي است، يک حقيقت عيني، يک حقيقت خارجي وقتي به لفظ و عبارت درميآيد ميشود «سبحان الله»!
همينجا ما بحث تسبيح را شروع ميکنيم؛ ديشب وعده داديم که راجع به تسبيح به عنوان يکي از ارکان هستي سخن بگوييم. حالا ـ إنشاءالله ـ در پايان مشخص ميشود که اين چهارتا، چهارتا نيست به توحيد برميگردد، اينها جلوههاي يک حقيقت است؛ چون در نظام توحيد ما کثرت نداريم، چهار تايي که ميگوييم اين چهار تا وقتي ظاهر ميشوند و نمايان ميشوند، ميشوند چهارتا. مقام واحديت يک چيز است، مقام احديت يک چيز است؛ حالا اينها در مقام واحديت هستند که کثرت دارند.
اما راجع به تسبيح، ميشود به جرأت گفت که هيچ واژهاي شيرينتر از واژه سبحان در قرآن وجود ندارد! يعني شيرينترين واژه و جذابترين واژه، آنچه که در پيشگاه خداي عالم واژه پسنديدهاي است، واژه «سبحان» است، فوقالعاده است اين واژه. «سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ»[4] فقط و فقط يک حقيقت است در نظام هستي که ميشود در ارتباط با او گفت سبحان و او فقط خداست، از هر نقصي از هر عيبي مبرّاست، يک حقيقت نامحدود، يک حقيقت مطلق، حقيقتي که کرانهاي براي او نيست، صمد است، مطلق است، محيط است و اين اسماي والاي الهي. اصلاً سبحان يعني چه؟ کلمه سبحان را ما معنا کنيم؛ از اين کتاب شريفي که اذکار الهي در اين کتاب جمع شده است، من ميخواهم از بيان آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) که به روح مطهر آن حضرت يک صلواتي اهدا بفرماييد! اين واژه تسبيح را به عرض برسانم. عمداً اين کتاب را آوردم که اين واژه در حقيقت در فضاي کلام علي بن ابيطالب بيان شود. وقتي سؤال ميکنند که «يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَفْسِيرُ سُبْحَانَ اللَّهِ»؛ تفسير «سبحان الله» چيست؟ شما آقايان ملاحظه ميفرماييد که همه وجود عبادي ما را با تسبيح آغاز ميکنند؛ اگر ذکر سجده است «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهٍ»؛ اگر ذکر رکوع است «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»؛[5] اگر تسبيحات اربعه است که «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ يعني در صدر اين اذکار والاي الهي است. در مقام جواب که سؤال ميکنند که معناي «سبحان الله» چيست که «مَا تَفْسِيرُ سُبْحَانَ اللَّهِ»؛ حضرت ميفرمايد که «هُوَ تَعْظِيمُ جَلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَنْزِيهُهُ عَمَّا قَالَ فِيهِ كُلُّ مُشْرِكٍ فَإِذَا قَالَهُ الْعَبْدُ صَلَّی عَلَيْهِ كُلُّ مَلَكٍ»؛ يعني اينکه اگر کسي گفت «سبحان الله»، خدا را در اوصاف کمالي او از هر عيب و نقصي مبرّا دانست. اولاً ما سه بار ميگوييم «سبحان الله»، «سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّه»؛ هر کدام از اين سبحانها هم ناظر به يک مقامي است، اين تکرار نيست. خدا هم در مرتبه ذاتش مقدس و منزه است هم در مرتبه صفاتش مقدس و منزه است هم در مرتبه افعال و آثارش؛ لذا اگر ميگوييم «سبحان الله»، تکرار نيست، براي اينکه هر کدام ناظر به يک بخش از جهات الهي است. ذات خدا از هر عيب و نقصي مبرّاست، اوصاف الهي از هر نقصي و ضعفي پاک و منزه است.
شما الآن در اين کلام خدا حالا کلام تکويني يا کلام تشريعي ميتوانيد يک موجود پيدا بکنيد، يک پشه و کمتر از پشهاي را پيدا کنيد در آسمان و زمين، در اين کائنات که اين موجود در حدّ خود ناقص باشد، عيب داشته باشد، اگر مار و عقرب هستند در حدّ خودشان کامل هستند؛ هيچ موجودي در نظام هستي ناقص آفريده نشد؛ بله درخت در حدّ کمال حيوان نيست، حيوان در حدّ کمال انسان نيست؛ اما در حدّ خود اگر پشه پشه است و فيل فيل هست، فيل در فيل بودنش نقصي نيست و پشه هم در پشه بودنش نقصي نيست؛ لذا خدا در قرآن ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها﴾؛[6] از پشه هم خدا بخواهد مثال بزند، مثال ميزند؛ لذا هيچ حياء و استحياء ندارد، براي اينکه اين يک موجودي است در حد خود کامل. همين مگس که اسمش«ذباب»، است، «ذباب»؛ يعني «کلما ذبّ عاب»، هر چه ردّش ميکني، دوباره برميگردد. اين اسم مگس هم در قرآن آمده، اسم پشه که «بعوضه» است در قرآن آمده. اينها به لحاظ فعل خدا، صنع خدا، آفريده خدا، هيچ نقص و عيبي ندارند و خدا هيچ استحياء ندارد که از اينها ياد بکند و حتي در کلام و کتابش از اينها و اوصاف آنها ذکر بکند.
بنابراين خدا در همه مراحل چه در مرحله ذاتش چه مرحله اوصافش و چه مرحله افعالش منزه است و شما وقتي ذکر سجده يا ذکر رکوع را ميفرماييد: «سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّه»؛ اين بدانيد تکرار نميکنيد، يک واقعيت است با جلوههاي مختلف؛ مثل اينکه ميگوييم «وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه»[7] اين تکرار نيست که ناظر به يک بخش باشد؛ نه، خدا در مقام ذاتش وحدت دارد در مقام اوصافش و در مقام افعالش، توحيد افعالي، توحيد صفاتي و توحيد ذاتي. تسبيح هم همينطور است، پس معناي تسبيح را خوب بدانيد، به هر حال ما با اين کلمه «سبحان الله» خيلي کار داريم و عرض کرديم که شيريني و شيوايي اين واژه در پيشگاه پروردگار عالم فوقالعاده است.
شما در سوره مبارکه «يونس» وقتي که ميبينيد خداي عالم از بهشت و بهشتيها سخن ميگويد ـ دوستان قرآني ما هستند ـ در سوره مبارکه «يونس» وقتي از اهل بهشت و مؤمنان سخن گفته ميشود ميفرمايد که سخن بهشتيها چيست؟ ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾؛[8] اين سه تا ويژگي است که خدا براي بهشتيها در بهشت دارد مطرح ميکند. اگر بهشتيها چيزي بخواهند، خواستهاي داشته باشند، مطلبي بخواهند، اراده بخواهند بکنند، آب ميخواهند، غذا ميخواهند، هر چه که ميخواهند فقط يک کلمه بايد بگويند: ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾؛ ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾؛ يعني بهشتيها چون با اراده کار ميکنند؛ مثل دنيا نيست که آب بخواهد بايد بلند شود و آب بياورد. آنجا عالم عالم اراده است، عالم ﴿كُنْ فَيَكُون﴾[9] است، هر چه که انسان بخواهد در اختيار او قرار ميگيرد. وقتي چيزي خواست، مطلبي را خواست مطالبهاي داشت، فقط کافي است بگويد ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾. وقتي از علي بن ابيطالب(عليه السلام) سؤال ميکنند که اين ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ چه کلمهاي است؟ حضرت علي بن ابيطالب ميفرمايد: اين جملهاي است که خداي عالم راضي شده است براي خود، اگر مردم و اهل بهشت خدا را با اين عنوان خطاب کنند و صدا بزنند، خدا از اين جمله راضي است. ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ اي خدايي که منزهي، اي خدايي که از هر نقصي پاک هستي، اي پروردگاري که مقدسي، منزهي و مورد تسبيح و تنزيه بشر هستي! [10]
﴿دَعْواهُمْ﴾؛ يعني خواستهها و مطالباتشان با يک کلمه انجام ميشود. در باب کشتي نوح ملاحظه فرموديد که آن کشتي که با اراده حرکت الهي حرکت ميکرد: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾[11] حضرت نوح که براي کشتي آن چنان موتور آن چناني که قرار نداد در مقابل آن طوفان؛ علامه طباطبايي(رضوان الله تعال عليه) در تفسير الميزان يا بيان ديگري ميفرمودند که کل کره زمين را آب گرفته بود، اين فقط يک گوشه نبود، اين نشان از قهر خدا بود: [12]﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾[13] در مرز بين ايران و ترکيه يک کوهي است به نام کوه آرارات که اين طرفش را ايران در حقيقت مشاهد است، آن طرفش داخل خاک ترکيه است؛ گفتند که اين کشتي بر کوه آرارات نشسته است. حالا بر اساس يکي از اقوالي که قابل بررسي و تحقيق هم هست. آن کوه بسيار کوه مرتفعي است، من وقتي امسال ايام نيمه شعبان رفته بودم براي ايغدير که يک منطقه شيعهنشين در کشور ترکيه است، دعوت بوديم، رفتم، توجه داشتم به اين کوه آرارات، کوه دماوند ما خيلي عظيم است؛ ولي در مقابل اين کوه اصلاً اسمي ندارد، اين کوه خيلي داراي عظمت است. خداي عالم ميفرمايد در اين طوفان اين کشتي نوح با يک امر، سکّانش اداره ميشد، يک کلمه «بسم الله»: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾؛ اين کشتي وقتي ميخواست حرکت کند با «بسم الله» شروع کرد و وقتي خواست لنگر بيندازد هم با «بسم الله» لنگر انداخت، ﴿مُرْساها﴾؛ يعني لنگر کشتي حضرت نوح با عنوان «بسم الله» انجام شده است ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾.
اين سخن اهل بهشت در بهشت، اگر يک چيزي را بخواهند: ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است. وقتي ميخواهند به همديگر درود و سلام بفرستند، تحيت بگويند، با هم معاشرت داشته باشند، سرآغازش واژه «سلام» است: ﴿وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ﴾ و وقتي بخواهند از همديگر خداحافظي کنند و فاصله بگيرد: ﴿وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾. فرشتهها چگونه زندگي ميکنند؟ در همين کتاب هم هست؛ سؤال ميکنند که حضرت جبرائيل چگونه غذا ميخورد؟ آبش چيست؟ غذايش چيست؟ طعامش چيست؟ فرمود: آبش «سبحان الله» است و غذايش هم «الحمد لله» است. آن فرشته که غذا نميخواهد، بدن ندارد؛ ما چون بدن داريم و بدن مادي حرکت ميکند، تحليل ميرود و انرژي به اصطلاح مصرف ميشود، بايد «بدن ما يتحلل»؛ آنها که بدن ندارند، آنها هر چه هست روح است؛ لذا وقتي سؤال کردند که حضرت جبرائيل در آن ملأ أعلي آب و غذيشان چيست؟ فرمود که «سبحان الله» است و «الحمد لله» اينها با اينها روزه ميگيرد و با اينها زندگي ميکنند و هستيشان با اينها اداره ميشود. انسان بهشتي هم فرشته است؛ بله جنبههاي مثالي آنها به جاي خود محفوظ. يک تجرد مثالي داريم يک تجرد عقلي؛ در تجرد عقلي فقط و فقط «سبحان الله» است و «الحمد لله»؛ نه آنهايي که الآن من و شما ميگوييم که لفظ باشد، آنجا اصلاً لفظ نيست. آنجا حقيقت است و با حقيقت تسبيح انسان روبهرو است. هميشه خدا را صاف، پاکيزه، منزه، مقدس با آن جلوههاي بريني که آدم وقتي ميبيند لذت ميبرد: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلي رَبِّها ناظِرَةٌ﴾؛[14] ديگر با الفاظ که کار نميکنيم که بگوييم «سبحان الله»؛ «سبحان الله» در آنجا حقيقت است، آنجا عين خارجي است، هر کسي البته به درجه وجودي خود «اقْرَأْ وَ ارْقَهْ»[15] است، بخوان و بالا برو هست. هر مقداري که ما در نشئه طبيعت توانستيم، خدا را تسبيح کنيم، خدا را منزه بدانيم از هر عيبي از هر نقصي، خدا را بزرگ بشماريم، بزرگ مرتبه بدانيم. در سوره مبارکه «اسراء» خداي عالم ميفرمايد که: ﴿سُبْحانَهُ وَ تَعالى﴾ خدا به مراتب برتر از آن است که اهل کفر و اهل شرک و الحاد ميگويند: ﴿عُلُوًّا كَبيراً﴾؛[16] «تعاليٰ»؛ يعني چه؟ «تعاليٰ» را ما اگر بخواهيم ترجمه بکنيم؛ يعني برتر. واژه فارسي «متعال» واژه والاست. «والا»؛ يعني متعال که ما بالاتر از والا نداريم. در عربي هم واژهاي بالاتر از متعال نيست. شما ميبينيد که نوعاً حضرت آيت الله جوادي آملي وقتي که نام شريف «الله» را ميبرد، نميگويد خدا فرمود؛ خداي سبحان فرمود؛ براي اينکه هميشه بايد اين کلام را تقديس کرد، تسبيح دانست. خداي سبحان فرمود، ذات أقدس الهي فرموده است. گفتند نگوييد ماه رمضان، ميخواهيد بگوييد ماه رمضان بگوييد ماه مبارک رمضان. مثل ساير ماهها که نيست «شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَي ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّه»؛[17] بعد شده «هَذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُور»،[18] «شهر»؛ يعني ماه «شهر رمضان»؛ يعني ماه رمضان؛ اما اين ماه را وقتي ميخواهيم اسم ببريم، بايد بگوييم ماه مبارک رمضان که اين با عنوان مبارک در حقيقت همراه است.
خدا هم همينطور است، نگوييم خدا گفته است. آنهايي که خيلي اهل دقت نيستند، همين ممکن است کساني هم باشند که اهل وعظ و منبر و خطابه هم باشند؛ خدا اينطوري گفته، خدا آنطور گفته؛ خدا اينطور که نيست. ﴿سُبْحانَهُ وَ تَعالى﴾، ﴿عُلُوًّا كَبيراً﴾ خداي عالم بلند مرتبه است، منزه است، مقدس است؛ اين اسم را نبايد عادي ببريم. آنچه که به خداي عالم مربوط است، در بلند مرتبه مکانت است؛ لذا ما بايد رعايت بکنيم. نميشود بگوييم خداي عالم به اين عظمت، خالق و آفريدگار هستي، بعد اسمش را مثل ساير بگوييم. خدا در قرآن ميفرمايد که وقتي ميخواهيد از پيغمبر حرف بزنيد نگوييد که مثل اسماي خودتان بگذاريد، علي رفت حسن رفت اين هم بگوييد نام شريف رسول الله را ببريد: ﴿لا تَجْعَلُوا﴾[19] اينطوري قرار ندهيد. وقتي پيغمبر را صدا ميزنيد بگويد که «رسول الله» فرموده است، «نبي الله» فرموده است، «حبيب الله» فرموده است. اينها عناويني است که براي اين اسماء ميآيد؛ اين لقبها را پس براي چه گذاشتند، اين لقب بسيار چيز شريفي است که ميتواند خيلي معنا داشته باشد، براي شخصيتها و براي انسانهايي که صاحب کمال هستند با اين القاب شناخته ميشوند.
به هر حال واژه تسبيح يک واژه معناداري است، پُر معناست و عرض کرديم شايد واژهاي به شيريني اين واژه نباشد؛ لذا هيچ کسی نميتواند اسمش را سبحان بگذارد. سبحان فقط و فقط امر الهي است، «سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ»؛ در نظام هستي حتي به رسول الله ميتوانيم بگوييم او منزه است، سبحان است؟! اين فقط و فقط نام الهي است. از رسول الله ميتوانيم حمد بکنيم، ميتوانيم او را محمود بدانيم، احمد بدانيم، محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) بدانيم؛ اما وضعيت تسبيح فقط از آنِ پروردگار عالم است.
يکي دو جمله فقط در باب معناي تسبيح و ـ إنشاءالله ـ در جلسات آينده، چون ما ميرويم تا برسيم به تسبيحات اربعه و اينکه اين چهار رکن هستي چگونه به اين چهار کلمه وابستهاند و چگونه اين تسبيح و تهليل و تحميد و تکبير؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»، اين اذکار بسيار اذکار عالي و والايي است و ما ميخواهيم اين چهار ذکر را به عنوان مباحث قرآني در قرآن جستجو کنيم که چگونه است؟
يکي از ويژگيهاي کلمه «سبحان» اين است که کنار هر حمدي، هر ثنايي، هر ستايشي در باب خدا بايد اين کلمه تسبيح بيايد. شما ميگوييد «الله اکبر»، بايد بگوييد «سبحانک»، او را اول تنزيه کنيد بعد او را تکبير بگوييد؛ چرا؟ ميگوييد «الحمد لله»؛ ولي بايد بگوييد «سبحان الله». خدا را حمد ميکنيد، خدا را شکر ميکنيد؛ اما در عين حال بايد بگوييد «سبحان الله»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهٍ»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»، چرا؟ اين نکته بسيار دقيقي است؛ براي اين است که ما وقتي خدا را حمد ميکنيم، خدا را بزرگ و عظيم ميشماريم، او را در نام «الله اکبر» و «لا اله الا الله» ميدانيم، مرتبه معرفت ما چقدر است؟ ما چقدر آگاهي داريم که خدا را حمد ميکنيم؟ شناخت ما نسبت به خدا و کمالات الهي چقدر است؟ وقتي که خدا را هم حمد ميکنيم، در اين حمدمان هم نقص داريم، در اين حمدمان هم ضعف داريم؛ لذا رسول گرامي اسلام، اين عقل کل، اين موحّد هستي، اين برترين جلوه توحيد، رسول گرامي اسلام اظهار عجز ميکند «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك»؛[20] رسول الله که آنگونه که خداي عالم است که خدا را نميتواند بشناسد، چون خدا يک حقيقت نامحدود است. رسول الله در همه اوج عظمتش يک موجود محدود امکاني است، خدا يک موجود مطلق واجبي است؛ لذا اگر حتي پيغمبر هم ميگويد «الحمد لله»، بايد در کنارش بگويد «سبحانک»، اول تو منزهي، بعد من تو را حمد بکنم. «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهٍ»؛ لذا خداي عالم در قرآن ميفرمايد: اگر خدا را هم حمد کرديد و بزرگ شمرديد، بگوييد: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾،[21] خداي عالم در نهايت عزت و عظمت است؛ اما من از اين تعظيم خود و تعزيز خود به خدا پناه ميبرم و خدا را مقدستر از آن ميدانم که او را تعظيم و تحميد و تکبير بگويم؛ اين خيلي مهم است! الآن ميگويند که وقتي شما از مجلس ميخواهيد بلند شويد؛ يعني اينجا نشستيم، از خدا هم داريم حرف ميزنيم، از توحيد حرف ميزنيم، از جلوههاي الهي سخن ميگوييم؛ ولي وقتي برخاستيم، موقع برخاستن، ذکر برخاستن ما چيست؟ ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾، هر چه که در باب خداي عزيز گفتيم و توصيف کرديم، ما خدا را منزهتر از آن ميدانيم. اگر ده برابر هم معرفت داشته باشيم، هزار برابر، ميليونها ميليون برابر معرفت داشته باشيم، باز در باب خداي عالم، چون يک حقيقت نامحدودي است، محدود که در مقابل نامحدود، هر چه معرفت هم باشد، محدود است و لذا بايد بگوييم نوع حمد ما و تعظيم ما و تکبير ما شايسته و لياقت درگاه الهي را ندارد: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾. ارمغان و بهره امشب ما اين است که با ذکر تسبيح بيشتر آشنا شويم، وقتي در نمازمان «سبحان الله» ميگوييم، در رکوع خود، در سجده خود به اين نام افتخار کنيم و به اين نام به خدا تقرب بجوييم و بدانيم که اين نام را خدا دوست دارد، اين اسم را خداي عالم دوست دارد. اين سبحان واژهاي است شيرين در پيشگاه پروردگار عالم: ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾، اي خداي عزيز، اي پروردگار عالم! تو منزهي؛ «اللهم»؛ يعني «يا الله»، بار الها تو منزهي ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ اين واژهاي است که مورد رضايت الهي است تا حالا ـ إنشاءالله ـ در بحثهاي بعد.
بار ديگر از حضور همه سروران گرانقدر حضار عزيز، خصوصاً روحانيت محترم اساتيد بزرگوار و طلاب عزيز و جواني که ـ إنشاءالله ـ دين ما، فرهنگ ما، تمدّن ديني و اسلامي ما مرهون همين جوانها و نوجوانهايي است که امروز در اين کسوت هستند و در شرايط نه چندان مناسبي دارند در حوزه علميه حضرت ابا الحسن اميرمؤمنان مشغول درس و بحث هستند و جا دارد که مردم متدين و فرهنگدوست آمل، به اين حوزه و به اين طلاب و به اين اساتيد بيش از پيش توجه داشته باشند، عنايت داشته باشند. ما فرزندانمان را، فرهنگمان را، آيينمان را، پرستش خودمان را و اين معارف را مرهون همين جوانها و طلاب داريم. ما هم يک زماني در حدّ همينها بوديم، فکر نميکرديم که مثلاً ما اينجا بياييم، مجلسي داشته باشيم، اين همه دوستان تشريف داشته باشند، ما هم توفيق بيان اين احکام و حکَم و معارف را داشته باشيم. ـ إنشاءالله ـ اين جوانها و عزيزان هم آينده همين منابر را، همين مراکز را همين مساجد را ـ إنشاءالله ـ را اداره خواهند کرد! اينها بايستي تحت حمايت و هدايت بزرگان و خصوصاً کساني که دغدغههاي مسايل ديني دارند را مورد عنايت باشند. از اساتيد بزرگوارشان که همت ميکنند و واقعاً در يک شرايط سخت اقتصادي و اجتماعي دارند وضعيت طلاب و حوزه علميه را راهبري ميکنند، بايد واقعاً سپاسگزاري کرد. امروز يک جلسهاي که با هيأت امناي مسجد جامع و حوزه علميه حضرت ابا الحسن داشتيم، واقعاً به تلاش دوستان و مديريت محترم که نظم و نَسَق بسيار خوب و متقني را براي اين حوزه ـ الحمد لله ـ ايجاد کردند هم سپاسگزاري کرديم و هم اميدواريم که مردم آمل و متدينين، خصوصاً بيشتر توجه داشته باشند و آمل نيازمند به اين عنايت هست. ما نبايد آن چهره ديني و فرهنگ ديني که در پيشينه آمل داشت را ـ خداي ناکرده ـ ضعيف بداريم و اين امکان ندارد، مگر اينکه تقويت همين جوانها و نوجوانها که فرزندان اين جامعه هستند و ـ إنشاءالله ـ بناست که در آينده بدرخشند و براي خودشان و جامعه مفيد و سودمند باشند!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
ما را به اين معارف و اين احکام و اين حکَم بيش از پيش آشنا بفرما!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
اين ماه رمضان را براي همه آحاد کشور، خصوصاً جمع حاضر، بالأخص اين جوانان بزرگوار حوزه، مبارک پُر خير و برکت قرار بده!
بار الها مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
حوايج امت اسلام برآورده به خير بفرما!
مشکلات جوانان ما در امر ازدواج و مسکن و اشتغالشان را خدايا به برکت ماه مبارک رمضان مرتفع بفرما!
دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!
زيارت قبر مطهر رسول الله و عتبات عاليات نصيب همه ما بفرما!
گذشتگان از اين جمع، ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت با ارواح انبيا و اوليا محشور بفرما!
کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، مراجع عظام تقليد، حوزهها و دانشگاهها، مقام معظم رهبري در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
[1]. امالی(للصدوق)، ص93.
[2]. سوره بقره، آيه185.
[3]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص190 و 191.
[4]. الأمالي(للصدوق)، ص540.
[5]. كافي (ط ـ الإسلامية)، ج3، ص311 و 312.
[6]. سوره بقره، آيه26.
[7]. المقنعة(للمفيد)، ص114.
[8]. سوره يونس، آيه10.
[9]. سوره يس، آيه82.
[10]. علل الشرائع، ج1، ص251.
[11]. سوره هود، آيه41.
[12]. الميزان في تفسير القرآن، ج15، ص29.
[13]. سوره هود، آيه40؛ سوره مؤمنون، آيه27.
[14]. سوره قيامت، آيات22 و 23.
[15]. كافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص606.
[16]. سوره إسراء، آيه43.
[17]. امالی(للصدوق)، ص93؛ «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ و...».
[18]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص24.
[19]. سوره بقره، آيه22.
[20]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص132.
[21]. سوره صافات، آيه180.