27 07 2023 1745250 شناسه:
image

سخنرانی آیت الله العظمی جوادی آملی در شب عاشورای حسینی +فیلم و صوت

پایگاه اطلاع‌رسانی اسراء: جلسه سخنرانی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در شب عاشورای حسینی با حضور عزاداران حسینی در محل حسینیه معظم له در شهرستان دماوند برگزار گردید. ​​​​​​​  

فیلم کامل سخنرانی معظم له
​​​​​​​صوت کامل سخنرانی معظم له ​​​​​​​

متن کامل سخنرانی معظم له

​​​​​​​

أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقيت الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)».[1]

شعار رسمي ما پيروان اهل بيت دو چيز است؛ يکي عرض تسليت به يکديگر، دوم دعوت به قيام و خونخواهي سيد الشهداء. اين جمله نوراني که به ما دستور دادند تنها دعا، تسليت، عرض ارادت نيست، اين جمله به دو اصل منشعب ميشود: يکي «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)» که اين تشويق به دريافت ثواب عزاداري است. دوم: «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)»، يعني خدا آن توفيق را به ما بدهد که ما خونبهاي حسين بن علي را بگيريم.

خونها را وارثان آن متوفي، وارثان آن شهيد ميگيرند، هر فرد زنده ميتواند وارث حسين بن علي باشد، خونبهاي آن حضرت را بگيرد. پس فائده شرکت در مراسم سوگ و ماتم سالار شهيدان يکي دريافت ثواب عزاداري است و يکي دريافت وظيفه قيام و مردانگي و سپهسالاري و شهادت و جهاد است «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ». اين اصل اول.

اصل دوم آن است که وجود مبارک سالار شهيدان جاي پيغمبر نشسته است و در بحث ديروز به عرضتان رسيد که قرآن تنها کتابي است که روي زمين مانده است و ميماند و جريان آدم تا خاتم را زنده نگه داشته است. جريان نوح پيامبر، ابراهيم خليل، موساي کليم، عيساي مسيح و انبياء را زنده نگه داشته است و کتابهاي آسماني انبياي ديگر را هم شرف بخشيد و زنده نگه داشت. اگر تورات تحريف شد اصولش در قرآن ثابت است و اگر انجيل تحريف شد معارفش در قرآن تثبيت شده است. آنها  ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ﴾[2] ولي قرآن همه آن معارف را زنده کرده است به عنوان ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ[3] نه تنها حرفهاي انبياي قبلي را تصديق ميکند بلکه هيمنه دارد. امامت همه انبياء، امامت  همه کتابها به عهده قرآن کريم است.

شما اين تعبير را در هيچ جاي قرآن نسبت به غير پيغمبر اسلام نميبينيد. انبياي ديگر ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ است، هر پيامبري پيامبر ديگر را تصديق ميکند اما وجود مبارک پيامبر اسلام انبياي قبلي را تصديق ميکند کتاب او کتابهاي انبياي قبلي را تصديق ميکند اما ﴿وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ[4] هيمنه، امامت، رياست، سلطنت، تقدم برای قرآن کريم است، چون آنها تحريف شدهاند و اين مصون از تحريف است.

بنابراين قرآن مهيمن بر تمام کتابهاست و در بحث ديروز به عرضتان رسيد که حسين بن علي وارث همه انبياء است و در بحث ديروز هم اشاره شد که ما يک ارث داريم و يک تجارت. در تجارت، مال بهجاي مال مينشيند؛ ولي در ارث، مالک بهجاي مالک مينشيند، مال جابجا نميشود وارث بهجاي مورث مينشيند، نه اينکه مالي از جايي بهجايي منتقل بشود. وقتي ما در زيارت وارث به سالار شهيدان عرض ميکنيم: سلام بر تو که تو وارث آدمي، وارث نوحي، وارث ابراهيمي، وارث موسايي، وارث عيسايي، وارث پيامبري، وارث علي بن ابيطالبي[5]؛ يعني بهجاي آنها نشستهاي.

ما اشتباه نکنيم ارث يعني ارث! تجارت يعني تجارت! در داد و ستد، در معامله، مال بهجاي مال مينشيند؛ ولي در ارث، مالک بهجاي مالک مينشيند و ابراهيم خليل هر چه داشت الآن حسين بن علي داراست. موساي کليم هر چه داشت الآن وجود مبارک حسين بن علي داراست. ما در مجلسي شرکت کرديم که صاحب آن مجلس بهجاي همه پيامبران نشسته است. کتاب و نامهاي که جدّ او آورد، بهجاي همه کتابهاي انبياي قبلي نشسته است.

بنابراين ما دو تا وظيفه داريم؛ يکي طرزي شرکت کنيم که نام ما جزء عزاداران سالار شهيدان بشود و اين کم نيست. «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»؛ مطلب دوم است که ما توفيقي پيدا کنيم که کار حسين بن علي را انجام بدهيم. اين کار کمي نيست.

محرّم يک مکتب جهاني است. اينکه شما ميبينيد بيست ميليون در اربعين حضور پيدا ميکنند کار کمي نيست. اين دستور ديني ماست که هر شيعهاي بايد در محدوده کار خود، کار حسين بن علي را بکند، براي اينکه ما به يکديگر ميگوييم: «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ»؛ اين اصل اول. «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»، اصل دوم. يعني اين جمله، جمله خبريه است، ولي به داعي انشاء القا شده است. جمله دعا جمله خبريه نيست. دعا انشاء است؛ يعني ما ميخواهيم و درخواست ما اين است که خدا آن توفيق را به ما بدهد که ما خونبهاي حسين بن علي را بگيريم. معلوم ميشود در هر عصر و مصري تفکر اَموي هست و در هر عصر و مصري تفکر علوي و حسيني هم بايد باشد تا اين، آن خطرها را دفع کند.

مطلب بعدي آن است که اين زيارتنامهها به منزله شرح حال خود حسين بن علي است. اگر ذات اقدس الهي در قرآن کريم پيامبر را معلم معرفي کرده است فرمود که تو معلم کتاب و حکمتي ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[6] و در قرآن کريم فرمود پيامبر يک حرف تازهاي آورده که زير اين آسمان هر جا برويد اين مطلب گيرتان نميآيد. در قرآن کريم دو سلسله آيات تعليمي است: يکي ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ است که ممکن است کسي بگويد که اين مطالب را در کتابهاي ديگر شايد کم و زياد بتوان يافت. اما يک سلسله مطالبي است که خدا ميفرمايد شما آسمان برويد زمين برويد غير از اين منبع، منبع ديگري نيست: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[7] کان منفي معنايش آن است که شما آن نيستيد که بدانيد! «شما آن نيستيد»، يعني هر جاي اين عالم برويد اين گيرتان نميآيد. شما يعني جوامع بشري هر جاي عالم برويد اين حرفها گيرتان نميآيد.

آن ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ دو مطلب است، اين ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ حتي به خود پيامبر هم فرمود: ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ[8] ما يک حرف تازهاي به توي پيامبر ياد داديم که اصلاً ممکن نبود در هيچ عالم بروي ياد بگيري. اين کان منفي آن اثر را دارد. مثلاً اصل خلقت آدم، کيفيت گفتمان فرشتهها، اينها را انسان کجا برود ياد بگيرد؟ که اصل خلقت عالم چگونه بود؟ فرشتهها چه گفتند؟ خدا چه جوابي به اينها داد؟ اين را در کجا ميتواند برود ياد بگيرد؟ اصل خلقت آسمان و زمين در شش مرحله يا در شش دوره بود ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ؛[9] اين حرفها را در کجا ميتواند ياد بگيرد؟ آنکه نبود تا بفهمد آسمان و زمين در چند مرحله خلق شد، اين چگونه ميتواند معلم ديگري باشد؟

حسين بن علي(سلام الله عليه) يک حرفهاي تازهاي دارد و آن حرفهاي تازه همان بخش دوم فرمايشات قرآن کريم است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ، الآن بسياري از فلاسفه غرب و همچنين متأسفانه برخی از فرهيختگان شرق و غرب، همين سه چهار حرف را دارند که سوره مبارکه «جاثيه» نقل ميکند؛ حرفهاي کانت و امثال کانت اين است: ﴿قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر،[10] الآن غرب اکثرياش به استثناي موحدان، حرفش همين است. غير از دنيا خبري نيست و غير از مرگ و زندگي خبري نيست و غير از طبيعت خبري نيست. اين طبيعت است که زنده ميکند و ميميراند و اين ما هستيم که زنده ميشويم و ميميريم و اين دنياست که غير از خود عالم ديگري ندارد.

اين در سوره مبارکه «جاثيه» حرف فلاسفه مادي آن روز و امروز است. اما قرآن کريم فرمود به اينکه ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾[11]، اينها روي گمان حرف ميزنند مگر ميشود دنيا بيآخرت باشد؟ دنيا عالم حرکت است حرکت بيهدف بازيچه است و آنکه دنيا را آفريد فرمود من بازيگر نيستم؛[12] بيايند و بروند و ديگر هيچ؟ هر که هر چه کرد کرد؟ بَدان و خوبان يکساناند؟ زشت و زيبا يکسان هستند؟ فرمود اينها گمان ميکنند، فکرنکرده حرف ميزنند ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾، اين چنين نيست.

آنگاه در موارد ديگر با آيات ديگر تشريح کرد. فرمود دنيا عالم حرکت است حرکت بدون نتيجه، بازي است. بازي را که ميگويند لعب براي اينکه با اين لعاب دهن هماهنگ است. اين لعاب دهن تشنه را سيرآب نميکند. هيچ کس با بازي در عالم سيرآب نشده است. با بازي به مقصد نرسيده است. لعب بازيگري است اين لعب بياثر است همانند لعاب، لعاب هيچ انسان تشنهاي را سيراب نميکند. هيچ بازيگري از عمر خودش سيراب نميشود، براي اينکه بازي پاياني ندارد.

فرمود ما که عالم را آفريديم بازيگر نيستيم.  دنيا حرکت است، يک؛ حرکت بيهدف بازيچه است، دو؛ و ما بازيگر نيستيم، اين سه. پس اين حرکت به مقصد ميرسد و آن آخرت است. هر کسي هر چه کرد با همان محشور ميشود. «کژ روي جف القلم کژ آيدت».[13]

غزالي ميگويد حکيم فردوسي(رضوان الله عليه) حرفي زد که نتيجه حرفهاي چهل ساله من است:

اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشتهاي[14]

اگر انسان با تلخکامي و بدرفتاري خار بکارد، تيغ در ميآيد و اگر با خوشرفتاري پرنيان بکارد پرنيان ببافد لذت ميبرد.

اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشتهاي

اگر حکيم فردوسي مانده است براي اينگونه از معارف بلند است. يکي از سخنان حکيم فردوسي اين است:

که من شهر علمم عليّم دَر ست ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست[15]

نام اهل بيت نام علوي و نام حسني و نام حسيني، اينها شاهنامه فردوسي را نگه داشت.

به هر تقدير دنياي بيآخرت، حرکت بيهدف و بازيچه است. فرمود ما بازيگر نيستيم، ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾. اما درباره حيات و ممات اينطور نيست که حيات و ممات مثل سنگريزههايي باشد ريخته که هر کس خواست بگيرد ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ،[16]﴿يُحْيي‏ وَ يُميتُ[17] پس دنيا آخرتي دارد. حيات و مممات آفريدگاري دارند. احياء و اماته مبدئي دارد. اينها حرفهاي سوره مبارکه «جاثيه» است که قرآن کريم اينها را بيان کرده است.

اين حرفها را وجود مبارک حسين بن علي کاملاً در بين راه و در مقصد و مبدأ بيان کرده است. در اين نيمکره مربوط به آسياي غرب و غرب آسيا يا خاور ميانه حسين بن علي يا شخصاً رفت يا نامه نوشت و اين مطالب را گفت. اينکه در زيارت اربعين ميخوانيم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»[18]؛ يعني همين. عرض ميکنيم خدايا، حسين بن علي خون داد تا جامعه را عالِم کند. خون گلوي خود را داد تا مردم را فرهنگي کند.

خدا غريق رحمت کند کليني را! اين کليني از شاگردان بهنام اهل بيت است. يک کتابي دارد بهنام کافی اصول کافي و فروع کافی که همه ما شنيدهايم. در جلد اول کافي يک خطبه هشت ده صفحهاي دارد. در خط آخر يعني خط آخر! آخرين خط خطبه مرحوم کليني اين است که «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي  به يثاب و به يعاقب»؛[19] فرمود قطب فرهنگي يک ملت عقل آن ملت است. اين را کليني ميگويد که شاگرد اينهاست. نه اينکه عقل داشتن يک چيز خوبي است! فرمود اگر جامعهاي عاقل باشد نميشود او را بازي داد. اگر جامعهاي عاقل باشد نميشود چيزي را بر او تحميل کرد. اگر جامعهاي خردمدار و عقلمدار و علممدار و علم محور باشد نميشود با هر تبليغي اين را به شرق را به غرب برگرداند. فرمود قطب فرهنگي يک ملت عقل آن ملت است.

حسين بن علي(سلام الله عليه) فرمود من خون جگر دادم تا مردم عاقل بشوند عالم بشوند«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة». اگر خدا فرمود پيامبر ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ، من خون جگر دادم تا معلم بشوم. در تمام اين بخشها هر جا سخن از معرفت است نام حسين بن علي بن ابيطالب است. در سخنرانيها، در محاجهها، در محاورهها، در مناظرهها، همه جا سخن از حسين بن علي بن ابيطالب است تا جامعه را عاقل کند. اين جامعه عاقل است که نه ستم ميکند و نه ستم ميپذيرد. اين جامعه عاقل است که نه عوامي ميکند نه عوامپذير است نه عوامي را راه ميدهد. فرمود ما اين کار را کرديم که مبادا کسي نظير فرعون: ﴿اسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ[20] باشد.

بنابراين اين دستوري که در دعاها هست ما را موظف کرده که حسيني زندگي کنيم «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»؛ هيچ شيعهاي حق ندارد بگويد به من چه! و هيچ شيعهاي هم حق ندارد بگويد به تو چه! تا جامعه را اصلاح کنيم، حق را بگوييم، باطل را اماته کنيم، راه حسين بن علي را طي کنيم. وگرنه گريه کردن و ثواب بردن در سر جاي خودش محفوظ است. اما گفتند هر وقت يکديگر را ديديد دو تا حرف بزنيد يکي ثواب بردن يکي راه حسين را ادامه دادن «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»؛ ملت حسيني نه زير بار ظلم ميرود نه به کسي ظلم ميکند. آنکه اهل علم نيست چيزي ياد نميگيرد و چيزي ياد نميدهد فقط منتظر ثواب است، إنشاءالله ممکن است ثوابش را ببرد ولي آن عنصر دوم را که «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»، نه زير بار ظلم برود نه به کسي ظلم بکند را ندارد.

بيان نوراني علي بن ابيطالب اين است که «لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ‏»[21] ضيم يعني ستمپذيري. هيچ ملت سربلندي ستمپذير نيست. «لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ‏»، مگر يک ملت فرومايه. محافل حسين بن علي انسان را سربلند ميکند.

ميبينيد در بحث ديروز اشاره شد حسين بن علي خواست کادرش را معرفي کند به عبيد الله بن حر جحفي، فرمود: ﴿وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً[22] اين حرف خيلي بلند است. اين حرف در سوره مبارکه «کهف» مال خداست. خدا فرمود در کارگاه من کسي که وظيفهشناس نيست من به او سِمَت نميدهم. فرشتهها انبياء اولياء در کارگاه الهي سِمَت دارند. در بحث ديروز بين همدست بودن، يک؛ مساعدت کردن، دو؛ معاضدت کردن، سه؛ اينها فرق گذاشته شد. در اينجا هم همان تکرار ميشود که خدا فرمود کسي بخواهد عضد من بشود يا بايد فرشته باشد يا فرشتهمنش.

همين حرف را حسين بن علي در بين راه به عبيد الله بن حر جحفي گفت فرمود شنيدی که من الآن قيام کردم شنيدي که من نيازمند به اصحابم، ولي من به غير فرشتهخويان، مردان الهي که فرشتهمنشاند،  به غير اينها کسي را نياز ندارم ﴿وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً، من که غير از خداي سبحان کسي را نشان ندارم که چنين حرفي را گفته باشد. حسين بن علي هم که نماينده خداست خليفه الهي است ميگويد در کارگاه من در دستگاه حسيني کساني که بخواهند عاشورايي فکر بکنند بايد فرشتهخوي باشند.

تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشستست به تدريج اطلس[23]

اگر جناب سنايي و امثال سنايي گفتند چرا شما فرشته نميتواني باشي؟ الآن بهترين فرش روي کره زمين همين فرشهاي ابريشم است که ما ميگوييم اطلس و ديبا. اين اطلس که گرانترين فرشهاي روي کره زمين است مگر ديروز برگ توت نبود که اگر معلم نداشت در سطل ميانداختند، اين برگ توت وقتي برود مدرسه در مکتب کِرم ابريشم درس بخواند ميشود اطلس. حرف سنايي اين است که چرا شما ابريشم نشوي؟

تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشستست به تدريج اطلس

اگر يک برگ توت ابريشم ميشود، ما چرا درس نخوانيم و عالم و دانشمند نشويم؟ چرا ما نشويم؟ راه باز است. هيچ کس نميتواند بگويد که من نميتوانم! هم بچههايتان را ابريشم کنيد چرا کهنهزيلو باشد؟ زيلو همه جا هست. شما سعي کنيد اطلس باشيد. اطلس هم بهترين و گرانترين فرشهاي روي کره زمين است. منتها در قرآن کريم وقتي فرشهاي بهشت را خدا مشخص ميکند ميفرمايد ابره فرش بهشت يک چيزهايي است که شما نشنيديد تا ما بگوييم از آن قبيل است، ولي آسترش را ما شرح ميدهيم: ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾[24]، يعني بهشتيها روي فرشهايي مينشينند که ابرهاش را شما نميدانيد چيست! آسترش ابريشم است.

بطائن جمع بطانه است يعني آستر. «الظهاره ابره دان و البطانة آستر»[25] آستر فرشهاي زير پاي بهشتيها ابريشم است ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، اما ظواهرش چيست؟ ابرهاش چيست؟ خدا ميداند. درک ما نيست. به هر تقدير حرف سنايي و ساير سرايندگان ادبپرور ما اين است. اگر يک برگ توت ميتواند ابريشم بشود چرا يک انسان، دانشمند نشود؟ و چرا انسان زير بار ظلم برود؟ و چرا انسان گرفتار اختلاس نجومي باشد؟ چرا انسان بد و بيراه برود؟ چرا انسان ناحق بگويد؟ اينها را وجود مبارک حسين بن علي مکرّر در مکرّر بيان فرمود. فرمود در دستگاه ما اختلاسي نيست! در دستگاه ما نجومي نيست! در دستگاه ما کذا و کذا و کذا نيست، هر چه هست طيب و طاهر است. حسين بن علي اين است. عزاداري پسر پيغمبر اين است. گريه کردن پسر پيغمبر اين است. وگرنه اگر همان جمله اول بود که اثر کمي داشت.

در زيارت اربعين ما ميخوانيم که «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»، ما از جهالت و سرگرداني و بستن راه ديگران و بيراهه رفتن خود جلوگيري کرديم. فرمود من رفتم تا کسي بيراهه نرود و راه کسي را هم نبندد. همه راحت زندگي کنند اين کار من است و کساني هم که راه مرا ادامه ميدهند همينطور هستند.

اينکه من خون جگر دادم تا مردم مستقل باشند اين کار حسين بن علي است. گريه کردن البته ثواب خاص خودش را دارد اما اين دو جمله است دو اصل است يکي «جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)» است که اصل دوم است و يکي «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)» است.

من بيش از اين وقت شما را نگيرم. در آستانه شب عاشورا هم هستيم. شما مستحضريد که وجود مبارک حسين بن علي دوم محرّم الحرام وارد کربلا شد. فاصله کربلا و کوفه فاصله راه يک روزه است يعني يک کسي بخواهد به طور عادي از کربلا بيايد به کوفه يا از کوفه بيايد به کربلا يک روز راه دارد. روز دوم که وجود مبارک حضرت رسيد روز سوم عمر سعد ملعون وارد کربلا شد. روز چهارم عمر سعد گزارش را از کربلا به کوفه داد. روز پنجم دستور از کوفه به کربلا آمد. روز ششم گزارش را عمر سعد از کربلا به کوفه داد. روز هفتم دستور آب بستن از کوفه به کربلا آمد. لذا بعضي از شهرها روز هفتم را به نام مبارک قمر بنيهاشم ميگيرند چون او ساقي بود. گرچه همه اينها روز عاشورا شربت شهادت را نوشيدند ولي رسم بعضي از شهرهاي ايران اين است که روز هفتم را مخصوص وجود مبارک قمر بنيهاشم ميدانند چون روز هفتم دستور آب بستن رسيد.

روز هشتم گزارش جديد عمر سعد از کربلا به کوفه رسيد. روز نهم آن عبيدالله بن زياد ملعون ديد که قاصد برود و بيايد و گزارش بگيرد و گزارش بدهد نميشود، شمر را فرستاد که کار را يکسره کند. همين شمر ملعون در عصر تاسوعا آمده کار را يکسره کند. منتها اينها خواستند خوني ريخته نشود از خودشان. فقط همين چند نفر و حسين بن علي کشته بشود. اينها آن نقشهاي که معاويه درباره امام حسن بهکار بُرد همان نقشه را بکار گرفتند. وجود مبارک حسن بن علي(صلوات الله و سلامه عليه) در نبرد نابرابر با معاويه، معاويه ملعون کاري کرد به هر وسيلهاي بود ياران امام حسن را از اطراف حضرت گرفت که جنگي نباشد و حضرت را هم در آن خانه شهيد کرد. اينها همان نقشه معاويه را خواستند پياده کنند.

شمر را فرستادند چون شمر از قبيله بنيکلاب است. وجود مبارک قمر بنيهاشم مادرش ام البنين از همين قبيله است. لذا وقتي شمر آمد گفت: «أين بنوا اختنا، أين بنوا اختنا»؛ کجا هستند خواهرزادههاي ما، خواهرزادههاي ما! که اماننامه آورد براي قمر بنيهاشم که حضرت را از وجود مبارک سيد الشهداء جدا کند و سيد الشهداء را مثل امام حسن تنها کند. خواستند چنين کاري بکنند.

عصر تاسوعا شمر با آن وضع آمد نزديک خيام حسين رسيد گفت: «أين بنوا أختنا أين بنوا أختنا»؛ خواهرزادههاي ما کجا هستند؟ خواهرزادههاي ما کجا هستند؟ وجود مبارک قمر بنيهاشم فهميد، بياعتنايي کرد. وجود مبارک سيد الشهداء فرمود اين چه ميگويد؟ اين با تو کار دارد، ببين چه ميگويد؟ به دستور وجود مبارک سيد الشهداء عصر تاسوعا يعني در چنين وقتهايي وجود مبارک قمر بنيهاشم رفت پيش شمر. اينها چهار تا برادر بودند.

ام البنين هيچ راهي نداشت، در قبرستان بقيع چهار تا قبر مصنوعي ساخت زنهاي مدينه را جمع ميکرد، گفت: زنهاي مدينه، ام البنين يعني مادر پسران. ديگر مرا ام البنين نگوييد. ام البنين يعني چه؟ يعني مادر پسران. زنهاي مدينه ديگر مرا ام البنين نخوانيد. ديگر مرا ام البنين نگوييد.

«كانت بنون لي أدعى بهم ٭٭٭ و اليوم أصبحت و لا من بنين‏»[26]

 يک روز من چهار پسر داشتم به من ميگفتيد ام البنين اما الآن چرا ميگوييد ام البنين؟ چرا ميگوييد؟ به من گفتند عباس تو مشک را به دندان گرفت. من از اسرار کربلا بيخبر هستم، مگر مشک را به دندان ميگيرند؟ دستان پسرم چه شد که مشک را به دندان گرفت؟ اي زنهاي مدينه من از راز کربلا بيخبرم خودم نبودم، اما گفتند عباس تو مشکي به دندان گرفت.

وجود مبارک حسين بن علي(صلوات الله و سلامه عليه) به عباس(سلام الله عليه) فرمود برو ببين چه ميگويد؟ وقتي شنيد شمر ملعون اماننامه آورد که همان نقشه درباره امام حسن را پياده کند، فرمود «لعنة الله عليک و علي امانک، أ تأمننا و ابن رسول الله لا امان له»؛ حالا با چه وضع وجود مبارک بنيهاشم به خيمه برگشت و جريان را به امام حسين رساند، بهطور سربسته گفت. حضرت فرمود به اينکه حالا که با تو گفتوگو ميکند «فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَي غَدٍ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّة»؛[27] حالا او که براي تو اماننامه آورد تو هم که اماننامه را قبول نکردي. ولي اگر همين مقدار رفت و آمدي که هست اگر توانستي به آنها بگوييد يک امشبي را مهلت بدهند. ما که فرار نميکنيم. تمام راهها را که شما بستيد. راه فرار که نيست. نه ما قصد فرار داريم، نه فرار کردن ممکن است و تمام راههاي فرار را هم که شما بستيد. فقط يک امشبي را عباس مهلت بگير، زيرا خدا ميداند من نماز را خيلي دوست دارم، دعا را خيلي دوست دارم، مناجات را خيلي دوست دارم[28]. اين امشبي را به ما مهلت بدهيد که ما با اينها وداع کنيم. همين! ما که فرار نميکنيم.

به هر وسيلهاي بود وجود مبارک قمر بنيهاشم اين پيام را به شمر ملعون رساند که امشب را شما مهلت بدهيد آن هم برگشت. حالا وجود مبارک سيد الشهداء آمده مجدداً نظم و صفآرايي کرده. اين خيمهها چون روز اول که وارد شدند باز و وسيع بود، فرمود اين طنابها را جمع بکنيد، اين خميهها نزديکتر بشود، چرا؟ فرمود اين طنابها را هم به يکديگر گره بزنيد که اگر حمله کردند اين خيمهها زود نيفتد! بعد دستور داد فرمود که تمام اطراف اين خيمه را بکَنيد، چون ميدانيد آنجا شطّ عظيمي از شمال شرقي کربلا بهنام فرات از دجله که جدا ميشود در شمال شرقي کربلا ميريزد. جايي که رودخانه بزرگ باشد اطرافش ني فراوان است. فرمود اين نيها را بگيريد در اين وگودالها بريزيد اينجا را آتش بزنيد که فردا اينها از هر طرف حمله نکنند. اينها اگر از هر طرف حمله بکنند ما چه بکنيم؟ اينجا شما يک گودالي بکَنيد اين گودال را پر از آتش بکنيد که اينها نتوانند از هر طرف حمله بکنند. فقط در اين خيمه دار الحرب يک راه مناسبي باشد که شهدا بروند و اجسادشان بيايد. بقيه اطراف اين خيمه همهاش خندق بود و آتش کردند.

مشکل اين است که وقتي عصر عاشورا اينها حمله کردند زينب کبري به زين العابدين گفت بچهها چه کنند؟ وقتي حضرت فرمود: «عَلَيكُنَّ بِالفَرار»،[29] زينب کبري عرض کرد راه نيست! تمام اطراف خميه خندق است. اين بچهها کجا فرار کنند؟ چهطور فرار کنند؟ چهطوري فرار کنند؟

آنگاه اين دستور امام حسين عليه السلام برای غروب بود، آستانه شب، بعد چه کسي در اطراف خيمه دور بزند و نگهباني کند مشخص شد. قمر بنيهاشم با چند نفر بايد دور خيمه بگردند مشخص شد. خيمه زنها مشخص شد. خيمه مردها مشخص شد. دفعةً وجود مبارک زينب کبري وارد خيمه حسين بن علي شد عرض کرد برادر، ما که آمادهايم، ما فرزند علي هستيم. ما هيچ هراسي نداريم. اگر اين نانجيبها و وحشيها خواستند شبانه به خود خيام حمله کنند، آن وقت چه کنيم؟ اينها که در اطراف خيمه دور ميزدنند بعضيها اين فرمايش زينب کبري را شنيدند. آمدند به حبيب بن مظاهر اسدي رساندند که حبيب تو بزرگ مايي. تو فرمانده مايي. تو دستور را از حسين بن علي ميگيري بعد به ما منتقل ميکني. مثل اينکه دختر علي بن ابيطالب اطمينان به ما ندارد.

همان شبانه، حبيبِ پيرمرد اين سربازان و افسران زير مجموعه خودش را جمع کرد، جلو نيامد، همان پشت خيمه زينب کبري سلام کرد. «السلام عليکنّ يا حرائر رسول الله»، عرض کرد زينب کبري اين شمشيرهاي نوکران شماست «هذه أسنة غلمانکم، هذه سيوف غلمانکم»[30] اين شمشير نوکران شماست. اگر برادرت شب دستور بدهد ما شب حمله ميکنيم، روز دستور بدهد ما روز حمله ميکنيم. تا ما زندهايم حرم امن شما مصون است. اين برای شب عاشورا.

وجود مبارک زينب کبري ديگر از خيمه بيرون نيامد. در همان درون خيمه دعا کرد و تشکر کرد. اما حالا خود روز عاشورا شد. ميدانيد در جريان وجود مبارک قمر بنيهاشم در بحث ديروز به عرضتان رسيد حضرت مکرر در مکرر اجازه خواست که برود دفاع کند، فرمود نه. تو پرچمدار مايي. من تا آخرين لحظه ميخواهم منظم بجنگم. تو اگر پرچمدار مني، تو علمدار مني، تو اگر شهيد بشوي آن وقت نظام ارتش من به هم ميخورد. پرچمدار که اول کشته نميشود. تو بايد بماني. نه براي اينکه تو مضايقه ميکني يا ما مضايقه ميکنيم، نه! براي ما فرقي ندارد. ولي «إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي‏»[31] تو پرچمداري، تو اگر کشته بشوي، اوضاع متفرق ميشود. من نميخواهم اينجور بجنگم. من تا آخرين لحظه ميخواهم شجاعانه مبارزه کنم. لذا وجود قمر بنيهاشم طبق دستور همان پرچمداري ميدان را حفظ کرده بود.

اما ببينيد اول کسي که از بنيهاشم وارد ميدان شد وجود مبارک علي اکبر بود. يک غلام سياهي هم در اردوي حسين بن علي بود. ببينيد حسين بن علي با پسرش چکار کرد؟ با اين غلام سياه  چکار کرد؟ به بالين هر دو آمد. هر دو را بوسيد.

يکجا(يکسان) رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت ٭٭٭ در دين ما سيه نکند فرق با سفيد[32]

مگر علي اکبر را چقدر بوسيد؟ غلام سياه را هم همين قدر بوسيد. «در دين ما سيه نکند فرق با سفيد» اين را همه ديدند اين را دشمنها نقل کردند که همانطوري که حسين بن علي بالاي نعش علي اکبر آمد او را بوسيد، کنار نعش آن غلام سياه آمد:

يکجا(يکسان) رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت ٭٭٭ در دين ما سيه نکند فرق با سفيد

اما زينب کبري دو تا پسر داشت رفتند شهيد شدند، اين که زينب کبري از خيمه بيرون بيايد چنين چيزی اتفاق نيفتاد تا مبادا برادر ببيند که فرزندان زينب کبري شهيد شدند و خواهر مثلاً نگران باشد. وقتي دو تا فرزند زينب کبري را از قتلگاه آوردند وجود مبارک زينب کبري بيرون نيامد. اما وقتي صداي شهادت علي اکبر رسيد زينب کبري دوان دوان پيش از حسين بن علي خودش را به بالين علي اکبر رساند. «وا اخيا وا اخيا»؛ وجود مبارک ابي عبدالله گفت آفرين بر تو! تو آمدي ميداني که من غيرة الله هستم، حاضر نيستم خواهرم به ميدان بيايد، تو آمدي که حواسم را متوجه خودت کني که از علي فاصله بگيرم. من به احترام اين عاطفهات سائر شهدا را خودم حمل ميکردم به خيمه ميبردم اما الآن علي را به خيمه نميبرم «يا فتيان بني هاشم احملوا نعش اخيکم الي الخيام» جوانان بنيهاشم بياييد نعش علي را به خيمه برسانيد. به زينب گفت زينب، من فهميدم که براي چه آمدي. به احترام اين عاطفهات من خودم اين نعش را حمل نميکنم.

مستحضريد اينکه ميگويند شريعه فرات، شريعه فرات، اين نهرهايي که آب فراوان دارد از هر جاي آن نميشود آب گرفت. يک جاي آن شيب نرم و ملايم دارد که آنجا جای رفت و آمد است و آبگيرها ميروند آنجا آب ميگيرند. يک گوشه مختصري است يک جاي معيني است که شيب نرمي دارد آنجا را ميگويند شريعه فرات. وگرنه جاهاي فرات شريعه نبود. روي همين بخشي که شريعه فرات بود يعني شيب نرم داشت که آب ميگرفتند عده زيادي تيرانداز بودند که ميگويند موکّلين شريعه فرات.

وجود مبارک قمر بنيهاشم همه اينها را طرد کرد وارد آب شد دست زير آب بُرد اما لب تشنه است دست روي آب گذاشت، به ياد تشنگي حسين بن علي افتاد و آب را روي آب ريخت و آب ننوشيد اين سرجايش محفوظ است.

اين صحنه که وجود مبارک قمر بنيهاشم آمد در بخشهاي ديروز به عرضتان رسيد که مصيبتش خوانده شد اما عمده آن است که در شب عاشورا چه ميگذرد؟ و روز عاشورا چه ميگذرد؟ زينب کبري در آن روز به محضر وجود مبارک حسين بن علي رسيد عرض کرد که شما از اسرار عالم باخبر هستيد امشب در کربلا چه خبر است را ميداني، ساربان ميآيد را ميداني، بالاخره همه اينها را ميدانيد و مستجاب الدعا هم که هستيد. منِ زينب امشب که شب يازدهم ميشود در اين سرزمين من مانم و ساربان، از تو برميآيد که از خدا بخواهي که امشب مهتاب نباشد. به آسمان بگو به خدا بگو به نظام بگو «بپوشان تو امشب رخ ماه را! مگر ساربان گم کند راه را»[33] وگرنه من چگونه ميتوانم صبر کنم؟

اما «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ»[34] گودال نبود يک شيب نرمي در گودي قتلگاه داشت وجود مبارک حسين بن علي آنجا قرار گرفت چشمان مطهرش را خون گرفته است ديد سينه مطهرش سنگين بود فرمود من که نميبينم هر که هستي بدان جاي بلندي نشستهاي. هر که هستي بدان جاي بسيار بلندي نشستهاي[35]، زيرا جدّم پيغمبر اين دکمهها را باز ميکرد از زير گلو تا سينه را مکرر ميبوسيد. «طَالَمَا قَبَّلَهُ رَسُولُ الله»[36].

«السَّلَامُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْن»![37] «عليهم آلاف التحية و الثناء».

«نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».

پروردگارا، تو را به انبيايت و اوليايت به فرشتگانت به صحف آسمانيات قسم، نظام اسلامي و مسلمانهاي سراسر عالم را در سايه لطفت حفظ بفرما!

به برکت قرآن و عترت اين عزاداران و عزاداران ساير محافل را مورد عنايت ويژه حسين بن علي(سلام الله عليه) قرار بده!

تو را به برکت حسين بن علي حوائج مشروعه همه مخصوصاً اين عزيزان را به بهترين وجه برآورده به خير بفرما!

ما و دودمان ما و فرزندانمان را مشمول ادعيه خير صلحاي خودت قرار بده!

گذشتگان ما را غريق رحمت بفرما!

حوزههاي علميه دانشگاه­ها مراکز فکري فرهنگي را مورد عنايت خودت قرار بده!

اقتصاد مملکت، امنيت مملکت، آسايش مملکت، آرامش مملکت، عزت و سعادت مردم اين مملکت را در سايه وليات تأمين بفرما!

پروردگارا، ارواح انبياء و اولياء را از ما راضي قرار بده!

همه ما را مورد شفاعت آنها ذوات قدسي قرار بده!

فرزندان ما را تا روز قيامت حسيني و حسني و علوي قرار بدهد!

اين ادعيه را در حق همه مؤمنين عالم مخصوصاً اين عزيزان مستجاب بفرما!

«بالنبي و آله و عجّل في فرج مولانا صاحب العصر و الزمان»

 

 

[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2]. سوره نساء ،آيه46.

[3]. سوره بقره، آيه97؛ سوره آلعمران، آيه3؛ سوره مائده، آيه48.

[4]. سوره مائده، آيه48.

[5]. ر.ک: مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[6]. سوره بقره، آيه129.

[7]. سوره بقره، آيه151.

[8]. سوره نساء، آيه113.

[9]. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7؛ سوره فرقان، آيه59؛ سوره سجده، آيه4؛ سوره حديد، آيه4.

[10]. سوره جاثيه، آيه24.

[11]. سوره جاثيه، آيه24.

[12]. ر.ک: سوره انبيا، آيه16؛ سوره دخان، آيه38.

[13]. مثنوي معنوي، مولوي، دفتر پنجم، بخش135. «کژ روي جف القلم کژ آيدت ٭ راستي آري سعادت زايدت».

[14]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.

[15]. شاهنامه فردوسي، بخش7، گفتار اندر ستايش پيغمبر.

[16]. سوره ملک، آيه2.

[17]. سوره بقره، آيه258.

[18]. اقبال الاعمال، ج3، ص102.

[19]. الکافي، ج1، ص9.

[20]. سوره زخرف، آيه54.

[21] . نهج البلاغه(للصبحي صالح), خطبه29.

[22] . سوره کهف، آيه51.

[23] . سنايي، قصايد، قصيده90.

[24]. سوره الرحمن، آيه54.

[25]. نصاب الصبيان

[26] . سفينة البحار، ج3، ص308.

[27]. وقعة الطف، ص195.

[28]. ر.ک: وقعة الطف، ص195.

[29]. معالى السبطين، ج2، ص52.

[30]. ر.ک: مقتل الحسين، ج1، ص227.

[31]. بحارالانوار، ج45، ص41.

[32] . خوشدل تهرانی

[33]. مخبر فرهمند

 .[34]امالي(صدوق)، ص116.

[35] . ر.ک: ناسخ التواريخ، ج۲، ص۳۹۰.

[36]. کلمات الامام الحسين، ج1، ص514.

[37]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص271.

 

 

 


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات