25 11 2020 313013 شناسه:

سلسله مباحث اخلاقی ـ جلسه 1 (1399/09/06)

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

« الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»

حوزه گرانقدری که در استان هرمزگان به امر شناخت و معارف و تبلیغ و انتشار دین مشغول هستند خواهران بزرگواری که تلاش علمی خود را در این میدان و ساحت قرار دادند ـ إنشاءالله ـ همه موفق هستند و آرزوی سلامت و سعادت در همه زمینهها خصوصاً سلامتی و عافیت از این بیماری خطرناک و منحوس را داریم.

بجاست در ابتدای سخن امروز که متعلق است به بیبی دوسرا حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به ساحت حضرت بقیة الله هم عرض ارادت و ادبی داشته باشیم و همچنین بیانی را از امام صادق(علیه السلام) در باب این فرزند گرامیشان که فرمودند: «إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّی فَاطِمَة فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ».[1] بسیار مبارک است آن فرصتی که انسان در فراگیری علوم و معارف قرار میدهد.

بحثی را که در آغاز باید عرض کنیم بحث ولایت است. حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) بهرهمند از حقیقت ولایت بوده و سلامی که به ساحت آن حضرت عرض میکنیم صِرفاً به عنوان دختر موسی بن جعفر «باب الحوائج الی الله» نیست، بلکه عرض میکنیم سلام بر آن کسی که خود ولیّ الهی است فرزند رسول الله است، فرزند ولایت علی بن ابی طالب و همچنین «بنت الولایة» است، «أخت الولایة» است و «عمة الولایة» است عمه امام جواد(علیه السلام) بودن یک بحث است؛ اما عمه کسی بودن که او «ولیّ الله» است یک بحث دیگر است. در زیارتی که برای آن حضرت است او را صاحب مقام ولایت میشناسیم و معرفی میکنیم[2] و از آن حضرت هم ـ إنشاءالله ـ سعادت و نجات از همه انحرافها و تباهیها را برای خود و جامعه خود و نظام اسلامی مسئلت میکنیم و امید است که ـ إنشاءالله ـ علوم و معارف اینها منتشر بشود.

مباحث سلسلهای نیازمند به این است که یک برنامه منسجم و مرتّبی باشد و بر اساس برنامه زمان خاصی و شرایط خاصی هم برای بیان آن گفته بشود. طبیعی است که اگر بحثی به صورت سلسلهای آن هم برای یک مجمَع علمی و تربیتی آن هم حوزوی بخواهد انجام بشود باید با متنی و منبعی باشد که بتواند آن غِنا و آمادگیای که برای مسائل ذهنی هست در آن دیده بشود.

من مراجعه کردم دیدم که در بین کتابهای اخلاقی آن اخلاقی که آمیخته با حکمت است و معارف فراوانی در آن وجود دارد کتاب منظومه مرحوم حکیم سبزواری است، چون شما خواهران گرامی در فضای حوزوی مشغول هستید و بعضاً استاد و مربی هستید و بعضاً هم دانشپژوه هستید با حرفهای عمومی که احیاناً در منابر گفته میشود این با هم خیلی سازگاری ندارد شاید شما هم مباحث اخلاقی در این سطح را چند دفعه گفته باشید؛ اما اخلاق در فضای دینی یک دانش است یک علم است موضوعی دارد محمولی دارد مسائلی دارد مبادی دارد اغراض و مقاصدی برای آن وجود دارد که اینها باید دیده بشود و ملاحظه بشود به عنوان یک علم, اول در اختیار اساتید و فضلا و دانشپژوهان قرار بگیرد بعد به سمت جامعه با یک منبع و یک معرفت عمیقی وارد بشود.

سرّ اینکه این همه مباحث اخلاقی در طول این چهل سال گفته شده ولی آن نتیجه لازم به دست نیامده، ما کم نداریم تریبونهایی که در فضای مسائل اخلاقی برای جامعه سخن نگفته باشند؛ اما سرّ عدم موفقیت این است که گاهی اوقات آن گوینده و آن تریبونی که به منظور مباحث اخلاقی است آن تریبون، تریبون اخلاق نیست یک قالب ظاهری از اخلاق است آن تریبونی که در آن احیاناً بدگویی بشود تهمت و افترا بشود افراط و تفریط بشود و نظایر آن، آن بلندگو نمیتواند برای جامعه اخلاق را به ارمغان بیاورد. یکی از جهاتی که ناکامی در مسئله اخلاق برای جامعه ما الآن مشاهده میشود به رغم وجود این همه مباحثی که گفته شده است برای این است که تریبونهایی که در اختیار است تریبونهای خالصی نیست که بخواهد مسائل اخلاقی را به انگیزه مسائل اخلاقی آنگونه که هست بیان کند گاهی اوقات اینها بهانههایی است پوششهایی است اما در درون این مباحث, مسائلی میگذرد که شایسته نیست.

این یک جهت است که مباحث اخلاقی نتوانسته در جامعه اثرگذار باشد. جهت دیگر هم این است که آنچه از اخلاق مطرح است یک رفتار عادی است یک عمل اخلاقی است و نه حقیقت اخلاق که حقیقت اخلاق جایگاه رفیع و برتری دارد که یک عمل اخلاقی از آن سر میزند، ما فکر میکنیم که اخلاق در حد عمل باید که دیده بشود. در بیان مولایمان علی بن ابی طالب هست که «قَوِّ عَلَی خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَی الْعَزِیمَةِ جَوَانِحِی‏»[3] هم جوارح که از خاستگاه عمل هستند و هم جوانح که خاستگاه خُلقیات و نفسانیات هستند باید در مسیر الهی قرار بگیرند.

بنابراین اخلاق به عنوان یک علم که دارای موضوعی است و مسائلی دارد و مبادی‌ای برای آن علم وجود دارد و تأمین کننده یک بُعد اصیل انسانی است را باید به گونهای دیگر دید. وقتی علمای اخلاق موضوع این علم را بررسی میکنند و بیان میکنند میفرمایند که موضوع علم اخلاق نفس است از آن جهت که تخلق به اخلاق الهی بیابد و از اخلاق ناصواب و مذموم نزاهت و طهارت پیدا کند یا میگویند علم اخلاق علمی است که موضوع آن نفس است از آن جهت که به سعادت گرایش پیدا کند و از شقاوت دور باشد آن نفسی که موضوع علم اخلاق است از آن جهت که بتواند به خیر و سعادت و نیکبختی برسد و از نگونبختی بخواهد دور بشود و طهارت پیدا کند که همه شرایط و امکانات و موانع و نظایر آن باید مورد بررسی قرار بگیرد این یک علم است با بسیاری از جهاتی که باید برای آن اهتمام داشت.

بزرگان از دانشمندان اسلامی مثل مرحوم فیض این محجة البیضاء را که شرح احیاء العلوم غزالی است که آن هم یکی از نوابغ علم اخلاق است آثار ارزشمندی را تولید کردهاند در عرصه مسائل اخلاقی که آنها الآن به عنوان یک منبع و یا منابع باید در اختیار حوزهها باشد و حوزهها با آن دانشهای اصیل مواجه باشند. وقتی دانش اصیل شد انسانهای اصیل و انسانهای مبتنی بر اخلاق را میپروراند آنگاه آن انسانها میتوانند به جامعه بیایند و جامعه از آنها بهرهمند بشوند. وقتی خدمت علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) عرض میکردند که شما یک درس اخلاق بفرمایید ایشان در جواب میفرمودند که اخلاق گفتنی نیست اخلاق در عمل و جوارح و جوانح انسانی ظاهر میشود و به گونهای است که رفتار انسانی و عمل انسانی نشان آن ملکه نفسانی خواهد بود که صاحب خُلقیات ممدوحه است و منزه است از اخلاق ناصواب و مذموم.

بنابراین خواستم که سرآغازی باشد برای این مباحثی که ـ إنشاءالله ـ در پیش رو دارید قطعاً مسائلی هم در گذشته داشتید و مباحث اخلاقی را هم مرور میکردید؛ اما اگر بخواهید اخلاق را با حکمت آمیخته کنید و حکمت را با اخلاق بیامیزید این نیازمند این است که از منبعی استفاده کنید که این منبع هم با حکمت نظری آمیخته است و هم در حوزه حکمت عملی کارآمد و موفق است; امثال افرادی همچون صدر المتألهین حکمت متعالیه را ایجاد کردهاند و در دامنه اینها افرادی پرورده شدهاند که در روزگار دو قرن قبل یا مثلاً یک قرن و نیم قبل مرحوم حکیم سبزواری در این دامنه رشد کرد و در روزگار ما هم علامه طباطبایی, امام راحل، آیت الله جوادی آملی اینها دستپرورده اصیل این مکتب هستند و این مکتب را علماً و اخلاقاً و عملاً باور کردند و در پناه حکمت نظری به حکمت عملی پرداختند. این کتابی که بنده دارم خدمت شما معرفی میکنم به عنوان یک منبع اخلاقی میتواند برای دانشپژوهان اساتید و معلمان و مربیان علوم و معارف اسلامی شناخته بشود و مورد درس و بحث قرار بگیرد و جامعهای که از چنین علومی برخوردار است میتواند اثرگذار باشد. این کتاب به عنوان شرح منظومه حکیم سبزواری است که در حقیقت معرفی میشود این منظومه هفت مقصد دارد که مقصد هفتم آن بحث اخلاق است که پایان شرح منظومه است.

در این کتاب تحت عنوان «المقصد السابع فی شطر من علم الاخلاق»[4] که در بخشهایی و اجزایی از علم اخلاق در حقیقت دارد مطرح میشود ده فصل وجود دارد که خود حکیم سبزواری آن اشعار و آن نظم حِکمی خودش را مطرح میکنند و بعد شرح میکنند. آنهایی که با این کتاب مأنوس و آشنا هستند میدانند که به عنوان یک منبع است و شروح و تعلیقاتی که برای این کتاب است میتواند دوستان را نسبت به مباحث اخلاقی به نحو علمی آشنا کند و فضای حوزه و مراکز علمی که استان هرمزگان خواهران برای این منظور دارند هم برای خودشان و هم برای شاگردها و کسانی که در این مکتب درس میآموزند برای آنها مفید فایده خواهد بود.

من در ابتدا سر فصل این ده فصل را عرض میکنم و به یکی از آنها هم در این فرصت کوتاه اشاره کنم؛ «فریدة فی الإیمان و الکفر»، «فریدة» یعنی یک فصل و مرحلهای در باب ایمان و کفر است «فریدة فی التوبة، فریدة فی التقوی، فریدة فی الصدق، فریدة فی الإنابة، فریدة فی المحاسبة و المراقبة، فریدة فی الإخلاص، فریدة فی التوکل، فریدة فی الرضا و فریدة فی التسلیم».[5]

امتیازی که این مباحث اخلاقی دارد دو بخش است: یک بخش این است که حیثیتهای عملی ما را اصلاح میکند و در مقام عمل انسان با مبانی اخلاقی که نام برده حرکت میکند بر مبنای صبر، رضا، تسلیم، توکل، محاسبه و مراقبه، تقوا و نظایر آن حرکت میکند. اما اثر دیگر و امتیاز مهمتر دیگر این است که نسبت بین اخلاق و عرفان را در وجود انسانی ایجاد میکند؛ صاحب مقام رضا, صاحب مقام تسلیم صاحب مقام اخلاص و نظایر آن، این به گونهای قرار میگیرد که در خودش نورانیتی و فروغی را احساس میکند که این فروغ او را به ساحت الهی مقرَّب میکند و این تقرب یک نحوه عرفانی است و یک نحوه شهودی را نصیب انسان میکند. برخلاف مباحث اخلاقی که احیاناً از زبان این و آن در این تریبون و آن تریبون گفته میشود که انتظار عملی در آن وجود دارد که آن هم بسیار خوب است; اما آن‌که جان انسان را صفا میبخشد و جلا میبخشد و زمینه را برای حضور عرفانی در محضر پروردگار عالم فراهم میکند یک نگرش حِکمی است. اخلاق اگر بخواهد مطرح بشود نسبت اخلاق با عرفان همان در شعر جناب حافظ است که «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود‌» تا یکی شاهد بازاری و دیگری هم پرده نشین باشد.[6]

خدای عالم اینگونه مقرر کرد که گلی باشد و گلابی باشد; عرفان همان گلاب است و اخلاق گل است. اخلاق شاهد بازاری است؛ اما عرفان آن حقیقت پردهنشین است. اگر چنین مسائلی در جامعه, اول در بین عالمان و حوزویان و کسانی که در حوزه معارف تلاش میکنند قرار بگیرد و بعد به جامعه منتقل بشود مسائل عرفانهای کاذب و معنویتهای دروغین و امثال آن جامعه را مشغول نخواهد کرد. سرّ اینکه بخش وسیعی از جوانها امروزه به اینگونه از مسائل رو آوردند برای اینکه اخلاق حقیقی را ندیدهاند. اخلاق حقیقی دیدنی نیست به معنای ظاهری؛ اما در مَنِش انسانی، روش انسانی و معاشرت انسانی در بیان و قلم انسانی کاملاً رؤیت هست. انسان وقتی چهره امام و علامه طباطبایی و نظایر آنها را میبینید اخلاق از همه وَجَنات آنها ساطع و جاری است بر خلاف دیگرانی که احیاناً ممکن است از اخلاق سخن بگویند ولی آن معنویت و روحانیت اخلاق را در آنها انسان شاهد نباشد.

آنچه برای جامعه علمی ما اول لازم است چون در حقیقت جامعه متأثر است از مراکز علمی، اگر جوامع علمی مثلاً دانشگاهها در مسیر علمی خود موفق باشند در صنعت در کشاورزی در مسائل بهداشت و سلامت و سایر مسائلی که در دانشگاهها به نام علوم تجربی و علوم ریاضی خوانده میشود در علم و تکنولوژی موفق باشند جوامع هم متأثّر از این مراکز علمی موفقاند اگر رابطه بین صنعت و دانشگاه، زراعت و دانشگاه، طبابت و بهداشت و سلامت با دانشگاه، یک رابطه علمی قوی باشد آن جامعه متأثر است و از یک صنعت خوب و یک زراعت خوب یک سلامت و بهداشت خوب و نظایر آن بهرهمند است. جامعه دین خود را و اخلاق خود را و معنویّت خود را از کجا میگیرد؟ قطعاً مراکز علمی به این صورت به بحثهای انسانی و علوم انسانی نمیپردازند آنها اگر حتی در دانشگاهها, علم دینشناسی هم که باشد مراد آنها از علم دینشناسی یک سلسله مسائل ذهنی و انتزاعی است اما آن‌که بناست جامعه را بسازد اخلاق جامعه, معنویت جامعه, عرفان جامعه را بسازد مراکز علمی و حوزهها هستند.

باید ببینیم که جامعه تا چه حد متأثر از حوزههاست؟ جوامع گذشته ما چون از حوزههای علمی خوب برخوردار بودند حوزههای علمی اصیل برخوردار بودند شخصیتهای ممتازی که اخلاق و معنویت و عرفان کاملاً از آنها ساطع بود برخوردار بودند جوامع هم سادهتر بودند از این پیچیدگیهای این چنانی که امروز در جامعه مشاهده میکنیم نبودند. هر گونهای که حوزههای علمیه باشند جوامع هم متأثر از آنها در مسائل اخلاقی اجتماعی سیاسی و نظایر آن هستند لذا حوزهها را باید پاک و مبرّا داشت حوزهها را باید از مسائلی که باعث تنشهای اخلاقی و باعث جهتگیری‌ها و سوگیریهای به سمت مسائل ناصواب هست دور داشت تا جامعه متأثر از آنها و مردم متأثر از این حرکتهای علمی خودشان را بتوانند به درستی و به خوبی و صلاح تطبیق بدهند.

بنابراین یک اخلاق این چنانی را در حوزه غرس کرد و چنین درختی را درختی که دارای ریشه است دارای اصالت است عمق فراوانی دارد گستردگی فراوانی دارد میتواند بُعد اصیل انسانی را تأمین کند. همین جا اجازه بدهید درباره اینکه این علم در نفس انسانی چه میکند توضیحی را عرض کنیم.

به هر حال این نفس انسانی یک حقیقت ذو مراتب است یک حقیقت واحد شخصی نیست که فقط عهدهدار یک امر است نفس انسانی حقیقتی است دارای مراتب و اصطلاحاً میگویند مشکِّک است مرتبه عالیه نفس را با حقائق شهودی و قلب و نظایر آن از آن یاد میکنند مرحله بعدی حالا این مرحله تا چه حد به مرحله دیگر بسط و گسترش دارد این را باید مباحث علمی در آن رابطه صحبت بشود.

در آن بخش دو از عقل یاد میکنند و در بخش بعدی از او به نفس یاد میکنند و در بخش چهارم از آن به طبع یاد میکنند طبع است و نفس است و عقل است و قلب حالا

هفت شهر عشق را عطار گشت ٭٭٭ ما هنوز اندر خم یک کوچهایم[7]

این هفت شهر عشق در موطن نفس انسانی است، یکی از مواطن انسانی جایگاه اخلاق است. شما در باب تعریف دین میفرمایید که دین مجموعهای است از عقاید و اخلاق و احکام از ناحیه سُفرا و انبیای الهی برای بشر فراهم میشود. آیا آن موطِنی که معارف مینشیند با آن موطنی که اخلاق قرار میگیرد با آن جایگاهی که احکام واقع میشود اینها که برابر هم نیستند انسان با جوارح خود احکام را انجام میدهد با جوانح خود مسائل اخلاقی را در حقیقت در خودش پیاده میکند با عقل نظریاش حکمت نظری را در حقیقت برای خودش فراهم میآورد و البته نگرشهای شهودی و عرفانی را از قلب خود مدد میگیرد. آن موطنی که انسان در آن موطن به لحاظ اخلاقی ساخته میشود در مقابل عقل و قلب و طبع از آن به نفس یاد میشود که علمای اخلاق موضوع علم خودشان را نفس میدانند این نفسی که در موضوع علم اخلاق است با آن نفسی که کلی است و همه مراتب را شامل میشود اینها مشترک لفظی است یکی کل است و دیگری جزء.

آن نفسی که موضوع علم اخلاق است آن موطن نفسانیات و خُلقیات انسان است انسان بدون این بُعد و این جنبه از وجودی یک انسان ناقصی است که نه میتواند عمل را به عقاید و معارف تبدیل کند و نه میتواند ایمان خود و حقایق عقلی و قلبی خود را به عمل برساند بله، ایمان و عمل صالح انسان را به سعادت میرساند ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ ٭ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾[8] اما آن موطن متوسطی که ایمان را به عمل میرساند اخلاق است بسیاری از افراد هستند که ایمان دارند اما در مرحله عمل عاجزند چرا؟ چون این موطن و جایگاه در نفس آنها خالی است پر نکردهاند خلأ دارد و نه ملأ. اگر ملأ شد «الملئان اوجب الفیضان»؛[9] اگر پُری اتفاق افتاد فیض عمل به جوارح انسانی مینشیند «الملئان اوجب الفیضان» اگر ایمان پر شد و اگر ایمان به حوزه اخلاق ریخت و اخلاق پر شد آن گاه است که عمل از انسان جاری است.

سرّ اینکه ما اینطور در مباحث اخلاقی این همه کتاب در این چهل سال گفته شده, نوشته شده بیان شده تعریف شده و امثال آن و محصول کمتری ما به دست آوردیم و اثر کمتری را شاهد هستیم برای این است که ما اخلاق را در حد رفتار تنزل بخشیدیم اما آن بُعد نفسانی که باید پرورده بشود باید رشد بکند انسانها باید در عرصه اخلاقی نفسانیاتشان را تعالی ببخشند اخلاق که عمل نیست این عمل اخلاقی غیر از اخلاق است. اگر خدای عالم از رسول گرامیاش با ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ[10] یاد میکند این نه یعنی اینکه در مقام عمل، در مقام علم به جای خودش؛ اما آن خُلقیات و ملکات نفسانی که عبارت است از محاسبه و مراقبه عبارت است از توکل; آن انسانی که صبوری او رضای او تسلیم او توکل او در مهد نفس به کمال رسیده است اوست که در مسائل میتواند به درستی عمل کند ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ،[11] از نظر معرفت کاملاند حکمت نظری؛ اما حکمت عملی ندارند.

ما یک عقل نظری داریم یک عقل عملی؛ اخلاق هم در حوزه حکمت عملی است و هم در حوزه عقل عملی است؛ ممکن است انسانی به لحاظ معرفت کامل باشد حکیم باشد مدرس معارف و توحید باشد؛ اما در مقام عمل نتواند خودش را با آن آموزهها آشنا کند و عامِل به آنها باشد. اگر جوانح با عزم و تصمیم همراه بودند آن جوارح میتواند در مسیر خدمت خدا قرار بگیرد «قَوِّ عَلَی خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» اما «وَ اشْدُدْ عَلَی الْعَزِیمَةِ جَوَانِحِی‏»، آن جنبههای عقل عملی را که از حکمت عملی درس میآموزد باید در وجود تقویت کرد تا زمینههای رشد و تعالی فراهم بشود.

من پایان عرضم را در حقیقت میخواهم به یک دو بیتی از این کتاب اخلاقی جناب حکیم سبزواری آشنا کنم شما با این کتاب مأنوس باشید ـ إنشاءالله ـ انس با این کتاب به عنوان یک منبع که البته شروح مختلفی دارد و تعالیق مختلفی دارد و از جمله حضرت آیت الله حسنزاده(دام ظله) هم شرحی را بر این کتاب داشتهاند و دارند که میتواند به عنوان منبعی در اختیار محققین و اساتید و مربیان قرار بگیرد و احیاناً بهرهمند بشوند و در این زمینه نوشتههای فراوانی هم میتواند باشد اما ما طلبهها باید با منبعی آشنا باشیم که این منبع خودش را از دانشهای وحیانی و علوم وحیانی قرآن و عترت(سلام الله علیهم اجمعین) فرا گرفته است که آن میتواند برای انسان ذخیره باشد. در ابتدا که «فریدة فی الإیمان و الکفر» است حکیم سبزواری اینطور آغاز میکنند:

قد عُرّف الایمان بالتصدیق ٭٭٭ بما أتی النبی علی التحقیق

و قد بدا لساناً أو جَناناً ٭٭٭ تقلیداً أو برهاناً أو عیاناً[12]

من به این همین دو بیت اکتفا میکنم ابیات دیگری هم وجود دارد چون در بحث ایمان و کفر هست ابیات دیگری هم وجود دارد و فرصت این امر نیست ولی ـ إنشاءالله ـ شما به عنوان سلسله دروس اخلاقی این مباحث را از اساتیدتان مربیانتان و کسانی که شایستگی فهم و بیان این مطالب را دارند ـ إنشاءالله ـ استفاده خواهید کرد.

کتابهای اخلاقی که در این زمینه است عرض کردیم این محجة البیضاء مرحوم فیض هست که شرح احیاء العلوم غزالی است و البته منابع فراوان دیگری هم وجود دارد؛ اما شما که حوزوی هستید و در حقیقت از مربیان و اساتید خوبی هم ـ إنشاءالله ـ برخوردار هستید این کتابها را باید در کتابخانهها داشته باشید و الحمدلله کتابخانههای دیجیتال هم الآن هست و تهیه کتابها الآن دشوار شده است میتوانید به یک کتابخانه دیجیتال هم دسترسی داشته باشید و اینگونه از کتابها را از آن جا استفاده کنید که قطعاً وجود دارد.

«قد عرّف الایمان بالتصدیق» یکی از تعاریفی که برای ایمان شده، چون ایمان گاهی اوقات از مَنظَر فقهی، گاهی اوقات از منظر کلامی گاهی اوقات از منظر حِکمی اصطلاحات مختلفی در حقیقت پیدا میکند ایشان میفرماید که آنچه که در باب ایمان گفته شده و تعریف شده این است که ایمان عبارت است از تصدیق به آنچه را که پیامبر گرامی اسلام آورده «ما جاء به النبی»: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ;[13] تصدیق حکم نفس است ما یک قضیه داریم یک تصدیق. فرق بین قضیه با حکم در این است که حکم از تصدیق برخوردار است؛ اما قضیه از تصدیق برخوردار نیست. موضوع و محمول و آن حکمی که بین موضوع و محمول است؛ اما تصدیق کار قلب است آن موضوع و محمول و حکمی که بین موضوع و محمول است را قضیه میگویند و این در حوزه عقل نظری شکل میگیرد؛ اما تصدیق در حوزه عقل عملی شکل میگیرد که ایمان میسازد، ایمان غیر از معرفت است، معرفت در حوزه عقل نظری است؛ اما ایمان در حوزه عقل عملی است و تصدیق است، فعل است، فعل نفس است آن رابطه بین موضوع و محمول و حکم است. پس فرق است بین قضیه و تصدیق که در کتابهای حِکمی آمده است.

قد عُرّف الایمان بالتصدیق ٭٭٭ بما أتی النبی علی التحقیق

آنچه را که بر پیامبر آمده است اگر انسان با تحقیق آنها را دنبال کند در حقیقت آن میشود ایمان. پس تصدیق «بما جاء به النبی و بما اُنزل الی النبی» در حقیقت میشود ایمان. این تعریف انجام شده است حالا ـ إنشاءالله ـ در شرح هم ملاحظه میکنید. اما:

و قد بدا لساناً أو جَناناً ٭٭٭ تقلیداً أو برهاناً أو عیاناً

این ایمان به لحاظ زبانی آشکار میشود، اگر کسی این ایمان را بخواهد اظهار بکند این زبان است که در حقیقت آن ایمان را آشکار میکند، چون ایمان، فعل نفس است تصدیق است و آشکاری و بیان آن در خارج به وسیله لسان است. حالا ممکن است بعضی در اصطلاحات دیگر بگویند که ایمان تصدیق قلبی است و اقرار لسانی است و عمل به جوارح.[14] حتی تا اینجا هم بیان کنند بله، این هم در تعاریف ایمان ذکر شده است؛ اما آن ایمانی است که در حقیقت در گسترش معنایی و بسط آن در همه مراحل, تعریف میشود؛ اما ایمان به عنوان یک فعل نفسانی در حوزه اخلاق دیده میشود در حوزه عقل عملی ملاحظه میشود و آشکاری و اظهار آن هم به وسیله زبان است.

و قد بدا لسانا أو جَناناً ٭٭٭ تقلیداً أو برهاناً أو عیاناً

 ایمان را جناب حکیم سبزواری در سه نشئه و مرحله دارد بیان میکند: یک ایمان عمومی که برای توده مردم است; یک ایمان است که از جایگاه حکمت و علم و برهان صادر میشود؛ یک ایمان است که از جایگاه شهود و عین صادر میشود. چون ایمان همان اعتقاد است و اعتقاد تصدیق قلب است تصدیق به امری است که قبلاً آن امر شناخته شده باشد. ما تصدیق میکنیم ایمان میآوریم به چه چیزی ایمان میآوریم؟ به آن چیزی که قبلاً آن را به عنوان معروف شناختهایم. آن چیزی که قبلاً در عقل نظری به عنوان حکمت آموختیم در عقل نظری، آن را تصدیق میکنیم میگوییم «الله سبحانه و تعالی موجودٌ» این «الله موجودٌ» یک قضیه است موضوع دارد محمول دارد حکم دارد; اما تصدیق و ایمان آن در اینجا شکل نمیگیرد ممکن است ـ معاذالله ـ یک انسان کافری هم این قضیه را بگوید این سخن را داشته باشد؛ اما این سخن تا زمانی که به تصدیق نرسد و به ایمان نرسد به قلب نمیرسد و در حوزه عقل عملی قرار نمیگیرد؛ لذا این تصدیق که ایمان است مبنای‌اش آن معرفت است.

حالا این معرفت سه گونه میتواند باشد: یا یک معرفت تقلیدی است که برای توده مردم است یا معرفتی است که مبتنی بر علم و برهان و حکمت است یا یک معرفتی است یک تصدیق و ایمانی است که مبتنی بر عیان و شهود است. ایمان گاهی اوقات عارفانه است گاهی اوقات حکیمانه است گاهی اوقات مقلِّدانه است، اینها مراتب ایمان است. فرمود:

و قد بدا لساناً أو جَناناً ٭٭٭ تقلیداً أو برهاناً أو عیاناً

اگر انسان نگرش تقلیدی داشته باشد میگوید که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ به همین اکتفا میکند که پیامبر اینگونه فرمود، خدا در قرآن اینگونه فرمود، ما هم همینطور باور داریم؛ اما حقیقت صلات چیست؟ حقیقت احکام الهی و معارف چیست؟ حقیقت توحید چیست؟ حقیقت اسمای الهی چیست؟ ما خبر نداریم. خدا دارای اسم علم است و قدرت است و حیات است و اراده است و اینها ما همه را ایمان داریم؛ اما اراده چیست؟ قدرت چیست؟ علم چیست؟ چه جایگاهی دارند؟ اوصاف با ذات چه فرقی میکند؟ اینها را ما خبر نداریم، اینها میشود یک ایمان ابتدایی، سطحی و اصطلاحاً از آن به عنوان ایمان تقلیدی یاد میشود که نوع مردم چنین ایمانی را دارند. ای کاش! این ایمان لااقل مستحکم بود این ایمان و باور قوی بود و با لرزشی از انسان گرفته نمیشد!

اما مرحله دوم که این ایمان قویتر میشود استوارتر میشود ریشهدارتر میشود پایهدارتر میشود آن وقتی است که با برهان همراه باشد، آن وقتی است که با امکانات حِکمی همراه باشد. حکمت هم البته دارای مراتبی است درود و سلام خدا بر حکیمان ما از جناب فارابی تا بوعلیسینا تا محقق طوسی تا حکیم سُهروردی تا میرسد به صدر المتألهین و تا روزگار ما اساتید ما هستند که اینها این حکمت را برای این کشور و برای این ملت به ارمغان نگه داشتند که ـ الحمدلله ـ چراغ حکمت در این مهد تمدن و فرهنگ یعنی ایران عزیز روشن است. نوع دوم از ایمان مبتنی بر حکمت و بر برهان و بر استدلال و نظایر آن است. براهینی که وجود دارد برهان صدّیقین،[15] برهان بسیط الحقیقة، براهین دیگر حالا یا برهانهای امکان و وجوب و سایر براهین، اینها نگرشهای فلسفی و حِکمی است که حوزههای علمیه برادران و خواهران باید تلاش بکنند، لااقل از این نوع از ایمان برخوردار باشند نه یک ایمان تقلیدی که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْه﴾ این همه دستور به تدبر تفکر; جناب حکیم سبزواری ذیل همین ایمان برهانی این حدیث را ذکر میکنند که در بحار الأنوار، جلد 68، صفحه 326، کتاب ایمان و کفر و هم از مصباح الشریعه در حقیقت این حدیث شریف است البته شما میتوانید الآن با امکانات الکترونیکی که در خدمت شما هست سرچ کنید این حدیث را پیدا کنید که فرمود:

«تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»[16] این تفکر یک ساعت در چیست؟ در این است که انسان این حقایق و معارف را بشناسد خدا را، توحید الهی را، وحدانیت الهی را، نزاهت از شرک را. خدای عالم در قرآن میفرماید که ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[17] اکثری مؤمنین مشرکاند! این ایمانی که با شرک آمیخته است که نمیتواند انسان را نجات ببخشد اینکه شما میبینید با یک اتفاق کوچک, لرزه به جامعه میافتد برای این است که این ایمانها ضعیف است استوار نیست، آن ایمان برهانی و حِکمی باید با اینگونه از مسائل آشنا باشد. تفکر کردن; ما چقدر روزها وقت خودمان را صرف اینگونه مسائل عادی میکنیم؟ عکسها و تصاویرها و کلیپها و فیلمها و امثال آن آیا واقعاً یک نیم ساعتی یک رُبعی در باب صنع الهی، اتقان صنع الهی ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾،[18] ﴿أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾[19] بله آن اوایل ممکن است تا انسان راه بیفتد سخت باشد ولی کمکم انس حاصل میشود و این انس می‌تواند انسان را نزدیک بکند خدای عالم هم دستگیری خواهد کرد و این ایمان نوع دوم است.

و در پایان هم نوع سوم را عرض بکنیم که فرمود ایمانی است که عیاناً باشد.

«قد بدا لساناً أو جناناً ٭٭٭ تقلیداً أو برهاناً أو عیاناً»

عیان یعنی چه؟ عیان همان است که فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ﴾[20] همان بحث عیان و مشاهده کردن حقیقت حقایق این سخنی که جناب مولوی میگوید که

خود هنر دان دیدن آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دلّ علی النار الدخان[21]

جناب مولوی میفرماید که تازه حکیم که بر اساس استدلال و برهان جلو میآید و از آیات آفاقی و انفُسی کمک میگیرد برای اینکه خدا و مظاهر او و اسما و اوصاف حسنای او را اثبات بکند آن را تازه گَپ میداند «نی کپ دلّ علی النار الدخان»; «خود هنر دان دیدن آتش عیان»، اگر کسی آتش را به عیان دید از آن هراسناک میشود و میهراسد و هرگز به آتش نزدیک نمیشود؛ اما کسی که دود آن را یا مثلاً شعله آن را از دور بخواهد ببیند او که نمیتواند از آتش هراسی داشته باشد یا هراس نفسی یا هراس عقلی یا هراس قلبی. هراس نفسی همین است که ما میگوییم خدای عالم ـ معاذالله ـ این جهنم را برای اهل دوزخ قرار داده است، این در مرحله أولی است. مرحله ثانیه این است که یک خوف عقلی داشته باشیم; خوف عقلی به مراتب قویتر از خوف نفسی است این باعث میشود که انسان خودش را به خطا و گناه نزدیک نکند و البته کسی که به عرفان رسید و مشاهده کرد حقایق را خواهد دید و آن کسی که حقیقت را ببیند حتماً خوب آن را دنبال خواهد کرد و از بد هم دوری خواهد جست.

از این فرصتی که در اختیار قرار گرفته است تشکر میکنم. از جناب آقای جهانگیری و همه خواهران گرانقدری که اسمشان هست و همه آنها زحمت کشیدند و اظهار محبت فرمودند سلام داشتند بنده هم متقابلاً به همه آنها و آحاد آنها سلام عرض میکنم، آرزوی خیر و سلامت و سعادت دارم و ـ إنشاءالله ـ این مباحثی که در بحثهای اخلاقی دنبال میفرمایید قطعاً بتواند همه شما را و همه ما را ـ إنشاءالله ـ در مسیر اخلاق متعالی و اخلاقی الهی که «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏»[22] است قرار بدهد که ما هم برای خود اخگری بیافروزیم و هم جامعه ـ إنشاءالله ـ از آثار وجودی ما, قلمی ما و بیانی ما بتوانند استفاده بکنند.

مجدداً به ساحت حضرت بقیة الله الاعظم سالروز رحلت بانوی دوسرا حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) را که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّی فَاطِمَة فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»، ـ إنشاءالله ـ همه ما در حریم این باب ولایت قرار خواهیم گرفت ما در قم نائب الزیاره همه دوستان خواهیم بود و ـ إنشاءالله ـ که شما هم ما را فراموش نخواهید کرد.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏57، ص216 و 217.

[2] . زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص546 ـ 568; «... السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَةَ السَّلَامُ‏ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏ ...».

[3] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص849.

[4]. شرح منظومه, (سبزواری), ج5, ص259.

[5]. شرح منظومه, (سبزواری), ج5, ص263 ـ 411.

[6]. غزلیّات حافظ, غزل161; «در کار گلاب وگل حکم ازلی این بود ٭٭٭ کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد».

[7]. شعر منسوب به مولوی.

[8]. سوره عصر، آیات1 ـ 3.

[9]. پیمانه چون پر شود لبریز گردد.

[10]. سوره قلم، آیه4.

[11]. سوره نمل، آیه14.

[12]. شرح منظومه, (سبزواری), ج5, ص265.

[13]. سوره بقره، آیه285.

[14]. نهج البلاغه، (للصبحی صالح)، حکمت227; «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان»‏.

[15]. نهایة الحکمة(طباطبایی)، ج2، ص207 و 208؛ «البراهین الدالّة علی وجوده تعالی کثیرة متکاثرة و أوثقها و أمتنها هو البرهان المتضمّن للسلوک إلیه من ناحیة الوجود و قد سمّوه «برهان الصدّیقین» لما أنّهم یعرّفونه تعالی به لا بغیره و هو کما ستقف علیه برهان إنّیّ یسلک فیه من لازم من لوازم الوجود إلی لازم آخر».

[16]. ر. ک: مصباح الشریعة، ص114; «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ».

[17]. سوره یوسف، آیه106.

[18] . سوره سجده، آیه7.

[19] . سوره نمل، آیه88.

[20]. سوره تکاثر، آیات5 ـ7.

[21]. مثنوی معنوی, دفتر ششم، بخش 83.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت