26 04 2020 282872 شناسه:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه دوم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِين».

درود و سلام الهي بر انبيا و اولياي الهي که موهبت عظيم شهر رمضان را براي ما و بشريت به ارمغان آورده‌اند و درود و سلام بر خاتم انبيا و سيد اوليا و سيد اوصيا، حضرت بقية الله الأعظم که اولياي ما هستند و ما در پناه آنها احساس امنيت و در دژ و قلعه رسالت و نبوت و ولايت و امامت احساس ايمان و امنيت داريم. از اينکه در ماه مبارک رمضان هستيم و نسيم وزان و گرمايش ارزشمند اين ماه براي ما ايمان، امنيت و تقوا و خردمندي، عقلانيت و معنويت را به همراه مي‌آورد از درگاه الهي سپاسگزاريم!

بحثي که در جمع گرامي مؤمنان و پرهيزکاران و صائمان در روز و قائمان در شب داشتيم بحث «جلوه‌هاي رمضاني» بود. روشن شد که اين ماه، ماه خداست و مراد از ماه خدا يعني اينکه خداي عالم با همه جلوه‌هايش در اين ماه ظاهر مي‌شود. همه اسما حسناي الهي در آن عالي‌ترين و برترين شکل و وجهش آشکار مي‌شود و جا دارد که انسان هم با آغوش باز خود را به اين مواهب الهي در جلوه‌هاي رمضاني بسپارد و خود را الهي کند.

درست است که انسان يک موجود طبيعي است و در عالم ناسوت به سر مي‌برد، اما اين فرصت را خداي عالم در اختيار او قرار داد که او از عالم ناسوت به مرحله ملکوت پا بنهد و از مرحله ملکوت به عالم عقل و جبروت راه بنهد بلکه خود را در عالم الهی ببيند و متخلق به اخلاق الهي و متأدب به آداب الهي باشد.

اين جايگاهي که خداي عالَم براي متّقين در نظر گرفته است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾،[1] اين يک وعده‌گاه بسيار ارزشمندي است که ماه مبارک رمضان مي‌تواند براي انسان چنين فرصتي را فراهم کند که انسان خود را در آن مقطع ببيند. وعده‌هاي الهي به حق است ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾.[2]

از اين جهت که خداي عالم با همه اسما و اوصاف جلال و جمالش ظهور کرده است، برترين جلوه‌اش جلوه قرآن است. در شب مبعث وقتي آن دعاي شريف را براي اين امر که ارتباط با مبعث نبوي نصيب بشود بيان فرموده‌اند، مبعث را به عنوان تجلي اعظم ياد کردند.[3] قرآن تجلي اعظم و برتر و والاتر الهي است و اين قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است و خداي عالم در مقام معرفي اين ماه، برترين و ارزشمندترين جلوه ماه را ماه قرآني خواند: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ[4] اما از اينکه قرآن چگونه نازل شده است؟ و بحث نزول قرآن، إنزال قرآن و منازل قرآني و نظاير آن در شب‌هاي قدر مراتبش به عرض خواهد رسيد به توفيق الهي که خداي عالم قرآن را نازل کرد منازلي که براي قرآن وجود دارد چگونه است؟ و اينکه دنيا آخرين منزل قرآن است و براي سير صعود انسان آمادگي‌اش را بايد در پرتو اين ماه اعلام کند که از نازل‌ترين مرتبه قرآني خود را به عالي‌ترين قرآني برساند.

آنچه که در چنين شب‌هايي به عنوان جلوه قرآني ماه رمضان به عرض دوستان و علاقمندان به فرهنگ قرآن و عترت مي‌رسد اين است که قرآن چگونه کتابي است؟ و بحث هدايت قرآن که نقش اساسي و کارکرد و سهم عمده قرآن است چگونه است؟

دو تا مطلب را جا دارد که ما راجع به آن صحبت بکنيم: يکي اينکه قرآن کتابي است که هيچ ترديدي در او نيست و هيچ شک و ريبي بر نمي‌تابد. راجع به اينکه اين قرآن چگونه شک و ريب در ساحت‌اش راه ندارد مطالبي را از قرآن استفاده بکنيم. کتابي است که به تعبير خود قرآن ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ﴾[5] است. ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ يعني هيچ شک و نگراني و اضطرابي در حوزه قرآني نيست، اين به چه دليل است؟ چرا قرآن کتابي اين چنين است؟ ما بايد با تأمّل در خود قرآن به اين سؤال و به اين پرسش اساسي جواب بدهيم.

قرآن کتابي است که هيچ شک و شبهه‌اي در او نيست، نه تنها ظاهر است بلکه مُظهِر است و مبين است و حتي بر رسالت پيامبر گرامي اسلام شهادت مي‌دهد. گرچه رسول گرامي اسلام به لحاظ مرتبت و جايگاه با قرآن برابر است که خداي عالم فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾;[6] يعني به لحاظ جايگاه و مرتبه بين قرآن و پيغمبر فاصله‌اي نيست يک حقيقت‌ هستند در دو جلوه و در دو کسوت ظاهر مي‌شود: يکي در کسوت قرآني و ديگري در کسوت رسول اللهي، اما اينها هر دو از ساحت الهي آمده‌اند و در ساحت الهي جاي تفرقه و کثرت و نظاير آن نيست. آنجا جاي وحدت است. اينها به لحاظ مفهومي در نشئات برتر متعدد هستند اما به لحاظ مصداقي از يک حقيقت و جايگاه آمده‌اند و هر دو به لحاظ حقيقت، الهي هستند و ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است.

اما در مقام اثبات و در مقام جهان خارج يکي مثبت ديگري است و شاهد بر ديگري است و آن قرآن است. پيامبر گرامي اسلام وقتي ادعا مي‌کند که من پيغمبر هستم، يک امر بايد بر اين پيغمبري گواهي و شهادت بدهد و جلوه رسالت پيغمبر را آشکار سازد. آن بايد از خودِ پيغمبر در مقام اثبات روشن‌تر باشد. آن حقيقت بايد به حدي روشن و شفاف باشد که حتي رسالت پيغمبر را او گواهي بدهد, نه تنها اعجاز که خود اعجاز البته شاهد بر ادعاي رسول گرامي است اما برتر از او, خود اين حقيقت آن قدر بايد شفاف و روشن باشد که اصلاً شک‌بردار نباشد و ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ باشد; اما چطور اين کتاب ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است؟ چطور اين کتاب بر رسالت پيغمبر شهادت مي‌دهد؟ خداي عالم در قرآن مي‌فرمايد که يک عده مي‌آيند به تو پيغمبر مي‌گويند ﴿وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ تو پيغمبر نيستي! تو مدعي هستي و ادعا مي‌کني، تو پيغمبر نيستي! تو در جواب به آنها بگو که من غير از خداي عالم که شاهد بر کل است ﴿قُلْ كَفی‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾[7] آن کسي که آشناي به علمِ کتاب است آشناي به قرآن است در قرآن تأمّل مي‌کند, او مي‌يابد که قرآن شاهد است و شهادت بر رسالت پيامبر گرامي اسلام مي‌دهد. در سوره مبارکه «يس» خداي عالم به قرآن قسم مي‌خورد که قرآن شاهدي است بر رسالت پيغمبر ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[8] قرآن اين قدر ظاهر است آن قدر آشکار است «ظاهر بذاته مظهر لغيره». وضوح قرآن نشان از آن است که پيغمبر داراي مقام رسالت است؛ لذا فرمود آن کسي که علم کتاب در نزد اوست او مي‌تواند بفهمد که تو پيغمبر هستي.

گرچه در روايات ما آمده است که صاحب علم کتاب آقا علي بن ابي‌طالب اميرالمؤمنين و «امام الموحدين» است اما به لحاظ ظاهر مي‌تواند استفاده کرد، آن کسي که آگاه به قرآن است و شناخت نسبت به قرآن دارد مي‌تواند شهادت بدهد به رسالت پيغمبر و اينکه اين شخص درست است که يک شخصيت زميني دارد اما جاني الهي و آسماني دارد و از جايگاه پروردگار عالم او خبر وحي را و اخبار غيبي را آورده است.

اما آنچه که بر اين حقيقت گواهي مي‌دهد که قرآن ترديد‌بردار نيست که از ناحيه خداست هيچ شکي و ريبي در ساحت قرآن نيست که قرآن جز از ناحيه پروردگار عالم صادر نمي‌تواند بشود; طوايفي از آيات الهي است که در اين فرصت کوتاه به برخي از آن طوايف اشاره مي‌کنيم.

مستحضريد اگر پيامبر از ناحيه خدا نباشد، يا بايد از ناحيه خودش باشد يا از ناحيه ديگران, ساير افراد; از جنّ و انس اما چه کسي هست که بتواند چنين کتابي و چنين کلامي را با اين فصاحت و بلاغت و با اين لطافت و ظرافت معنايي و عبارتي براي بشر به ارمغان بياورد؟ تاکنون سابقه‌اي نداشته است اين کتابي که به لحاظ معنايي و به لحاظ حقيقت در جايگاهي است که اصلاً کسي نمي‌تواند نزديک بشود و خودش را به ساحت اين معنا نزديک بکند لذا دشمنان و بدخواهان و معاندان و اهل کفر و نفاق در مقابل پيغمبر فقط او را متّهم مي‌کردند «تو ساحر هستي»! «تو مجنون هستي»! «تو ـ معاذالله ـ مفتري هستي»! و نظاير آن، براي اينکه اين کتاب آن قدر بزرگ بود که احدي نمي‌توانست خودش را با اين کتاب احياناً مقايسه بکند و لذا اگر اين کتاب از ناحيه خدا نباشد يا بايد بگوييم خود پيغمبر چنين کاري را انجام داده است و اين کتاب نوشته اوست، گفته اوست يا ديگراني که اهل علم و اهل معرفت و سواد و امثال آن هستند.

آنها که اهل علم و حکمت و امثال آن بودند آنها اول خاضع شدند، اول ساجد شدند همان طوري که در مقابل حضرت موسيٰ(عليه السلام) اول کساني که در مقابل اعجاز موسوي سر به سجده گذاشته‌اند ﴿فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ﴾[9] عالمان و فرزانگان وقتي در مقابل علم و فرزانگي قرار مي‌گيرند خاضع هستند، پذيرش دارند و مي‌پذيرند. آن کسی که نمي‌پذيرد جاهل است، آن کسی که در مقابل قرآن موضع دارد و در حقيقت رويارويي دارد همانا منکرين و مجاحدان و کساني هستند که اهل جحد و انکار هستند.

بنابراين اگر اين قرآن از ساحت پروردگار عالم نباشد بايد به خود پيغمبر مراجعه کرد يا به ديگران. وقتي به پيغمبر مراجعه مي‌کنيم مي‌بينيم اين شخصيت ناخوانده و نانوشته است، نه درسي خوانده و نه کتابي ديده است: ﴿وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ﴾[10] هرگز مکتبي نرفته، مدرسه‌اي نرفته:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد[11]

او را همه مي‌شناختند او أمّي بود: ﴿يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً﴾[12] او درس‌ناخوانده بود کتابي در اين حدّ و در تراز يک حقيقت که همگان را به خضوع فرا مي‌خواند کتابي نيست که در حقيقت از يک انسان درس‌ناخوانده بتواند صادر بشود.

ديگراني هم که اين کتاب را اسطوره مي‌خواندند و مي‌گفتند از کساني از يا عرب يا غير عرب احياناً اين کتاب را فرا گرفته‌اند وقتي به آنها مراجعه مي‌کردند مي‌گفتند که اصلاً زبان آنها زبان عربي نيست که بتوانند چنين سخن بگويند و امثال آن.

پس يک دسته از طوايف قرآني به گونه‌اي هستند که به صورت روشن و آشکار شهادت مي‌دهند. ما بايد اين معنا را امروز براي جوامع بشري روشن کنيم اين سخني است که اگر جامعه بشري به آن توجه بکند اين حقيقت را دريابد که قرآن همانند آفتاب و خورشيد درخشان است، او اول ظاهري است که همه ظواهر به ظاهريت قرآن ظهور و بروز خواهند داشت: «ظاهر بذاته مظهر لغيره». اين کتابي که خداي عالم در ابتداي سوره مبارکه «بقره» مي‌فرمايد: ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ﴾ بايد انسان تأمّل کند که چرا اين کتاب جاي ترديد ندارد؟ آيا مي‌شود اين همه معارف، اين همه حِکَم، اين همه اخلاق، اين همه تاريخ، در ارتباط با انساني که درس‌ناخوانده و کتاب ننوشته باشد چنين امري را صادر بکند؟ بنابراين اين يک دسته از آيات که خود اين آيات ظهور در اين معنا دارد که قرآن نمي‌تواند جلوه بشري داشته باشد نه تنها از خود پيغمبر بلکه ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ همه هفت ميليارد امروز به رغم همه تجارب علمي و دانشي که اندوخته‌اند اينها اگر بخواهند جمع بشوند يک سوره مثل قرآن را بياورند نمي‌توانند. آيا از اين آيات و از اين بيانات الهي واضح‌تر و روشن‌تر نسبت به اينکه قرآن ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است؟! ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است يعني چه؟ يعني هيچ شکي نيست که اين کتاب از غير ساحت الهي صادرشدني نيست, هيچ بشري, بلکه همه بشر, از هر کجا، در هر تاريخي در هر مصري در هر عصري که زندگي مي‌کنند ﴿وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً﴾[13] اگر پشت به پشت هم بدهند بخواهند يک سوره توليد بکنند، نمي‌توانند. اين شاهد روشني است در اينکه اين کتاب ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است.

دسته ديگري از آيات در قرآن وجود دارد که نشان اين معنا را دارد که اين قرآن نمي‌تواند کتاب بشري باشد يعني از جايگاه بشر توليد شده باشد بلکه اين کتابي است که حتماً از ساحت الهي است، چرا؟ چون اخباري از جهان غيب دارد; از گذشته و آينده تاريخ, از پيش از تاريخ از آن زماني که هنوز بشر پا به روي زمين نگذاشته است, از فلسفه آفرينش انسان پيامبر گرامي اسلام سخن مي‌گويد. وقتي خداي عالَم بحث آفرينش انسان را سخن مي‌گويد ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[14] که هنوز اسمي از بشر نبوده است، خداي عالم وقتي فلسفه آفرينش بشر را سخن مي‌گويد, فرشته‌ها در مقابل انسان کامل بحث مي‌کنند در پيشگاه خدا سؤال مطرح مي‌کنند، اينها مطالبي است که احدي از انسان‌ها نمي‌تواند راجع به اين طور مباحث سخني داشته باشد.

يا نسبت به اخباري که در ارتباط با آفرينش حضرت آدم(عليه السلام) است. انبياي گذشته و تاريخ آنها، آدم(عليه السلام)، نوح پيامبر، ابراهيم خليل، حضرت موسيٰ، حضرت عيسيٰ، کُتبي که در نزد آنها وجود داشت، همه اينها در کف پيامبر مثل روز روشن است. وقتي سؤال مي‌کردند که از موسيٰ چه خبر؟ از عيسيٰ چه خبر؟ از اصحاب کهف چه خبر؟ از ذي القرنين چه خبر؟ ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ﴾[15] خدا به پيغمبر مي‌فرمايد که ذي القرنين چنين کسي بود, چنين کار را کرد, اين ويژگي براي ذي القرنين داشت و آن حقيقت براي فلان پيغمبر بود, اصحاب کهف آنها بودند و اينها کساني بودند که در جايگاه نبوت و رسالت چنين کارهايي را انجام دادند، تورات اين است، انجيل اين است، زبور داود اين گونه بوده است, اين کتابي نيست که کسي بتواند از او سخن بگويد.

وقتي پيغمبر از انبيا سخن مي‌گفت, از اوليا سخن مي‌گفت, از داستان و قصص انبيا سخن مي‌گفت، احدي به خودش اجازه نمي‌داد که سؤال بکند شما از کجا مي‌گوييد؟! چون پيغمبر «مواجهةً عن الحق» سخن مي‌گويد، او با حق برابر است، او عين حق است, او از سطح حقيقت وجودش که با حق مساس دارد، دارد حرف مي‌زند. آيا اين کتاب مي‌تواند بشري باشد؟ آيا انساني که در موطن خاصي از حجاز به لحاظ زماني, به لحاظ مکاني, خلق شده است، پدرش، مادرش، اوضاع‌اش، کساني که با آنها محشور بود مي‌تواند اين طور از خالقيت جهان و ازليّت سخن بگويد، از اسمای الهي سخن بگويد؟ اينها هم باز آياتي است و طوايفي از آيات است که نشان مي‌دهد که اين قرآن بشري نيست، اين قرآن از جايگاه يک انسان معمولي نمي‌تواند باشد, حتماً يک ناطقه وحياني در حقيقت بايد چنين کتابي را آورده باشد.

يک دسته ديگري از آيات هستند که اين آيات به حدي عظيم هستند به حدي والا هستند، يک مقام والا و مرتبه عالي دارند که اصلاً هيچ بشري حتي خود پيامبر گرامي اسلام هم از آن ساحت, در حقيقت نمي‌تواند مطلع باشد مگر اينکه خداي عالَم او را آگاه کرده باشد. درست است که پيغمبر عقل کل است و هيولاي عالَم هستي است و خداي عالم اين جان را به حدي وسيع کرده است که خداي عالم فرمود: ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ٭ وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ ٭ الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ﴾[16] آن خدايي که اين شرح صدر را به پيغمبر داد, آن سينه بسيار سينه عظيمي است, اما وقتي از برخي از آيات الهي خداي عالم پرده بر مي‌دارد احدي نمي‌تواند در کنار اين آيات قرار بگيرد جز اينکه به خاک و سجده بيفتد: ﴿يُسَبِّحُ‏ لِلَّهِ‏ ما فِي‏ السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏﴾,[17] ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾[18] اينها آياتي هستند که در رأس آيات و به تعبير بزرگان و اساتيد ما از غرر آيات الهي هستند و با ويژگي‌ که اين آيات دارند احدي نمي‌تواند در مقابل اين آيات حتي خضوع بندگي خودش را اظهار نکند, آن قدر اين آيات عظيم هستند که بزرگان از حکمت و کلام خاضع‌ هستند، وقتي شخصيت‌هايي همانند بوعلي‌سينا در کنار قرآن عظيم قرار مي‌گيرند، وقتي در کنار آيات قرار مي‌گيرند که ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلی‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيد﴾[19] اين جناب بوعلي‌ سينا آن نادره دوران و همه ادوار را به خاکي و ذلّت مي‌کشاند و مي‌گويد اين برهان صدّيقين است و بر اساس صدّيقين با تأمّل در هستي و وجود انسان مي‌تواند خدا را بيابد نيازي به آيات آفاقی و آيات انفسي نيست. اين آيات است که اين بزرگان از حکمت را اين گونه خاضع کرده است.

برخي از آيات ناظر به مسايل احکام‌ هستند بعضي از آيات ناظر به مباحث حقوق و اخلاق‌ هستند اما برخي از آيات به حدي عظيم و والا هستند که اينها شاهکار رسالت پيامبر هستند و لذا به عنوان کرائم نبوت يا صفاياي رسالت اين انتخاب شده است، اگر فرمود: «بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَكَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏»[20] فقط مکارم اخلاق نيست بلکه مکارم معارف، اگر انبياي الهي از خدا سخن می‌گفتند، مي‌گفتند ﴿رَبِّيَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ﴾[21] يا ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾[22] وقتي خداي عالَم به پيامبرش وحي مي‌فرستد و توحيد را به او نشان مي‌دهد ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾،[23] ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾،[24] ﴿هُوَ اللَّهُ﴾، بحث رب و خالق و رازق و امثال آن مطرح نيست، ﴿رَبِّيَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ﴾ مطرح نيست خداي من کسي است که ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾[25] نيست. اين خدا, خداي در مقام فعل است; اگر خالق است، اگر رازق است، اگر محيي است، اگر مميت است; اما پيامبر نيامد تا خداي خالق را به ما نشان بدهد، تا خداي رازق و رب را به ما نشان بدهد, بلکه آمده است تا خداي «الله»‌اي که از هويت مطلقه سخن مي‌گويد را به ما نشان بدهد: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ آن هويت غيبيّه را مي‌خواهد به ما بنماياند و به ما نشان بدهد.

اين نشان از اين است که اين دسته از آيات به حدي والا هستند، به حدي عظيم هستند که کسي نمي‌تواند در باب آنها شک بکند. لذا اگر گفته مي‌شود که ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾، اين کتاب جاي شک نيست, شک بر نمي‌تابد، يک وقت است که مثلاً ممکن است آفتاب پسِ ابر باشد، ابرهاي غليظي وجود داشته باشد؛ اما آن قدر وضوح و ظهور قرآني برجسته و شفاف است که فقط و فقط انسان‌هاي نابينا احياناً نمي‌توانند از قرآن استفاده بکنند که «عَمِيَت‏ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ»[26] اگر حقيقت قرآنی ديده نشود بر اساس اين است که در حقيقت نابينا است. بيان امام حسين(عليه السلام) در دعاي «عرفه» اين نيست که کور باد! نفرين نيست، اين يک واقعيت است که اگر کسي امروز قرآن را به اين گونه نيابد و قرآن را خواب بداند و يا قرآن را جهان‌بيني پيامبر بداند يا قرآن را سخن شخصي در گستره زمان و بسط تاريخ و مصر و عصر بداند و بگويد امروز ما بايد در حوزه قرآن گسترش داشته باشيم و بسطي را در فضاي تجربه ـ معاذالله ـ نبوي داشته باشيم، آيا اين از جايگاه يک انسان ساخته شده است که ما آن را بخواهيم تجربه بکنيم؟ تجربه يک حقيقت زميني و مادي است اما آنچه که آمده است ره‌آورد وحي است، حضرت آيت الله جوادي آملي کتابي را در زمينه «الوحي و النبوة» راجع به قرآن نوشتند که همه مدارج قرآن را از ابتدا تا انتها از «عربي مبين»[27] تا «عليّ حکيم»[28] را خداي عالم خود به عهده دارد اين کتاب کتابي است که ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است.

اما بخش دوم عرض خود را راجع به ويژگي دوم قرآن عرض کنيم. فرمود: ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾[29] اين کتاب در مرحله والا است; والا مقام است, والا مرتبه است, لذا فرمود: ﴿ذلِكَ الْكِتابُ﴾ يک وقت است که ناظر به مباحث طبيعي و مادي ماست با ما در عرصه طبيعت سخن مي‌گويد «هذا الکتاب» است که برخي از آيات به «هذا» اشاره مي‌کند اما وقتي بحث از معارف و حقايق قرآني است از جلوه‌گاه پروردگاري نازل مي‌شود. اينکه بينات را به عهده دارد, فرقان را به عهده دارد, اين از ناحيه پروردگار عالم است لذا آن ﴿ذلِكَ الْكِتابُ﴾ خطاب به قرآني است که والا مرتبه است، عظيم ‌جايگاه است، بنيان الهي دارد ﴿عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[30] است.

اما امروز بايد ديد که اين حقيقت اين کتابي که ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است, کارکرد آن چيست؟ چه رسالتي و چه نقشي براي قرآن خداي عالم در نظر گرفته است؟ اين عنوان ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾ نشان از آن است که فلسفه آفرينش قرآن چيست. خداي عالم چرا قرآن را نازل کرد, اين کتاب چگونه و در حقيقت به چه هدفي نازل شده است؟

گم کرده بشر گم شده بشر راه هدايت و هدف سعادت اوست، آن چيزي که در همه اطوار و ادوار و اعصار و امصار مطرح است اين است که راه کدام است؟ يک؛ هدف چيست؟ دو. اين دو تا مسئله و اين دو سؤال عمده در جلوي انسان‌ها هست و ـ متأسفانه ـ انسان نتوانسته خودش را به ساحت قرآن به درستي برساند تا هم پاسخ سؤال اول را بگيرد که گمراه نشود و هم پاسخ سؤال دوم را بگيرد ـ خداي ناکرده ـ در غوايت نيفتد، چون ما هم ضلالت داريم که راجع به گمراهي در راه است; هم غوايت داريم که گم کردن هدف است. قرآن آمده است تا هم راه را به ما نشان بدهد و هم هدف را به ما بنماياند; راه کدام است؟ و هدف چيست؟ هدف از آفرينش انسان, الهي شدن است خدايي شدن است جلوه الهي پيدا کردن است, تخلق به اخلاق الهي يافتن است, مسئله آداب الهي را در وجود خود متحقق ساختن است, تحقق به حقيقت‌هاي الهي که به عنوان هدف انسانيت است. انسان نيامده تا صرفاً مسايل رفتاري و گفتاري و امثال آن را درست بکند رفتار نيک، گفتار نيک، پندار نيک اينها خيلي خوب است، اينها خيلي لازم است; اما انسان کجا و اين گونه از امور سطحي کجا؟! انسان آمده است تا مظهر اتمّ اسماي الهي بشود, براي فرشته‌ها و ملائک بخواهد راهبر باشد آنها را هدايت کند مسجود آنها باشد معلم آنها باشد, اين گفتار نيک رفتار نيک کردار نيک نازل‌ترين مرحله انساني است که بشر حتي به اين سطح هم ـ متأسفانه ـ نرسيده چرا که آن هدف را گم کرده است آن کسي که هدف را گم کرده باشد قطعاً راه را هم گم خواهد کرد.

قرآن آمده است تا اين دو جنبه را براي انسان معرفي کند، يک. راه تو کدام است؟ تا به بي‌راهه و گمراهي و ضلالت نيفتي. دو, هدف تو کدام است تا بدون هدف نباشي, بدون مقصد نباشي و نتيجه زندگي و حيات خود را کاملاً بتواني بيابي. اين نقش قرآن است که بايد در اين رابطه صحبت بيشتري بشود.

همه عالمان, انديشمندان, فرزانگان, حکما, متکلمين حتي عارفان و مفسران همه اينها عالِم‌ هستند هيچ کس هادي نيست، هادي فقط خدا است و قرآن، علم حکمت حکمت مي‌آموزد، علم کلام کلام مي‌آموزد، علم تفسير تفسير مي‌آموزد، علوم بشري انسان را به ساحت‌هاي تجربي و طبيعي و رياضي آشنا مي‌سازند اما هيچ کدام از اينها هادي نيستند که انسان را هدايت کنند. بسياري از عالمان هستند که گمراه هستند: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه‏»[31] آيا حکيم بودن کافي است؟ آيا فيلسوف بودن کافي است؟ آيا حتي عارف بودن کافي است؟ نه، گرچه اينها شرايط لازم براي سير و سلوک است اما کافي نيست. هرگز انسانِ عالِم راه‌رفته به علم تا به عقل نرسد که هدايت, علم را به عقل تبديل مي‌کند, نمي‌تواند نجات پيدا بکند. در درون انسان آتش‌هايي وجود دارد, هویٰ و هوس‌هايي وجود دارد از بيرون لطمات و آسيب‌ها و آفت‌هايي وجود دارند که همين علم را همين فرزانگي را, همين دانش‌ها را براي ما احياناً ممکن است که به دشمني و عداوت تبديل بکنند. اين بيان مولاي ما, آقا علي بن ابي‌طالب که ﴿عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾ است، مي‌فرمايد که «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ يَنْفَعْهُ‏] لَا يَنْفَعُه‏»، «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير»،[32] بنابراين ما فکر نکنيم که اگر عالم شديم, فرزانه شديم, حکيم شديم, عارف شديم, بي‌نياز از قرآن هستيم. اين علم را قرآن به هدايت تبديل مي‌کند، قرآن به نور تبديل مي‌کند، اين دانش را اين فرزانگي را اين کمالات بشري را قرآن جنبه الهي مي‌بخشد و او را از گمراهي و ضلالت نجات مي‌دهد و به سعادت مي‌رساند هيچ کس از قرآن بي‌نياز نيست. هيچ عالِمي بلکه عالمان و فرزانگان نيازشان به قرآن بيش از ديگران است، چقدر امروز اين علم عالمان ما را گمراه کرده است و انديشمندان ما را به مسير خودپسندي و عُجب و غرور علمي کشانده است و آنها را از طريق هدايت و راهيابي به سعادت دور داشته است. اين قرآن است که انسان را در مسير علم و دانش به عقلانيت مي‌رساند به کمال هدايت مي‌رساند, لذا مسئله هدايت از عمده‌ترين مسايلي است که بايد به آن توجه و اهتمام لازم را داشته باشيم و اگر بخواهيم در امشب که بحث جلوه قرآني ماه مبارک رمضان است به دو سؤال عمده بخواهيم پاسخ بگوييم; سؤال اول. قرآن مجيد چگونه بدون شک است و ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است و هيچ گونه شک و ترديدي در ساحت قرآن وجود ندارد؟ از هيچ جاي ديگر ما نمي‌توانيم کمک بگيريم، غير از تأمّل در خود قرآن. با تأمّل در خود قرآن و آيات الهي و به تعبير قرآن ﴿وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾, اگر کسي بخواهد بيابد که قرآن ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است فقط و فقط به اين آيات توجه کند که در امشب سه دسته از آيات قرآن که شاهد هستند بر اين مدعا که قرآن هم در ادعايش که از جايگاه خداست و هم در دعوت‌اش که به رسالت و نبوت و ولايت جامعه را دارد دعوت مي‌کند به اخلاق و حکمت و معارف دارد دعوت مي‌کند, بايد آنها را فرا بخوانيم و سؤال دوم هم اين است که قرآن به چه دليلي نازل شده است؟ فلسفه آفرينش قرآن چيست؟ قرآن کتاب هدايت است چرا که هر چه که بشر بخواهد بياموزد علم است، دانش است، اما هيچ کدام از اينها نمي‌تواند هدايت باشد, هدايت فقط و فقط از ساحت الهي است، چرا که انسان خود را که نمي‌شناسد راه را نمي‌شناسد هدف را نمي‌شناسد, انسان در سياه‌چال عالَم هستي بدون نور قرآني هرگز هيچ جا را نمي‌تواند بشناسد. تنها عاملي که مي‌تواند انسان به طريق هدايت راهبري بشود و راه سعادت را بجويد و به دنبال آن هدف باشد قرآن است و «لاغير» و ما نمي‌توانيم به غير قرآن تکيه کنيم. قرآن حتي بر رسالت پيغمبر شهادت مي‌د‌هد اگر پيغمبر بگويد من پيغمبر هستم، من از طرف خدا آمده‌ام، چه کسي مي‌تواند اين ادعا را تثبيت کند؟ فرمود: ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ﴾ قسم به قرآن! تو پيغمبري و از ناحيه پروردگار عالم به عنوان رسول الهي معرفي شده‌اي. تعبير بزرگان ما علامه طباطبايي اين است که قسم‌هاي قرآن به خود بينه است، مثل اينکه بگوييم قسم به اين خورشيد که الآن روز است! قسم به قرآن! که پيغمبر از ناحيه خداي عالم آمده است هيچ شاهدي وجود ندارد وقتي مي‌گفتند تو پيغمبر از ناحيه خودت حرف مي‌زني و تو ـ معاذالله ـ پيغمبر نيستي ﴿وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾، پيغمبر از ناحيه خدا مأمور مي‌شود فرمود: ﴿قُلْ كَفی‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾ و لذا امروز جامعه ما بايد خودش را به قرآن نزديک بکند. خودش را به ساحت قرآن بيشتر قُرب بيابد و از حقايق قرآني بيشتر استفاده کند. بزرگان ما, تفاسير ارزشمندي را براي ما به ارمغان آوردند، تفسير شريف الميزان، تفسير شريف تسنيم, اينها مواهبي است که به برکت اصل قرآن و عترت طاهره به جامعه ما رسيده است و ما نخواهيم سطحي‌نگري داشته باشيم و به ظواهر قرآن به معناي اينکه از عمق و حقيقت قرآن اطلاع پيدا نکنيم و احياناً بخواهيم به قرآن مراجعه بکنيم, جايگاه اين را دارد که با عمق بيشتري به قرآن نزديک بشويم.

ـ إن‌شاءالله ـ در شب‌هاي آتي هم در باب قرآن و جلوه برتر ماه مبارک رمضان که ربيع قرآن در ماه مبارک رمضان است که «لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ رَبِيعٌ وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ»[33] ماه رمضان ماهي است که بهار قرآن در سرزمين دل‌هاي انسان جوانه مي‌زند, شکوفه مي‌دهد, ميوه مي‌دهد و ثمرش را هميشه انسان استفاده مي‌کند: ﴿تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾.[34]

اميدواريم که خداي عالَم, اين ماه مبارک رمضان را براي همه براي امت اسلامي و براي جامعه بشري خير و برکت قرار بدهد و ما در سايه اين قرآن و در ماه رمضان بتوانيم بهترين‌ها و برترين‌هاي از مواهب الهي از اخلاق, از معارف, از احکام را بهره‌مند بشويم به برکت قرآن و عترت طاهره! 

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره قمر, آيات54 و 55.

[2]. سوره نساء, آيه122.

[3]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص183; «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ».

[4]. سوره بقره، آيه185.

[5]. سوره بقره، آيه2.

[6]. سوره نمل، آيه6.

[7]. سوره رعد، آيه43.

[8]. سوره يس، آيات1 ـ 3.

[9]. سوره شعرا، آيه46.

[10]. سوره عنکبوت، آيه48.

[11]. غزليات حافظ، شماره167.

[12]. سوره اعراف، آيه157.

[13]. سوره اسراء، آيه88.

[14]. سوره بقره، آيه30.

[15]. سوره کهف، آيه83.

[16]. سوره شرح، آيه1 ـ 3.

[17]. سوره جمعه، آيه1؛ سوره تغابن، آيه1.

[18]. سوره آلعمران، آيه18.

[19]. سوره فصلت، آيه53.

[20]. مجمع البيان، ج10، ص500.

[21]. سوره بقره، آيه258.

[22]. سوره طه، آيه50.

[23]. سوره حديد، آيه3.

[24]. سوره توحيد، آيه1.

[25]. سوره شعراء، آيه80 .

[26]. بحارالانوار، ج95، ص226.

[27] . سوره نحل، آيه103.

[28]. سوره زخرف, آيه4.

[29]. سوره بقره، آيه2.

[30]. سوره قمر, آيه55.

[31]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت107.

[32]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت211.

[33]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏2، ص630.

[34]. سوره ابراهيم، آيه25.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات