أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْانشاء وَ الْايجاد وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْيَاءِ الْعَلِيمِ الَّذِي لَا يَنْسَی مَنْ ذَكَرَهُ وَ لَا يَنْقُصُ مَنْ شَكَرَهُ وَ لَا يُخَيِّبُ مَنْ دَعَاهُ وَ لَا يَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَجَاه وَ صَلَّي اللهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبی الْقَاسِم الْمُصْطَفَي(مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».
بيستمين روز از ماه عزيز و گرانقدر رمضان را با آهنگ ولايت و شهادت و ليالي و ايام قدر پشت سر ميگذرانيم. فرصتهاي عزيزي است که در طول سال به عنوان فرصتهاي استثنايي براي امت اسلام و آحاد جامعه اسلامي خداي عالم مقدّر و مقرّر فرمود. اين خداي عزيز است که براي نجات انسانها هم نسبت به گذشته آنها غفران و هم نسبت به آينده آنها رحمان، با اين اسامي ظهور ميکند تا انسانها ابواب رحمت و جنان را به روي خود بگشايند ـ طبق دعاي روز بيستم ماه مبارک رمضان ـ و درهاي عذاب و دوزخ بر روي خود هميشه بسته بدارند طبق آنچه در دعاي چنين روزي آمده است.[1] خدايا از درگاه تو و با همه بزرگواري و کرامت تو، تو را شاکريم که چنين توفيقي عطا فرمودهاي که ما به بهترين عنايات تو که ليالي قدر و فرصتهاي گرانقدري که در اين ايام و ليالي در اختيار انسانها قرار دادهاي استفاده کنيم و بهره ببريم. اينها بسيار ارزشمند است و لذا بايد شاکر اين نعمتها بود، بايد از پروردگار عالم سپاسگزاري داشت و اين سپاسگزاري، نعمت را افزون ميکند توفيق بهرهمندي از اين فرصتها را براي انسان بيشتر و موجب افزايش است.
اميدواريم که خداي عالم به برکت اين ايام و اين ليالي خصوصاً مولايمان آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) از بهترين بهرههاي شب قدر همه ما را بهرهمند بفرمايد و زمينه استفاده برتر را در همه جنبههاي وجودي از علم و قدرت و اراده و ايمان و تقوا و اخلاص و اخلاق و عمل صالح و نزاهت از بديها و دوري از زشتيها و قبايح و نظاير آن را به ما مرحمت بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص).
خوشتر آن است که از ولايت علي بن ابيطالب سخن بگوييم و اوصاف و از جلوههاي کمالي آن حضرت را بيشتر آگاهي بيابيم و انس و ارتباط با آن حضرت را در دل و جانمان بيشتر داشته باشيم. «دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين» اگر کسي بخواهد توحيد را با اوصاف و اسماي آن بشناسد او دسترسي که ندارد، مگر ميشود که انسان به خورشيد به صورت مستقيم نگاه بکند؟! اين کار محال است، ممکن نيست قدرت عقل و فهم بشر به اين نيست که بتواند آن جلوه برتر توحيد را بنگرد. مگر خداي عالم براي انسانهاي عادي امکان ظهور و تجلي دارد؟!
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين ٭٭٭ به علي شناختم من به خدا قسم خدا را[2]
جلوههاي توحيد در وجود نازنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) به نحو اتم و اکمل ظاهر شده است. خداي عالم در سوره مبارکه «توحيد» ميفرمايد که اسمايي براي او هست که اين اسماء ظاهر شدني نيست، اين اسماء قابليت اين را ندارد که براي انسانهاي عادي رخ بنماياند: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾[3] احدي همانند پروردگار عالم قابل تصور نيست.
نتوان وصف تو گفتن که تو در وهم نگنجي٭٭٭ نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نيايي[4]
اين قابليت فهم ندارد؛ اما علي بن ابيطالب(عليه السلام) اين آيت برتر خداست
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را ٭٭٭ که به ماسوا فکندي همه سايه هما را[5]
هر چه که در نظام هستي هست و موجب تعلّق انسان و باعث بياعتباري انسان ميشود، علي بن ابيطالب از آن اعراض ميکند و تنها و تنها آيتيت خويش را در مقابل پروردگار عالم مينماياند.
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را ٭٭٭ که به ماسوا فکندي همه سايه هما را
اين جايگاه علي بن ابيطالب براي اينکه ما او را بشناسيم جلوههاي او را ببينيم اخلاق او را که او سايه هماست، او آيت خداست، او نشانگر اوصاف و اسماي الهي است. همانطوري که ملاحظه فرموديد خداي عالم در قرآن با صراحت تمام و اسم اشاره ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه﴾[6] اين موجود، اين شخص، اين هويت تماماً مرتبط با من است، او صراط من و راه من و مسيري است که به من منتهي ميشود، ﴿وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ﴾؛ از راههاي ديگر تبعيت نکنيد، پيروي نکنيد ﴿فَتَفَرَّقَ بِكُمْ﴾؛ گمراه ميشويد منحرف ميشويد از واقع دور ميمانيد.
يکي از مسائلي که امروز مطرح ميکنند مسئله «معنويت» است؛ اما جامعه ميخواهد در مسئله «معنويت» خود در امنيت باشد، اين امنيت در معنويت را ما از کجا پيدا بکنيم؟! چه موجودي امن است؟ چه موجودي دژ و قلعه است و انسان وقتي وارد آن قلعه شد احساس امنيت ميکند؟ ما يک امنيت جسمي و ظاهري داريم بسيار نعمت خوبي است، سرآمد نعمتهاي انساني در حيات اجتماعي خصوصاً امنيت است و خداي عالم اين امنيت را مقرر و مقدر فرمود: ﴿الَّذي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف﴾[7] اين امنيت يکي از بهترين و برترين نعمتهايي است که خداي عالم به ما داد. ما در حيات فردي و اجتماعي خودمان نياز به امنيت داريم هيچ ترديدي در آن نيست؛ اما به لحاظ معنويت به لحاظ باطن و جان به لحاظ عقايد و باورها آيا ما نبايد امنيت احساس بکنيم؟ اين نمازي که ما دور هم ميخوانيم نبايد يک امنيت معنوي براي آن داشته باشيم؟ خيليها ميآيند نماز ميخوانند ميگويند حالا جماعت است و فلان! بايد دقت کنيد يک امنيت معنوي براي آن باشد، بايد به گونهای باشد که ما احساس بکنيم که اين نماز در يک قلعه امني واقع شده است. چرا در حديث، ولايت علي بن ابيطالب به يک دژ و قلعهاي معرفي شده است؟ توحيد يک قلعه است بله «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[8] اگر کسي وارد قلعه توحيد بشود امنيت کامل دارد، هيچ جاي نگراني نيست، خيال او جمع، مطمئن و آرام باشد، نه خوفي و نه حزني ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[9] اين هست. اما سخن اين است که اين قلعه توحيد کجاست؟ چگونه است؟ چه راهي براي ورود و دسترسي به قلعه توحيد ما داريم؟ «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[10] اگر کسي وارد ولايت علي بن ابيطالب شد آن باب حکمت الهي، باب علم و مدينه حکمت رسول گرامي اسلام «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»[11] گاهي اوقات اين احاديث چه ميکند! چه غوغايي! چه کسی ميتواند در اين سطح حرف بزند؟! خود همين کلام معجزه است «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا» قربان آن کلام! قربان آن متکلم! قربان آن کسي که باب اين حکمت است رسول گرامي اسلام «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ» «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ هِيَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا»[12] در کلّ جهان در کلّ هستي هيچ مَلکي هيچ فلکي هيچ عرشي هيچ انسان عادي ميتواند چنين حرفي بزند؟! «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْم»؛ من شهر حکمت هستم، من جهان حکمت هستم و علي بن ابيطالب باب اين حکمت است و کسي که از اين حکمت بخواهد به درستي استفاده کند نه اينکه سرقت کند، نه اينکه چندتا حديث را بربايد، اگر کسي بخواهد فهم درست معناي درست ايمان و باور صحيح به اين مدينه حکمت و شهر علم بياورد، اين جز راه ولايت راه ديگري نيست.
يک درِ عادي ما داريم که اين در يک معناي خاصي دارد اما يک دري است که درِ علم است درِ حکمت است درِ معنويت و ايمان است، اين به گونهاي است که کاملاً ميتواند پوشش بدهد. اگر کسي از مسير ولايت به حوزه حکمت نبوي راه پيدا کرد قطعاً در امان است، در قلعه و دژ امن الهي قرار ميگيرد.
پس توحيد يک قلعه آسماني است و ولايت علي بن ابيطالب محاذي آن در ظلّ آن و در سايه آن توحيد، به عنوان باب حکمت و باب توحيد معرفي ميشود: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي». ماه رمضان است دعاها مورد توجه پروردگار عالم است از خدا خاضعانه عاجزانه متواضعانه خاشعانه بخواهيم که ـ إنشاءالله ـ از باب حکمت و از اين قلعه توحيد يعني ولايت علي بن ابيطالب(عليهم صلوات الله) حداکثر استفاده را داشته باشيم. انحراف ـ خداي ناکرده ـ به يک زبان به يک حرف ميآيد، خيلي مواظبت ميخواهد که لحظهاي انسان از اين قلعه بيرون نيايد! خدا نکند کسي از قلعه توحيد بيايد بيرون و قلعه ولايت علي بن ابيطالب را ناديده بگيرد و بعد ـ خداي ناکرده ـ در مقابل علي بن ابيطالب باشد! يکي از کساني که از قلعه توحيد و قلعه ولايت بيرون آمد؛ البته اينها ظاهراً هم ميگويند «أشهد أن لا اله الا الله» و به رسالت پيغمبر شهادت هم ميدهند ولي اينها از کساني هستند که از در وارد نشدهاند و چون از درِ ولايت وارد نشدهاند در قلعه توحيد قرار نميگيرند و آنچه را که آموختند و ميدانند علم نيست جهل است، اين در پوسته علم است اما در معنا و باطن و مغز جهل است. «إبن الکوّاء» يکي از کساني که به ظاهر مسلمان بود اما در واقع از ولايت و باب حکمت و قلعه امن ولايت علي بن ابيطالب برخوردار نبود. آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) مشغول خواندن نماز صبح، اين شخص ميآيد در مقابل علي بن ابيطالب اين آيه را ميخواند: ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ﴾[13] اين آيه را ترجمه بکنم ببينيد اين شخص در مقابل علي بن ابيطالب(عليه السلام) اين آيه را ميخواند. خداي عالم به پيغمبر خويش ميفرمايد او که حبيب اوست و مظهر توحيد است و مجلاي وحدانيت پروردگار عالم است خدا براي اينکه احدي تصور نکند که با کسي خداي عالم خورد و بُردي دارد آمد فرمود که به تو و پيامبران تو خطاب کردم و گفتم که مبادا از درِ توحيد بياييد بيرون، از قلعه امن توحيد بيايد بيرون! اگر ـ معاذالله ـ کسي از قلعه توحيد آمد بيرون، شرک دامنگير او ميشود آلوده ميشود و گناه شرک بخشودني نيست: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[14] گرچه حتي اگر انسان با گناه شرک هم استغفار بکند خدا او را خواهد آمرزيد. در باب غفران الهي اين خدا چه خداي عظيمي است؟! چه خداي بزرگي است؟! ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[15] خدا همه گناهان را ميآمرزد و انسان مشرک چون خودش را از مسير غفران الهي بيرون بُرده است، او مورد رحمت و مغفرت نيست مگر اينکه استغفار کند و اگر کسي استغفار کرد حتي گناه شرک را هم خداي عالم ميآمرزد، با اينکه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾. به هر حال خداي عالم به پيامبر خويش ميفرمايد به تو و پيامبران قبل از تو گفتهام که از قلعه توحيد بيرون نياييد. همواره دل و جان خود را، عقل و روح و نفس خودتان را به حقيقت توحيد ببنديد که ـ خداي ناکرده ـ بيرون آمدن از اين قلعه زمينه شرک و مشرک شدن را فراهم ميکند. اين ترجمه اين آيه است. بعد فرمود ـ معاذالله ـ اگر کسي از اين قلعه امن توحيد بيرون آمد عمل او حبط و باطل ميشود و همه گذشته و اعمال عبادي او کارهاي او خدمات او همه زير سؤال هست ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ﴾. اين ترجمه اين آيه است.
اين انسان نانجيب آمد در مقابل علي بن ابيطالب(عليه السلام) در وقتي که حضرت مشغول نماز صبح بود اين آيه را در مقابل حضرت خواند. حضرت «احتراماً و تعظيماً للقرآن» حرفي نزد وقتي اين آقا اين آيه را خواند حضرت ادامه داد نماز خودش را. بار دوم «إبن أبي الکوّاء» همين را تکرار کرد ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ﴾ باز هم حضرت به احترام قرآن سخني نگفت و همينطور سکوت کرد تا او آيه را خواند. براي بار سوم دوباره اين نانجيب اين آيه را تکرار کرد اما در بار سوم آقا علي بن ابيطالب اين آيه را در مقابل خواند: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُون﴾[16] به پيغمبر ميفرمايد که ممکن است کسي به تو اهانت بکند به تو حرف ناصواب بگويد تو در مقابل او صبر کن وعده خدا حق است و در آينده آنهايي که ايمان و يقين به اينها نداشتند رسوا خواهند شد. فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾، بعد فرمود آن کساني که اهل يقين نيستند اينها رسوا خواهند شد. اين آيه را علي بن ابيطالب(عليه السلام) در مقابل اين شخص نانجيب خواند و بعد سوره را ادامه داد و به رکوع مشغول شد.[17]
اين صبوري، اين حلم، اين عظمت براي انساني که مظهر توحيد است و خود قلعه توحيد است، بلکه قلعهاي که هر وارد آن بشود در امنيت است، اين نياز به اين دارد که ما خودمان را عليشناس و پيرو علي بن ابيطالب بيشتر داشته باشيم. به سنت و سيرت آن حضرت توجه بيشتري داشته باشيم. از اوصاف والاي علي بن ابيطالب عرض کنم اينها نيازي به مدح و ثنا ندارند انصافاً، اينها خودشان مدحاند کلمات آنها و سيره و سنت آنها سراسر مدح و زيبايي است. حديثي را من خدمت شما عرض کنم ببينيد که آقا علي بن ابيطالب چگونه فکر ميکند چگونه بينش دارد؟ يک وقت است که ما کاري را ميبينيم، يک وقت نه بينش علوي را ميبينيم.
علي بن ابيطالب(عليه السلام) در پنج موضع، دقّت بفرماييد! در پنج موضع علي بن ابيطالب با پاي خودشان حرکت ميکردند بلکه «حافياً»؛ يعني پابرهنه بودند و کفششان را هم به دست چپ خود ميگرفتند. در پنج موقع و پنج موضع آقا علي بن ابيطالب «ماشياً» حرکت ميکردند؛ پياده حرکت ميکردند و در عين «حافياً» بودند «حافي»؛ يعني چه؟ يعني کفش خودشان را به دست چپ ميگرفتند و پابرهنه حرکت ميکردند. اين پنج موضع کدام است؟«يوم الفطر، يوم النحر، يوم العيد، عند تشييع الجنازة و عند عيادة المريض» در پنج جا علي بن ابيطالب پياده ميرفتند و «حافياً»؛ پابرهنه ميرفتند و کفش را به دست چپ ميگرفتند. سؤال کردند «يا اميرالمؤمنين» اين چه صلاحي است؟ اين چه فکري است؟ فرمود: «إِنَّهَا مَوَاضِعُ اللَّه»؛[18] اينها مواضع حضور خداست و چون در مواضع حضور خدا هستم ميخواهم که پابرهنه باشم. در اين پنج موضع خداي عالم حضور دارد. چگونه ميفرمايد که ﴿وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؛[19] خدا صدقات را خودش ميگيرد. چگونه فرمود ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾[20] اين خداست! اين جلوه خداست! اين رحمانيت الهي است! در پنج موضع خداي عالم حضور دارد «إِنَّهَا مَوَاضِعُ اللَّه» اينجا جايي است که خدا هست و من دوست دارم در مواضع خدا «حافياً» و پابرهنه حرکت کنم.
حالا اين پنج موضع به جاي خود، اين بينش را ببينيد! آن جايي که خدا حضور دارد ادب حضور انسان پابرهنه حرکت کردن و اينگونه خود را متواضع داشتن! عيادت مريض چقدر مهم است! تشييع جنازه چقدر مهم است که مواضع حضور خداست اينها! «يوم الفطر» روز عيد فطر حضرت پياده و پابرهنه حرکت ميکرد! «يوم النحر» روز عيد قربان پياده و پابرهنه حرکت ميکرد! «يوم الجمعه» در روز جمعه که روز عيد است اين سهتا عيد رسمي امت اسلام فطر است و قربان است و جمعه، گرچه خداي عالم موقعي موضعي نيست که نباشد ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّه﴾[21] اما مواضع خاصي که خداي عالم حضور دارد احتراماً لحضور خداي عالم اينگونه انسان عمل بکند. اين بينش علوي مهم است! اين نگاهي که خداي عالم کجا حضور دارد من آنجا حضور داشته باشم به ابلغ وجه حضور داشته باشم، به کاملترين وجه «ماشياً و حافياً»!
برو اي گداي مسکين درِ خانه علي زن ٭٭٭ که نگين پادشاهي دهد از کَرم گدا را
به جز از علي که گويد به پسر که قاتل من ٭٭٭ چو اسير توست اکنون به اسير کن مدارا[22]
اينها توحيد است، اين توحيد است! توحيد اين است که ما جلوههاي خدا را در هستي مشاهده کنيم، در جامعه نگاه کنيم. اگر کسي بار او کج شد و افتاد ما با حرف و زبان خودمان به او زخم بزنيم، اين عين شرک است عين آلودگي است. شرک همهاش اين نيست که ـ معاذالله ـ ما بتي را روبهرو بگذاريم و پرستش بکنيم. اگر کسي بارش افتاد و ـ معاذالله ـ انسان لگد زد، حرف زد اين يک کار مشرکانه است توحيد که اين نيست؛ حتي اگر إبن ملجم که «عليه لعائن الله»، «أشقي الأشقياء»، به هر حال اين جهل هم مظهري است. تمام جهل تمام بيخردي تمام شرک و نفاق و قساوت و آلودگي در پس اين شمشير بوده است. آن کسي که با اين مظاهر توحيدي آشنا نباشد حالا ظاهرش هم احياناً پوستهاي است مگر با پوسته ميشود جلو رفت حرکت کرد؟! عالم دنيا اين پوسته را قبول ميکند، ما وقتي از مسجد ميآييم بيرون به ما ميگويند اهل نماز و مسجدي است؛ ولي آيا واقعاً عالم آخرت هم اين پوسته را قبول ميکند؟! عالم آخرت عالم حقيقت است وقتي عالم حقيقت بود اينجا يک قاچ ميزنند ميگويند به تعبيري به شرط چاقو! آيا به شرط چاقو ايمان داري يا نه؟ آيا ما يک شکاف کوچک به شما بدهيم تو تَرَک برمیداری يا نه؟ به محضي که کسي وارد عالم برزخ ميشود وارد عالم حقيقت ميشود آنوقت «شرمنده رهروي که عمل بر مجاز کرد»، «شرمنده رهروي که عمل بر مجاز کرد»!
فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد ٭٭٭ شرمنده رهروي که عمل بر مجاز کرد[23]
دنيا را ما خوب نشناختيم و زمينههاي زندگي و زيست شايسته را در خودمان ايجاد نکرديم با اينکه شخصيتهايي همانند علي بن ابيطالب و حسن و حسين در حقيقت براي ما به عنوان امام و أمام جامعه معرفي شده است. از کمالات علي بن ابيطالب(عليه السلام):
در جهاني همه شور و همه شر ٭٭٭ ها عليٌ بشرٌ کيف بشر[24]
در اين جهاني که همه آن شور و شرّ است علي بن ابيطالب چه بشري است؟!
در جهاني همه شور و همه شر ٭٭٭ ها عليٌ بشرٌ کيف بشر
اين چه بشري است؟! اين چه انسان پاک و پاکيزهاي است؟! او مظهر خدايي است که ﴿لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾ خدا که هيچ! احدي مانند علي بن ابيطالب نيست، براي اينکه او مظهر خدايي است که ﴿لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾؛ احدي همتا و شريک و عديل و نظير خداي عالم نيست و در عالم دنيا هم همين طور است اما «وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»،[25] قربان علي بن ابيطالب! اين نامههاي علي در نهج البلاغه چه ميکند! چه غوغايي است! درود و رحمت خدا بر جناب سيد رضي که با جمعآوري کلمات به عنوان نهج البلاغه جلوههايي از حضرت را و پردههايي از اين خورشيد توحيد را به جهانيان معرفي کردند. يکي از نامههايي که در نهج البلاغه آمده است نامهاي است که علي بن ابيطالب(عليه السلام) به «عثمان بن حنيف» مينويسد نامه معروفي است. ميفرمايد که تو والي و استاندار من هستي مأمور من هستي. تو بايد زندگيات را با امام خودت منطبق کني و من از تو انتظار ندارم که مثل من زندگي کني؛ مثل من کسي نميتواند زندگي بکند. شخصي وارد حجره علي بن ابيطالب(عليه السلام) شد ديد حضرت اين نان خشک جوين را گذاشته آن بالا! عرض کرد يا اميرالمؤمنين کسي رغبت نميکند اين نان را بخورد آنجا گذاشتيد! گفت من ميترسم حسن و حسين اين را با خورشت و روغن قاطي کنند بمالند و بخورند. اينطور زندگي فقط مختصّ علي بن ابيطالب است. اين زهد و بيرغبتي اين تجافي از دار غرور در اين حد جز از علي بن ابيطالب(عليه السلام) ساخته نيست، ما بيخود دهن باز نکنيم نه اصلاً جايش جداست. ما معذرت ميخواهيم از علي بن ابيطالب(عليه السلام) که ميگوييم پيرو و شيعه هستيم و حرف ميزنيم.
مثل يک کِرم شبتابي که در مقابل خورشيد يک مقدار بخواهد نور بگيرد در اين حد ميخواهيم حرف بزنيم. واقعاً علي بن ابيطالب حدّ و جايگاه او اين نيست که ما از او حرف بزنيم. واقعاً ما قدرت سخن گفتن از علي را نداريم، دنيايي است!
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را ٭٭٭ که به ماسوا فکندي همه سايه هما را
درود بر جناب شهريار(رحمة الله عليه)! «دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين» بله خداي عالم با همه وجود در آينه و جام جم علي بن ابيطالب(عليه السلام) ظهور کرد:
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين ٭٭٭ به علي شناختم من به خدا قسم خدا را[26]
«به جز از علي که گويد به پسر که قاتل من» اين جلوههاي رحمت پيدا ميشود؟! اين «به جز از علي» يعني اينطور نيست که مثلاً دومي داشته باشد که انسان قاتلي را با اين وضع آن هم علي بن ابيطالب که به همين شخص نانجيب هم لطف و رحمت کرده بود به پسرش چنين سفارش بکند که او الآن اسير توست همان غذايي که براي من ميآوري براي او ببر، اين تعارف نيست اين نيست که حضرت ميخواسته ـ معاذالله ـ خودنمايي کند، اينها که نيست.
به جز از علي که گويد به پسر که قاتل من ٭٭٭ چو اسير توست اکنون با اسير کن مدارا[27]
اين رحمت «رحمة للعالمين»ي نيست؟! اين ظهور «رحمة للعالمين» نيست که در چهره اوست؟! معمولاً آدمهايي که پهلوان، قهرمان و حاکم هستند اين قدرت رزم و سلحشوري را دارند چگونه حاضرند که اينطور با بچهها و اطفال شبها هميان ببندد و نان و خرما ببرد، اين يک چيز عجيبي است واقعاً! ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[28] اين آيه بايد يک مصداق داشته باشد. هر کجا قرآن را ديديد اوج گرفته قرآن آيات الهي چون همه آيات الهي در يک سطح نيستند هر جا که قرآن اوج گرفته وجود علي بن ابيطالب در آنجاست: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد﴾[29] در «ليلة المبيت» چه کسي حاضر بود؟ وقتي رسول گرامي اسلام فرمود علي جان اراده خدا بر اين است که من هجرت کنم از مکه بروم مدينه و يک نفر در جاي من باشد تا اينها فکر کنند که من در مکه هستم و به دنبال من نيايند، آيا تو حاضر هستي؟ چه دعوتي از اين بالاتر يا رسول الله! فقط يک سؤال که آيا جان شما در چنين وضعي در سلامت است؟ ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾ آيه نازل ميشود که عدهاي هستند جان خويش را براي رضايت خدا آماده کردهاند و هرگز در اين جانفشاني درنگ نکردند و خداي عالم از باب رأفت به عباد اين دسته از انسانها را دارد.
ميفرمايد که ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّه﴾[30] اينجا در رأس و در صدر اين آيه آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) است ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً﴾[31] عهد خدا را هرگز تغيير ندادند بر عهد خود استوار و پابرجا هستند اموالشان را در راه خدا ميدهند شب و روز. حضرت چهار درهم داشت يکي را در خلوت داد يکي را در جلوت داد؛ يکي را در شب داد يکي را در روز داد. آيه نازل ميشود ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ شب و روز سرّ و آشکارا! [32] هر کجا که قرآن اوج گرفت و اوصاف توحيدي را در کسوت برتر نشان داد چهره والاي علي بن ابيطالب(عليه السلام) است. شبي فقيري وارد مسجد شد رسول گرامي اسلام معمولاً اينطور بود که اگر کسي ندار بود تواني نداشت عاجز بود براي کمک به او اول به خودش مراجعه ميکرد به منزل ميفرستاد اگر کسي امکاني دارد برايشان ميفرستادند، بعد اگر نبود ميآمد در جامعه و در مسجد خطاب ميکرد يک مهماني هست فقيري هست کسي حاضر هست؟ اين همّت نبوي کجا رفته است واقعاً؟! اين همّت علوي کجا رفته؟! ما فقط ميدانيم که فقير داريم، ما فقط ميدانيم که عدهاي ناتواناند؛ اما دستگيري کردن و رسيدگي کردن حمايت کردن ـ متأسفانه ـ در همّت ما نيست.
رسول گرامي اسلام فرمود امشب يک نفر آمده و اوضاع مالي او خوب نيست چه کسي حاضر است او را ببرد منزل إطعام بکند و نيازش را برطرف بکند؟ علي بن ابيطالب(عليه السلام) اعلام آمادگي کرد که من آمادگي دارم اين شخص را همراه خودش برد منزل و به حضرت زهرا(سلام الله عليها) خطاب کرد که اي دختر رحمةٌ للعالمين! ـ چه خطاب زيبايي ـ يا بنت رسول الله! مهمان داريم، اگر غذايي داريم بياور! فرمود غذايي نيست يک مقدار فقط براي بچهها نگه داشتم. فرمود: «وَ أُطْفِئُ السِّرَاجَ»؛ چراغ را خاموش کن که بچهها فکر کنند شب شده و بخوابند، آن غذا را براي مهمان بياور «نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أُطْفِئُ السِّرَاجَ»؛ بچهها را بخوابان و چراغ را خاموش کن و اين غذا را براي مهمان بياور، مهمان ماست. فردا رسول گرامي اسلام به علي بن ابيطالب بشارت ميدهد و میگويد که چه بوده ديشب چه کار کرديد آيه نازل شد که ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[33] عدهاي ديگران را بر خودشان ترجيح دادند ايثار کردند.[34]
ما يک انفاق داريم و يک ايثار. انفاق اين است که انسان دوتا قرص نان دارد يکي را در راه خدا ميدهد و يکي را خودش مصرف ميکند و گوارايش باشد. ايثار اين است که يک نان دارد و خودش هم نياز دارد اين نان را میدهد به ديگري و ديگري را بر خود ترجيح ميدهد، اين را ميگويند ايثار ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾؛ اينها کسانياند که ديگري را بر خود ترجيح ميدهند اگر چه خودشان هم نياز دارند محتاج هستند، غذاي شب بچهها هست «نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أُطْفِئُ السِّرَاجَ» راجع به اينها ما بايد بگوييم معذرت ميخواهيم از علي بن ابيطالب که اين چه مقامي است؟! اين چه جايگاهي است؟! اين چه منزلتي است؟!
به «عثمان بن حنيف» ميگويد عثمان! اگر تو والي من هستی، اگر از من حکم گرفتي بايد به امام خودت اقتدا بکني ببين من در اينجا چگونه زندگي ميکنم؟ چگونه براي خودم مسئله امنيت درست کردم؟ تشريفات مرا ببين! وضع مرا ببين! آمد و شد مرا ببين! اينطوري بايد زندگي بکني! اينگونه تشکيلات مفصل آن چناني اين با چه چيزي سازگار است؟! با چه کسي سازگار است؟! هرگز اين جايگاه جايگاه من نيست و کسي که از من دارد تبعيت ميکند و حکم من و ولايت من را دارد اين هرگز نبايد اينطوري باشد. علي بن ابيطالب(عليه السلام) سيره و سنت و خُلق و خوي و مرام و آيين زندگي او مشخص است سادگي از همه وجود و شئونات او ميريزد. ممکن است يک شخص به لحاظ شخص ساده زندگي کند ولي شئونات درست کردن، تشريفات و مسائل سنگين حشم و خدم آوردن بردن و امثال آن، اين با کدام نظام از نظام توحيدي و وارستگي علي بن ابيطالب سازگار است؟! آنهايي که خودشان را به عنوان والي حکومت علوي ميدانند اين نگاه حاکم علي بن ابيطالب است به عثمان بن حنيف مينويسد تو بايد به امام خود اقتدا بکني، نه اينکه فقط بگويي من ساده زيست ميکنم! من يعني من و همه شئوناتم و حشم و خدمم و رفت و آمدها و هزينهها اينها بايد ملاحظه بشود؛ لذا فرمود: «وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»؛ به من اقتدا کنيد! وقتي که حضرت وارد حکومت شد گفت مردم من همين يک پيراهن را دارم، اگر از اين حکومت رفتم بيش از اين پيراهن داشتم به شما خيانت کردم! به شما خيانت کردم! ما چه ميگوييم؟! ما واقعاً کجا هستيم؟! خود حضرت فرمود من يک پيراهن دارم با اين پيراهن آمدم اگر با بيش از اين رفتم به شما خيانت کردم.
اين داستان را والد بزرگوار حضرت آيت الله جوادي آملي در جمع شما مؤمنان و علاقهمندان به قرآن و عترت گفتند که حضرت با غلام خويش قنبر رفتند بازار پيراهني را تهيه کنند. پيراهني بود يک مقدار گرانتر بود. به غلامشان قنبر گفتند تو جواني و آن لباس بهتر را به غلامشان دادند، آن لباس ضعيفتر را خودشان گرفتند. يک وقت حضرت مشغول سخنراني بود اين قصه را والد بزرگوار ميگفتند داستان را مشغول سخنراني بود و اين لباس را مدام تکان ميداد. اين کسي که داشت ميديد بچهاش روي شانهاش بود گفت حضرت چرا اين کار را ميکند؟ فرمود او يک لباس دارد لباسش را شست خيس است نَم دارد، لباس دوم ندارد اين لباس را دارد خشک ميکند. افسانه است مگر افسانه نيست؟! ما خودمان را ـ معاذالله ـ به عنوان حکومت علوي و امثال آن اينها يک شعار و پوستهاي نيست ما رفتيم در غلافِ عنوان حکومت علوي هر کاري که ميخواهيم بکنيم انجام ميدهيم.
اين عريان است، اين واضح و برهان است، اين باهر است، اين روشن است کسي نميتواند بگويد که ما يک حکومت علوي تشکيل داديم و وضعيت اينگونه است. وقتي علي بن ابيطالب ميبيند زني که شوهرش در يکي از اين جنگها کشته شده است در فقر و ناداري است و متوجه ميشود، ميآيد و يک مقدار غذا ميآورد براي کمک، اين خانمي که بچهها را داشته به علي بن ابيطالب ميگويد وضع ما اينگونه است حضرت که ميرود کمک بکند ميگويد شما برو نان درست بکن، خمير بکن، من اينجا هيزم آتش ميکنم، آماده ميکنم، اين کار من هست. وقتي اين هيزم را داشت آماده ميکرد و اين آتش شعله گرفته بود بلند شده بود، چهره خودش را به آتش نزديک کرد گفت تو چگونه حکومت ميکني که يک زن اينگونه دارد با فلاکت زندگي ميکند؟! چهرهاش را به آتش نزديک کرد و گفت بچش علي! بچش که فرداي قيامت بايد جواب بدهي!
اينها يک افسانه است، اينها ـ متأسفانه ـ به تاريخ پيوسته است، ما از اينها جز يک ظاهري خبري نداريم. به هر حال «وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد» يک وقت ميگوييم ما نيستيم ما خودمان زندگي ميکنيم ما مسلمان هستيم ما کي علوي هستيم؟! ما کي حسني هستيم؟! آفرين! درود بر اين آقايان! نه ما نيستيم. يک وقت ميگويم هستيم و مردم هم به همين نيت ميآيند رأي ميدهند نظر ميدهند که شما علوي و حسني هستيد، بازي کردن با اين يعني چه و چگونه آدم بايد جواب بدهد؟! نيست. به هر حال آنچه در سنت و سيرت آقا علي بن ابيطالب است به گونه ديگري است.
شب نوزدهم اين ضربت سهمگين به فرق نازنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) وارد شد
طاير دل را قفس بشکسته ديد ٭٭٭ مرغ جان از دام تن وارسته ديد
بانگ «عبدي ارجعي» را گوش کرد ٭٭٭ باده از جام شهادت نوش کرد
بله مست خودش بود، ولاي توحيد داشت. وقتي اين شمشير زهرآگين به فرق حضرت وارد شد آنوقت محو ولاي توحيد بود
غنچه لبهاي او چون شکفت ٭٭٭ نغمه «فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»
«فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»،[35] اين سخن جز از زبان انساني با اين والايي ساخته نيست. اکنون اين امام عزيز در بستر شهادت آماده است تا دعوت حق را لبّيک بگويد و کرّوبيان و آسمانيان از اين وجود نازنين استقبال کنند جايگاه علي بن ابيطالب(عليه السلام) در دلها و در حقيقت فرشتگان به مراتب بالاتر و والاتر است.
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
ولايت علي بن ابيطالب و اولاد معصومينش را نصيب همه ما بفرما!
در دنيا و برزخ و قيامت همواره ما را با ولايت علي و اولادش محشور بدار!
شب اول قبر مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) را به فرياد همه ما برسان!
ما را با همين عشق با همين ارادت با همين ايمان با همين اعتقاد به ولايت علي بن ابيطالب در هنگام مرگ ما را مواجه با علي بن ابيطالب بفرما!
بار الها اين طاعات اين اعمال اين توسلات اين عزاداري اين اظهار ارادت از همگان به احسن وجه قبول و ذخيرهاي براي عالم آخرت ما قرار بده!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!
مشکلات را مشکلات اقتصادي اجتماعي فرهنگي را از جامعه ايران عزيز و همه کشورهاي اسلامي مرتفع بفرما!
حاکميت منطق رمضاني که منطق طهارت و پاکيزگي و پاکي است به همه ما براي همه ابعاد هستي و جهات وجودي ما سياست ما فرهنگ ما اقتصاد ما اخلاق ما تربيت ما حقوق ما عنايت بفرما!
گناهان همه ما را خدايا خصوصاً در اين ماه ببخش و بيامرز!
ارواح مؤمنين و مؤمنات ارواح طيبه شهدا گذشتگان از اين جمع، ارواح بزرگواران و شهدايي که تصاويرشان اينجا هست و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص355؛«اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوابَ الْجِنانِ، وَ أَغْلِقْ عَنِّي فِيهِ أَبْوابَ النيرانِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ يا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِين».
[2]. ديوان شهريار، غزل شماره2.
[3]. سوره توحيد، آيات 1ـ4.
[4]. ديوان اشعار سنايي، قصيده شماره203.
[5]. ديوان شهريار، غزل شماره2.
[6]. سوره انعام، آيه153.
[7]. سوره قريش، آيه4.
[8]. عيون الأخبار، ج2، ص 134؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج49، ص127.
[9]. سوره احقاف, آيه13.
[10]. عيون الأخبار، ج2، ص136؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج39، ص246.
[11]. التوحيد(للصدوق)، ص307؛ الأمالي(للصدوق)، النص، 345.
[12]. الأمالي(للصدوق)، النص، 388.
[13]. سوره زمر، آيه65.
[14]. سوره لقمان، آيه13.
[15]. سوره زمر، آيه53.
[16]. سوره روم، آيه60.
[17]. تهذيب الأحكام(تحقيق خرسان)، ج3، ص36.
[18]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج41، ص54.
[19]. سوره توبه، آيه104.
[20]. سوره بقره، آيه245؛ سوره حديد، آيه11.
[21]. سوره بقره، آيه115.
[22]. ديوان شهريار، غزل شماره2.
[23]. ديوان حافظ، غزل شماره133.
[24]. ديوان اشعار شهريار.
[25]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه 45.
[26]. ديوان شهريار، غزل شماره2.
[27]. ديوان شهريار، غزل شماره2.
[28]. سوره فتح, آيه29.
[29]. سوره بقرة، آيه207.
[30]. سوره نور، آيه37.
[31]. سوره احزاب، آيه23.
[32]. سوره بقره، آيه274.
[33]. سوره حشر، آيه9.
[34]. بحارالأنوار(ط ـ بيروت)، ج36، ص59.
[35]. خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص63.